درس خارج اصول استاد حسین فرحناکی
99/04/18
بسم الله الرحمن الرحیم
اقسام قطع/ قيام الامارات و الاصول مقام القطع
موضوع: اقسام قطع/ قیام الامارات و الاصول مقام القطع
خلاصه مباحث گذشته:
• بیان اشکال و جواب مرحوم آخوند
• ملاک در دور چیست؟
• بیان دو تقریب برای اشکال دور؛ سیدنا الخوئي و آیةلله تبریزي رحمةالله علیهما
• جواب هایی از اشکال دور مطرح گردید
• جواب اول: مرحوم بهسودي در حاشیه مصباح
• جواب دوم: آیة الله تبریزي رحمةالله علیه
• جواب سوم: آقاضیاء الدین عراقي رحمة الله علیه
• اشکال به جواب آقا ضیاء رحمة الله علیه
خلاصه مباحث امروز:• اشکال آیةالله روحاني رحمةالله علیه به کلام مرحوم آخوند
• دلالت اقتضاء را کبرویا میپذیرم اما اشکال صغروی داریم
• دلالت التزامي، مؤونه زائده دارد
• اثرات و ثمرات بحث
• اشکالی دیگر از مرحوم روحاني
اشکال آیةالله روحاني رحمةالله علیه به کلام مرحوم آخوند: در مبنایی که مرحوم آخوند در حاشیه رسائل مطرح کردند اشکال دور مطرح شد و حول آن مباحثی از دیگر بزرگان مطرح گردید. اما در اینجا اشکالی دیگر نیز مطرح است اینکه ایشان میفرمایند ما ملازمه را قبول داریم و دلالت اقتضاء را پذیرفته ایم که به عنوان یکی از ادله است که پای مولی مینوسیم چون حکیم است و حکیم کار لغوی انجام نمیدهد و برای اینکه از لغویت بیرون بیاید قطعا ما این را متوقف میدانیم ولهذا این آثاری دارد، فاسئلوا القریة مراد قطعا اهل قریة بوده است و امثال ذلک، ما دلالت اقتضاء را کبرویا بحث نداریم اشکال ما صغروی است. اما اشکال صغروي: شما میفرمایید تنزیل مؤدی منزلة الواقع لازمه اش تنزیل ظن است منزلة القطع؛ به دلالت مطابقی مؤدی را منزلة الواقع قرار داده است و به دلالت التزامی؟؟؟ شما از کجا فهمیدید که دلالت التزامي هم باشد؟ چه اشکالی دارد که مولی فقط و فقط خواسته باشد مؤدی را منزلة الواقع قرار داده باشد و برای فقط واقع یک منزلي پیدا کند. تنها چیزی که شما در اینجا دارید اطلاق است شارع مطلقا آمد تنزیل کرد مؤدی را منزلة الواقع سواء کان تمام الموضوع أو جزء الموضوع میگوید این ها فایده ای ندارند هر وقت یک بینهای خبر از خمریت داد من اعلام میکنم که مؤدی بینة واقع است چه آنکه این خمریت تمام الموضوع باشد الخمر حرام؛ چه جزء الموضوع باشد الخمر اذا قطعت بخمریته. پس شما تنها چیزی که دارید اطلاق است و اطلاق ولو في نفسه کشش دارد الا اینکه زمانی بدان تمسک میکنیم که مؤونهی زائدهای نداشته باشد و مؤونهی زائدة در اینجا همین دلالت التزامی است که شما به آن تمسک میکنید و میگویید اگر مولی بخواهد اطلاق بگوید پس باید آن جزء دوم را هم تنزیل کرده باشد و الا اگر تنزیل نکرده باشد لغویت لازم میآید و اگر جزء دو را نیاورد خلاف حکمت است. شما بخاطر اطلاق میخواهید چیزی به گردن مولی بگذارید و گفتیم این مؤونه ی زائده است و لذا این خلاف اطلاق است چون اطلاق وضع شده است تا مؤونه زائده را بردارد! عبارت این: لم یتحقق لأن شموله للاجزاء یستلزم مؤونة زائدة و هو محتاج الی قرینة. ایشان میگویند شاید روی همین جهت بوده که دلالت اقتضاء اینجا اجرا نمیشود پناه بردند به ملازمه عرفیة و از ملازمة عقلیة رفع ید کردند و لذا مثل محقق نائیني و سیدنا الخوئي رحمةالله علیهما برگشت از ملازمه ی عقلیة به عرفیة چون جهتش همین بوده که دیدند ملازمه ی عقلیه را نمیشود پای مولی نوشت. الا اینکه ملازمه ی عرفیة هم نیست! خوب دلیل بیاورید؟ چه کسی از عرف گفته است که وقتی مولیای بیاید تنزیل کند مؤدی را منزلة الواقع عرف میفهمد که علم به این واقع را برایش منزلی قرار داده است؟ پس ما ملازمهی شما را چه عقلیة و چه عرفیة قبول نداریم. این اشکال مرحوم روحاني رضوان الله علیه بود بر اصل مطلب حاشیه و که میگویند کاری به دور نداریم و جواب آخوند رضوان الله علیه را کار نداریم و و ما جواب از آن ملازمه داریم و اینکه جواب ما بهتر است از آنچه مرحوم آخوند فرمودهاند.
سوال: امام راحل قدس الله سره میفرمایند که اطلاق اصلا مؤونه زائدة ای لارم ندارد تا اینکه شما بخواهید دنبالش باشید؛ اصلا اطلاق مؤونه زائده نمیخواهد.
جواب: همه میگویند، اطلاق معنایش همین است که مؤونه زائده نمیخواهد که اگر میخواست چیز دیگری میخواست بگوید باید میگفت و چون نگفته است پس کاشف از این است که برای مولی فرقی نمیکند اما اینجا بالعکس است مؤونه زائده داریم برای مولی درست میکنیم میگوییم چون اطلاق دارد تنزیل دومی هم باید پای مولی بنویسیم. اینجا با طبیعت اطلاق نمیسازد.
پس گاهی شما میگویید از دلالت اقتضاء میخواهیم به مدلول التزامی برسیم چون مولی از لغویت خارج شود! خیلی اشکال کردند که کلام مولی لغو نیست! قطع طریقی که هست لذا هر گاه مولی آمد و تنزیل کرد مرادش همان قطع طریقی است پس کلامش لغو نیست و اثر دارد. آقایون آمدند و گفتند که اشکالی ندارد ما که نگفتیم که اثر ندارد الا اینکه اطلاقش میگوید که فرقی نمیکند مولی کلا آمده مؤدی را تنزیل کرده است منزلة الواقع سواء کان الواقع تمام الموضوع او جزء الموضوع؛ اطلاقش میگوید که باید شامل جزء دوم هم بشود (شامل جزءالموضوع هم بشود) و حالا که شاملش شد اگر بگوید که مولی فقط جزء را متعبد کرده است نه جزء دوم را این میشود لغو.
حالا؛ پس اول اطلاق شامل این جا میشود بعد دلالت اقتضاء میگوید که اگر مولی میخواهد متعبد کند این دومی هم باید باشد و الا لغو است. و ما واقع را درست کردیم و حال انکه در قطع موضوعی کشفی واقع تنهاکاربرد نداشت بکله کنارش باید قطع به واقع هم باشد تا اثر داشته باشد و میگوید که مولی شما را به قطع به واقع متعبد نکرده است. و میگوید که مولی گفته است که قطع داری از جهت دلالت اقتضاء که اگر چنین نباشد هر آینه لغویت پیش میآید که ما را معتبد به جزء یک کرده است.
کلام دوم آیةالله روحاني: نسبت به کبری میگویند: همیشه تعبد مولی باید ذي اثر باشد و الا تعبد مولی لغو خواهد بود لذا تعبد مولی یا باید به حکم مولی بازگردد و یا به موضوع ذي الحکم؛ باید اثری به آن بار شود پس تعبد لازمهاش این است که ذي اثر باشد. خمریت خمر امری تکوینی است و به شارع کار ندارد اصلا مولی نمیتواند در تکوین دخالت کند الا ابنکه بگوییم نه منظور همین است که حرمت به آن داده است و این خمر است یعنی حرام است و الا با استصحاب حیات که زید زنده نمیشود الا اینکه منشور این بود که اگر زنده میبود شما چه کار میکردید تمام آن آثار را بارکن. إلى انه لا بد ان يكون التعبد بأحد الجزءين في حين التعبد بالجزء الآخر، لا ان التعبد بأحدهما يتوقف على التعبد بالآخر.[1]
اثرات و ثمرات بحث:ثمرة اول: بیان آیةالله تبریزي رحمةالله علیه: ایشان بیانی دارند که شاید مؤید ما باشد و آن اینکه اگر تعبد به شيء تعبد به علم به شيء نباشد یلزم به لازم و تالي فاسدي که هیچ یک متعبد به آن نیستید. الآن اگر شما بگوئید تنزیل فقط در مقام قطع طریقی محض است و قطع طریقی فقط واقع بما هي واقع است نه علم به واقع و واقع معلوم؛ شما حق ندارید طبق امارات و ظواهر فتوی دهید شما حق ندارید فتوی دهید. چون من افتی بغیر علم که عذاب میشود فلیلزم که فتوی عن علم باشد خب نمیتواند فتوی بدهد چون در افتاء موضع قطع به واقع است.
ثمرة دوم: آیةالله روحاني رحمةالله علیه: خیلی بحث ذي ثمر در فقه است: اینکه آیا ادلهی استصحاب شامل جایی که بوسیله ی امارة حکمی مشخص شد میشود یا خیر؟ مثلا بینة/خبر واحد/امارة قائم شده بود بر وجوب یا حرمت یک حکم از احکام الله و من شک دارم که آیا آن حکم بقاء آن حکم باقی است یا که نیست؟ لاتنقض الیقین بالشک شاملش میشود یا که خیر؟ اما بنابر مسلک آقایون شارع مقدس شما را در حین قیام امارة عالم تصور کرده است و حالا که در مقام بقاء شک کرده ام لاتنقض الیقین بالشک؛
ثمرة سوم: آیةالله تبریزي رحمةالله علیه: ما اگر تنزیل را پذیرفیتم قطعا باید قائل بشویم که امارات مقدم بر استصحاب است چون مفاد امارة علم به واقع است و استصحاب موضوعش شک است و با آمدن علم شما در مرحله ی بقاء دیگر شما ندارید. و مما ذكر يظهر أنّه لو تمّ ما ذكره من تنزيل المؤدّى منزلة الواقع لما كان تأمل في تقديم الأمارة القائمة، لعدم بقاء الحالة السابقة على خطابات الاستصحاب فإن الاستصحاب يجري مع الشك في بقاء الحالة السابقة و مع حكم الشارع بأنّ مدلول الأمارة هو الواقع فعلا يحرز انتقاض الحالة السابقة، كما أنّه مع الأمارة الموافقة يحرز بقاؤها فلا شك في البقاء و الارتفاع ليجري الاستصحاب.[2]
اشکال دیگری از آيةالله روحاني رحمةالله علیه: اشکال دیگری دارند که شما میگویید دلیل اعتبار به جای قطع طریقی و موضوعی مینشیند، یک دلیل اعتبار بیشتر ندرایم که همان به جای هر دو مینشیند چنانچه مشهور قائل شدند. ایشان میگوید نمیتواند چون قطع دو اثر دارد 1- مربوط به سابقش است 2- مربوط به لاحقش است؛ و دلیل اعتبار فقط سابق را درست میکند نه لاحق را. و دليل الاعتبار بأي نحو كان مفاده انما يتكفل جعل الأمارة بلحاظ الواقع السابق على القطع لا اللاحق، بل القطع بلحاظ اثره اللاحق كسائر موضوعات الأحكام لا ينظر إليه دليل اعتبار الأمارة. [3]