1404/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
تحلیل آیهی «أَوَمَن يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» و نسبت آن با مسئلهی مرجعیّت زنان/مرجعیّت زنان/مرجعیّت و قضاوت زنان
موضوع: مرجعیّت و قضاوت زنان/مرجعیّت زنان/تحلیل آیهی «أَوَمَن يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» و نسبت آن با مسئلهی مرجعیّت زنان
خلاصه جلسه گذشته: در جلسه گذشته گفتیم که آیهی شریفهی ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ...﴾ مربوط به نظام شهادت در معاملات است، نه شأن علمی یا مرجعیّتی زنان. و تعبیر «أن تضلّ» به قرینهی سیاق و روایات، به معنای نسیان است، نه ضلالت و گمراهی. نهایت دلالت آیه آن است که زن ممکن است در حافظه ضعیفتر باشد، نه در استعداد و قوّهی اجتهاد. معیار مرجعیّت، قوّت استنباط و استعداد فقهی است، نه حافظه. به نظر ما، این آیه هیچ دلالتی بر نفی مرجعیّت زنان ندارد و استدلال به آن از حیث دلالت تامّ نیست. میان نقصان در شهادت و نفی مرجعیّت هیچ تلازمی وجود ندارد. آیهی شهادت ناظر به حضور در معرکهی نزاع است، نه شأن علمی یا ادراکی زنان. قضاوت برای زنان مناسب نیست، زیرا لازمهی آن معاشرت با مردان است، نه از جهت نقصان عقل. مرجعیّت و اجتهاد نیازی به حضور اجتماعی ندارد و میتواند در خلوت علمی حاصل شود. اگر زن مجتهد و اعلم باشد، تقلید از او از نظر عقل و شرع جایز، بلکه واجب است. بنابراین، آیات شهادت یا قضاوت هیچ دلالتی بر نفی مرجعیّت زنان ندارند.
عنوان بحث:
تحلیل آیهی ﴿أَوَمَن يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾[1] و نسبت آن با مسئلهی مرجعیّت زنان
بحث کنونی ما در درس فقه معاصر، در رابطه با موضوع مرجعیّت زنان است. یکی از آیاتی که در این زمینه مورد استدلال واقع شده، آیات شریفه سوره مبارکه زخرف، بهویژه آیه هجدهم آن میباشد.
یفرماید:«أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاكُم بِالْبَنِينَ﴿16﴾ وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ﴿17﴾ أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴿18﴾ وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ﴿19﴾»[2]
طرح آیه و سیاق نزول
خدای متعال در سورهی زخرف، آیهی ۱۸ میفرماید: ﴿أَوَمَن يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾. این آیه در سیاق آیات ۱۵ تا ۱۹ از همین سوره قرار دارد که به تفکّر جاهلی مشرکان دربارهی نسبت دادن دختر به خداوند اشاره میکند.
پیش از آن میفرماید:
﴿أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاكُم بِالْبَنِينَ﴾، ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَـٰنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ﴾
مشرکانِ عرب جاهلی از دختر داشتن نفرت داشتند؛ هنگامی که خبر میشنیدند دختردار شدهاند، چهرهشان سیاه و گرفته میشد، ولی در عین حال فرشتگان را «دختران خدا» مینامیدند. خدای متعال با لحنی سرزنشآمیز میفرماید: شما که از داشتن دختر نفرت دارید، چگونه فرشتگان را دختران خدا میدانید؟!
تفکّر جاهلی و نقد قرآنی
در دوران جاهلیت، مردم دخترها را زنده به گور میکردند و نسبت به دختر داشتن، احساس تحقیر مینمودند.
خداوند متعال در این آیات، تناقض آنان را گوشزد میفرماید:
یشوید ﴿وَأَصْفَاكُمْ بِالْبَنِينَ﴾، امّا فرشتگان را دختران خدا میدانید ﴿أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ﴾.
ی: هنگامی که به خودتان خبر میدهند دختردار شدید، صورتتان سیاه میشود و ناراحت و پُر از خشم میگردید ﴿ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ﴾. امّا همین دختر را به خداوند نسبت میدهید.
ی خصائص زنانه: سپس زن را با خصوصیاتی که به گمان جاهلیّت خصلت زن است، توصیف میکنید: ﴿أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾.
یفرماید: شما ملائکهای که بندگان خدا هستند را زن قرار میدهید﴿وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ إِنَاثًا﴾. آیا شما شاهد خلق آنها بودید که بگویید زن هستند؟ این شهادت شما نوشته میشود و مورد سؤال واقع میشوید﴿سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ﴾.
تبیین واژگان آیه
عبارت ﴿يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ﴾ به معنای «رشد و تربیت یافتن در زیور و زینت» است. کلمهی ﴿الْخِصَامِ﴾ به معنای مجادله، درگیری و جنگ است، و ﴿غَيْرُ مُبِينٍ﴾ یعنی کسی که توان بروز و اظهار در این میدان ندارد.
دو خصلت مورد استدلال بر عدم مرجعیّت
در آیه شریفه (آیه ۱۸ سوره زخرف)، دو خصلت برای زنان (بر اساس توصیف و تفکر مشرکین) ذکر شده است:
یورآلات (فِي الْحِلْيَةِ): زنان نشو و نما و زندگی خود را در زیورآلات، آرایش و زینتها میبینند.
ز ندارد. این عبارت به دو شکل معنا شده است: عدهای آن را به ضعف بیان و استدلال تعبیر کردهاند، و عدهای دیگر به ضعف قدرت بدنی و عدم توانایی ظهور در خصام.
ین آیه استدلال شده است که این دو خصلت (دنبال زر و زیور بودن و غَيْرُ مُبِينٍ در خصام بودن)، از آنجایی که دالّ بر نوعی نقصان ذاتی در زنان میباشد، بنابراین نشانگر عدم شایستگی زنان برای مقام مرجعیّت است.
مناقشه در استدلال به آیه شریفه
برای بررسی تمام یا ناتمام بودن این استدلال، باید دو نکته اساسی را مطرح نمود:
اشکال اول: آیا آیه بیانگر ذات زن است یا توهّم جاهلیّت؟
سؤال اساسی این است که آیا آیه شریفه واقعیت و ذات زن را بیان میکند که این دو خصلت جزو ذات اوست، یا در مقام بیان توهّم و تفکر اهل جاهلیت است که چنین تصوری نسبت به زنان داشتند؟
ی از علمای بزرگ میفرمایند که این بیان، توهّم جاهلیت بوده است. در جاهلیت اینچنین تصور میکردند که زنان ذاتاً دنبال زر و زیورند و در خصومتها ضعیف هستند. آنان به دلیل همین توهّم، از دختردار شدن ناراحت میشدند. اسلام با این توهّم جاهلی مبارزه کرده است، نه اینکه آن را تأیید کرده باشد. اگر بپذیریم این دو خصلت جزو ذات زنها باشد، ممکن است در مدّعای (عدم صلاحیت) تأثیر بگذارد؛ امّا اگر این توهّم مال جاهلیت باشد و واقعیت زن نباشد، بر مدّعای شما دلالتی نخواهد داشت. جاهلیت برداشتی تحقیرآمیز از زنها داشتند و آنها را کوچک میشمردند.
اشکال دوّم: عدم ملازمه میان این خصائص و شروط مرجعیّت
الف) منافات علاقه به زیور با علم و تقوا
ین است که آیا علاقهمندی زنها به زیورآلات و استفاده از آن، یک نقطهضعف علمی یا تقوایی برای آنان محسوب میشود؟
به نظر ما، علاقه زن به زیورآلات و امثال ذالک، هیچ منافاتی با علم و تقوا ندارد. مرجعیت و فتوا دادن نیاز به علم دارد؛ نه به ضعف بدن یا بیعلاقگی به زیور. اگر این ملازمه وجود داشته باشد، هیچ زنی نباید بتواند فیزیکدان، دکتر یا ریاضیدان خوبی شود، صرفاً به دلیل علاقهمندی به زر و زیور. در حالی که زن میتواند با وجود علاقه به زر و زیور، بهترین دکتر، شیمیدان و شاگرد اول کنکور باشد؛ این امور با هم منافاتی ندارند.
ین، آیاتی که فضائلی چون﴿ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ﴾[3]
را برای زنان ذکر کرده و زنانی چون همسر فرعون و حضرت مریم را مثال میزند، دلالت بر قابلیت تکامل و ارزشمندی زن دارد.
﴿وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾ به این معناست که زن در جنگ و جدال، ظهور و قدرت بدنی مردانه را ندارد. آیا این ضعف قدرت بدنی، نقطهضعف علمی یا تقوایی برای زن محسوب میشود که مانع ترقی علمی او گردد؟
به نظر ما، ضعف قدرت بدنی، نه علم را تحت تأثیر قرار میدهد و نه تقوا را. قدرت بدنی نه به علم ربط دارد و نه به تقوا. مرجعیت، قوت بدنی نمیخواهد، بلکه نیازمند قوت علمی و قربت تقوایی است. بسیاری از مراجع نیز از نظر بدنی قوی نیستند. چنانکه گفتهاند:«العِلمُ سُلطانٌ؛ مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، و مَن لَم يَجِدْهُ صِيلَ عَلَيْهِ»[4]
. علم است که قدرت واقعی را پدید میآورد، نه جسمانیّت. بنابراین آیهی شریفهی مذکور هیچ دلالتی بر نقصان زن از نظر علمی یا معنوی ندارد و نمیتواند مبنایی برای منع قضاوت یا مرجعیّت او باشد.
به نظر ما، این آیه شریفه هیچ دلالتی بر ایجاد نقطهضعف علمی و تقوایی برای زنان نمیکند.
مناقشه در استدلال به اولویّت از باب قضاوت
برخی از قائلان به منع قضاوت زنان، با استناد به ﴿فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾، از باب اولویّت گفتهاند: اگر زن نمیتواند قاضی باشد، پس به طریق اولی نمیتواند مرجع تقلید نیز بشود؛ زیرا مرجعیّت از قضاوت بالاتر است. آنان استدلال کردهاند که زن به دلیل مواجهه در خصومت با مردان و همچنین عواطف خاصی که دارد (که ممکن است با صدور احکام سنگین مانند اعدام یا قطع دست منافات داشته باشد)، نمیتواند قاضی شود. سپس نتیجه گرفتهاند: «وقتی زن نمیتواند قاضی شود، پس به طریق اولی نمیتواند مرجع تقلید شود، زیرا مقام مرجعیت بالاتر از قضاوت است».
امّا این قیاس نیز صحیح نیست؛ زیرا میان قضاوت و افتاء تفاوت ذاتی وجود دارد: قضاوت منصبی اجرایی است که با خصومت، درگیری، و اجرای حدود همراه است. افتاء منصبی علمی است که صرفاً بیان حکم الهی است و نیازی به برخورد با مدّعی و منکر ندارد.
پاسخ به این استدلال اولویّت:.
الف) نظر آیتالله شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه):
«بنابراين در باب افتاء به طور قطع هيچ دليلى نداريم براى اين كه افتاء منحصر به مرد است، و زن اگر شرايط ديگر را مساوى با مرد واجد باشد مانند مرد مىتواند مرجع تقليد باشد و اگر فرض كنيم در شرايطى هستيم كه يك زن پيدا شده است كه اعلم است از مردها[5]
و عادل هم هست و شرايط ديگر را هم دارد، روى ادلّه فقهى بايد بگوييم كه تقليد از آن زن جايز و بلكه واجب است.»[6]
زیرا باید از فاضل تقلید کرد، نه از مفضول. ایشان معتقدند اگرچه این فرض در خارج ممکن است هنوز صددرصد محرز نشده باشد، امّا فرض آن صحیح است. مثلاً اگر بیماری به دو پزشک مراجعه کند و یکی از آنان زن و دیگری مرد باشد، و آن زن از نظر تخصّص و مهارت بالاتر باشد، عقل حکم میکند به پزشک زن مراجعه کند. در فقه نیز اگر زنی اعلم و اتقی بود، نمیتوان از مفضول تقلید کرد در حالی که فاضل در دسترس است.
ب) نظر مرحوم محقّق خویی (رحمة الله علیه):
مرحوم محقّق خویی نیز این ملازمه و اولویّت را قبول ندارد و میفرماید:«ويرد على هذا الوجه: أن أخذ عنوان الرجل في موضوع الحكم بالرجوع إنما هو من جهة التقابل بأهل الجور وحكامهم حيث منع (عليه السّلام) عن التحاكم إليهم والغالب المتعارف في القضاء هو الرجولية، ولا نستعهد قضاوة النساء ولو في مورد واحد، فأخذ عنوان الرجولية من باب الغلبة لا من جهة التعبد وحصر القضاوة بالرجال، فلا دلالة للحسنة على أن الرجولية معتبرة في باب القضاء فضلاً عن الدلالة عليها في الافتاء، لو سلمنا أن القضاء والفتوى من باب واحد. على أنه لم يقم أي دليل على التلازم بينهما ليعتبر في كل منها ما اعتبر في الآخر بوجه.»[7]
محقّق خویی معتقدند که حتی اگر ما رجولیّت را در باب قضاوت معتبر بدانیم، دلالت بر عدم جواز إفتاء و رسالهدادن برای زنان (در صورت اعلم بودن) ندارد.
خلاصه بحث
• آیهٔ ﴿أَوَمَن يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾ در سیاق نقد تفکّر جاهلیِ عرب درباره نسبتدادن دختر به خداست. آیه در مقام بیان «برداشت تحقیرآمیز جاهلی» نسبت به زن است، نه توصیف واقعی از ذات زن. مشرکان زن را موجودی پرورشیافته در زینت و ناتوان در خصومت میدیدند؛ قرآن این تلقی را در کنار تناقضهای فکری آنان ردّ میکند.
• استدلال به آیه برای نفی مرجعیّت زنان از دو جهت ناتمام است:
آیه بیانگر باور باطل جاهلی است، نه ویژگی ذاتی زن.
حتی اگر این دو خصلت را بپذیریم، هیچ ملازمهای با عدم صلاحیت علمی و تقوایی برای افتاء ندارند؛ علاقه به زینت یا ضعف بدنی ربطی به علم و تقوا ندارد.
• استدلال «اولویّت از باب قضاوت» نیز تمام نیست؛ زیرا قضاوت منصب اجرایی و مواجه با خصومت است، امّا افتاء منصبی علمی است. میان این دو ملازمهای وجود ندارد.
• دیدگاه شهید مطهری: در افتاء هیچ دلیلی بر اختصاص آن به مرد وجود ندارد؛ اگر زنی اعلم و عادل باشد، تقلید از او واجب است.
• دیدگاه محقّق خویی: حتی اگر رجولیّت در قضاوت معتبر باشد، این به افتاء سرایت نمیکند و دلیلی بر منع زن از مرجعیّت نیست.