1404/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
دلیل عقلی و عقلایی/ادله قاعده حفظ نظام /قاعده حفظ نظام
موضوع: قاعده حفظ نظام/ادله قاعده حفظ نظام /دلیل عقلی و عقلایی
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
]مقدمه: ورود به بحث ادله قاعده[
بحث ما در قاعده «وجوب حفظ نظام» و «حرمت اخلال به نظام» بود. بعد از مبادی تصوری و تصدیقی، رسیدیم به ادله قاعده. ادله قاعده را کلاً میتوانیم دو دسته کنیم: یک دسته ادله نقلی، یک دسته ادله عقلی و عقلایی. تفاوتی هم بین عقلی و عقلایی هست.
[بررسی دلیل عقلی و محدودیتهای آن]
دلیل عقلی محدودیت دارد؛ چون برمیگردد به بحث حسن و قبح ذاتی، فقط کلیاش به کار میآید. یعنی اگر ما بگوییم عقل مدرکی است برای قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به نظام، عقل در صورتی میتواند مدرک این قاعده باشد که حفظ نظام را در قالب یک مصلحت کلی (رعایتش را ممدوح و حسن) ببرد در قالب عدل، و بگوید این هم نوعی از عدالت است، این یک امر مستحسنی است. حسن عقلی به معنای همان وجوب شرعی (از باب تلازم) اثباتش بکند. اخلال به نظام هم در آن یک فسادی است؛ عقل حکم میکند به حرمت افساد (اخلال به نظام افساد است). بنابراین عقل میگوید این قبیح است و شارع هم میگوید که حالا که عقل حکم قطعی کرده به قبحش، حکم به حرمتاش هم میشود.
[تبیین محدودیت عقل: تفاوت نظم عقلایی با نظم متشرعی]
این یک محدودیتی دارد. به چه جهت محدودیت دارد؟ چون عقل نمیتواند بیاید در صغریات و بگوید مثلاً این نظم است، این اخلال است. مصادیق نظم و اخلال را عقل نمیتواند بشناسد؛ کلیاش را میشناسد ولی مصادیقش را نمیشناسد. مخصوصاً آنجایی که نظم عقلایی با نظم متشرعی از هم فاصله میگیرند. مثلاً در نظم عقلایی قمارخانه و مراکز فساد و مراکز شرب مسکرات و اینها هیچ ضرری به نظم عقلایی نمیزند. خیلی کارها عقلا در خارج... خیلی مثلاً میگوید الان میگویند کارگران جنسی، قشنگ کارت بهداشت دارند، ثبت شدند و تحت کنترلاند؛ هر کسی میخواهد باید برود فیش بگیرد، تقاضا بکند، جزو خدمات هتلهای پنج ستاره است. ببینید در نظم عقلایی موجود است، هیچ مشکلی هم ندارد؛ این در نظم عقلایی است. ولی در نظم متشرعیاش تخطئه کرده این نظم را. بعضی (حالا کل نظم عقلایی را که تخطئه نمیکند) منتها کلیت نظم متشرعی با کلیت نظم عقلایی امتیاز از هم پیدا میکند. در کجا؟ در آنجایی که شارع بعضی از موارد سیره عقلایی را تخطئه میکند.
اصل بر امضاست، چون نظم اجتماعی متکی بر یک دریافتهای درکی و فطری است؛ ولی در موارد (شارع در معاملاتشان و دیگر...) شارع در بعضی از موارد تخطئه میکند. الان دیدید مثلاً از نظر معنویت عقلا میگویند که انسان احتیاج به معنویت دارد؛ حالا این معنویت چی باشد، هرچی باشد مهم نیست. از هر جوری میخواهی تأمین کنی نیاز خودت را به معنویت (من حالا اسمش را به جای معنویت بگویم چ امر نامتناهی، چون انسان دوست دارد به طرف نامتناهی برود، اسم این را میگذارد معنویت). حالا شما این حس را میخواهی ارضا کنی، از چه راهی میخواهی ارضا کنی؟ عقلاء برایت لا بشرطاند. عقلا لا بشرطاند؛ اصلاً خرافه باشد، بتپرستی باشد، عقلا کاری ندارند. میگویند فقط دعوا درست نکن، جامعه را به هم نزن، آرامش باشد. حالا با آرامش بت میپرستند، با نظم و انضباط معبد دارند، داشته باشند.
ببینید در نظم عقلایی یک اموری هست که شارع تخطئه میکند. شارع میگوید نه. شارع میگوید نه، از این راه باید باشد، باید مبنا داشته باشد. خرافه ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِم﴾[1] ؛ مبارزه با آفات جزو اهداف انبیاست. بنابراین در نقطه تفارق نظم متشرعی از نظم عقلایی، مثلاً در این نقطه که ما توجه میکنیم، میبینیم که عقل درکی نسبت به مصداق ندارد. لذا دلیل عقل یک محدودیتی دارد. کلیاش را فقط میگوید؛ حالا مصداقش که «هذا اخلال بالنظام»، «هذا من مصادیق حفظ النظام»، «من مصادیق الاخلال بالنظام»، عقل درکی ندارد نسبت به اینها؛ مگر مواردی که برگردد به حسن و قبح و درک فطری عقلی موجود باشد.
[بررسی دلیل عقلایی (سیره عقلا)]
حالا دلیل عقل را فعلاً نگه دارید در همین حد. دلیل عقلایی بهتر است. دلیل عقلایی سیره عقلایی در امور اجتماعی خودشان است. اما سیره عقلایی هم محدودیت دارد. محدودیت به چیست؟ به جایی که سیره عقلایی «بما هم عقلا» منعقد باشد؛ از آن میتوانیم استفاده بکنیم. ببینید عقلا بما هم عقلا (متشرعه هم جزو عقلا هستند دیگر) ولی حیثیت متشرعیشان نباید دخالت کند. اگر حیثیت ادیانی و مذاهبی بیاید دخالت بکند، از طبیعت عقلایی فاصله گرفتیم. طبیعت عقلایی (یعنی مربوط به حیثیت عقلاییِ عقلا)، عقلا از حیثیت عقلاییشان حفظ نظام را لازم میدانند. اصلاً واجب هم نمیگوییم، چون واجب حکم شرعی است، عقلا سر درنمیآورند. عقلا میگویند لازم است. حفظ نظام ضروری، اخلال به نظام قبیح و دارای مفسده است؛ اخلال به نظام هم نباید ایجاد بشود. همینی که اینها میگویند ضروری، شارع اگر ردعی ازش نکند (اگر ردعی از این نکند به معنای اینکه تأیید کرده)، تأیید کرده این ضرورت در قالب شریعت تبدیل میشود به قاعده وجوب حفظ نظام، حرمت اخلال به نظام. یعنی مصلحت تامه ملزمه هست، مفسده تامه قابل احتراز است؛ از قبیل مبادی احکام است، تبدیل میشود به وجوب، این تبدیل میشود به حرمت. این به لحاظ اینکه اگر شما بروید سراغ سیره عقلایی.
[بررسی دلیل نقلی (نصوص شرعی)]
گفتم عمدتاً دو تا دلیل میتوانیم بیاوریم: یک دلیل عقل و عقلاست، یک دلیل هم دلیل شرعی است. حالا باز تعبیر دقیقتر این است که دلیل شرعی نگویم (چون همان دلیل عقلایی را میتوانیم با عدم ردع تبدیلش کنیم به دلیل شرعی)؛ نه، دلیل شرعی نمیگویم، میگویم دلیل نقلی. دلیل نقلی یعنی «اما نستفید من النصوص او نرجع الی العقلاء او العقل». حالا میرویم سراغ نصوص. (عقلی شرعیاش نکردم؛ چون دلیل عقلی هم میتواند برگردد به دلیل شرعی. دلیل شرعی اعم است، معنایش اعم است. ما میگوییم یا عقلاً و عقلاءً یا نصوصاً.
[الف) دستهبندی آیات و روایات]
نصوص چیست؟ «من الکتاب» و «من السنة».
«من الکتاب» بر اساس مضمون آن آیات، طائفهبندی میکنیم، طائفهبندی و محوربندی میکنیم بر اساس بر اساس مضمون آن آیات.
من الروایات» تدل علیه احادیث حول مطلوبیت وحدت، نهی از تفرق.
حالا چون این طائفهبندی مشترک بین آیات و روایات است، این است که نصوص را میتوانید بگویید اعم از آیات و روایات در ضمن این طوائف. (طوائف که الان من ذکر میکنم به حسب استقراء است؛ شما باز میتوانید طوائف دیگری پیدا کنید). این طوائف چه بود؟ آیات نهی از فساد، نهی از تفرق، نهی از بدعت، وجوب اطاعت، آیات تعاون، آیات تعاضد، آیات اعتصام، آیات مرابطه و انسجام ملی و .....
[ب) استناد به روایات خاص و قواعد فقهی (مانند قاعده سوق)]
منتها در نصوص روایی نقطههای تفارقی هم پیدا میشود مثل احادیثی که مدرک قاعده ید است. احادیثی که مدرک قاعده سوق است. احادیثی که مربوط به فتنه است. از این جور احادیث میتوانیم استفاده کنیم. (آیات نداریم، قاعده سوق آیه ندارد؛ یا قاعده ید - اماریت ید بر ملکیت - ادله روایی دارد). بعد در تعلیل آن ادله گفته شده اگر این نباشد «لو لم یجز هذا لما قام للمسلمین سوق». (اماره ملکیت باشد باید قاعده سوق را بپذیریم). یعنی وجود یک کالا در بازار مسلمین و خرید و فروشش در بازار (حالا فروشنده ممکن است مسلمان باشد، ممکن است کافر باشد؛ اصلاً به فروشنده هم کاری ندارد. بازار خودش حجیت دارد. فروشندههی سوق مسلمین هم که غالب مسلماناند، ولی منافات ندارد یکی دو نفر هم فروشنده یهودی و مسیحی باشند. چون سوق مسلمین است، مجرد وجود کالا و خرید و فروش در سوق اماره است بر ملکیت. اماره است بر تذکیه. اماره است بر طهارت و عدم نجاست. اماره است بر عدم غصبیت.[2]