1404/07/19
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الصوم/موارد وجوب قضا بدون کفاره/ببررسی ادله ظلمت موهمه
بسم الله الرحمن الرحیم
مورد هشتم وجوب قضا بدون کفاره
در مورد هشتم از موارد وجوب قضا دون الکفارة، که فقط قضا واجب باشد و کفاره واجب نباشد، رسیدیم به مسئلهای که در کتب سالهای خیلی قبل فقها با عنوان ظلمت موهمه مطرح شده است. حالا همانطور که جلسات قبل عرض کردیم، «موهمه» اینجا نه به این معناست که حتماً ظلمتی که وهم ایجاد بکند و ظن و قطع ایجاد نکند؛ یعنی ظلمتی که برخلاف واقع، تخیلی در ذهن صائم و روزهدار بر دخول لیل به اشتباه ایجاد بکند.
در فرض اول، مسئله این بود که هیچ علتی هم در آسمان نباشد، مثل ابری. در فرض دوم مسئله بودیم، صورت دوم، و آن هم این است که علتی سبب این ظلمت و تاریکی شده باشد، مثل ابر. لو کان فی السماء علة فظن دخول اللیل فافطر ثمّ بانَ له الخطأ لم یکن علیه قضاء فضلاً عن الکفارة. مسئله را تکرار میکنم: مرحوم سید فرمود اگر عاملی و عارضی در آسمان باشد (که بارزترین مصداقش همین ابر است) و حالت مکلف هم حالت ظن باشد، یعنی دو قید را در موضوع مسئله دخیل کرد: یکی وجود علت در سماء و یکی ظن مکلف؛ یعنی شک نیست، یعنی احتمال قوی داد که شب شده است. بعداً تبیّن خلاف و تبیّن خطا در خودش حاصل شد، قضا هم ندارد چه برسد به کفاره؛ یعنی روزهاش صحیح است. گفتیم این مسئله مبتنی بر روایاتی است. حالا به اقوال هم یک اشارهای کردیم.
طائفه اول: عدم وجوب قضاء
دو طایفه از اخبار بود: طایفه اول، اخبار دال بر عدم وجوب قضا؛ روایاتی که دلیل بر این فرمایش سید هست و دلالت میکند بر اینکه روزه صحیح است و قضا ندارد.
یکی حدیث سه از باب ۵۱ از ابواب ما یمسک عنه الصائم بود که حدیث کنانی بود (یا کِنانی، شاید درستش کنانی میگویند). آن بود که دیدیم. روایت دوم، صحیحه اول زراره بود، حدیث یک همین باب ۵۱ بود. این را هم دلالت و سندش بحث شد. رسیدیم به دلیل سوم و روایت سوم که صحیحه دوم زراره است. صحیحه دوم زراره در همین باب ۵۱، حدیث دو است. یعنی این اخبار طایفه اول که دال بر عدم وجوب قضا است، همهاش در باب ۵۱ است.
و باسناده (اسناد شیخ) عن احمد بن محمد عن الحسین (یعنی ابنسعید، حسین بن سعید) عن فضالة بن ایوب عن ابان (که ابان بن عثمان است) عن زرارة عن ابی جعفر علیهالسلام فی حدیث أنّه قال لرجلٍ ظنّ أنّ الشمس قد غابت فأفطر. این خیال کرد که خورشید به قول ما غروب کرده، غیبوبت قرص شده، غایب شده و روزهاش را باز کرد. ثمّ أبصر الشمس بعد ذلک. خورشید را دید. قال علیهالسلام: لیس علیه قضاء. حضرت فرمودند: «نه، قضا ندارد». قضا ندارد، ارشاد به صحت است.
بررسی رجالی، ابان بن عثمان
بعضی از بزرگان و اعاظم یک مقداری استیحاش داشتند از اینکه در مورد این روایت تعبیر «صحیحه» بکنند به دلیل ابان. ابان بن عثمان از اصحاب اجماع است، ولی ابان بن عثمان توثیق صریح ندارد، برخلاف ابان بن تغلب که موثق است. ابان بن عثمان توثیق صریح ندارد. برای همین، بعضیها در سند مناقشه کردهاند. جوابی که هست، من فرمایش رهبری معظم را که در درسشان مکرر میفرمودند نقل میکنم و آن هم این است که این تعبیر کشّی که «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عن هؤلاء»، این خیلی بالاتر از توثیق است؛ از ثقه گفتن عادی خیلی مهمتر است. پس بنابراین، ۱۸ نفری که فقهای شیعه اجماع کردهاند برای اینکه روایت اینها را بپذیرند، این خیلی اعتبار بالاتر و اهمیت بیشتری دارد نسبت به یک توثیق معمولی و ساده. بنابراین، وثاقت این ۱۸ نفر قطعاً ثابت است.
تمام بحث در قاعده اصحاب اجماع این است که آیا نسبت به روایت، قاعده، وثوق ایجاد میکند یا وثاقت؟ یعنی نسبت به بقیه رجال، یعنی آنهایی که بعد از اینها از آنها نقل میکنند تا برسد به امام، آنها را هم توثیق میکند؟ این اصحاب اجماع بعدیها را توثیق میکند یا نه، فقط به ما یک اعتماد و اطمینانی نسبت به صدور که ما اصطلاحاً به آن «وثوق» میگوییم، وثوق به صدور ایجاد میکند؟ معمولاً آقایان همین قدر را قبول میکنند در قاعده اصحاب اجماع. حالا بعضی از بزرگان مثل مرحوم امام و آقای خویی، هیچکدامش را قبول ندارند؛ یعنی نه ثمره رجالیاش را که اکثراً قبول ندارند، ثمره روایی را هم قبول ندارند. ولیکن معروف و مشهور این است که نه، وثوق به صدور را این فرمایش کشّی اثبات میکند که بالاخره امامیه بر صحت روایات این بزرگواران (یعنی ۱۸ نفر) اجماع داشتهاند. اما خود این ۱۸ نفر را توثیق میکند. بعدیها را ممکن است توثیق نکند ولی خود این ۱۸ نفر را قطعاً توثیق میکند. این مقام و منزلت داشتند که روایت اینها را شیعه قبول میکرده است این بالاتر از این است که بگوییم فلانی ثقه است. بله، لفظ «ثقة» در مورد ابان بن عثمان نیامده، ولی وثاقتش محرز است.
پس بنابراین، ما در قاعده اصحاب اجماع، ثمره حدیثی و روایی را قبول داریم؛ یعنی باعث اعتبار و صحت روایت میدانیم. ثمره رجالیاش را قبول نداریم، مثل اکثر آقایان؛ یعنی توثیق نسبت به بقیه رجالش نیست، قبول داریم. ولی نسبت به خود ۱۸ نفر، همانطوری که استاد بزرگوار میفرمودند، این فرمایش کشّی نسبت به وثاقت اینها کاملاً گویا و روشن است. نسبت به صدور البته وثوق ایجاد میکند.پس بنابراین، ما ابان بن عثمان را ثقه میدانیم.
سوال:
جواب: الفاظ توثیق متعدد است. ولیکن ایشان این قاعده را جزو بزرگانی است که قبول ندارد. بحثش مفصل است.
سوال:
جواب: بحث ما در آن نیست ولی قاعده اصحاب اجماع را قبول ندارد.
پس بنابراین، سند، سند خوبی است. میتوانیم به راحتی بگوییم صحیحه است.
بررسی دلالی روایت سوم
اما از نظر دلالت اشکالاتی در این روایت هست. اشکال عمدهاش اطلاقش است. ظاهرش یک اطلاق عجیب و غریبی دارد. کسی که ظن پیدا کرد که خورشید غایب شده و روزهاش را باز کرد، دوباره خورشید را دید، قضا ندارد. انگار که در دخول وقت مغرب برای روزهدار، مطلق ظن کفایت میکند. اصلاً صحبتی از ابر و باد و مه و ... نشده است و صحبتی از علتی فی السماء در ظاهر روایت نیست. پس بنابراین، این روایت در وهله اول به نظر میرسد که اطلاق دارد و اطلاقش این است که هر کسی که به خروج وقت صوم و دخول وقت مغرب ظن پیدا کرد، روزهاش صحیح است و میتواند افطار کند، بعداً هم معلوم شود که در وقت افطار کرده بوده روزهاش صحیح است. خیلی از آقایان این اطلاق را قبول نکردهاند.
چرا ما این اطلاق را قبول نمیکنیم و قبول نکردهاند؟ به چند دلیل:
اول اینکه ممکن است در خود روایت قرائنی بر این پیدا کنیم که این هم ناظر به همان حالت وجود علت فی السماء است. در روایت قبلی روشنتر بود؛ این یک انصافاً به آن وضوح نیست. ولی ممکن است در خود روایت قرائنی پیدا کنیم. و آن قرینه این است که خورشید که همینطوری غایب نمیشود. این الان کسی است که ظن پیدا کرده «خورشید غابت»؛ خیال کرده که خورشید رفته است. خورشید چیزی نیست که آدم به آسمان نگاه کند و آن را نبیند. پس بنابراین، حتماً این غیبتش ناشی از یک علتی بوده است. بله، یعنی از نظر اینکه قرینه لفظیه بر اینکه همین «غابت ثمّ أبصره» و خورشید هم یک چیز کوچکی نیست که ما بگوییم یک ستاره است که بگوییم ندیدمش. این ممکن است این روایت هم ناظر به حالت وجود ابر باشد کسانی اینگونه فرمودند. خیلی انصافاً این حرف در این روایت صریح و روشن نیست. ولی اگر ما این را بگوییم، خوب اطلاق ندارد. اگر هم بگوییم نه، این دلالت بر آن ولو به نحو اشاره و به نحو اقتضا...، ما دلالتهای اقتضا داریم، یعنی آن چیزی که مقصود مستقیم متکلم نیست ولی بدون آن، جمله معقول نمیشود. اگر به این نحو ما اینها را قبول کردیم که فبها المراد.
اگر قبول نکنیم، اشکالات عمده در این روایت اینها هستند:
یکی همین حجیت مطلق ظن در دخول وقت مغرب برای روزهدار است. این ظاهر، به این گستردگی، مورد اعراض مشهور است. بنابراین، روایت معرضٌ عنها میشود و وقتی هم که مورد اعراض قرار گرفت، از اعتبار ساقط میشود. اگر دلالت بکند بر حجیت مطلق ظن کاری به عامل خاصی نداریم. فقها به این ملتزم نشدهاند. پس بنابراین، از این روایت اعراض کردهاند که یک سبب خاصی داشته باشد. اگر ما اعراض مشهور را قبول کنیم. ممکن است فحص بکنند، بگویند نه، اعراض مشهور اینجا ثابت نیست.
اشکال دوم، این است که مخالف قواعد کلی ما در مورد عدم حجیت ظن است. بالاخره اصل و قاعده در فقه ما عدم حجیت ظن است ولی الان این روایت اطلاق دارد: هر کسی که به اذان مغرب ظن پیدا کرد، روزهاش را باز کند. این در تعارض صریح با قاعده کلی در مورد عدم اعتبار ظن است.
سوال: تقیید میشود.
جواب: بله، ولی خوب دامنه تقییدش هم خیلی وسیع است. بله، رابطهاش اینطوری میشود. اگر گفتند به این سبب خاص، شما میگویید این تقیید است ولی خوب این ناسازگار با قواعد عدم حجیت ظن و عدم اعتبار ظن است. این هم یک اشکالی است در این اطلاق این روایت.
اشکال سوم هم این است که مخالف عمومات و روایاتی است که میگوید باید وقت احراز شود تا شما بتوانید عمل موقت را انجام بدهی، مثل نماز و اینها، و اکتفا به ظن و اینها نمیشود کرد.
به این دلایل، اگر آن اولی را قبول نکنیم، باز به این دلایلی که عرض کردم، به خاطر این سه اشکالی که گفتم، ما این روایت را مقید میکنیم. اطلاق این روایت را با آن دو سه تا روایت دیگر مقید میکنیم با دو سه روایت دیگر این باب. یعنی میگوییم یا این روایت از اول ناظر به وجود علت در سماء است، یا اگر هم اطلاق دارد، اطلاقش با همان روایات دیگر تقیید میخورد. یعنی درست است که حضرت فرمودند ظن کند که اذان شده، ولی در صورتی که ظن کند اذان شده که یک ابری چیزی در آسمان باشد. یعنی این ظن یک منشأ عقلایی مثل وجود ابر داشته باشد؛ یک منشأ متعارف و عقلایی مثل ابر داشته باشد. این قید را اگر در خود روایت پیدا نکردیم، در دو سه تا روایت دیگر، یعنی روایت کنانی و صحیحه زراره، ما آن استفاده را میکنیم.
درست است که رابطه این روایت با آن روایات، رابطه مثبتین است و معروف و معلوم هم هست که مثبتین همدیگر را تقیید نمیکنند. آنها فرمودهاند وجود علت در سماء، این هم بدون علت در سماء فرموده روزهاش صحیح است. طبق قواعد اگر در نظر بگیریم، مثبتین مقید همدیگر نمیشوند. درسته، نفی و ایجاب، مقید هم میشوند به خاطر اینکه تنافی دارد. دو روایت، اصلا با هم تنافی ندارند یک روایت فرموده که آقا ابر در آسمان بود، روزهات صحیح است یک روایت هم میگوید اگر ظن پیدا کردی روزهات صحیح است. این ها که قید هم نیستند اما به خاطر آن اشکالاتی که در دلالت وجود دارد، ما در یک همچین مواردی مرتکب تقیید میشویم. چرا مرتکب تقیید میشویم؟ میگوییم اطلاق این روایت را به این گستردگی نمیتوانیم قبول کنیم؛ با قواعد جور درنمیآید، با کلام فقها جور درنمیآید، با عمومات احراز وقت جور درنمیآید. قدر متیقن این ظن، ظنی است که ناشی از یک سبب متعارف است باید یک قدر متیقن از اطلاق بگیریم. ما نمیتوانیم اطمینان پیدا کنیم که آقا هرکس خیال کرد شب شده، بخورد روزهاش را. نمیشود به همچین حرفی ملتزم شد.
پس بنابراین، ما این قید را اضافه میکنیم که ظن پیدا کرد که اذان شده و ظنش هم ناشی از یک بالاخره علت و عاملی در آسمان بود. این قید را به خاطر این اشکالاتی که عرض کردم و بر اساس آن چند روایتی که بیان شد (که یکیاش مانده)، اضافه میکنیم. پس بنابراین، ما یک قدر متیقن در اطلاق این روایت میگیریم و آن این است که میگوید اگر علتی و عاملی در آسمان بود. البته بعضی از فقها اطلاقش را قبول کردند و در آن اقوالی که اول بحثمان گفتیم، فتوا دادند که اگر ظن یا ظن قوی بود، میتواند. ولی خوب، اکثر متأخرین نه، اطلاق این روایت را قبول نکردهاند. پس بنابراین، ما اینجور تقییدی را در این روایت میپذیریم.
روایت چهارم طائفه اول
و یک روایت چهارمی هم داریم، خبر زید شحّام، باب ۵۱، آخرین حدیث، حدیث ۴. میگویم خبر زید شحّام چون روایت از نظر سند اعتبار ندارد و آخر از همه آوردیم. عن علی بن الحسین بن فضال عن محمد بن عبدالحمید عن أبی جمیلة (اشکال در این ابیجمیله است) عن زید الشحام عن ابی عبدالله علیه السلام فی رجل صائم ظنّ أنّ اللیل قد کان ظن پیدا کرد که شب شده و أنّ الشمس قد غابت و کان فی السماء سحاب. ما دنبال این هستیم در واقع، که در آن روایت نبود. آسمان هم ابری بود. اینطوری نبود که همینطوری خیال کند شب است. فافطر ثم ان السحاب انجلی، بعد ابر کنار رفت، فإذا الشمس لم تغب. خورشید بوده است. بر اساس این قرائن ما میگوییم آن روایت هم شاید همین را دارد میفرماید. خورشید چیزی نیست که آدم به آسمان نگاه کند و نبیند، مگر اینکه یک سببی جلویش را گرفته باشد. حرف اول در آن روایت، حرف خوبی بود. حالا ممکن است اطلاق و تقیید را قبول نکند، ولی میتواند بگوید خورشید چیزی نیست که آدم بگوید… در آن روایت بود که خیال کرد خورشید غروب کرده، بعد خورشید را دید. به دلالت اقتضا میگویم، یعنی یک چیزی را ما در روایت… مثل همان «واسئل القریة» را چطور معنا میکنند؟ میگوید از ده که نمیشود پرسید، یک «اهل» اگر اینجا نباشد، اصلاً جمله معقول نیست. به دلالت اقتضا میگوید معقول نیست آدم خورشید را به این بزرگی، عظمت و روشنایی نبیند، مگر اینکه یک چیزی جلویش را گرفته باشد. اگر این را قبول نکنید، آن وقت باید مرتکب اطلاق و تقیید بشویم که یک مقداری مشکل است.
در این روایت، دلالتش خیلی خوب است. حضرت فرمودند: تم صومه ولا یقضیه روزهاش درست است و قضا ندارد. دلالتش عالی است،
بررسی سندی، ابی جمیله
ولی ابیجمیله مشکل دارد. شیخ در موردش فرموده: «ضعیفٌ کذّابٌ یضع الحدیث»؛ جعل حدیث میکرده. بعضی از بزرگان، مرحوم وحید بهبهانی، اینها قراینی بر وثاقت ابیجمیله که مفضل بن صالح است (کنیهاش است) آوردهاند که آقا این مسائل مربوط به مسائل غلو و مسائل اعتقادی اختلافی بوده است. یعنی تلاشهایی هم شده توسط علمای رجال برای توثیق ابیجمیله و مفضل بن صالح، ولی فرمایشی نیست که آدم اطمینان خاطر در برابر این حرف صریح مرحوم شیخ پیدا بکند بنابراین او را معمول رجالین تضعیف میکنند. روایت از این جهت اعتبار ندارد.
اما خوب، سه تا روایت دیگر ما در این باب داشتیم که سندهایشان صحیحه بود دوتاش که صحیح بود. آن کنانی را بعضیها نوشتهاند صحیحه، اشکالاتی داشت که جلسه قبل بحثش مطرح شد. روایت خوبی در این باب داشتیم در این طایفه اول. این هم به عنوان یک مؤید، برای کمک به فهم. روایت ضعیف هم گاهی وقت ها خودش به تنهایی حجت نیست ولی میتواند به فهم بقیه روایات کمک بکند یا مؤید باشد. این هم هست به هر حال.
پس بنابراین، ما یک طایفه اولی از روایات در این باب ۵۱ داریم. خلاصهاش این بود که اگر علتی در سماء بود و افطار کردی و تبیّن خلاف شد، روزه شما صحیح است؛ نه تنها کفاره ندارد، بلکه حتی قضا هم ندارد. این طایفه اول.
طائفه دوم اخبار
طایفه دوم، اخبار معارض این طایفه اول است. دلالتش بر وجوب قضا و بطلان صوم است؛ تصریح به وجوب قضا. آن مال باب ۵۱ بود، طایفه دوم مال باب ۵۰ از ابواب ما یمسک عنه الصائم است، حدیث یک هست. چون سندش خیلی خوب است و هیچ مناقشه سندی وجود ندارد، موثقه سماعه است. یونس نقل کردهاند: عن یونس عن أبی بصیر و سماعة عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: فی قوم صاموا شهر رمضان فغشیهم سحاب أسود (آن سحاب و علت فی السماء هم دقیقاً اینجا هست) عند غروب الشمس؛ ابر سیاهی آمد و آسمان منطقه اینها را پوشاند. فرأوا (در بعضی از نسخ فظنّوا، نسخه دیگری است. در این نسخه فرأوا) أنّه اللیل، اینها خیال کردند که شب شده به خاطر آن ابر سیاه. فافطر بعضهم ثم إنّ السحاب انجلی فإذا الشمس، ابر کنار رفت و دیدند خورشید هست. فقال علیهالسلام: الذی افطر صیام ذلک الیوم. حضرت فرمود آنکه افطار کرده باید روزه بگیرد؛ روزه آن روز را باید قضا به جا بیاورد. کاملاً برعکس طایفه اول است. آنجا فرمود اگر سحاب بود، قضا ندارد. اینجا کاملاً برعکس طایفه اول است. حضرت میگوید نه، روزهاش باطل است و آن روز را باید روزهاش را به جا بیاورد. بعد تعلیل هم میفرمایند. إنّ الله یقول: ﴿أتمّوا الصیام إلی اللیل﴾ خدا در قرآن اتمام صیام نکرده است فمن أکل قبل أن یدخل اللیل فعلیه قضائه، هرکس قبل از شب به هر دلیلی بخورد، معذور باشد یا معذور نباشد (در کفاره اثر دارد، در قضا تأثیری ندارد). چون متعمداً خورده، یعنی سهو نسیان نبوده است. این استثنا شده در روایت یعنی یادش رفته روزه است و غفلتاً خورده و اینها نبوده بلکه واقعاً خورده است. جاهل به موضوع بوده ولی عمد در اکل داشته است. روزهاش باطل است. تعلیل هم فرمودند، دو تا تعلیل هم فرمودند. هم اکله متعمدا و هم آیه قرآن که همین است.
سند، سند خیلی خوبی است، دلالتش هم خیلی روشن است در تعارض واضح و کامل با روایات طایفه اول. حالا اینجا انقدر بعضی از آقایان آمدهاند گوشه و کنار این روایت را یک کلمه پیدا کردهاند که بگویند نه، موضوع این روایت ابر سیاهی است مثلاً. این خود ابر را یک یک موردش را دارم میگویم، موارد دیگری هم گفتهاند که اینها خود ابر را خیال کردهاند شب است، ولی آن روایات نه، آن روایات خود ابر را خیال کردند که شب است. این ها دقت های مبعّد است. کاملاً از نظر ظهور همین است؛ علت تاریکی ابر بوده، آن روایت هم علت تاریکی ابر بوده. اینکه حالا اینجا یک لفظی پیدا کنیم بگوییم حضرت اینجا موضوع دیگری را دارند میگویند و آن موضوع با آنها فرق میکرده؛ اینجا تاریکی را خود ابر خیال کردهاند شب است، آنجا نه، ابر را عامل شب تصور کردهاند و فلان. اینها حملهای بعید و غریبی است انصافاً. نمیشود این روایات را با هم جمع کرد؛ اینها قابل جمع نیستند چون خیلی روشن و صریح در معنا هستند.
تعارض بین الطائفتین
وقتی که تعارض شد، باید برویم سراغ مرجحات. مرجحات را که نگاه میکنیم، میبینیم آنها شهرت روایی دارند. تعدادشان بیشتر است ولی اینجا یک دونه موثقه است؛ آنجا چهار تا روایت بود. یعنی شهرتش بیشتر بود. حالا یکیاش که سندش ضعیف بود، دوتاش که صحیحه بود، آن یکی هم به هر حال به یک شکلی میشد اعتبارش را قبول کرد. از نظر شهرت روایی، خذ بما اشتهر بین أصحابک، ترجیح با آنهاست. این یک مرجح است.
آقای خویی و دیگران هم یک مرجح فرمودند و آن مسئله مخالفت با عامه است. آن طایفه اول که میگوید روزه صحیح است آن مخالفت با عامه دارد چون عامه نظرشان موافق همین موثقه است که روزه باطل است البته من اقوال عامه را فحص نکردم ولی این فرمایش مرحوم سید خویی و بقیه آقایان فرمودند، نقل میکنم. بنابراین، شهرت روایی که روشن است. بر اساس این دو مرجح، ما میگوییم ترجیح با روایات طایفه اول است که حضرت فرمودند روزه صحیح و قضا ندارد.
صاحب جواهر اینجا یک مطلبی دارند. عین عبارتشان ناظر به ترجیح این موثقه است یک مقداری طول میکشد آن را بگذاریم برای جلسه بعد، ولی تقریباً بحث ما اینجا تمام شده است؛ یعنی ما ترجیح را با طایفه اول میدانیم. ولی قدر متقین وجود سحاب است، نه کلی هر ظنی. بعضیها اصلاً خود سحاب را خصوصیت و موضوعیت به آن دادهاند؛ یعنی هر علتی در سماء نه، فقط آنی که در روایت آمده که ابر است، مرحوم سید همان علت در سماء را گفتند که یک مقداری دامنهاش را بازتر کرده است. ولی کسانی هم هستند در فقه ما که به این موثقه فتوا دادهاند؛ یعنی گفتهاند نه، روزه باطل است و طبق قواعد کلی باید باطل شود. یعنی این خروج حکمی از قاعده کلی وجوب قضا در فریضه فائته را قبول نکردهاند؛ مورد هشتم را مطلقاً قبول نکردهاند. آنجا این عبارت مرحوم صاحب جواهر خوب است که ما ببینیم. پس بنابراین، ما تا اینجا ترجیح را با طایفه اول میدانیم اما مقید به وجود علتی فی السماء.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.