1403/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دلالت «إنّما» بر حصر
بحث به دلالت «إنّما» بر حصر و به تبع بر نفی حکم از ما عدای محصور رسیده است (مهم نیست این دلالت به منطوق باشد یا مفهوم).
مرحوم آخوند فرمودهاند «إنّما» بر حصر و مفهوم دلالت دارد و برای آن به دو وجه استدلال کردهاند یکی آنچه از اهل لغت در دلالت این کلمه بر حصر نقل شده است و دیگری هم تبادر حصر از این کلمه است.
استدلال به کلمات اهل لغت از مرحوم آخوند عجیب است چون ایشان حجیت قول لغوی را قبول ندارد و ما نیز جایی را به خاطر نداریم که ایشان برای ظهور به قول اهل لغت استدلال کرده باشد بلکه همیشه به تبادر و انسباق استدلال میکنند و برای آن منبهاتی را ذکر میکنند. شاید آنچه باعث شده است مرحوم آخوند از این راه استفاده کند تشکیک در دلالت «إنّما» بر حصر در کلمات شیخ انصاری است.
مرحوم شیخ معتقد است (مطارح الانظار، ج ۲، ص ۱۱۰) مفاد «إنّما» چیزی جز تاکید نیست و حصر از آن استفاده نمیشود. ایشان فرموده است ما مفاهیم لغات را از طریق مرادفات آنها فهم میکنیم و چون در زبان فارسی برای «إنّما» مرادفی وجود ندارد نمیتوانیم معنای آن را فهم کنیم تا بدانیم آیا بر حصر دلالت دارد یا نه.
مرحوم آخوند بعد از نقل این کلام فرمودهاند صرف اینکه در زبان ما مرادفی وجود نداشته باشد برای نفی وضع کفایت نمیکند بلکه متبادر در اذهان اهل همان لغت برای فهم معنای موضوع له الفاظ و اثبات وضع کافی است. همین که ما ببینیم خود عرب از کلمه «إنّما» حصر میفهمند برای اثبات اینکه این کلمه بر حصر دلالت دارد کافی است. بنابراین گاهی خود فرد، با الفاظ و معانی آن زبان مأنوس است به نحوی که همان ارتکاز و احساسی که آنها نسبت به الفاظ و معانی دارند او هم دارد در این صورت تبادر و عدم تبادر معنا برای خود او نشانه وضع و عدم وضع است اما گاهی شخص چنین حسی را ندارد اما دانستن معنای متبادر در نزد اهل لغت برای اثبات وضع برای او کافی است. به عبارت دیگر گاهی شخص اصلا لفظ را نمیبیند و فقط معنا را میبیند و گاهی لفظ را میبیند و معنایی حس نمیکند اما به اراده معنا در نزد اهل آن لغت علم دارد در این موارد هم وضع با همان تبادر در نزد اهل آن لغت اثبات میشود. این با مساله حجیت قول لغوی متفاوت است. حجیت یعنی بر اساس تعبد پذیرفته شود در حالی که اینجا شخص به تبادر این معنا در نزد اهل لغت جازم است و لذا به وضع این لفظ برای این معنا در این لغت جزم پیدا خواهد کرد.
به نظر میرسد بیان مرحوم آخوند از مرحوم شیخ مخفی نبوده است و یقینا شیخ هم قبول دارد که تبادر یک معنا از یک لفظ نزد اهل آن لغت برای اثبات وضع کافی است اما این راه وقتی ارزش دارد که شخص یقین داشته باشد این تبادر به سایر قرائن مستند نیست لذا در جای خودش توضیح دادیم که آنچه ارزش دارد اطراد تبادر است و گرنه ممکن است آن تبادر مستند به برخی قرائن در نزد اهل آن لغت باشد که این شخص به آنها آشنایی ندارد و حتی ممکن است برخی از آن قرائن در نزد خود این فرد هم باشد ولی او به آنها التفات نداشته باشد و حصر مستفاد از «إنّما» در بسیاری قطعا ناشی از قرائن است که کثیرا مورد غفلت قرار گرفته است یا حداقل محتمل است که مستند به آنها باشد. بله اگر ما در فارسی برای این کلمه مرادف داشتیم خودمان میتوانستیم قضاوت کنیم که آیا این معنا ناشی از حاقّ لفظ است یا بر اساس قرائن است.
در هر حال باید توجه کرد که دلالت «إنّما» بر حصر محل اختلاف بین علماء و بزرگان است و اینکه در کلمات علمای متأخر خیلی مسلم دانسته شده صحیح نیست. در عین اینکه عدهای از اهل لغت دلالت «إنّما» بر حصر را قبول دارند، عده دیگری این دلالت را منکرند لذا در کتب اصولی هم صریحا گفته شده است که دلالت «إنّما» بر حصر محل اختلاف است و حتی قول به توقف را به برخی نسبت دادهاند. از ابوحنیفه نقل شده است که منکر دلالت «إنّما» بر حصر است. هم چنین از برخی اهل بصره حکایت شده است که منکر دلالت بر حصر بودهاند. از آمدی و ابن حیان از نحاة نیز این مطلب نقل شده و گفته شده فیومی آن را مشترک میداند. (تعلیقة علی معالم الاصول سید علی قزوینی، ج ۴، ص ۴۱۲)
از کلام سید مرتضی که برای اثبات فهم حصر از «إنّما» به فهم ابن عباس استدلال کرده است معلوم میشود دلالت این کلمه بر حصر امر مسلم و روشنی نبوده است. (الذریعة، ج ۱، ص ۴۱۱)
از متاخرین نیز مرحوم شیخ و به تبع مرحوم حاج شیخ (درر الفوائد، ص ۲۰۹) و مرحوم امام (البیع، ج ۲، ص ۶۴۹) نیز دلالت این کلمه بر حصر را انکار کردهاند.
بنابراین برای یافتن قول صحیح چارهای نداریم جز رجوع به کلام عرب و از جمله روایات و آیات برای اثبات یا نفی دلالت «إنّما» بر حصر.
این کلمه با اینکه در روایات بسیار پر استفاده است اما اکثر این موارد از محل استدلال خارجند چون حصر در آنها از قرینه فهمیده میشود.
برخی از موارد این کلمه اصلا بر حصر دلالت ندارد حتی با قرینه خارجی مثلا آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» (المائدة ۹۱)
در حالی که روشن است که رجس منحصر در این امور نیست. مفاد این آیه هم این نیست که این امور فقط رجسند چرا که مثلا روشن است خمر اگر برای مداوا استفاده شود رجس و عمل شیطان نیست.
در این موارد اگر به جای کلمه «إنّما» کلمه «إنّ» قرار داده شود معنا تغییری نمیکند. مثلا در روایتی این طور ذکر شده است:
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ، قَالَ:، كَتَبْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَسْأَلُهُ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ لِي أَنْ يَجْعَلْنِي مِمَّنْ يَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِهِ! فَلَمْ يُجِبْنِي، فَاغْتَمَمْتُ لِذَلِكَ، قَالَ يُونُسُ: فَأَخْبَرَنِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا، أَنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ بِمِثْلِ مَا كَتَبْتُ، فَأَجَابَهُ وَ كَتَبَ فِي أَسْفَلِ كِتَابِهِ: يَرْحَمُكَ اللَّهُ إِنَّمَا يَنْتَصِرُ اللَّهُ لِدِينِهِ بِشَرِّ خَلْقِهِ. (رجال الکشی، ص ۳۸۸)
شخص از امام خواسته بود که دعا کند او را از کسانی قرار بدهد که خدا دینش را با آنها یاری میکند و حضرت فرمودند این دعا ضمانتی برای عاقبت بخیری نیست چون خدا گاهی دینش را با بدترین خلقش یاری میکند. آیا توهم دلالت «إِنَّمَا يَنْتَصِرُ اللَّهُ لِدِينِهِ بِشَرِّ خَلْقِهِ» بر حصر وجود دارد؟
یا مثلا در روایت آمده است:
أَخْبَرَنِي بِهِ الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَن الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ لَا تَدَعْ فَضْلَ السِّنَّوْرِ أَنْ تَتَوَضَّأَ مِنْهُ إِنَّمَا هِيَ سَبُعٌ.
بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ عَلِيّاً ع قَالَ: إِنَّمَا هِيَ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ.
(تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲۲۷)
آیا توهم هم میشود که «إنّما» در این موارد در حصر استعمال شده است؟
در مقابل در برخی موارد حتما از کلمه «إنّما» حصر اراده شده است که خود این موارد سه دستهاند:
یک دسته مواردی است که از جمله حصر فهمیده میشود اما حصر از چیزی دیگر فهمیده میشود یا حداقل محتمل است از چیزی دیگر فهمیده شود. یعنی «إنّما» در مورد حصر استعمال شده است. مثلا:
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ» (الکهف ۱۱۰ و فصلت ۶)
این آیه در مقام بیان حصر است و اینکه من فقط بشری مانند شما هستم که به من وحی میشود اما این حصر از «إنّما» فهمیده نمیشود بلکه چون در مقام جواب از کسانی بوده که از پیامبر کارهای عجیب و غریب میخواستهاند گفته شده که من خدا نیستم بلکه من هم بشری هستم که به من وحی میشود از آن حصر فهمیده میشود و لذا حتی اگر جمله این طور بود که «إنّی بشر مثلکم» باز هم از آن حصر فهمیده میشد لذا حداقل این است که دلالت این جمله بر حصر ممکن است به استناد قرائن حالی بوده باشد.
دسته دوم مواردی هستند که «إنّما» در حصر استعمال شده است اما بر این استعمال قرینه وجود دارد.
دسته سوم مواردی هستند که «إنّما» در حصر استعمال شده است و از آن حصر فهمیده میشود بدون اینکه قرینهای وجود داشته باشد. این موارد است که برای اثبات دلالت «إنّما» بر حصر ارزش دارند و خواهند آمد.