1404/01/26
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات، تنبیه هفتم: اصل مثبت، بیان آیت الله خوئی قدس سره/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات، تنبیه هفتم: اصل مثبت، بیان آیت الله خوئی قدس سره
در باب «اَصْلِ مُثبِت»، فرمایشات حضرت آیتالله خویی (رضوان الله تعالی علیه) را نقل می کردیم. بعضی گفته بودند بین اَمارات و اصول فرق است؛ فرق ذاتی و جوهری دارد. چرا؟ چون در موضوع اصول، «جَهْل» اخذ شده؛ یعنی اصول در وقتی معتبر است که جهل به واقع باشد. ولی در مورد اَمارات، جهل به واقع جزء موضوع قرار نگرفته.
یعنی چی؟ به این معنا: شما کی به استصحاب رجوع میکنید؟ عملاً وقتی که شک در حکم واقعی دارید. وقتی شک داشته باشید، موضوع پیدا میشود برای استصحاب. و الا، شما اگر شک ندارید، کلاً استصحاب موضوع ندارد. پس بنابراین، جهل به واقع در موضوع اصول اخذ شده، ولی جهل به واقع در موضوع اَمارات نشده. پس موضوع اَمارات مطلق است نسبت به جهل و علم، ولی موضوع اصول مقید به جهل است. پس تفاوت جوهری دارند؛ چطوری؟ تفاوت موضوعی دارد.
مرحوم آیتالله خویی (رحمت الله علیه) فرمودند: این حرف را قبول... این حرف را قبول... چنانکه اصول مربوط به زمان جهل است، اَمارات هم مربوط به زمان... چرا؟ فرمودند: اِهمال در مقام اثبات. ممکنه... ممکنه انسان مطلق بگوید، ممکن است مقید بگوید، ممکن است مُهْمَل بگوید. در مقام اثبات، در آیات و روایات اینجوری هست: مُهْمَل گفتن: «إِنّا أَوْ إِيَّاكُمْ لعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»؛ یعنی شما یا ما یا بر هدایتیم یا بر گمراهی. مشخص نکرده کدوم یکی گمراه. اِهمالگویی در مقام اثبات و دلالت، گاهی خودش موضوعیت دارد. نوعاً سیاسیون حرفهای دوپهلو حرف میزنند که اگر فردا یه چیز دیگه شد، دیگر اصلاً لازمه... یعنی یه چیز خلافی. اِهمال گاهی خودش موضوعیت در مقام اثبات دارد. در ثبوت، اِهمال معنا ندارد؛ زیرا گوینده و مولی حکیم یا مطلق اراده کرده واقع است یا مقید اراده کرده. خودش نداند چی اراده کرده؟ در مقام ثبوت، اِهمال معنا ندارد.
لذا حالا... اماره حجّت است برای جاهل و عالم؟ یا اماره حجت است فقط برای عالم؟ یا اماره حجت است فقط برای جاهل؟ سه تا احتمال. که بیشتر یک احتمالی است که... کلاً برای هیچکدوم حجت نیست. اینکه اثر خلاف... آیا معقول است بگیم اماره حجت است برای عالم؟ یا برای عالم و جاهل؟ معقول... معقول نیست. چرا معقول نیست؟ چون معناش اینه: من عالمم به وجوب... به من بگن به اماره عمل کن. اماره میگوید معقوله که برای من این واجب است. حجت باشد؟ یقینم دارم که واجبه. غیر معقوله. چه اختصاص به عالم داشته باشد، همین حرف میاد. چه اعم از عالم و جاهل باشد، بازم این اشکال. پس شما یک حالت دارید بگید: در مقام ثبوت، حجیت اماره اختصاص به جاهل دارد. جاهل به حکم واقعی، بهش میگن به اماره عمل کن.
پس از نظر اینکه جهل به حکم واقعی موضوع است، فرقی بین اماره و اصول نیست؛ هر دو این قید رو داره. مضافاً اینکه در بعضی از روایات و آیات و ادله، اصلاً قید شده: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ اگر نمیدانید، از اهل ذکر سوال کنید. از اهل ذکر سوال کنید برای چی؟ یا مجتهد است، میخواد تقلید کنه، از فتواش سوال میکنه؛ یا خبر ندارید، یه خبری رو میگه، از خبرش سوال میکنه. یا میگوید: خبر واحد حجّته؛ یا میگه: فتوای مجتهد حجّته. هر دوش اماره. فرموده: کی حجّته؟ «إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ اگر نمیدانید، حجّته. اگر میدانید، که «فَاسْأَلُوا» معنا ندارد. در بعضی روایات دیگر هم هست. ادله دیگر هم این مطلب رو میرساند.
پس بنابراین، فرقی بین اَمارات و اصول وجود ندارد. شما که گفتید موضوع اصول مقید به جهله، موضوع اَمارات مقید به جهل نیست؛ لذا با هم فرق جوهری دارند. اینجا چیزی وجود نداره.
توضیح: میفرماید: کلام صاحب کفایه را هم قبول... مگر صاحب کفایه چی فرموده؟ و ذکر صاحب الکفایه... وجها... آخر میفرماید: صاحب کفایه یک فرق دیگری ذکر کرده است. فرموده: در مقام اثبات، در مقام اثبات و دلالت، اماره یا اصول، یک مدلول مطابقی دارند، یک مدلول التزامی. یک مدلول مطابقی دارند، یک مدلول التزامی. مدلول مطابقیشون چیست؟ همانی که ظاهر دلالت شیء بر ملزوم. دلالت شیء بر ملزوم. این مدلول مطابقی. شما میگید: زید پیش من آمده بود. کسی که پیش من آمده بود زید است. یک مدلول مطابقی دارد که زید آمده، یک مدلول التزامی دارد که عمر نیامده بود. زید... یک مدلول مطابقی... مدل... حالا که هر شیء... دلیلی که دال بر حجیت اماره است، یک مدلول مطابقی دارد، یک مدلول التزامی. دلیلی که دال بر حجیت اصول هم هست، یک مدلول مطابقی، یک مدلول التزامی.
صاحب کفایه فرمود: ادله حجیت اَمارات مطلق است؛ شامل مدلول التزامی و مطابقی هر دو. «اَلْامَارَةُ حُجَّةٌ» یعنی هم اثبات میکند مدلول مطابقی را، هم اثبات میکند مدلول التزامی را. و اما ادله حجیت اصول، فقط در مورد مدلول مطابقی حجت است؛ در مدلول التزامی حجیت ندارد. لذا نسبت به لوازم (چه لوازم عادی، چه لوازم عقلی) و آثار آنها، در اصول این لوازم اثبات نمیشه؛ چون اینا مدلول التزامی است. مدلول التزامی، حجیت ندارد. این مطلب را ایشون فرموده. مرحوم آیتالله خویی هم همین مطلب را نقل میکنند. نتیجه گرفته: صاحب کفایه بنابراین، مُثبِتات اَمارات چون دلیل حجیت، مدلول التزامی را شامل میشه (همانطور که میگه مدلول مطابقی حجت است، میگه مدلول التزامی هم حجت است) ولی مُثبِتات اصول حجت نیست؛ چون دلیلی که اثبات میکند حجیت اصول، فقط مدلول مطابقی را حجت قرار میدهد. به مدلول التزامی کاری ندارد. و در اَمارات، مدلول التزامی حجت است.
مرحوم آیتالله خویی (رحمت الله علیه) به صاحب کفایه دوتا ایراد میگیره. میفرماید: اولاً، شما اینجوری که استدلال کردی، نتیجه گرفتید لوازم استصحاب حجت است. درسته، آقای صاحب کفایه! استصحاب جزو اَمارات است؟ برادر، شما که میگی اَمارات مُثبِتات حجت است. اَمارات اصلاً جزو اصول نیست، چنانکه در محل خودش. پس شما این حرف را نسبت به استصحاب نباید بزنی. به اصول دیگر گفتی، کاری نداریم. نسبت به اینجا رو خیلی میدانداری نکرده مرحوم آیتالله خویی؛ همین مقدار. اما فرموده: و اما اَمارات... حالا شما یک اماره رو برای ما نقل بکنید. خبر واحد بالاتر که نیست. شما اگر همینطور... چرت میزنید... بگید: زید آمد. آیا این کلام شما بر مجیء زید دلالت میکند؟ حجت است؟ یا اگر غفلتاً... آقا بیهوشش کردن که عملش کنن، حالا به هوش آمده، چرندیات میگه. اینا حرفای... اینا حجته؟ این الفاظ یا نه؟ چون قصد ندارد، اعتباری ندارد. اعتباری نداره. خبر، خبر خودش از عناوین قصدیه است. اگر مفاد را و معنا و مؤدای او را قصد کردی، حجیت دارد و دلالت دارد. اگر قصد نکردی، نه حجیت دارد، نه دلالت. خبر از عناوین قصدیه. حالا که اینجوریه، اگر شما آقای متکلم اصلاً لوازم را قصد نکرده، دلیل حجیت اونا را شامل میشه؟ آقا، از همون اول میگه: از همون اول میگه، برادر، اصلاً لوازم حرفهایم را قصد نکردم. به لوازم اصلاً پایبند نیستم. شما میتونید بگید که نسبت به لوازم حجته؟ قصد نکرده.
پس: یکی از اَمارات، خبر واحده. خبر واحد از عناوین قصدیه است. اگر قصد بکند، خبر است. اگر قصد نکند، خبر نیست. یا خبر از ملزوم، یا خبر از لازم. باید قصد. حالا اگر کسی ملزوم را قصد کرده است، اصلاً لازم را قصد نکرده. اِخبار از لازم است. گاهی بین لازم و ملزوم، لزوم به معنای الاخص به این معنا که قصد ملزوم، انفکاک از قصد لازم ندارد؛ یعنی اگر ملزوم را قصد کردی، لابد باید لازم را قصد کرده. هیچ راهی ندارد. اگر تلازم از نوع لزوم به معنای اخص باشد، که یقیناً قاصد ملزوم، قاصد لازم هم باید باشد. اگر این حرف را در اصول است، والا اگر بین مدلول التزامی و مطابقی، یا لزوم اصلاً نباشد، یا اگر ملازمه است، غیر بین باشد، یا باشد... اگر قصد لازم نکرده است، بر لازم، خبر صدق نمیکند. روایت و دلیلی که میگوید: هر خبر الواحد حجت، میگه: خبر. خبر نیست موضوع. پس بنابراین، این فرق شما هم فرق درستی نیست.
پس بین اصول و اَمارات فرقی نیست. مُثبِتات اصول و اَمارات فرقی ندارد.
بعد میفرماید: و اما شیخنا استاد مرحوم محقق نائینی... ایشون یه مطلب دیگری فرموده است که قبلاً قولشان را نقل کردیم. از قول شهید صدر، مرحوم آقای خویی نقل ایشان را میفرماید. بعد میگویند: این هم قابل قبول نیست. کلام ایشان را نقل میکنیم.