درس خارج اصول استاد مهدی هادوی تهرانی
1402/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات باب لاضرر/ضرر، قاعده لاضرر /خاتمة فی شرائط الاصول العملیة
موضوع: خاتمة فی شرائط الاصول العملیة /ضرر، قاعده لاضرر /روایات باب لاضرر
تقریر دوباره از بحث قبل
روایات قاعده لا ضرر را در جلسات قبل اشاره کردیم. از لحاظ سندی آقای صدر فرمودند که از بین روایات از لحاظ سندی فقط یکی قابل قبول است که آن هم روایت زراره است که داستان سمره ابن جندب را نقل میکند و در آن، عبارت «لاضرر و لا ضرار» وارد شده است.
البته بحثی که ایشان از راویان روایت کرد بعضی از آنها محل تامل است چون بعضی افرادی که ایشان میگویند دلیل ثقه بودنشان وجود ندارد. اشاره کردیم مثل عقبه ابن خالد اسدی اینها را میتوانیم از طریق اکثار واز طریق محمد ابن احمد ابن هلال وثاقتشان را اثبات کنیم یا وثاقت خود محمد بن احمد ابن هلال را از طریق اکثار محمد ابن حسین ابن ابیالخطاب اثبات کنیم. و نسبت به بعضی اشخاص هم که ایشان اشکال کردند از جمله محمد ابن موسی ابن متوکل که از مشایخ جناب صدوق هستند. (یک بحثی است که آیا مشایخ اجازه ثقه هستند؟ ما در کتاب تحریرالمقال فی کلیات علم الرجال توضیح دادیم که شیخ اجازه بودن دلیل بر وثاقت نیست.) اما شخصی مثل محمد ابن موسی ابن متوکل که آقای صدوق ۵۰۸ روایت از او نقل کرده است. (البته این ۵۰۸ روایاتی است که صدوق از ایشان نقل کرده و در کتب اربعه و وسایل آمده است). کسی که این تعداد روایت صدوق از او نقل کرده است معلوم است ثقه است. فلذا مشکلی در وثاقت محمد ابن موسی ابن متوکل نیست. علی ابن حسین سعد آبادی: محمد ابن موسی ابن متوکل از او ۱۲۳ روایت نقل کرده است. (البته در کتب اربعه و وسایل). این علی ابن حسین سعد آبادی از کسانی است که جعفر ابن محمد ابن قولویه از او در کامل الروایات مستقیما نقل کرده است و یک عبارتی جعفر ابن محمد ابن قولویه در ابتدای کامل الروایات دارد که آنچه در این کتاب میآورم از ثقات نقل میکنم. آقای خویی معتقدند تمام روات کامل الزیارات ثقه هستند چون صاحب کتاب گفته من از ثقات نقل میکنم. استاد: این برداشت غلط است. اما این نکته درست است که جعفر ابن قولویه از کسانی که مستقیما نقل کرده آنها را توثیق میکند، که یکی از آنها جناب آقای سعد آبادی است. یعنی این عبارت ناظر به مشایخ بلاواسطه ایشان ناظر است (نه مشایخ تمامی روایات). بنابراین جناب علی بن حسین سعد آبادی هم بواسطه اکثار محمد ابن موسی ابن متوکل و هم به واسطه توثیق جعفر ابن محمد ابن قولویه (کامل الزیارات) توثیقش قابل اثبات است. نسبت به حسن صیقل آقای صدر فرمودند توثیقش قابل اثبات نیست. دو روایت صفوان از او دارد که این دو روایت وسطش یک واسطه محذوف است و آن عبدالله ابن مُسکان است فلذا صفوان مستقیما از او نقل نمیکند اگر صفوان مستقیم از حسن ابن صیقل نقل میکرد ما میگفتیم ثقه است. چون ما معتقدیم ایشان از سه نفری است که لایرون و لایرسلون الا عن ثقه. اما اینجا واسطه عبدالله ابن مسکان وجود دارد. اما خود عبدالله ابن مسکان ۱۰۶ روایت از حسن بن صیقل نقل کرده است (با تکرارات) که بعید نیست بگوییم توثیق را میشود از این طریق اثبات کرد.
به هر تقدیر آقای صدر اشکالاتی کردند که بعضی را میتوانیم حل کنیم ولی بعضی اشکالا ت وارد است. اگر بخواهیم به دنبال تصحیح سند به طور خاص برویم روایت زیادی گیرمان نمیآید.
راه دومی که ایشان مطرح کردند تواتر گاهی به لحاظ عامل کمّی و گاهی به لحاظ کیفی است. آنجا که صرفا به لحاظ عامل کمّی (فراوانی روایت) است بدون اینکه متنش یکسان باشد یا حتی مدلولش یکسان باشد این را تواتر اجمالی میگوییم. اجمالا معلوم میشود یکی از این روایات قطعا صادر شده است. اما اگر تواتر به لحاظ عامل کیفی بود؛ یک بار لفظ یکسان است که گفتیم در مورد جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ادعای چنین تواتری شده است. و گاهی معنا واحد است با اینکه الفاظ متعدد است. که اصطلاحا تواتر معنوی میگویند. (گفته شد بحثی که آقای صدر مطرح کردند منطبق بر بحث کتاب الاسس المنطقیه للاستقراء ایشان است. (که گفتیم در حقیقت نطفه این کتاب در درس اصول مطرح کردهاند که ایشان گفته بودند میشود اجماع را از طریق حساب احتمالات گاهی احراز کرد بعد آنجا اولا طرح بحث بعد اشکال بعد پیش نویس جلسات در نهایت کتاب نهایی توسط آقای صدر نوشته میشود.)) در آن کتاب ایشان میگویند قطع ویقین سه گونه است: - قطع ویقین برهانی که از قدیم شناخته شده بوده - قطع ویقین ذاتی (همان قطع قطاع که شیخ انصاری در باب حجیت قطع گفت، یعنی یقینی که در یک شخص خاص به دلیل ویژگیهای خاص او ایجاد میشود) - قطع ویقین موضوعی
بین دو یقین؛ یقین برهانی و ذاتی آقای صدر میفرمایند ما قطع ویقین موضوعی داریم. این اصطلاح موضوعی وذاتی را ایشان از فلسفه کانتی گرفتهاند. کلمه موضوعی معادل آبجکتیو در فلسفه کانت است و کلمه ذاتی معادل سابجکتیو در فلسفه کانت است. آبجکتیو و سابجکتیو را در فارسی ترجمههای متفاوتی کردهاند مثلا آبجکتیو را به عینی و سابجکتیو را به ذهنی ترجمه کردهاند. منظور از آبجکتیو در فلسفه کانتی یعنی یک واقعیتی ورایش است، در مقابل سابجکتیو یعنی چیزی که شخص مدرک در ذهن خودش به نوعی میسازد. آقای صدر میفرمایند یک نوع از یقین، یقین موضوعی و آبجکتیو است، یعنی یک یقینی است که واقعا مستندی دارد یک چیزی است که باعث پیدایش چنین یقینی است و آن چیز عادتا چنین یقینی ایجاد میکند. در مقابل یقین ذهنی که سابجکتیو است که صرفا به ویژگیهای خود این شخص بستگی دارد (این آدمی است که زود یقین میکند) مثل یقینهایی که برای افراد وسواسی حاصل میشود، مصداق بارز یقین ذاتی، یقین وسواسی است. این یقین محل بحث آقای صدر نیست. میفرمایند آن یقین موضوعی گاهی از تجمیع احتمالات بدست می آید. یعنی ما احتمالاتی که وجود دارد را جمع میکنیم و از جمع کردن این احتمالات به یقین میرسیم حالا این احتمالات گاهی به لحاظ عامل کمّی و گاهی به لحاظ عامل کیفی هستند.
در بحث ما آقای صدر ابتدا فرمود که ما اینجا ادعای تواتر کنیم بعد فرمود ادعای تواتر نمیشود، کرد چون از نظر تعداد روایات آن قدر زیاد نیست تا بگوییم عامل کمّی موجب تواتر است. و از نظر کیفی وحدت مصب ندارند یعنی یک لفظ ومعنا یا یک معنایی تکرار شده است.
«نعم يمكن أنّ تضمّ إلی ذلك شهرة هذه الرواية شهرة عظيمة جدا بين تمام المسلمين شيعة و سنّة من قرون کثيرة إلی زماننا هذا، فلا يبعد دعوى التواتر والاطمئنان بهذا الاعتبار، و تميل نفسنا إلی هذه الدعوى و إن کان في النّفس شيء من هذه الدعوى.»[1]
بعد از این اشکال فرمودند نعم اگر شهرت این روایات که شهرت فراوانی بین شیعه و سنی دارند در طول قرون و اعصار این شهرت را به این روایات ضمیمه کنیم بعید نیست ادعای تواتر کنیم و لااقل اطمینان پیدا میکنیم که پیامبراعظم چنین چیزی (لاضرر و لاضرار) فرمودند. خود مرحوم صدر میفرماید: نفس من شهید صدر به این ادعای تواتر تمایل دارد هر چند اشکالی در ذهنم است.
استاد: یک روایت اگر صحیح باشد حجت است، اما اگر روایت صحیح نبود ما نمیتوانیم بگوییم قطعا صادر نشده است. احتمال دارد صادر شده باشد ولی به سند معتبر به ما نرسیده است. بنابراین هر روایتی ارزش احتمالی دارد. این ارزش احتمالی هر چه سندش بهتر باشد قویتر میشود و هر چه سندش ضعیفتر باشد احیانا کمتر میشود. از آن طرف وقتی میبینیم یک روایتی مورد عمل فقها قرار گرفته است این احتمال که این روایت واقعا صادر شده یا آن فقها یک دلیل معتبری داشته بودند پیدا میشود. اگر این احتمالاتی که در تک تک روایات است (چه در شیعه و چه در اهل سنت)، وقتی اینها را کنار هم بگذاریم یک درجهای از احتمال بدست میآید. از آن طرف می بینیم فقهای شیعه وسنی براساس این روایت فتوا دادند این شهرت عملی و شهرت فتوایی باعث میشود احتمال بیشتر شود. همه این احتمالات را جمع کنیم احتمال ناشی از روایات وعمل اصحاب و غیراصحاب از مسلمین به سطحی میرسد که ما یقین موضوعی پیدا میکنیم یا اگر یقین پیدا نمیکنیم اطمینان پیدا میکنیم. اطمینان یقین نیست ظن قوی است ولی ظنی است که عقلائیا به منزله یقین است. عقلا بیشتر زندگیشان براساس همین اطمینانها است. یقین واقعی ندارند احتمال خلاف میدهند اما احتمال خلاف این قدر کم است که به آن اعتنا نمیکنند (اصطلاح به آن اطمینان میگوییم). علم و یقین ظاهری عقلاء اطمینان است.
آقای صدر از ادعای خودش که یقین است پایین آمده واطمینان را مطرح کرده است ومیگوید ما به تواتر روایات اطمینان پیدا میکنیم و میگوید من خودم تمایل دارم ولی فی نفسه شی. استاد: شاید علت این فی نفس شیء این باشد که تعداد اصلی روایات خیلی کم باشد مثلا حضرت یکبار در مورد ماء و کِلأ فرمودند و یک بار در مورد شفعه و یکبار در مورد سمره ابن جندب. یا یکبار فرموده باشند قضی رسول الله ولاضرر و لاضرار و بعداً بدین شکل در روایات آمده باشد. اما اینها ضربهای نمیزند، اگر ما از این تجمیع به این اطمینان برسیم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) لاضرر و لاضرار را فرمودند. یکبار هم فرموده باشند برای ما به عنوان دلیل کفایت میکند.
اگر ما این راه را بپذیریم در این صورت متن خاصی ثابت نمیشود و فقط اصل لاضرر ولاضرار ثابت میشود ولی اینکه فی الاسلام یا علی المومن دارد هیچ کدام ثابت نمیشود. از این جهت ما تعداد متعددی متن نخواهیم داشت. و اگر دوران بین مطلق ومقید پیش آمد نمیتوانیم مقید را اثبات کنیم. اما اگر از این طریق پیش برویم نتیجه یقینی است.
راهحل سوم آقای صدر مرسله صدوق است.
در مراسلات صدوق چند نظر است. یک نظر مثل امام خمینی هست که میگوید: هرجا صدوق قال بگوید مثل قال پیامبر قال امام صادق، مستقیم به معصوم نسبت دهد، میگویند حجت است (و لو سندش معلوم نیست). چون وقتی صدوق قال میگوید یعنی احراز کرده بدون احراز (که صدوق است) نمیگوید فلذا روایت معتبر است. اما اگر روی عن رسول الله بگوید دلالت بر اعتبار ندارد چون گفته نقل شده و ممکن است نقل خیلی معتبر نباشد. این یک مبنایی است.
آقای صدر به آن مبنا نظر ندارند چون آن مبنا میگوید صدوق احراز کرده پس حجت است، ما (استاد) هم در تحریرالمقال جواب دادیم گرچه صدوق احراز کرده ولی احراز او برای ما حجت نیست، چون مبانی ما با او فرق دارد. آقای صدر میگوید اینکه صدوق گفته قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله (به لسان قال گفته) احتمال میدهیم که این مستند به تواتر باشد؛ یعنی مرحوم صدوق این قدر روایات دیده که لاضرر ولاضرار در آن آمده که یقین کرده حضرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این جمله را فرموده، به همین خاطر صدوق فرموده قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) (نه اینکه روایتی را مورد بررسی قرار داده که سندش حجت است) (که بعد اشکال کنیم صدوق احراز کرده ومبانی ما با او تفاوت دارد). بعد آقای صدر میفرماید اگر چنین احتمالی دادیم، اصالة الحسّ را جاری میکنیم. ما (استاد) از اصالة الحسّ در اوایل کتاب تحریرالمقال بحث کردیم. در بحث رجال این بحث مطرح است که اگر کسی میگوید فلانی مورد اعتماد هست. یک بار میدانیم که او وقتی میگوید مورد اعتماد هست، اجتهادش هست مثل فرمایشات آقای خویی، در اینجا قول او به عنوان إخبار عن وثاقة نمیپذیریم. یک بار قولش اجتهاد نیست مثل: نجاشی، شیخ طوسی، کشّی یا برقی. چون در زمان آنها شواهد بر وثاقت این افراد در حدّی بوده که هر کسی جای آنها بود، میگفت ثقةٌ. با اینکه میدانیم امثال نجاشی، شیخ، کشّی یا برقی هیچ کدام مثلا زرارة را ندیدند. ولی توثیقات اینها را میپذیریم. به این اصالة الحسّ میگوییم. آقای صدر میگوید احتمال دارد در زمان صدوق شواهد بر لاضرر ولاضرار به قدری بوده که هر کس جای مرحوم صدوق بوده یقین پیدا میکرد. چون این احتمال وجود دارد اصالة الحس را جاری میکنیم، میگوییم إخبار صدوق عن حسٍّ هست، پس این روایت صادر شده است. آقای صدر ادامه میدهد میگوید ما گفتیم که در زمان ما هم احتمال تواتر هست. (نفس تمایل دارد) الآن هم که به روایات وفتاوا وعمل مسلمین مینگریم، تمایل واطمینان داریم که این روایت صادر شده، در زمان ما اگر این طور است، زمان صدوق که هزار واندی سال قبل هست به طریق اولی شرایطی بوده که صدوق احراز کرده است. بله، به طور متواتر به ما نرسیده است. چون اهتمام اصحاب ما (شیعه) به کلمات ائمه علیهم السلام بوده وبه کلمات پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) کمتر اهتمام داشتند، چون زعمشان این بوده که کلمات پیامبر مسلّم ومتواتر است و همه قبول دارند. آنچه که محل بحث بوده کلمات ائمه علیهمالسلام بوده است. همین باعث شده آن علائم وشواهدی که بر تواتر روایات وجود داشته در طول زمان کاهش یابد. بعد اینکه مرحوم صدر این احتمال (کاهش شوهد در طی قرون واعصار) را مطرح میکند، میگوید ما احتمال عقلائی تواتر روایت لاضرر ولاضرار را میدهیم، اما اینکه مشتمل بر کلمه فی الاسلام باشد، را نمیدهیم. بدون قید احتمال تواتر میدهیم. مرحوم صدوق روایات دیگری را هم از پیامبر نقل کرده (قال گفته) که ما احتمال تواتر آنها را نمیدهیم مثل «الاسلام یزید ولاینقص»[2] یا «الاسلام یعلو ولایعلی علیه.»[3] بنابراین نمیتوان در اینجا (لاضرر) احتمال تواتر دهیم که نقل صدوق عن حسٍ بوده است.