1403/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفهوم حصر
به مناسبت بحث از کلمه توحید از مرحوم نایینی نقل کردیم که ایشان فرموده است بحث از اینکه خبر در این جمله امکان است یا وجود، بر تصور مشهور مبتنی است که کلمه «لا» جزو نواسخ است و به اسم و خبر نیاز دارد در حالی که از نظر ادبی و به حسب مفهوم کلمه، «لا» ممکن است به معنای عدم محمولی باشد و به خبر نیاز نداشته باشد. پس «لا اله الا الله» یعنی خدایی نیست مگر الله که هست. این مطلب در کلام مرحوم قوچانی در حاشیه بر کفایه هم مذکور است. شیخ انصاری نیز در بحث صحیح و اعم این مطلب را به محققین نسبت داده است (مطارح الانظار، ج ۱، ص ۸۰).
توجه به این نکته لازم است که فهم عرف از کلام عرب ممکن است با آنچه ادباء گفتهاند متفاوت باشد. ادباء بر این اساس که تلاش کردهاند همه امور را قاعدهمند کنند و گاهی در این میان به قیاس هم مبتلا شدهاند در عین اینکه کسی که ادیب نیست اما عرب است ممکن است مساله را طور دیگری بفهمد.
ابن حاجب هم در کافیه بعد از ذکر این مطلب که خبر «لا» در بسیاری از مواقع محذوف است گفته که «و بنو تميم لا يثبتونه» و این یعنی بنی تمیم اصلا برای «لا» خبر در نظر نمیگیرند نه اینکه خبر را مضمر میدانند. این مطلب نیز در برخی شروح کافیه (شرح ملا جامی، ج ۱، ص ۲۲۱) و غیر آن (البدیع لان اثیر، ج ۲، ص ۵۷۶ و المفصل للزمخشری، ص ۵۲) ذکر شده است. برخی از علماء هم این مطلب را از سیبویه حکایت کردهاند. (تحریرات فی الاصول، ج ۵، ص ۱۷۸)
مرحوم آخوند در ادامه گفتهاند دلالت جمله مشتمل بر استثناء بر نفی حکم مستثی منه از مستثنی بر اساس مفهوم است یعنی بر اساس فهم حصر از این جمله، چنین چیزی فهمیده میشود و بعد گفتهاند بله اگر دلالت قضیه بر انتفای حکم از مستثنی به دلیل استثناء باشد از منطوق خواهد بود یعنی اگر آنچه که بر نفی حکم از مستثنی دلالت میکند خود «الّا» و ذکر مستثنی باشد این دلالت از موارد منطوق است و فرمودهاند این بعید نیست سپس فرمودهاند چون این بحث ثمرهای ندارد بیش از این به آن نمیپردازیم آنچه مهم است این است که آیا این جمله چنین دلالتی دارد یا نه؟ اما اینکه دلالتش به مفهوم است یا منطوق ثمرهای ندارد.
مرحوم آقای حکیم فرمودهاند این دلالت منطوقی است مخصوصا در جایی که استثناء با «لیس» یا «لا یکون» محقق شده باشد مثل اینکه بگوید «جاء القوم لیس فیهم زید» که دلالت این جمله بر نفی حکم مستثنی منه از مستثنی به منطوق است.
برخی از بزرگان گفتهاند بین اینکه دلالت بر اساس منطوق باشد یا مفهوم ثمره وجود دارد. اگر دلالت منطوقی باشد در آن اطلاق مستفاد از مقدمات حکمت قابل جریان است اما اگر دلالت مفهومی باشد مقدمات حکمت در آن جاری نخواهد بود. بعد هم فرمودهاند مثال روشن این قضیه قاعده «لاتعاد» است. «لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ» (تهذیب الاحکام، ج ۲، ص ۱۵۲) که مفاد آن این است که اخلال به اجزاء و شرایط نماز از روی سهو یا غفلت یا جهل قصوری موجب اعاده نماز نیست مگر این پنج جز و شرط. در «لاتعاد» اطلاق وجود دارد اما آیا در «الا من خمسة» هم اطلاق وجود دارد؟ یعنی اخلال به این پنج تا مطلقا (به زیاده و نقصیه، به علم و جهل و سهو و ...) مخلّ به صحت نماز است. اگر دلالت بر نفی حکم مستثنی منه از مستثنی به منطوق باشد در اینجا هم اطلاق خواهد بود و گرنه اطلاقی وجود ندارد چون اطلاق در مدالیل التزامی شکل نمیگیرد بلکه در مدالیل مطابقی است و این طور نیست که اگر دلالت مطابقی اطلاق داشت دلالت التزامی هم اطلاق داشته باشد. مفهوم این است که مجموع آنچه در منطوق گفته شده است از مستثنی منفی است و برای صحت این قضیه همین کافی است که مجموع آنها از مستثنی منفی باشد هر چند برخی از آنها هم ثابت باشد.
با این حال ما این کلام را قبول نداریم و اینکه اطلاق در مدالیل التزامی قابل جریان نیست صرف ادعاء است و دلیل ندارد. احتمال دارد ایشان بر اساس خلط بین مدالیل تبعی و مدالیل چنین چیزی را گفته باشند. عدم جریان مقدمات حکمت در مدالیل تبعی (مدالیل غیر مستقل حرفی) ممکن است اما عدم جریان مقدمات حکمت در مدالیل استقلالی حتی اگر التزامی باشند وجهی ندارد. شاید این قائل میخواسته بگوید اگر دلالت قضیه بر نفی حکم مستثنی منه از مستثنی را به مفهوم بدانیم از مدالیل حرفی و تبعی است و مجرای اطلاق نیست ولی آنچه تعبیر کرده است این است که از مدالیل التزامی است.
بله ممکن است کسی ادعاء کند ظاهر قضیه مشتمل بر استثناء این است که جمله در مقام بیان مستثنی منه و حکم آن است نه مستثنی و لذا یکی از مقدمات حکمت که در مقام بیان بودن است در ناحیه مستثنی مثبت ندارد اما این تفاوت میکند با اینکه گفته شود اطلاق قابل تحقق نیست و ممکن است در موردی متکلم در مقام بیان مستثنی باشد و با فرض امکان اطلاق، اصل در مقام بیان بودن است.
مرحوم اصفهانی در اینجا کلامی دارند در تعجب از کسانی که معتقدند دلالت جمله استثناء بر نفی حکم مستثنی منه از مستثنی منطوقی است و از کلام ایشان این طور فهمیده میشود که برخی گمان کردهاند تمام مفاهیم از باب دلالت منطوقی هستند. ایشان فرموده خیلی واضح است که دلالت قضیه مشتمل بر استثناء بر نفی حکم از مستثنی منه از مستثنی به مفهوم است چون منطوق این قضیه چیزی بیش از اخراج مستثنی از مستثنی منه نیست و صرف اخراج به معنای مفهوم و نفی حکم نیست و این طور نیست که مفهوم اخراج نفی حکم باشد بلکه مستلزم آن است یعنی اگر مستثنی از مستثنی منه خارج باشد پس حکم آن را ندارد.
در هر حال چون به نظر ما هم این بحث ثمره ندارد از طرح بیشتر این مساله خودداری میکنیم.
مرحوم آخوند در ادامه به مدلول کلمه «انّما» اشاره کردهاند و اینکه آیا این کلمه بر حصر دلالت دارد تا از آن مفهوم استفاده شود؟ استعمال این کلمه در نصوص و روایات بسیار شایع است و لذا این مساله ثمره واسعی دارد.