« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

1403/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /القراءة /مسأله 26:ملاک در جهر واخفات/شک در صدق جهر وااخفات/مسأله 27: ملاک در صدق قراءة

 

موضوع: كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /القراءة /مسأله 26:ملاک در جهر واخفات/شک در صدق جهر وااخفات/مسأله 27: ملاک در صدق قراءة

 

خلاصه بحث سابق

بحث در مناط جهر و اخفات است که به طور طبیعی مثل همه عناوینی که به عرف القاء شده و شارع تدخل نکرده، در برخی موارد شک ایجاد می‌شود چون ارتکاز عرف لسان ندارد و نمی‌توان اطمینان پیدا کرد. مرحوم خوئی ادعا کرده که مبحوح جهر است و بعضی ادعا کردند که اخفات است. در موارد شک وظیفه چیست؟ گفتیم قاعده کلی آن است که این شک در شبهه مفهومیه حکمیه و شک در مفهوم مندرج است یعنی ما ارید و سعه و ضیق آن را نمی‌دانیم و داخل در بحث اقل و اکثر اتباطی وارد می‌شد که آیا مقید را اراده کرده یا موسع را؟ وگفتیم که مرجع برائت است.

اما همانطور که مرحوم خوئی فرموده در اینجا یک خصوصیت وجود دارد که برائت جاری نمی‌شود. در اینجا مفهوم دو ضد مشخص نیست که هر دو ضد نیز متعلق تکلیف هستند. البته اگر مفهوم یک لفظ مشخص نباشد، مشکلی نیست و در مازاد برائت جاری می‌شود. اما در محل کلام، هم جهر و هم اخفات در بعضی موارد واجب است. اگر مکلف در یک مورد شک کرد و اگر برائت از تقید جاری کرد، یعنی شک دارد که آیا قرائت که گفته جهر بخوان، مفهوم جهر شامل مبحوح می‌شود یا نه؟ که از این قید برائت جاری می‌شود. در اخفات نیز همین شک وجود دارد و برائت جاری می‌شود. یعنی اگر در هر دو برائت جاری شود و بگوییم مراد از جهر، قرائتی است که مبحوح نباشد چون مبحوح اخفات است و آنکه می‌گوید اخفات بخوان شک داریم که اگر مبحوح جهر باشد، نباید در نماز اخفاتی، به نحو مبحوح بخواند و برائت از دو قید جاری می‌شود. در این صورت نتیجه آن است که مبحوح مخیر است که در هر نمازی که خواست، جهر یا اخفات بخواند و علم به خلاف واقع نیز داریم. شاید مراد مرحوم همدانی نیز همین است که گفته برائت جاری نیست و گفته الاشتغال الیقین یستلزم الفراغ الیقینی با اینکه ممکن است ایشان در سعه و ضیق سایر عناوین به برائت رجوع می‌کند. پس احتیاط آن است که اگر قدرت دارد، مبحوحا نخواند مگر اینکه خودش مبحوح باشد.

البته اگر شک دارد مبحوح، جهر است یا اخفات، یک راه احتیاط آن است که بگوییم دو بار قرائت را بخواند به نیت همان که صحیح است.

اما به نظر می‌رسد یک شبهه در میان است و آن اینکه این علم اجمالی منجز نیست. آهنگ صحیحه زراره که گفته اگر عمدا نماز جهری را اخفات خواند ویا بر عکس، فقد نقض صلاته، بعید نیست که موضوع وجوب جهر و اخفات، علم تفصیلی باشد. اگر مکلف علم تفصیلی دارد پس جهر و اخفات واجب است ولی اگر چنین علمی نبود، داخل در لایدری می‌شود و یکی از مصادیق لایدری آن است که مفهوم جهر را نمی‌داند و در این صورت تمت صلاته.

از آنجا که این دو مساله در فقه دارای خصوصیت است که اگر جاهل مقصر باشد، نمازش صحیح است به خلاف موارد دیگر که در جاهل مقصر به بطلان فتوا می‌دهند. اینجا می‌گوییم حتی اگر مکلف عالم بالاجمال باشد و علم اجمالی دارد یکی از اینها جهر است و دیگری اخفات، در این صورت نیز می‌توان گفت او لایدری است و اگر نماز صبح و ظهر را مبحوحا بخواند، مجزی است. مثلا کسی نمی‌داند مسافر است یا حاضر، الان علم اجمالی دارد یا الان روزه واجب است اگر حاضر باشد یا قضای آن واجب است اگر مسافر باشد، معمول این است که می‌گویند احتیاط کند و روزه بگیرد و قضا نیز بگیرد، اما مرحوم تبریزی می‌فرمود اگر روزه بگیرد قضا لازم نیست چون داخل در روایتی است که می‌فرماید من صام بجهالة لم یقضه.

هذا تمام الکلام در مساله 26.

(مسألة 27): المناط في صدق القراءة قرآنا كان أو ذكرا أو دعاء ما مرّ في تكبيرة الإحرام‌ من أن يكون بحيث يسمعه نفسه تحقيقا أو تقديرا بأن كان أصم أو كان هناك مانع من سماعه و لا يكفي سماع الغير الذي هو أقرب إليه من سمعه‌.[1]

در باب تکبیرة الاحرام گفته شد که قرائت وقتی صدق می‌کند که خود مکلف بشنود، یا حقیقتاً اگر انسان سالم و بی‌نقصی است یا تقدیراً اگر مانع از شنیدن دارد یا در شنوایی نقص دارد. در ادامه فرموده سماع غیر کافی نیست و باید خودش بشنود.

ظاهر کلام مرحوم سید در اینجا و در مساله تکبیرة الاحرام آن است که شنیدن کلمات توسط خود مکلف شرط است.

لذا باید در دو مرحله بحث کرد. علی مستوی القاعدة و علی مستوی الروایة.

مرحله اولی: علی مستوی القاعدة

مرحوم سید فرموده آنچه که در لسان دلیل واجب است، قرائت است و قرائت وقتی صدق می‌کند که خودش بشنود و شنیدن غیر، کافی نیست. این به چه بیان است؟ با اینکه در مفهوم قرائت چنین قیودی نیامده است. مفهوم عرفی قرائت آن است که از مخارج فم و مخارج حروف خارج می‌شود و قرأ مثل تکلّم است ولی تکلم خاص و چنین نیست که در مفهوم قرائت، این قید باشد که خودش باید بشنود. همینکه حروف را ایجاد کند،‌ تکلم صدق می‌کند چه خودش بشنود یا نشنود.

مرحوم خوئی[2] نقض کرده به اینکه اگر مکلف حروف را اداء کند و خودش نشنود ولی دیگران بشنوند، تکلم عمدی صدق می‌کند و نماز باطل است.

مقتضای قرأ و اینکه صدق کند حمد در نماز قرائت شده، به آن معنا نیست که در مورد مطالعه کتاب به کار می‌برند و نوشته‌ها را به صورت ذهنی می‌گذراند و همچنین شنیدن خود مکلف نیز دلیل ندارد.

مرحوم سید فرموده سماع غیر نیز فایده ندارد، گو اینکه تصور کرده غیر بشنود ولی خودش نشنود. مثل اینکه در گوشی با کسی سخن بگوید که خودش متوجه نمی‌شود ولی دیگری می‌شنود. اما این سخن نادرست است و از درون حلق به گوش یک مسیر شنوایی وجود دارد و شنیدن صدای انسان توسط خودش، اقوی از شنیدن دیگران است.

مرحله ثانیه: علی مستوی الروایات

بعید نیست که مدرک مرحوم سید روایات باشد، و بعید نیست که ظاهر روایات آن باشد که همهمه کافی نیست و باید خودش بشنود. روایات باب 33 به این معنا اشاره شده:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ وَ ابْنِ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَا يُكْتَبُ مِنَ الْقِرَاءَةِ وَ الدُّعَاءِ إِلَّا مَا أَسْمَعَ نَفْسَهُ.[3]

یعنی اسماع نفس لازم است و الا فایده ندارد.

اما چنین تقریبی نادرست است و این‌گونه تعبیرها مثل لایکتب، با استحباب هماهنگ است یعنی ثواب برایش نمی‌نویسند. اتفاقا گذشتن ذکر از ذهن نیز ثواب دارد.

اما روایتی که می‌فرماید:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما‌السلام قَالَ: لَا يَكْتُبُ الْمَلَكُ إِلَّا مَا سَمِعَ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً﴾[4] فَلَا يَعْلَمُ ثَوَابَ ذَلِكَ الذِّكْرِ فِي نَفْسِ الرَّجُلِ غَيْرُ اللَّهِ لِعَظَمَتِهِ.[5]

به معنای آن است که زبان در معرض ریا است و بهتر است تضرع و صدای بلند در آن رعایت شود.

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها﴾[6] قَالَ : الْمُخَافَتَةُ مَا دُونَ سَمْعِكَ وَ الْجَهْرُ أَنْ تَرْفَعَ صَوْتَكَ شَدِيداً.[7]

یعنی از مخافة دون سمع نهی فرموده و نتیجه آن است که باید خود مکلف بشنود.

اما این تقریب نیز درست نیست چون مراد از این روایت آن است که به نحو حدیث نفس نباشد.


logo