« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1402/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

طوائف گوناگون آیات وروایات دال بر وجوب تعلّم وتفقّه در کلام شهید صدر/وجوه شهید صدر برای اثبات اختصاص برائت بعد از فحص /خاتمة فی شرائط الاصول العملیة

 

موضوع: خاتمة فی شرائط الاصول العملیة /وجوه شهید صدر برای اثبات اختصاص برائت بعد از فحص /طوائف گوناگون آیات وروایات دال بر وجوب تعلّم وتفقّه در کلام شهید صدر

 

وجه نهم: یکی در دیگر از وجوهی که آقای صدر در شرایط اصول مؤمِّنه مطرح کردند، وجهی هست که مرحوم آخوند مطرح کرده است. وآن استفاده از اخبار وجوب تعلّم وتفقّه است. آقای صدر می‌فرماید این وجه در جایی به کار می‌آید که شخص از این اخبار وجوب تعلّم اطلاع داشته باشد، وبرایش محرز باشد که این اخبار سنداً ودلالتاً تامّ است. به همین دلیل آقای صدر می‌خواهد بگوید این دلیل از همان ابتدا با آن ادله‌ای که قبلا اشاره شد فرق دارد. مثلا دلیلی که می‌گوید برائت یک ارتکازی در ذهن عقلاء دارد که مانع از انعقاد اطلاق قبل از فحص می‌شود، آن یک امر ارتکازی عقلایی است، نیاز به تحقیق وتفحص علمی،‌ احراز حجت ندارد. اما این اخبار تعلّم یک سری اخبار وآیات هستند که اولاً باید اطلاع داشته، ثانیاً باید سنداً ودلالتاً محرز باشد.

اشکال محقق عراقی: اشکالی از محقق آقا ضیاء عراقی نقل می‌کنند؛‌ اشکال این است که ادله‌ای دالّ بر وجوب تعلّم یا وجوب فحص یا مؤاخذه بر ترک تعلّم، این‌ها مربوط به آن‌جایی هست که ما علم اجمالی به وجود تکلیفی داریم، اما اگر علم اجمالی به وجود یک الزاماتی نداریم، یا اگر هم داشتیم منحل شده، در این‌جا ادله وجوب تعلّم شامل نمی‌شوند.

جواب: آقای صدر همان فرمایش مرحوم آخوند است؛ می‌فرماید:‌ اطلاق این ادلّه، بلکه ظهور این ادلّه در این است که منشأ تنجز در آن‌ها؛ لایعلم بدون مجوز عدم علم است، این همان فرمایش آخوند است. آخوند عبارتی داشت «فيقيد بها أخبار البراءة لقوة ظهورها في أن المؤاخذة و الاحتجاج بترک التعلم فيما لم يعلم لا بترک العمل فيما علم وجوب و لو إجمالا فلا مجال للتوفيق بحمل هذه الأخبار على ما إذا علم إجمالا فافهم.»[1] به واسطه این آیات و روایات دالّ بر وجوب تفقّه وتعلّم ومؤاخذه بر ترک تعلّم، اخبار برائت تقیید می‌خورد، چون این آیات وروایات تعلّم ظهور قوی دارد در مؤاخذه واحتجاج بر ترک تعلّم در آن‌چه که نمی‌داند (نه بر ترک عمل در آن‌چه که علم به وجوبش داشتی ولو اجمالاً)، گفته چرا یاد نگرفتی (ولو نمی‌دانستی)، نگفته چرا انجام ندادی (می‌دانستی).

(این چنین اشکالی از آقا ضیاء عجیب است. با این‌که ایشان شاگرد آخوند بوده وآخوند از این اشکال جواب داده ولی ایشان این اشکال را مطرح کرده است).

 

(اشکال دومی را آقای صدر مطرح می‌کند که با آن کاری نداریم)، اشکال سوم را مطرح می‌کنیم: این آیات وروایات وجوب تعلّم اختصاص به کسانی دارد که اگر جستجو می‌کردند می‌توانستند از حکم اطلاع پیدا کنند. آن‌ها کسانی هستند که در زمان معصومین علیهم‌السلام زندگی می‌کردند. آن‌ها می‌توانستند فحص وجستجو کنند و در زمان ما که در غیبت هستیم، این آیات وروایات ربطی ندارند. (به تعبیر دیگر یعنی اخبار وجوب تعلّم وتفقه ومواخذه بر ترک تعلم، اخبار موقعیتی هستند، جهان شمول نیستند، اختصاص به زمان حضور دارند.)

آقای صدر می‌فرماید این اعتراض واشکال به دو نحو قابل تقریر است: ۱- این ادله وجوب فحص وتعلم، آن‌چه در موضوعشان اخذ شده؛ عبارت است از این‌که: بأنه لو فحص لانکشف له الحال؛ حال چه حکمی وجود دارد یا ندارد. وچنین چیزی مربوط به زمان ما نیست. ۲- این ادله می‌گویند واقع انکشاف حال، در فرض فحص اخذ شده است. و این قبل از فحص معلوم نیست، پس تمسک به این ادله برای اثبات وجوب فحص، شبیه تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام می‌شود.

جواب:‌ آیات وروایاتی که دالّ بر وجوب تعلّم وتفقّه هستند، یک طور نیستند. این طوائف گوناگون هستند. طائفه اولی دلالت دارند که طلب علم فریضه است. مثل روایات: «عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال: طلب العلم فريضة.»[2]

 

«و عن عن رسول اللَّه صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله أنه قال: طلب العلم فريضة على كل مسلم ألا انّ اللَّه يحبّ بُغاة العلم.»[3]

 

«الْحسَنُ بْنُ مُحمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي الْأَمَالِي عَنْ أَبِيه عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنِ الْفضْلِ بْنِ مُحمَّدٍ الشَّعْرَانِيِّ عَنْ أَبِي مُوسَى الْمُجَاشِعِيِّ عَنْ مُحمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيه أَبِي عَبْدِاللَّه علیه السلام وَ عَنِ الْمُجَاشِعِيِّ عَنِ الرِّضا عَنْ آبَائِه عَنْ عَلِيٍّ عليهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه صلّى الله عليه وآله الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحيِّ بَيْنَ الْاأَمْوَاتِ- إِلی أَنْ قَالَ فَاطلُبُوا الْعِلْمَ- فَإِنَّه السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ- وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ لَفَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»[4]

 

«أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفضَّلِ، قَالَ: حَدَّثنَا أَبُوعَبْدِاللَّه جَعْفَرُ بْنُ مُحمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحسَنِ الْحسَنِيُّ (رَضِيَ‌اللَّه‌عَنْه) فِي رَجَبٍ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثلَاثمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثنِي مُحمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحسَيْنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طاِلبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَام)، قَالَ: حَدَّثنِي الرِّضا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى، عَنْ أَبِيه مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، عَن أَبِيه جَعْفَرِ بْنِ مُحمَّدٍ، عَنْ أَبِيه مُحمَّدِ بْنُ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيه عَلِيِّ بْنِ الْحسَيْنِ، عَنْ أَبِيه الْحسَيْنِ، عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَام)، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه (صَلَّى‌اللَّه‌عَلَيْه‌وَ‌آلِه) يَقُولُ: طلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فِي مَظَانِّه، وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِه، فَإِنْ تَعَلُّمِه لِلَّه حَسَنَةً، وَ طَلَبِه عِبَادَةِ، وَ الْمُذَاكَرَةِ فِي تَسْبِيح، وَ الْعَمَلُ بِه جِهَادِ، وَ تَعْلِيمُه مِنْ لَا يَعْلَمُه صَدَقَةَ، وَ بَذَلَه لِأَهْلِه قُرْبَةٌ إِلَى اللَّه (تَعَالَى)، لِأَنَّه مَعَالِمَ الْحلَالِ وَ الْحرَام، وَ مَنَارُ سُبُلِ الْجَنَّةِ، وَ المؤنس فِي الْوَحْشَةِ، وَ الصَّاحِبِ فِي الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْدَةِ، وَ الْمُحدِثُ فِي الْخَلْوَةِ، وَ الدَّلِيلُ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ السِّلَاحَ عَلَى الْأَعْدَاءِ، وَ الزَّيْنَ عِنْدَ الأخلاء. يَرْفَعُ اللَّه بِه أَقْوَاماً فَيَجْعَلُهُمُ فِي الْخَيْرِ قَادَةَ، تقتبس آثارِهِمْ، وَ يُهْتَدَى بفعالهم، وَ يُنْتَهَى إِلَى آرَائِهِمْ، تَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِي خلّتهم، وَ بِأَجْنِحتِهَا تمسّهم، وَ فِي صَلَاتِهَا تَبَارَک عَلَيْهِمْ، يَسْتَغْفِرُ لَهُمْ كُلِّ رَطبٍ وَ يَابِسٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحرِ وَ هَوَامُّه، وَ سِبَاعِ الْبِرِّ وَ أنعامه. إِنْ الْعِلْمِ حَيَاةِ الْقُلُوبِ مِنْ الْجَهْلِ، وَ ضِيَاءُ الْأَبْصَارُ مِنْ الظُّلْمَةِ، وَ قُوَّةَ الْأَبْدَانِ مِنْ الضَّعْفَ، يَبْلُغَ بِالْعَبْدِ مَنَازِلَ الْأَخْيَارِ، وَ مَجَاالسِ الْاأَبْرَارِ، وَ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِي الدُّنْيَا وَ الْاخِرَةِ، الذَّكَرِ فِيه يَعْدِلُ بِالصِّيَام، وَ مدارسته بِالْقِيَام، بِه يُطَاعُ الرَّبِّ وَ يَعْبُدُ، وَ بِه تُوصَلُ الْأَرْحَام، وَ يَعْرِفُ الْحلَالَ مِنَ الْحرَام، الْعِلْمِ إِمَام الْعَمَلِ وَ الْعَمَلِ تَابَعَه، يلهم بِه السُّعَدَاءَ وَ يُحرِّمْه الْأَشْقِيَاءِ، فَطُوبَى لِمَنْ لَمْ يُحرِّمْه اللَّه مِنْه حَظُّه.»[5]

 

آقای صدر می‌فرماید: این طائفه اولی، شکی در آن‌ها نیست که دالّ بر وجوب طلب علم هستند. الّا این‌که حمل کنیم مقصود از آن‌ها اطلاع از احکام لزومی واقعی داخل در محل ابتلاء هست (که همان معنای وجوب فحص هست) خلاف ظاهر است؛ یعنی بگوییم این روایات می‌گویند آن مسائلی که محل ابتلاء شما هست، آن‌ها را یاد بگیرید، این خلاف ظاهر این روایات هست، ظاهرشان این است که به دنبال علم بروید چه محل ابتلاء وچه غیرمحل باشد.

استاد: فرمایش آقای صدر درست است که این حمل کردن خلاف ظاهر است، لکن ما تعلیقه زدیم که این روایات شامل این مورد هم می‌شد (همین مقدار کافی است)؛ نمی‌گوید آن‌که مورد ابتلاء هست یاد بگیر، ولی آن‌چه که مورد ابتلاء هست هم می‌گوید یاد بگیر. به صورت ارتکازی این طور است که وقتی محل ابتلاء نیست را یاد بگیرد، پس محل ابتلاء باید به طریق اولی یاد بگیرد.

 

آقای صدر بعد می‌فرماید که منظور از این طائفه اولی این است که بروید فرهنگ اسلامی (ثقافة الاسلامیة) را یاد بگیرید، که در آن زمان منظور از علم، فرهنگ اسلامی بوده است.

استاد: ما این را قبول نداریم؛‌ طلب العلم فریضة، اختصاص به فرهنگ اسلامی ندارد، قطعاً فرهنگ اسلامی را شامل می‌شود، بلکه دلالتش اوسع است. مثلاً روایتی که می‌فرماید اطلبوا العلم ولو بالصیّن، در چین که فرهنگ اسلامی نبوده است. این طلب العلم در هرجایی مصداقی پیدا می‌کند، در هر حوزه‌ای که محل ابتلا هست، می‌فرماید، واجب تعیینی است. وآن‌چه که مردم وجامعه به آن نیازمندند از علوم دینی ودنیایی وجوب کفایی است.

 

در نتیجه: طائفه اولی هم شامل علوم دینی و هم علوم غیردینی می‌شوند، هم شامل محل ابتلاء و هم غیرمحل ابتلاء می‌شوند، آن‌که محل ابتلاء‌ هست واجب تعیینی است وآن که خارج از محل ابتلاء هست واجب کفایی است.

 


logo