« فهرست دروس
درس قواعد فقهیه استاد رضا اسلامی

1404/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی روایات نظریه رقیب/بررسی روایات حفظ وجوب نظام /قواعد فقهیه

 

موضوع: قواعد فقهیه/بررسی روایات حفظ وجوب نظام /بررسی روایات نظریه رقیب

این متن توسط هوش مصنوعی پیاده‌سازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.

دفع توهم در باب روایات وجوب حفظ نظام

این توهم ایجاد شده است که روایاتی معارض با ادله «وجوب حفظ نظام» در اختیار داریم. این روایات، مربوط به سکوت در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام)، عدم دخالت در شئون سیاست و عدم اقدام برای تشکیل حکومت است. ممکن است شخصی چنین توهم کند که این موارد، نقطه مقابل قاعده «وجوب حفظ نظام» قرار دارد؛ زیرا این ادله به ما می‌گوید که تحرک نداشته باشید و قیام نکنید.

آیا معنای آن این است که باید نظام سیاسی را رها کرد؟ آن را رها کرد، حفظ آن لازم نیست و باید به همین صورت رها شود؟

این ادله کدامند؟ بخشی از این ادله، مربوط به سیره علویونی است که در زمان حکومت عباسیان اقدام به قیام کردند. از جمله این موارد، قیام زید است. چندین قیام از سوی علویون وجود دارد که گزارش‌های تاریخی نیز برای آنها موجود است و ادله در مدح و ذمّ صاحبان آن قیام‌ها مختلف است. برخی از ایشان که داعیه‌دار بودند، به آنها کاری نداریم؛ [یعنی] آنانی که داعیه‌دار بودند. ولی برخی دیگر، افراد و مجاهدان بزرگواری بودند، مانند خودِ زید.

ادله‌ای در مدح او وجود دارد و ادله مدح او، بیشتر از ادله ذمّ اوست؛ بلکه ادله ذمّ او همگی قابل توجیه هستند. ما مجموع این موارد را یک نوع دلیل به حساب می‌آوریم که به بحث تفصیلی نیاز دارد؛ ولی شما ملاحظه بفرمایید، از آنجا که دلالت این موارد بسیار ضعیف است، ما زیاد به آن نمی‌پردازیم.

یعنی از مجموعه این گزارش‌های تاریخی و روایاتی که موضع ائمه (علیهم السلام) را نسبت به قیام علویون نشان می‌دهد، چنین به دست می‌آید که، نظر امام این بوده است که شرایط کاملاً مهیا نبوده است. ولی اینان، اشخاصی عدالت‌خواه و ضد ظلم بودند؛ اینان شهید هستند و فعل ایشان نیز تحسین شده است. ولی خودِ امام قیام نکرده است؛ خودِ امام، آن کاری را که این علویون انجام دادند، انجام نداده است.

ممکن است شخصی این را نیز بگوید، و این نکته قابل توجهی است، که امام می‌فرموده‌اند: «من در موضع امامت، این کار را انجام نمی‌دهم، ولی از شما توقع دارم که این کار را انجام دهید».

مانند وضع کنونی که ما می‌گوییم رهبری برخی مسائل را بیان نمی‌فرمایند، و بعدها که از ایشان [در این خصوص] سؤال می‌شود، می‌فرمایند: «همه چیز را نباید من بگویم؛ دیگران بگویند». موقعیت‌هایی وجود دارد که اگر آقا [رهبری] آن را بیان کنند، شاید صدور این بیان از لسان ایشان به مصلحت نباشد؛ ولی به عنوان مثال، مراجع باید بگویند، سیاستمداران باید بگویند. چرا؟ زیرا این به معنای آن است که مردم، حمایت و واکنش خود را نشان دهند و نخبگان جامعه، همراهی خود را باید نشان دهند تا چنین تصور نشود که این آقا به تنهایی [این نظر را دارد] و این صرفاً سلیقه شخصی خود ایشان است.

شاید امام در موارد قیام علویون، نظرشان بر این بوده است که اگر من خود قیام نکرده‌ام، به این دلیل است که موقعیت من متفاوت است. اگر شما قیام کنید و زمینه را فراهم سازید، ما می‌آییم و تصدی حکومت را بر عهده می‌گیریم. شما بسترسازی کنید و ما اگر مشاهده کنیم که بستر فراهم است، می‌آییم و تصدی [امور] را بر عهده می‌گیریم. بنابراین، این روایاتی که در مورد قیام علویون در اختیار داریم، نه تنها ضرری [به قاعده] نمی‌زند، بلکه قاعده «وجوب حفظ نظام» را تأیید می‌کند.

دسته دوم روایات

دسته دوم، روایاتی است که می‌گوید مانند «جوجه گنجشک» نباشید. جوجه گنجشک، پیش از آنکه بال و پر درآورد، تحرک پیدا می‌کند. از قدیم تا به امروز، شما مشاهده می‌کنید که در فصل بهار، جوجه‌های گنجشک در خیابان‌ها ریخته‌اند. اما آیا جوجه کبوتر را، به عنوان مثال، به همان صورت می‌بینید؟ خیر، نمی‌بینید. چرا؟ زیرا [جوجه کبوتر] آنقدر صبر می‌کند تا مراحل رشدش کامل شود و سپس پرواز می‌کند؛ [به گونه‌ای که] دست کسی به او نمی‌رسد. ولی برخی پرندگان هستند که پیش از آنکه به اقتضای [رشد] خود برسند و به رشد و کمال کافی دست یابند، تحرک پیدا می‌کنند و «مَلعَبَةُ الصِّبیان» (بازیچه کودکان) می‌شوند.

از علی بن الحسین (علیه الصلاة و السلام) [نقل شده است] که فرمودند: «وَاللهِ لا یَخرُجُ أحَدٌ مِنّا قَبلَ خُرُوجِ القائِمِ (علیه الصلاة و السلام) إلّا کانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ فَرخٍ طارَ مِن وُکرِهِ قَبلَ أن یَستَوِیَ جَناحاهُ، فَأخَذَهُ الصِّبیانُ فَعَبِثُوا بِهِ».[1] از این قبیل روایاتی در اختیار داریم. این روایات چه چیزی را نشان می‌دهند؟ نشان می‌دهند که تحرک نداشته باشید، زیرا شما هنوز «جوجه» هستید.

آیا این روایات، ضدِ «حفظ نظام» هستند؟ یعنی آیا قاعده «حفظ نظام» به سبب این دسته از روایات و روایات مشابه آن مخدوش می‌شود؟ (چندین صفحه در این خصوص وجود دارد که می‌توانید ملاحظه بفرمایید). و از جمله تعابیری که ائمه (علیهم السلام) راجع به قیام علویون داشته‌اند. ایشان را گرفتند، به صلیب کشیدند و در میان مردم خوار ساختند و وحشت به جان مردم افتاد که اگر ما با حکومت درگیر شویم، ببینید عاقبت ما چه می‌شود. و امام بر این نکته تأکید کردند که ببینید عاقبت ایشان چه شد.

این روایات تقریباً روشن است که ضرری به قاعده «وجوب حفظ نظام» نمی‌زنند. آن روایات دسته اول را که بیان کردم [و این] روایات دسته دوم، این‌ها نیز ضرری وارد نمی‌کنند. چرا؟ زیرا این روایات بر تحرک [زودهنگام] تکیه دارند و بر آن تأکید می‌کنند. [این روایات] به «حفظ نظام» ضرری نمی‌زنند. «حفظ نظام» را باید حفظ کرد. اساساً شما برای چه قیام کرده‌اید؟ قیام کرده‌اید [به این دلیل که] این آقا [حاکم جور] نمی‌تواند نظام را حفظ کند و من می‌خواهم حفظ کنم. آن آقا هم گفته است: «با من معارضت می‌کنی؟» و لشکری عظیم فرستاده و این علویون را به قتل رسانده است. ولی کبرای کلی مخدوش نمی‌شود. کبرای کلی چیست؟ «حفظ نظام لازم است». منتها این آقا [علوی] می‌گفته است: «من قائم به حفظ [نظام] هستم». [و حاکم جور] می‌گفته است: «خیر، تو نمی‌توانی قائم به حفظ [نظام] باشی؛ من باید باشم». امام چه می‌فرمایند؟ امام می‌فرمایند که این آقا که طاغوت است، فعلاً در حال حفظ نظام است؛ نظام سیاسی در دست اوست. شما اگر می‌خواهید [حکومت را] از دست او خارج کنید و حاکم اسلامی باشید، ببینید اولاً آیا بال و پر درآورده‌اید؟ ببینید آیا اعوان و انصار دارید؟ ببینید آیا قدرت مدیریت دارید؟ ببینید این یک محله نیست، امپراتوری اسلامی در زمان عباسیان است. در اطراف و اکناف، ببینید آیا نفوذ دارید؟ ببینید آیا عمال و کارگزاران دارید؟ آیا سیاست و تدبیر دارید؟ او یک جبّار است؛ رشوه می‌دهد و جبّاران با او همکاری می‌کنند. تو یک مؤمن هستی؛ مؤمنان باید با تو همکاری کنند. چقدر مؤمن وجود دارد؟ چقدر از مؤمنین می‌توانند به تو کمک کنند؟ حضرت این را می‌فرمایند. اینکه به هیچ وجه ضدِ قاعده «حفظ نظام» نیست.

روایات دسته سوم

روایات دسته سوم، روایاتی است که به خانه‌نشینی توصیه می‌کند. روایت سفارش به خانه‌نشینی در زمان غیبت.

خبر سَدیر: «قال أبوعبدالله (علیه السلام)»: «یا سَدیرُ الزَم بَیتَکَ وَ کُن حِلساً مِن أحلاسِهِ»[2] . مانند گلیمی که در خانه پهن می‌کنی؛ گلیم در خانه ثابت است و باقی می‌ماند و تکان نمی‌خورد. [مانند] یک گلیم در خانه‌ات باش. «وَاسکُن مَا سَکَنَ اللَّیلُ وَ النَّهارُ، فَإذا بَلَغَکَ أنَّ السُّفیانِیَّ قَد خَرَجَ فَارحَل إلَینا وَ لَو عَلی رِجلِکَ».[3] [یعنی] سینه‌خیز به سوی ما بیا.

از این روایت ممکن است کسی این‌گونه استفاده کند که تا زمانی که عصر، عصر غیبت است، نظام سیاسی را رها کن. تا زمانی که عصر غیبت است و امام معصوم متولی امر نیست — امام معصوم که دلش از همگان بیشتر برای نظام سیاسی می‌سوزد، خود [برای تصدی امر] نمی‌آید و خود رفته است — شما نیز هیچ تحرکی نداشته باشید و نظام سیاسی را رها کنید. این، حداکثر برداشتی است که ممکن است کسی از این روایت داشته باشد تا بگوید این روایت، ضدِ قاعده «وجوب حفظ نظام به معنای نظام سیاسی» است.

ببینید، در روایاتی که شخص خاصی را خطاب قرار می‌دهد، آیا ما می‌توانیم از این روایات «تنقیح مناط» بکنیم یا نمی‌توانیم؟ به عنوان مثال، روایتی که حضرت [به فرزندشان اسماعیل] می‌فرمایند و شما دیده‌اید که اخباریون به آن تمسک می‌کنند؛ اخباریون می‌گویند بر کفن میت بنویس: «اسماعیلُ یَشهَدُ أن لا إلهَ إلّا الله»[4] . می‌گوییم: «آقا، اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) بود؛ خب من نام فرزند خود را بنویسم». می‌گوید: «خیر، اگر نام فرزند خود را بنویسی، به حدیث عمل نکرده‌ای. تو باید بنویسی: اسماعیل». از او می‌پرسیم: «چرا؟» می‌گوید: «ما [علت را] نمی‌فهمیم؛ باید به روایت عمل کنیم».

علمای ما چه می‌گویند؟ علمای ما می‌گویند قدر متیقن... امکان... ما اگر شک کنیم که خصوصیات [مذکور در روایت] دخیل است یا خیر، اصل اولی، دخالت خصوصیات است. ملاحظه کنید، اصل اولی این است که خصوصیاتی که در روایات آمده، دخیل هستند؛ یعنی اکنون این مخاطب، در این حکمی که امام فرموده‌اند، دخیل است. اصل اول این است که بله، دخیل است و [امام] به خصوص به ایشان فرموده‌اند؛ مگر اینکه شما دلیل قاطعی داشته باشید تا خصوصیت مخاطب را [از دایره اعتبار] خارج کنید.

آیا دلیلی داریم؟ می‌گوییم: بله، دلیل یقینی داریم. دلیل یقینی ما چیست؟ ما یقین داریم که سَدیر، خصوصیت ندارد. در اینجا، تنقیح مناط می‌کنیم. ابتدا «الغای خصوصیت» می‌کنی، سپس «تنقیح مناط» می‌کنی و بعد «تعمیم حکم» می‌کنی. این سه امر، پشت سر هم هستند. ترتیب آن را مد نظر داشته باشید: اول الغای خصوصیت، بعد تنقیح مناط، و بعد تعمیم حکم. این سه امر است.

حال، آیا الغای خصوصیت می‌کنیم یا نمی‌کنیم؟ آیا تنقیح مناط می‌کنیم یا نمی‌کنیم؟ من در اینجا عرضی دارم؛ توجه بفرمایید. شاید — نمی‌دانم به این تعبیری که من عرض می‌کنم، در جایی علما بیان کرده‌اند یا خیر؛ شاید هم گفته باشند؛ اکنون خودم که روایت را مطالعه کردم، به این نتیجه رسیدم؛ در کتاب‌های دیگر نیز ملاحظه بفرمایید — و آن این است که ما در اینجا، هم الغای خصوصیت می‌کنیم و هم الغای خصوصیت نمی‌کنیم. چگونه؟ از «شخصِ» سَدیر، الغای خصوصیت می‌کنیم، ولی از «وصفِ» سَدیر، الغای خصوصیت نمی‌کنیم. ملاحظه کنید، یک «شخص» داریم و یک «وصف» داریم.

به عنوان مثال، بانویی به خدمت حضرت می‌آید و سؤالی مطرح می‌کند. این بانو از حیث زن بودن، ممکن است خصوصیت داشته باشد، منتها فرد او خصوصیت ندارد. ولی گاهی اوقات، فرد خصوصیت دارد؛ یعنی آن بانویی که آمده و سؤال کرده، عمه من و از ارحام من است. چون از ارحام من است، من مطلبی را به او گفته‌ام. این [مطلب] قابل تعمیم به فرد دیگری نیست و مخصوص اوست. این خانم، متمول و در سن جوانی است و آمده از من مشاوره گرفته است. من مطلبی را به او می‌گویم. مانند مطالبی که پزشکان به بیماران می‌گویند یا مشاوران به افراد می‌گویند. [شخصی] برای ازدواج مشاوره می‌کند. تمام این موارد، خصوصیاتی هستند که دخیل‌اند. در این موارد، شما اصلاً نمی‌توانید الغای خصوصیت بکنید. چرا؟ زیرا این یک «نسخه موردی» است.

ولی در برخی موارد، می‌دانیم که فرد خصوصیت ندارد. به عنوان مثال، [طبیب] می‌گوید: «آقا، مزاج شما گرم است»؛ «آقا، طبع شما فلان است»؛ «آقا، شما در سن جوانی هستید و باید این کار را انجام دهید»؛ «شما اکنون مسن هستید و ورزش‌های پرشی نمی‌توانید انجام دهید؛ ورزش‌های کششی انجام دهید». ملاحظه کنید، در اینجا «وصف» مطرح است. اگر [این توصیه را] به آن فرد بگوید، در غیر آن فرد نیز می‌توانیم آن را تعمیم دهیم.

بنابراین، در روایات، هنگامی که به بحث «الغای خصوصیت» می‌رسیم، [باید توجه] داشته باشید که یک «الغای خصوصیت از فرد» داریم و یک [الغای خصوصیت] از «وصف» داریم. به لحاظ «فرد»، الغای خصوصیت می‌کنیم. از «سَدیر» الغای خصوصیت می‌کنیم، ولی از «وصف» او الغای خصوصیت نمی‌کنیم. یعنی چه؟ یعنی تیپ شخصیتی سَدیر را در علم رجال بررسی می‌کنیم. این سَدیر چه شخصیتی داشته است؟ کتب رجال می‌گویند او شخصی احساساتی، انقلابی، کم‌تأمل و ظلم‌ستیز بوده است. او می‌خواسته بیاید و از حضرت برای انجام قیامی اجازه بگیرد. حضرت به او فرموده‌اند که: «خیر. شما و امثال شما، افراد احساساتی؛ امثال شما، افرادی که زود تحریک می‌شوید، خیر، من به شماها اجازه نمی‌دهم. شماها تکان نخورید». چرا؟ زیرا شما ممکن است فریب بخورید؛ شما ممکن است در دام دشمنان بیفتید.

نکته‌ای که به دست می‌آید، این است که داعیه‌داران انقلاب علیه حکومت‌ها، باید افرادی فقیه، دانا، حلیم، صبور و... باشند. افراد کم‌تأمل، جوان و احساساتی را پیش نیندازید. کبرای کلی را قبول داریم. [این روایت] کبرای کلی را مخدوش نمی‌کند؛ به اصلِ قیام علیه حاکمان، اصلاً تعرضی ندارد. تعرض روایت به چیست؟ تعرض آن به این است که چه کسی می‌خواهد [قیام را] آغاز کند؟ چه کسی می‌خواهد پیشرو باشد؟ [امام می‌فرمایند:] «ای سَدیر، به تو می‌گویم نه. تو اصلاً باید متوقف باشی. تو تکان نخور. امثال تو نباید تکان بخورند».

با توجه به شخصیت سَدیر، با توجه به قرائنی که بر جواز قیام علیه حاکمان جور داریم، با توجه به اجازاتی که از ائمه (علیهم السلام) برای تشکیل حکومت صادر شده است، و با توجه به ادله امر به معروف و نهی از منکر، این دو کاری را که بیان کردم، انجام می‌دهیم: یعنی از «شخصِ» او الغای خصوصیت می‌کنیم و از «وصفِ» او الغای خصوصیت نمی‌کنیم. این [روش]، جمع میان ادله است.

روایات دسته چهارم

روایاتی که می‌فرماید: «هَلَکَ المُستَعجِلُونَ». [5] کسانی که عجله کنند، [هلاک می‌شوند]. «قالَ هَلَکَ المُستَعجِلُونَ... أمّا لن يردوا الامر يعرض لهم ...» [6] . این روایات، در ادامه همین احادیث آمده است و به تعجیل در حرکت [اشاره دارد] و به تقیه سفارش می‌کند.

«التَّقیَّةُ جُنَّةُ المُؤمِنِ»[7] ؛ «التَّقیَّةُ تُرسُ المُؤمِنِ»[8] . «تُرس» یعنی چه؟ در واقع، «تِرس» است. تقیه، سپر است. «جُنَّة» یعنی حافظ و نگهدارنده. «عَلِیٌّ حُبُّهُ جُنَّه، قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه، وَصِیُّ المُصطَفی حَقّاً، إمامُ الإنسِ وَ الجِنَّه»[9] . ملاحظه کنید: جُنَّه، جَنَّه، جِنَّه. این «جَنَّه» که به معنای بهشت است... از این لغات ثلاثی در زبان عربی زیاد است که برای شعر نیز [استفاده] می‌شود. «جُنَّة» یعنی چیزی که به وسیله آن، خود را از خطرات حفظ می‌کنی. تقیه، «جُنَّة» است. یعنی چه؟

بررسی ادله باب تقیه

ادله باب تقیه به شما می‌گوید تحرک نداشته باش. آیا این امر، ضدِ «حفظ نظام» است؟ خیر، ضدِ حفظ نظام نیست. چه چیزی را بیان می‌کند؟ می‌گوید امکانات برای تو فراهم نیست؛ تو در شرایط اضطراری هستی. اگر قیام کنی، همان جماعت اندک شیعه‌ای که دور هم جمع شده‌اید و همین سرمایه کمی که در اختیار دارید، همین نیز نابود می‌شود. مگر دستگاه پهلوی رضاشاهی با حوزه علمیه و با شیخ عبدالکریم حائری می‌خواست چه کند؟ منتظر بود که شیخ عبدالکریم قیامی بکند. منتظر بود که رئیس حوزه کوچکترین حرکتی بکند تا کل بساط حوزه را جمع کند. زمینه آن نیز بسیار خوب فراهم بود، زیرا مردم در صحنه نبودن؛ علما آنقدر نفوذ نداشتند و رضاخان نیز حمایت خارجی داشت.

ملاحظه کنید این مرجع بزرگوار چگونه حوزه را حفظ کرد. ایشان به این روایات عمل کردند و به درستی «حفظ نظام» کردند؛ نظام دین و نظام شریعت را حفظ کردند و تحرکی نداشتند. زیرا اگر ایشان کوچکترین تحرکی می‌کردند، بهانه به دست دشمن می‌دادند و دشمن، ریشه را از بین می‌برد. زیرا ما در زمانی که «عُدّه و عِدّه» نداریم، باید تقیه کنیم.

روایات دسته پنجم

صحیحه ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله (علیه الصلاة و السلام) «کُلُّ رایَةٍ تُرفَعُ قَبلَ قیامِ القائِمِ (علیه الصلاة و السلام) فَصاحِبُها طاغُوتٌ یُعبَدُ مِن دُونِ اللهِ»[10] . این نیز بسیار عجیب است. می‌فرماید اگر داعیه‌دار باشی و بخواهی حکومت تشکیل دهی، تو نیز طاغوت هستی. می‌فرماید: «کُلُّ رایَةٍ تُرفَعُ قَبلَ قیامِ...». این کلمه «کُلّ» ما را دچار مشکل می‌کند: «کُلُّ رایَةٍ تُرفَعُ قَبلَ قیامِ القائِمِ (علیه و السلام) فَصاحِبُها طاغُوتٌ»[11] . طاغوتی است که «یُعبَدُ...». زیرا تو رئیس می‌شوی؛ هنگامی که رئیس شدی، «مُطاع» (مورد اطاعت) می‌شوی و هنگامی که مُطاع شدی، «عبادت» می‌شوی. عبادت در اینجا به معنای اطاعت است. در زیارت‌نامه‌ها نیز می‌گوییم: «إنّی عَبدُکَ»[12] ، یعنی «إنّی مُطیعُکَ». «عبد» یعنی... وجهه «عبد» چیست؟ اطاعت. این «عبد» به معنای عبادت [پرستش] نیست. عبادت پروردگار به معنای اطاعت است. [بنابراین، صاحب آن پرچم] طاغوتی می‌شود که «یُعبَدُ مِن دُونِ اللهِ». تو رئیس می‌شوی و فرمانت نافذ می‌شود. تو برای قیام علیه طاغوت به پا خاسته‌ای، آن طاغوت را کنار زده‌ای و خودت طاغوت شده‌ای.

باز روایتی از مالک بن اَعین از ابی‌جعفر (علیه الصلاة و السلام)، امام باقر، که ایشان فرمودند... این روایت در مستدرک آمده است و از نظر سندی ضعیف‌تر است و در کتاب «غیبت نعمانی» نیز ذکر شده است: «...أنَّهُ قال كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت »[13] . آن کسی که این پرچم را برافراشته، طاغوت است.

روایت دیگری نیز در «روضه کافی» وجود دارد که می‌فرماید اگر کسی قبل از خروج دجال پیدا شود، پیشرو شود و پرچمی در دست داشته باشد... «مَن رَفَعَ رایَةَ ضَلالَةٍ فَصاحِبُها طاغُوتٌ»[14] . در اینجا، قید «ضلالت» وجود دارد.

این‌ها دسته‌ای از روایات هستند که یک یا دو نمونه از آنها را قرائت کردم. آیا این روایات با قاعده «وجوب حفظ نظام» معارضت دارند؟ خیر، دیگر معلوم است [که ندارند]. ببینید، در درون خودِ روایات، اگر روایتی پیدا کردید که روایات دیگر را تقیید می‌کند، روایات مطلق حمل بر روایات مقید شده و مقید می‌شوند. ملاحظه بفرمایید، فرض کنید که پنج روایت به این لسان در طوایفی از روایات در اختیار داریم؛ برخی از آنها مطلق هستند و برخی دیگر مقید. مانند چه؟ مانند [روایتی که] می‌گوید: «ضلالت». می‌فرماید اگر رایت و پرچم ضلالت را برافراشتی، طاغوت هستی. پس آن روایت مطلق، حمل بر این روایت مقید می‌شود. ولو آنکه هر دو مثبت باشند. اگر یکی مثبت و دیگری نافی باشد که بسیار روشن است. [اما در اینجا نیز که هر دو] مثبت هستند، این [مطلق] نیز حمل بر تقیید می‌شود. چرا؟ زیرا قرینه بر تقیید داریم. چرا؟ چون تعدد حکم وجود ندارد؛ یک مطلب را بیان می‌کند. چون یک مطلب را بیان می‌کند... اگر [شخصی] یک مرتبه به شما بگوید: «برو نان بگیر» - و ظهر باشد - و [به صورت] مطلق بیاورد، و شب که می‌شود، بگوید: «برو نان سنگک بگیر»، در اینجا دو [مطلوب و] نان [متفاوت] مطرح است؛ یکی مطلق است و دیگری مقید. ولی اگر دو مرتبه به شما بگوید: «برو نان بگیر» و دوباره، بلافاصله یا کمی بعد، بگوید: «نان سنگک بگیر، نان داغ بگیر»، آن [امر] مطلق حمل بر [امر] مقید می‌شود. چرا؟ چون وحدت مطلوب در آن وجود دارد؛ یک مطلوب است. [در اینجا نیز] برخی از [روایات] مطلق هستند و برخی دیگر مقید؛ [لذا] مطلقات نیز مقید می‌شوند.

اگر فرض کنیم که روایات همگی مطلق باشند، خب، طوایف دیگری [از ادله] در مقابل آن قرار دارد. بر رأس همه این روایات، یک عام فوقانی بسیار محکم داریم. آن چیست؟ ادله نهی از منکر، ادله امر به معروف و ادله وجوب دفاع. ادله وجوب دفاع و امر به معروف و نهی از منکر که تعطیل نمی‌شود. به قرینه آن عمومات فوقانی و آن اطلاقات، می‌فهمیم که این روایات، ناظر به چه چیزی است؟ می‌گوید تو که می‌خواهی نهی از منکر کنی، خودت نباید اهل منکر باشی؛ خودت باید شرایط نهی از منکر را داشته باشی. به این موارد اشاره می‌کند. هنگامی که دیدید خداوند ظالمین را به ظالمین مشغول ساخته است، خود را کنار بکشید. [روایت] این را می‌گوید. می‌گوید خداوند ظالمین را به ظالمین مشغول ساخته است. طاغوتی آمده... جنگ قدرت میان طواغیت است. ما از هیچ‌کدام حمایت نمی‌کنیم، مگر در جایی که قاعده «اهم و مهم» حاکم باشد. [یعنی] بگوییم طواغیت در حال جنگ با یکدیگر هستند؛ به عنوان مثال، [حمایت از] این [طاغوت]، «أخَفُّ الضَّرَرَین» است. آن ضرر دارد، این هم ضرر دارد. آن از باب توسل به وسائلی برای رسیدن به اهداف است. در جایی که ضرر کمتری به ما می‌رسد، قاعده «اهم و مهم» حاکم می‌شود، قاعده «أخَفُّ الضَّرَرَین» حاکم می‌شود. وگرنه، در تنازع طواغیت، ما خود را کنار می‌کشیم. در جنگ قدرت وارد نشو. حضرت این را می‌خواهند بفرمایند. می‌فرمایند در زمان غیبت، سالم زندگی کنید. این نیز خوب است و ضدِ قاعده ما نیست.

در وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه الصلاة و السلام) «یا عَلِیُّ إنَّ إزالَةَ الجِبالِ الرَّواسِی أهوَنُ مِن إزالَةِ مُلکٍ لَم تَنقَضِ أیّامُهُ».[15]

این روایات، هماهنگ با آن روایات «هَلَکَ المُستَعجِلُونَ»[16] است؛ روایاتی که داریم که می‌گوید تعجیل نکن. در دعا نیز داریم: «...وَ لا تُؤَخِّر ما عَجَّلتَ وَ لا تُعَجِّل ما أخَّرتَ...». در ماه رمضان داریم [که] تعجیل نکن. مفاد این [روایات] با آنها هماهنگ است. چه می‌گوید؟ می‌گوید: کوه‌های محکم، برافراشته و بلند از جا کنده شوند، آسان‌تر است تا سلطنت و حکومتی که زمان [پایان] آن فرا نرسیده و تو می‌خواهی بروی و آن را بر هم بزنی. یعنی چه؟ یعنی در مقابل حکومت‌ها کاری نداشته باش. ممکن است این توهم ایجاد شود که همه این حکومت‌ها تا قیام امام عصر (علیه السلام) برجا هستند؛ امام عصر که می‌آیند، همه این طواغیت برچیده می‌شوند و ما [پیش از آن کاری] از پیش نمی‌بریم. پس در زمان غیبت، اقدام به تشکیل نظام نکن و دلت برای قاعده «حفظ نظام» نسوزد که برویم و حکومت را از دست اینان خارج کنیم. حضرت می‌فرمایند: خیر، نمی‌توانی خارج کنی. کوه را می‌توانی از جا بکنی، ولی حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس و این فساق و فجار را نمی‌توانی تکان دهی. ملاحظه کنید، حداکثر برداشتی که ممکن است کسی از این [روایت] داشته باشد تا بگوید ضدِ قاعده «حفظ نظام» است، این است.

ولی این [توهم] با اندکی تأمل زائل می‌شود. تأمل چیست؟ [تأمل این است که] حضرت می‌فرمایند ازاله کوه‌ها آسان‌تر است. ما هم می‌گوییم [ازاله] کوه آسان‌تر است و قدرت‌ها را تا زمانش فرا نرسد، نمی‌توانی نابود کنی. خب، حضرت همین را می‌فرمایند دیگر. نمی‌فرمایند نابود نکن؛ می‌فرمایند بگذار زمانش فرا برسد. [این شرط، شرط] «تحصیلی» است. ادله نهی از منکر چه می‌گوید؟ می‌گوید [شرط] تحصیلی است. [اینکه زمانش فرا برسد] شرط وجوب است یا شرط واجب؟ ادله نهی از منکر می‌گوید شرط واجب است؛ چون ازاله حکومت‌های طاغوت، وظیفه توست و [تحصیل شرایط آن]، شرطِ [تحققِ] واجب است. پس برو و مقدمات را فراهم کن. هر زمان دیدی که مقدمات و زمینه فراهم است و می‌توانی حکومت اینان را بر هم بزنی، بزن. ولی اگر دیدی [فراهم] نیست، قیام نکن. ملاحظه کنید، می‌فرماید اول از خودت مطمئن باش. ائمه (علیهم السلام) دارند به ما، به شیعه، آموزش می‌دهند. [می‌فرمایند:] مشتی جمعیت ضعیف و حساس و یک نهال نازک را ما نگه داشته‌ایم؛ شما را حفظ کرده‌ایم. نروید خود را به آب و آتش بزنید تا همین مقدار اندک نیز نابود شود و نور خدا خاموش گردد. پیوسته به ما می‌فرمایند خودتان را حفظ کنید. اگر به جایی رسیدید که اطمینان داشتید می‌توانید به نتیجه برسید، [در آن صورت] ادله نهی از منکر، عمومات فوقانی و اطلاقات باب دفاع حاکم است.

پس به قرینه آن ادله فوقانی، شکی نداریم که این [روایات]، ضدِ قاعده «وجوب حفظ نظام» نیست؛ یعنی تشکیل حکومت را نفی نمی‌کند. فقط می‌گوید باید آمادگی داشته باشی. این با آن ادله «فَرخٍ طارَ قَبلَ أن یَستَوِیَ جَناحاهُ»[17] کاملاً هماهنگ است.

 


logo