« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمد محمدی‌قائینی

1403/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم حصر

بحث در دلالت جمله استثنائیه بر حصر و مفهوم است. مرحوم آخوند فرمودند در دلالت چنین جمله‌ای بر مفهوم شبهه‌ای وجود ندارد و برای آن به تبادر استدلال کردند در ادامه به کلام ابوحنیفه در ردّ دلالت جمله استثنائیه بر مفهوم اشاره کردند و به آن اشکال کردند. دو اشکال ایشان را در جلسه قبل نقل کردیم. یکی اینکه معنای جملاتی مثل «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُور» این است که نماز تام الاجزاء و الشرائط به صرف اینکه واجد طهارت نباشد نماز نیست. پس مفروض این است که نماز واجد همه اجزاء و شرایط غیر از مستثنی هست پس اگر مفروض تحقق ماهیت باشد مگر از ناحیه مستثنی، عمل مختل است در نتیجه مفاد آن اعتبار مستثنی است نه اینکه غیر آن معتبر نیست. این مطلب هم بر اساس وجود قرینه است. به عبارت دیگر وجود باء الصاق قرینه است بر اینکه چیزی مفروض است که طهارت به آن منضم و ملصق می‌شود پس چیزی متصور است و اگر آن چیز به همراه طهارت نباشد نماز نیست.

پاسخ اول مرحوم آخوند از نظر ما کلام تمام و متینی است و آنچه ایشان فرموده‌اند قرینه است بر تقدیری که در این قضیه وجود دارد و با این تقدیر دلالت همین قضیه بر مفهوم اشکالی ندارد.

دیگری این است که مدعا دلالت قضیه مشتمل بر استثناء در فرض اطلاق و عدم وجود قرینه است و نهایت این است که این قضیه و مشابهات آن با وجود قرینه بر مفهوم دلالت ندارند.

ایشان در حاشیه بر کفایه پاسخ سومی ارائه کرده‌اند که ظاهر آن این است که پاسخ موجود در متن از نظر اثباتی تمام نیست هر چند ثبوتا برای دفع اشکال کافی است. ایشان فرموده‌اند مفاد قضیه «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُور» این نیست که نماز تام الاجزاء و الشرائط است تا گفته شود نیازمند تقدیر است بلکه مفاد آن عدم امکان تحقق نماز است نه به این معنا که کلمه «ممکن» در تقدیر است بلکه این مفاد خود «لا» است. لای به معنای این است که ممتنع و غیر ممکن است. پس مفاد این جمله این است که نماز ممکن نیست مگر به طهور و مفهوم آن این است که با طهور نماز ممکن است و این مفهوم کاملا صحیح است و به این معنا نیست که با طهور نماز بالفعل محقق می‌شود و صحیح است یا نماز مجرد طهور است.

خلاصه اینکه مفاد این ترکیب امتناع تحقق مستثنی منه بدون مستثنی است و مفهوم آن هم عدم امتناع با فرض تحقق مستثنی است.

به نظر ما هر سه پاسخ ایشان با بیانی که ارائه کردیم تمام است و ردّ آنها ممکن نیست.

توضیح این نکته هم لازم است که مرحوم آخوند در عبارت فرموده‌اند: «و بدونها لا تكون صلاة على وجه، و صلاة تامّة مأمورا بها على آخر» مرحوم آقای حکیم فرموده‌اند این دو وجه بر نزاع صحیح و اعم مبتنی است. از نظر ما اگر چه این کلام غلط نیست اما این عبارت فقط بر نزاع صحیح و اعم مبتنی نیست بلکه بر اساس همان نزاعی است که ایشان در ترکیبات مشابه مثل «لاضرر» دارند که آیا مفاد این ترکیب نفی حقیقت است و کنایه است یعنی نفی ادعایی حقیقت است یا اینکه چیزی در تقدیر است و منظور نفی تمامیت یا کمال است و این نزاع حتی بر فرض وضع الفاظ برای اعم هم قابل تصور است یعنی حتی بنابر اینکه الفاظ برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده باشند از نظر آخوند مفاد این ترکیب این است که حقیقت نماز در اینجا وجود ندارد اما این نفی ادعایی است در مقابل نظر دیگر که گفته می‌شود مفاد این جمله نفی حقیقت نیست بلکه چیزی در تقدیر است که از قبیل مجاز در کلمه خواهد بود. به نظر ما منظور آخوند از این جمله این است نه آنچه مرحوم آقای حکیم فرموده‌اند.

مرحوم آخوند در ادامه به دلیل دیگری برای دلالت قضیه استثنائیه بر مفهوم اشاره کرده‌اند که برخی برای اثبات دلالت قضیه مشتمل بر استثناء بر مفهوم به حدیث توحید استدلال کرده‌اند.

َ قَالَ النَّبِيُّ ص‌ أُمِرْتُ‌ أَنْ‌ أُقَاتِلَ‌ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ حُرِّمَ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۶۴)

در این روایت حد مقاتله این بیان شده که شخص کلمه توحید را بگوید.

به مناسبت ذکر این روایت تذکر این نکته هم لازم است که ما در جای خودش توضیح داده‌ایم که مفاد این روایت این نیست که من با هر کس شهادتین را نگوید می‌جنگم بلکه بر اساس قرائن مکتنف به کلام منظور این است که حد جواز جنگ تا اینجا ست و بعد از اظهار شهادتین حتی من پیامبر هم حق جنگیدن ندارم.

در هر حال به اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله، اسلام کسی را که کلمه توحید را بگوید می‌پذیرفته‌اند بر ثبوت مفهوم برای قضیه استثنائیه استشهاد شده است چرا که اگر قضیه استثنائیه مفهوم نداشته باشد از آن توحید استفاده نمی‌شود چون مفاد آن این است که «غیر از الله خدایی نیست» اما اثبات نمی‌کند که الله هست و این توحید نیست. توحید یعنی شخص قبول داشته باشد الله هست و غیر از او خدایی نیست.

مرحوم آخوند از این استدلال این طور پاسخ داده‌اند که شاید دلالت این قضیه بر مفهوم بر اساس وجود قرینه حالی یا مقالی بوده است. بر این اساس که پیامبر این قول را به مشرکین می‌گفته‌اند یعنی کسانی که خدا را قبول داشته‌اند و در عین حال برای او شریک هم قائل بودند و اگر آنها این کلمه را می‌گفتند اسلام آنها را می‌پذیرفته است در نتیجه این سیره پیامبر صلی الله علیه و آله دلیل بر این نیست که جمله مشتمل بر استثناء بر مفهوم دلالت دارد. البته مرحوم شیخ گفته‌اند (مطارح الانظار، ج ۲، ص ۱۰۶) ادعای دلالت این قضیه بر اساس قرینه سخیف است اما به نظر ما حق با مرحوم آخوند است.

مرحوم آخوند در ادامه می‌گویند برخی گفته‌اند کلمه توحید بر اسلام و توحید دلالت ندارد و همیشه نیازمند قرینه است تفاوتی ندارد خبر محذوف را «ممکن» بدانیم یا «موجود». اگر مفاد این جمله این باشد که «خدایی ممکن نیست مگر الله» اثبات نمی‌کند که الله موجود است و اگر مفاد این جمله این باشد که «خدایی موجود نیست مگر الله» اگر چه وجود الله را اثبات می‌کند اما امکان غیر آن را نفی نمی‌کند.

مرحو آخوند از این اشکال این طور پاسخ داده‌اند که اگر آنچه در تقدیر است «موجود» باشد برای تحقق اسلام کافی است چون مفاد آن این است که «الهی موجود نیست غیر از الله» و مراد از «اله» واجب الوجود است و نفی وجود واجب الوجود با امتناع آن تلازم بین دارد. واجب الوجود یعنی آنچه وجودش قائم به ذاتش هست و برای تحقق به علت نیاز ندارد و در چنین فرضی نفی وجود آن به معنای امتناع آن است و نمی‌شود چیزی واجب الوجود باشد و محقق نباشد و گرنه خلف فرض این است که واجب الوجود است و اینکه وجودش قائم به ذات خودش است. دقت کنید منظور مرحوم آخوند این نیست که معنای لغوی «اله» واجب الوجود است بلکه «اله» به معنای معبود است ولی در اینجا مراد معبودی است که اهلیت عبادت را دارد و تنها معبودی که اهلیت عبادت را لذاته دارد معبودی است که لذاته موجود باشد و آنچه لذاته موجود باشد و وجود قائم به ذات داشته باشد واجب الوجود است پس منظور از اله، واجب الوجود است و با این فرض این جمله هم شهادت به امتناع غیر از الله است و هم مثبت وجود الله است و این همه آن چیزی است که در توحید به آن نیاز است. پس مفاد این جمله این است که همه آلهه ممتنع الوجود هستند غیر از الله که موجود است و اگر توحید نیازمند نفی امکان هر خدایی غیر از الله باشد خود این کلمه مستبطن امتناع غیر از الله است چون مفاد آن این است که غیر از الله موجود نیست و هر آنچه موجود نباشد یعنی واجب الوجود نیست و اگر واجب الوجود نباشد لامحاله وجودش ممتنع خواهد بود چون امکان واجب الوجود مساوق با وجود او است.

logo