« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1402/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیه ششم/وجوه شهید صدر برای اثبات اختصاص برائت بعد از فحص /خاتمة فی شرائط الاصول العملیة

 

موضوع: خاتمة فی شرائط الاصول العملیة /وجوه شهید صدر برای اثبات اختصاص برائت بعد از فحص /تنبیه ششم

 

نظر مرحوم شهید صدر در شک در ابتلاء این است که تکلیف دو حالت دارد: - تکلیف فعلی - تکلیف مشروط غیرفعلی. تکلیف فعلی مثل نماز. وقت نماز تکلیف به نماز داریم. نمازی که به آن مکلفیم جامع بین قصر وتمام است. (مسافر قصر می‌خواند وحاضر تمام می‌خواند). اگر کسی احتمال سفر دهد، آیا یاد گرفتن حکم سفر لازم است؟

مرحوم صدر می‌فرماید: بله، چون تکلیف ما فعلی است وشک داریم بدون یاد گرفتن حکم سفر می‌توانیم تکلیف خود را انجام دهیم، از موارد شک در تکلیف می‌شود وباید احتیاط کرد وباید یاد بگیرد.

استاد: اشکال متصور است؛ آن‌چه که قدرت بر آن شرط است، قدرت بر نماز است، نماز دو حصّه دارد؛ یک حصّه تمام و یک حصّه قصر. برای قدرت بر جامع (که مکلّف به جامع هستیم، نه نماز تمام یا نماز قصر) همان طور که امر بر آن جامع تعلّق گرفته، همین مقدار کافی است که قدرت بر یک فرد داشته باشیم (حصّه تمام حکمش را می‌داند، حصّه قصر را نمی‌داند. آیا باید احکام قصر را بیاموزد؟

مکلف وجداناً علم به احکام تمام را دارد، استصحاب هم می‌گوید مبتلا به قصر نمی‌شود. نتیجه این می‌شود علم به احکام تمام دارد واستصحاباً مبتلا به سفر نمی‌شود پس تعلّم احکام سفر بر مکلف واجب نیست. قدرتی که شرط است قدرت بر جامع است. وقدرت بر جامع با قدرت بر یک فرد (حصّه تمام) تحقق می‌یابد. (لازم نیست تمام افرادش مقدور باشند.)

 

جواب اشکال را آقای صدر فرموده: می‌خواهید با استصحاب ثابت کنید که قدرت بر انجام تکلیف دارید، از باب این‌که قدرت بر تمام را دارید و وجداناً احکام تمام را می‌دانید واستصحاباً به قصر مبتلا نمی‌شوید، پس تعلّم احکام قصر واجب نیست. آقای صدر می‌فرماید این ملازمه عقلی است (نه شرعی). این استصحاب جاری نیست، چون اثری که دنبالش هستید اثر عقلی است (نه اثر شرعی)، (و ما قبلاً خواندیم وبعداً می‌آید که) استصحاب آثار عقلی را ثابت نمی‌کند. استصحاب اصل عملی است، اصول عملیه مُثبتاتشان حجت است نیست (لوازم عقلی آن‌ها حجت نیست). و لو استصحاب اصل مُحرز هست، چون اصل هست لوازم عقلی آن حجت نیست. بنابراین با استصحاب عدم ابتلاء به قصر ثابت کنید که وظیفه مکلف تمام است، پس قدرت دارید. نمی‌دانیم که قدرت بر تکلیف دارید چون امکان دارد مبتلا به قصر شوید و اگر احکام قصر را ندانید، قادر به امتثال نیستید، احتیاط اقتضاء دارد ک یاد بگیرید. (این فرض تکلیف فعلی است).

 

فرض دوم: تکلیف مشروط غیرفعلی؛ مثل نماز آیات. مثل نماز زلزله که نمی‌دانیم شرطش حاصل می‌شود یا نمی‌شود. آیا در این‌جا می‌توان به استصحاب عدم ابتلاء تمسک جست، وگفت تعلم لازم نیست؟ آقای صدر می‌فرماید باید سوال را این طور مطرح کرد که موضوع وجوب تعلّم چیست. اگر موضوع وجوب تعلّم را ابتلاء واقعی بدانیم؛ یعنی برای وجوب نماز آیات باید در عالم واقع آن آیه تحقق یابد مثل زلزله یا خسوف، کسوف... . اگر موضوع وجوب تعلّم این باشد (ابتلاء واقعی)، در این‌جا استصحاب عدم ابتلاء جاری هست. استصحاب عدم ابتلاء می‌گوید مبتلا نمی‌شود، پس تعلم واجب نیست، ولو گفته شد که استصحاب فقط در حکم یا موضوع حکم شرعی جاری می‌شود (باز هم استصحاب جاری است)؛ چون فرض شده که موضوع وجوب تعلّم، ابتلاء واقعی است که آن موضوع با استصحاب نفی می‌شود.

ولی اگر گفته شد موضوع وجوب تعلّم، ابتلاء واقعی نیست، موضوع وجوب تعلّم عدم علم به عدم ابتلاء هست؛ یعنی اگر علم ندارم به این‌که مبتلا‌ نمی‌شوم باید یاد بگیرد. (فقط موردی خارج شده که علم دارد که مبتلا نمی‌شود.) در این صورت استصحاب جاری نیست. چون این‌که می‌گویند استصحاب بر دلیل مثلا اصالة الطهارة حاکم است، (چون مثلا علم به نجاست را ایجاد می‌کند) برای جایی است که علم غایت لفظی یک حکم باشد. شارع فرموده: «کلّ شیء لک طاهر حتّی تعلم انّه قذر» در لسان دلیل ذکر کرده حتّی تعلم. اگر استصحاب بگوید آن شیء قذر است می‌گوییم اصالة الطهارة جاری نیست، چون فرموده حتّی تعلم، الآن علم پیدا کردم (نه وجداناً) با استصحاب.

آقای صدر می‌فرماید اگر علم غایت لفظی نباشد، غایت لبّی باشد، (با دلیل عقلی بگوییم علم غایت است) آن موقع استصحاب نمی‌توان جای علم بنشیند. مثل ما نحن فیه. در جایی که می‌دانید مبتلا نمی‌شویدد تعلّم لازم نیست، شارع نگفته که تعلم واجب است مگر بدانید که مبتلا نمی‌شوید. شارع فرموده تعلّم واجب است. ما می‌گوییم تعلم برای زمانی است که برای عمل نیاز پیدا کنیم، اگر نیاز به عمل نداشتم، مبتلا نشوم، تعلم واجب نیست. روایت هلّا تعلّمت برای جایی است که عبد مبتلا شده است، عقل می‌گوید اگر مبتلا نشود تعلّم واجب نیست، پس این‌که می‌گوییم وجوب تعلّم مغیّی به علم به عدم ابتلاء هست، این قید، قید لبّی و عقلی است، واستصحاب جای آن را نمی‌گیرد.

 

استاد: این فرمایش آقای صدر عبارت اخری آقای نایینی است که فرمود: علم به عدم ابتلاء شرط است تا تکلیف وجوب تعلّم منتفی شود، به محض شک، موضوع وجوب تعلم پیدا می‌شود، چون تعلّم واجب است تا وقتی که علم به عدم ابتلاء نداشته باشید.

 

نتیجه: اگر تکلیف فعلی باشد باید تعلّم کند، تعلّم واجب است، چون شک در قدرت است و از موارد احتیاط است. واگر تکلیف مشروط غیرفعلی باشد وقائل باشیم موضوع وجوب تعلّم عدم علم به عدم ابتلاء است، در این صورت استصحاب جاری نیست. (نظر آقای صدر هم عدم علم به عدم ابتلاء هست).

همان طور که مشهور گفته‌اند در موارد شک در ابتلاء، باید احکام را یاد بگیریم، فقط جایی که یقین به عدم ابتلاء داریم، تعلّم واجب نیست.

 

logo