« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1404/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /فصل 28:فصل فی السجود:مسأله 9:لو وضع جبهته علی موضع مرتفع/بحث روائی وجمع بین روایات

 

موضوع: كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /فصل 28:فصل فی السجود:مسأله 9:لو وضع جبهته علی موضع مرتفع/بحث روائی وجمع بین روایات

 

علی مقتضای الروایات

بحث در مساله 9 از نظر علی القاعده بیان شد. ولو اینکه روایات را نیز در ضمن بحث مطرح کردیم، اما بهتر است که روایات را به صورت مستقل بررسی کنیم. پس حکم مساله 9 علی مستوی الروایات نیز به صورت مبسوط مشخص خواهد شد.

روایات باب، یکی صحیحه معاویه از فضل بن شاذان[1] است و دو روایت حسین بن حماد[2] [3] است. مرحوم بروجردی یک روایت دیگر از حسین بن حماد اضافه می‌کند:

بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنِ الرَّجُلِ يَسْجُدُ عَلَى الْحَصَى قَالَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ حَتَّى يَسْتَمْكِنَ.[4]

در مورد روایات، تارة فرمایش مرحوم خوئی را می‌پذیریم که فقط روایت معاویة معتبر است که مساله نیازی به معالجه ندارد. همچنین طبق مبنای مرحوم حکیم که فقط روایت حسین حماد به نقل از ابن مسکان را می‌پذیرد که فرمود جر کند اما روایت رفع رأس را ضعیف دانست. در این صورت نیز مضمونش را روایت معاویه مساوی است و مشکلی نیست.

همچنین اگر کسی مثل مرحوم حکیم در دلالت روایت حسین بن حماد مناقشه کرد و گفت رفع رأس مربوط به اعتماد و تمکین است مثل همین روایت اخیر از حسین بن حماد. در این صورت کلام حول روایات معالجه ندارد.

هکذا مساله نیاز به معالجه ندارد اگر فرمایش مرحوم بروجردی[5] را قبول کنیم. ایشان ادعا کرده روایت حسین بن حماد یک روایت بیشتر نبوده و یک بار سوال کرده ولی نقل‌ها مختلف است و مشخص نیست که کدام از امام علیه‌السلام صادر شده. یک راوی به جر نقل کرده و یک راوی به رفع نقل کرده و ظاهرا تناقض داخلی است. بنابراین روایات حسین بن حماد از حجیت ساقط می‌شود و فقط روایت معاویه باقی می‌ماند که فرمود جر کند.

اما به نظر می‌رسد فرمایش مرحوم بروجردی بعید است. البته قبول داریم بعید است یک راوی در یک مساله سه بار سوال کرده باشد و امام علیه‌السلام نیز دو پاسخ متفاوت بیان کرده باشند، اما با این حال به نظر می‌رسد مورد سوال در روایت اخیر حسین بن حماد با دو روایت دیگر تفاوت دارد. این روایت اخیر از سجده بر حصی می‌پرسد یعنی زیر جبهه ریگ قرار گرفته. امام علیه‌السلام می‌فرماید سر را بردارد تا به صورت صحیح تمکن داشته باشد. بعید نیست که این روایت از این نظر کنار گذاشته شود که به موضع مرتفع ربط ندارد.

اما دو روایت دیگر، مربوط به موضع مرتفع است. «اضع وجهی فیقع علی موضع مرتفع»، «اسجد فتقع جبهتی علی موضع مرتفع» و مرحوم بروجردی می‌تواند این‌گونه اشکال کند که حسین بن حماد، یک بار تمام سوال را یعنی جبهه روی حجر و موضع مرتفع را به یک راوی گفته و یک بار فقط بخش مربوط به موضع مرتفع را به شاگردش گفته و بار سوم بخش مربوط به حصی از سوال را به نفر بعدی گفته. پس یک روایت بوده و نقل‌های مختلف بوده و اینکه همه را کنار بگذاریم، نادرست است بلکه دو روایت است.

ولی ممکن است پاسخ دهیم به طور کلی حسین بن حماد یک بار بیشتر سوال نکرده کما قال مرحوم بروجردی، ولی اینکه مرحوم بروجردی فرموده این روایات با هم تنافی دارند و مشخص نیست که پاسخ امام علیه‌السلام کدام بوده، می‌گوییم ظاهرا در ارتکاز حسین بن حماد این بوده که اگر بر موضع مرتفع قرار گرفته، باید بردارد و رفع مشکل ندارد و جر نیاز به مؤونه دارد، لذا سوال می‌کند که آیا جایز است که احوّل وجهی علی مکان مستوٍ، نفرمود لاترفعه، بلکه قال علیه‌السلام نعم جرّ من غیر ان ترفعه، که ظاهر در این است که رفع لزومی ندارد بلکه جر نیز جایز است و تعبیر من غیر ان ترفعه، به معنای نهی نیست و در مقام دفع توهم حذر است.

اللهم الا ان یقال که حسین بن حماد به نقل حضرمی یک بار از موضع مرتفع سوال کرده و امام علیه‌السلام فرمودند ارفع راسک و در موضع مساوی قرار بده. دوباره طبق نقل ابن مسکان سوال کرده که آیا می‌توانم احول وجهی؟ او از وظیفه‌اش نمی‌پرسد بلکه از جر سوال می‌کند. لذا وجود سه روایت هیچ مشکلی ندارد. یک بار از وظیفه پرسید که امام علیه‌السلام فرمودند ارفع راسک، یک بار پرسیده جر جایز است؟ فرمود بله، و یک بار از ریگ زیر پیشانی سوال کرده و امام علیه‌السلام نیز فرمودند رفع کن تا تمکن ایجاد شود.

در نتیجه با توجه به توجیهی که از روایت حسین بن حماد با مضمون جر بیان کردیم، او از طرف تعارض خارج می‌شود و فقط روایت معاویة با مضمون جر در یک سو و روایت حسین بن حماد با مضمون رفع، در سوی دیگر تعارض قرار می‌گیرند و تعارض واقع می‌شود.

 

مرحوم نائینی قبول دارد که سوالات متعدد است ولی برای حل تعارض به این نتیجه رسیده که همه‌جا رفع تعین دارد به این بیان که روایت «ارفع» که ظهور در وجوب رفع دارد، اجماعا به جایی تخصیص خورده که ارتفاع به قدر لبنه یا کمتر باشد. غیر از اجماع، روایات نیز فرمودند که ارتفاع به اندازه لبنه، وجوب رفع ندارد.

در حالی که روایت معاویة اطلاق دارد که «وضعتُ جبهتی علی نبکة» این اطلاق دارد که ارتفاعش به اندازه لبنه باشد یا کمتر یا بیشتر، که روایت حسین بن حماد در دو صورت می‌گوید ارفع و خاص است، و روایت معاویة را که می‌گوید جرّ، تخصیص می‌زند، یعنی وضعت جبهتی علی نکبة الا اذا کان ارتفاع بیش از لبنه فیجب الرفع.

در نتیجه بعد از تخصیص، جایی که به اندازه لبنه و کمتر از لبنه باشد مشمول روایت معاویة باقی می‌ماند پس جر استحباب دارد. لذا مرحوم نائینی فتوای مشهور در مورد رفع را به این شیوه اثبات کرده است. یعنی بیش از لبنه، باید رفع کند ولی اگر به اندازه یا کمتر از لبنه باشد، جر جایز است و آن در موارد جر به مکان افضل است. پس اینکه مرحوم سید هم به نحو تخییر و هم به نحو احوط فرمود جر، نادرست است بلکه اقوی رفع است.

اما به نظر می‌رسد فرمایش ایشان نادرست است. ایشان فرمود روایت ارفع را به اجماع تخصیص می‌زنیم که موضع مرتفع باید بیش از لبنه باشد، می‌گوییم به این اجماع نیاز نیست بلکه نفس سوال که اسجد فتقع جبهتی علی الموضع المرتفع، یعنی موضعی که مانع دارد لذا اطلاق ندارد، پس مشکل سائل، ارتفاع بیش از اندازه است. در روایت حسین بن حماد نیز از همان مورد سوال کرد که علی موضع مرتفع آیا احول وجهی، و از ابتدا ظهور این سوال در مورد موضع مرتفعی است که مانعیت دارد و به اجماع نیازی نیست.

در روایت نخست حسین بن حماد امام علیه‌السلام فرمودند جر جایز است. اینکه بگوییم روایت دیگر حسین بن حماد را به جایی اختصاص دهیم که بالاتر از لبنه است، هرچند مشکلی ندارد ولی در موضوع همین سوال، امام علیه‌السلام به جر حکم دادند پس نمی‌توان روایت معاویه را بر خصوص جایی حمل کرد که به اندازه لبنه یا کمتر است تا بگویید جر در این روایت، مستحب است.

پس روایت حسین بن حماد با مضمون رفع، گرچه ظاهرش در بیشتر از لبنه است، اما نمی‌توان آن را از طرف تعارض با روایت معاویه خارج کرد چون در روایت دیگر از حسین بن حماد، در مورد همین موضع مرتفع، امام علیه‌السلام جر را تجویز کردند. مرحوم نائینی روایت ارفع را به ضم اجماع، مخصص روایت معاویه قرار داده، در حالی‌که یک روایت دیگر از حسین بن حماد، حکم به جر کرده پس این معارض آن می‌شود.

به هر حال برای جمع بین روایات و حل تعارض باید گفت روایت حسین بن حماد با مضمون رفع، در خصوص ناسی است کما قال مرحوم خوئی، و روایت فضل را که اطلاق داشت، به این نکته تخصیص می‌زنیم که اگر عامد است ادامه می‌دهد ولی اگر ناسی باشد، رفع می‌کند.


logo