« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمد محمدی‌قائینی

1403/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

مفهوم وصف

موضوع: مفهوم وصف

مرحوم آخوند گفتند مساله مفهوم وصف در جایی است که یا وصف اخص مطلق از موصوف باشد و یا نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه باشد در ناحیه افتراق موصوف و اما سایر موارد به مفهوم وصف مرتبط نیست و آنچه از شافعیه نقل شده است که با تمسک به «فی الغنم السائمة زکاة» نتیجه گرفته‌اند که مثلا شتر یا گاوی که علف برایش تهیه می‌شود زکات ندارد به مفهوم وصف مرتبط نیست و نشان دهنده شمول نزاع مفهوم وصف نسبت به این موارد نیست چون آنچه آنها گفته‌اند بر اساس مفهوم علت است و اینکه مدعی‌اند آنچه علت منحصره وجوب زکات است سائمه بودن است. بر این اساس اگر «سوم» نباشد زکات هم نیست پس در ابل معلوفه زکات نیست و البته منظورشان این نیست که «سائمه» بودن علت تامه زکات است تا گفته شود پس این جمله بر زکات در ابل سائمه هم دلالت دارد چون به نسبت حکم ثابت در منطوق غنم هم ذکر شده است و لذا زکات در غنم سائمه ثابت است و نسبت به غیر غنم اطلاق ندارد اما سائمه بودن جزء منحصر علت است لذا مفهوم علت نافی زکات در ابل معلوفه هم هست در عین اینکه منطوق مثبت زکات در ابل سائمه نیست. پس این مساله به مفهوم وصف مرتبط نیست و مفهوم علت است و در مفهوم علت تفاوتی بین اقسام مختلف وصف نیست یعنی حتی اگر وصف مساوی با موصوف باشد یا اعم مطلق از آن باشد یا عموم و خصوص من وجه باشد در ناحیه افتراق وصف، چنانچه این وصف علت منحصر حکم باشد، انتفای آن به انتفای حکم منتهی خواهد شد.

در تتمیم مباحث مرتبط با مفهوم وصف تذکر برخی نکات لازم است:

اول: در کلام برخی از علماء برای اثبات مفهوم به فهم برخی لغویین استدلال شده است مثل اینکه ابوعبیده از حدیث «لیّ الواجد یحل عقوبته» این طور فهمیده است که اگر شخص معسر باشد عقوبت او جایز نیست.

اما این استدلال ناتمام است چون اولا قول لغوی حجت نیست و در جای خودش گفته شده است که لغوی خبره در جمع آوری موارد استعمال است نه تشخیص معنای حقیقی و مجازی و بلکه اکثر آنها اصلا درصدد تمییز معانی حقیقی از مجازی هم نیستند. ثانیا حتی اگر قولی خبره در تشخیص معنای حقیقی هم باشد و در این صدد هم باشد،‌ با این حال قول خبره برای سایر خبرگان حجت نیست و ما بارها گفته‌ایم هر یک از اهل آن لغت در معانی وضعی آن لغت خبره هستند تفاوتی ندارد عالم باشد یا عامی و تنها تفاوت عامی و عالم در این است که عالم قدرت تمییز برخی منافیات و ... را دارد و عامی ندارد. لذا این طور نیست که مثلا یک لغوی عرب به معانی الفاظ علم داشته باشد اما غیر لغوی از همان زبان به معانی الفاظ علم نداشته باشد! اصلا لغت چیزی نیست جز همان که در ارتکازات و فهم عرف وجود دارد و لذا لغویین عرب برای اثبات معانی به کلمات اهل بادیه و اعراب استشهاد می‌کنند.

دوم: ما گفتیم قضیه وصفیه بر مفهوم دلالت ندارد و این را هم به نحو مطلق بیان کردیم یعنی حتی از آن مفهوم بالجملة هم فهمیده نمی‌شود. در کلمات علماء برخی تفاصیل دیگر نیز ذکر شده است که همه آنها از غفلت از قرائن ناشی شده است. محل بحث ما دلالت قضیه وصفیه از این جهت که مشتمل بر وصف است بدون وجود هیچ قرینه دیگری بر مفهوم است.

مثلا در کلام علامه بین مواردی که وصف علت باشد و غیر آن تفصیل داده شده است و این تفصیل در خارج از محل بحث است چون هر چه علت باشد مفهوم دارد چه وصف باشد و چه غیر آن و وصف تلازمی با علیت ندارد.

یا برخی دیگر بین موارد حدّ و غیر آن تفصیل داده‌اند و اینکه اگر متکلم در مقام بیان حدّ باشد وصفی که در آن ذکر می‌شود مفهوم دارد و حکم را از غیر آن وصف نفی می‌کند در حالی که این تفصیل هم غلط است چون کسی که در مقام بیانا حدّ‌ است یعنی تعریفی ارائه می‌کند که جامع همه افراد و مانع اغیار باشد و این خودش قرینه است.

با این حال دو مورد وجود دارند که از آنها نفی حکم فهمیده می‌شود و اگر این نفی حکم را مفهوم بدانیم تفصیل در مفهوم وصف خواهد بود:

اول: موارد اطلاق مثلا «من افطر فی شهر رمضان فعلیه اطعام ستین مسکینا» که اطلاق آن اقتضاء می‌کند اگر کسی عتق کرد کافی نیست. اما در صدق مفهوم بر این مورد اشکال وجود دارد چون مفهوم وصف یعنی از تعلیق حکم بر وصف چنین چیزی فهمیده شود در حالی که در این مورد از تعلیق بر وصف چیزی استفاده نشده است بلکه از اطلاق قضیه که مقتضی تعین متعلق امر است استفاده شده است و لذا حتی در مواردی که وصف معتمد بر موصوف هم نباشد این اطلاق وجود دارد.

دوم: تفصیل بین موارد وصف ایجابی و وصف سلبی. از مرحوم نراقی منقول است که ایشان بین این موارد تفصیل داده‌اند. لذا اگر بگوید «اکرم العالم العادل» مفهوم ندارد اما اگر بگوید «اکرم العالم الذی لایکون فاسقا» از آن مفهوم استفاده می‌شود. به نظر ما این کلام ایشان بعید نیست و لذا خود سلبی بودن وصف قرینه عام بر وجود مفهوم است.

آنچه باید در همه مباحث الفاظ به آن توجه کرد این است که استظهار معنا نباید بر غفلت از قرائن خاص مبتنی باشد. بسیاری از موارد استظهارات ناشی از غفلت از قرائن موجود در استعمال است و همین موجب اختلاف در فهم معنای الفاظ شده است در عین اینکه وضع جزو امور حسی است که اختلاف در آن باید نادر باشد.

مثلا یکی از مواردی که قرینه خاص وجود دارد و معمولا مورد غفلت قرار می‌گیرد ثبوت حکم به صورت مسلم است که باعث می‌شود شخص تصور کند آن حکم از مفهوم فهمیده می‌شود. مثلا از مسلمات است که در شبانه روز پنج نماز بیشتر واجب نیست و عدم توجه به این نکته موجب می‌شود که اگر این قضیه به صورت وصفی هم بیان شود شخص احساس کند قضیه بر مفهوم دلالت دارد.

پس از نظر ما قضیه وصفیه مفهوم ندارد و اگر جایی هیچ فایده‌ای جز مفهوم برای وصف متصور نباشد از آن مفهوم فهمیده می‌شود اما نه چون قضیه وصفیه بر مفهوم دلالت دارد بلکه از باب دلالت اقتضاء و دفع لغویت از کلام.

logo