« فهرست دروس
درس قواعد فقهیه استاد رضا اسلامی

1404/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

/ادله قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به آن /قواعد فقهی حکومت اسلامی

 

موضوع: قواعد فقهی حکومت اسلامی/ادله قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به آن /

این متن توسط هوش مصنوعی پیاده‌سازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.

1. دلیل عقلی بر قاعده وجوب حفظ نظام

بحث ما راجع به ادله قاعده «وجوب حفظ نظام» و «حرمت اخلال به نظام» بود.

دلیل عقلی را گفتیم؛ عقل قطعی بدیهی دلالت می‌کند بر اینکه حفظ نظام لازم است و اخلال به نظام حرام است. (عقل حکم به حرمت نمی‌کند، حکم به قبیح بودنش می‌کند). قبیح است به خاطر اینکه اگر اخلال به نظام پیدا بشود، هرج‌ومرج لازم می‌شود و هرج‌ومرج را عقل نمی‌تواند بپذیرد، امر قبیح می‌داند. یعنی امور بسامان باشد حسنٌ، و امور بسامان نباشد، مختل باشد قبیحٌ. از آن، از باب ملازمه وجوب و حرمت را هم می‌توانید دربیاورید.

منتها دلالت عقل محدود است. یعنی در حدی که نظام را می‌فهمد، در حدی که اخلال را می‌فهمد؛ ولی اگر در خُرده‌نظام‌ها بیایید که عقل دیگر مصادیق اخلال آن نظام را نتواند درک بکند، دیگر کارایی ندارد. آنجا باید به دلیل لفظی شرعی مراجعه کنیم. شارع یک نظامی را تعریف کرده، یک چیزی را اختلال می‌داند، یک چیزی را اختلال نمی‌داند. چیزی را که عقل اختلال می‌داند شارع هم اختلال می‌داند. یک چیزهایی عقل درک نمی‌کند که این اختلال نظام است، ولی شارع این را اختلال نظام می‌داند. یا شارع این را حفظ نظام می‌داند ولی عقل درک نمی‌کند.

بنابراین اصل وجود دلیل عقل قابل قبول است، ولی کارایی دلیل عقل محدود است. به خاطر اینکه عقل کبریات را می‌فهمد، کلی را می‌فهمد؛ در قالب حسن و قبح می‌فهمد (حسنِ نظم، قبحِ هرج‌ومرج)، در این قالب می‌فهمد. بنابراین محدود به همان امور کلی است. مصادیق و امور جزئی را نمی‌فهمد.

مثلاً وقتی ما صحبت از حفظ نظام خانواده می‌کنیم، یک نظامی را شارع تعریف کرده. از همان نظام مثلاً نظام شرعی، نظام امور مسلمین داریم ، عقل اینجا کلی نظام را می‌فهمد. ولی اینکه این نوع نظمی که شارع بخشیده، این نظام را من می‌خواهم، عقل چه می‌فهمد. عقل می‌گوید که خب خارجی‌ها که همجنس‌بازی هم می‌کنند دارند زندگی می‌کنند، هیچ مشکلی ندارند، زن آزاد است هیچ مشکلی ندارد، زن با ۴ تا مرد ارتباط دارد هیچ مشکلی ندارد، مرد هم با ۱۰ تا زن ارتباط دارد هیچ مشکلی ندارد. بچه اصلاً پدرش را نمی‌شناسد؛ الان بسیاری از زنان در خارج دارند زندگی می‌کنند مادران سرپرست بچه‌ هستند و هیچ پدری در بین نیست، گاهی موقع هم ۱۰ تا مرد را می‌آورند آزمایش بکنند ببینند. می‌گوید که این هم الان دارد زندگی می‌کند، چه اختلالی؟ ولی ما می‌گوییم این اختلال به نظام است. می‌گوید چه نظامی؟ می‌گوییم نظامی که شارع تعریف کرده. نظام عقلایی اگر با نظام شارع متفاوت باشد، شما بخواهید به دلیل عقل تمسک کنید، دلیل عقل آن نقطه تفارق را نمی‌تواند اثبات بکند. دلیل عقل کلی نظام را اثبات می‌کند و نظام‌هایی که عقلا قبول دارند دلیل عقل اثبات می‌کند و شارع هم تأیید می‌کند. مثلاً اختلال به امور اولی حیات بشر: آب و نان بشر، محیط زیست بشر، بشر بتواند امنیت داشته باشد، بتواند خورد و خوراکش برپا باشد، بتوانند با همدیگر تعاملاتی داشته باشند، در این حد، این دلیل عقل را محدود بگیرید.

این یک استدراکی بود راجع به دلیل عقل که چون جلسه قبل گفتیم این را باید اضافه کنیم.

دلیل بنای عقلا و شبهه ردع شارع

دومین دلیلی که بهش تمسک کردیم بنای عقلا است (بنای عقلا به ضمیمه عدم ردع). در اینجا یک شبهه‌ای پیش آمد که شارع نه تنها در بعضی از موارد ردع می‌کند از بعضی از نظامات، بلکه آن نظام را به هم می‌ریزد، اصلاً ضد نظام عمل می‌کند.

ما می‌گوییم که نظام حیات بشر باید حفظ بشود. در نظام مسلمین و نظام امر شارع، اجازه بدعت نمی‌دهد، اجازه ضرر به مسلمان‌ها نمی‌دهد. ولی نظام‌های عقلایی، نظام حیات مردم در حکومت‌های طاغوت، این نظام را شارع نه تنها ردع می‌کند قبول ندارد. می‌گوید نمی‌خواهم این نظام باشد، نمی‌خواهم این‌ها زندگیشان برقرار باشد، آب و نانشان به راه باشد؛ بلکه گاهی مواقع می‌خواهد، می‌گوید نظامشان را خراب کن. حکومت را نمی‌گویم (نظام حکومت که روشن است که می‌گوید با طاغوت مقابله کن)، نظام سیاست را نمی‌گویم، نظام حیاتشان را می‌گویم؛ یعنی نظام زندگی عادی مردم. می‌گوید همین که آب و نانشان به راه است، همین را هم خدایا آب آنها را کم کن، بیماری‌ها را بینشان منتشر کن، حیواناتشان را مریض کن، درخت‌هایشان را خشک کن. این چه جور دعایی است؟!.

اینجا یک شبهه پیدا می‌شود که در مواردی که از حیات اجتماعی دارد استفاده می‌شود. یک طاغوتی بر یک کشوری مسلط است و در آن کشور تأمین نظام اجتماعی مردم کرده، یعنی امنیت را برقرار کرده، آب و نان مردم را به راه کرده، بهداشت و درمان را مرتب کرده، رفاه برای مردم ایجاد کرده و مردم را پشت خودش نگه داشته و به حمایت این مردم که مأمن و زندگیشان تأمین است و اولیاتشان برقرار است، دارد علیه ما اقدام می‌کند.
آیا ما اینجا باید بگوییم که بگذار همان زندگی اجتماعی خودشان را داشته باشند، ما به رفاهشان کاری نداریم، ما فقط حکومتشان را نشانه می‌گیریم؟ یا اینکه می‌شود آن نظام اجتماعی را مختل کرد؟ اینجا شارع حفظ آن نظام را نمی‌خواهد، به خاطر این ادعیه‌ای که وجود دارد.

از طرف مقابل ممکن است بگوید در جنگ‌ها ادله‌ای وجود دارد که حضرت اجازه نمی‌داده ما آب آن‌ها را مسموم کنیم. اینجا بود که عرض کردم بین چند چیز فرق بگذاریم:

یکی اینکه حضرت در مقام دعاست، می‌گوید خدایا من اقدام نمی‌کنم که به ما بدبین بشوند و این‌ها بگویند هدف وسیله را توجیه می‌کند، این‌ها چون می‌خواهند حکومت را ساقط بکنند می‌خواهند به مردم آنجا فشار بیاورند. غربی‌ها این کار را می‌کنند، مثلاً با نظام ما مخاصمه دارد به مردم فشار می‌آورد، مردم را بمباران می‌کند. صهیونیست‌ها این کار را می‌کنند، با هر حکومتی دربیفتند اولیات زندگیشان را به هم می‌ریزند. اینجا ممکن است بگوییم حضرت در مقام دعاست، می‌گوید خدایا خودت این کار را بکن، من نمی‌کنم بدبین بشوند.

ولی یک قدم جلوتر می‌رویم می‌بینیم، گاهی موقع‌ها اجازه اقدام هم می‌دهد. مثلاً در آنجایی که می‌گوید ﴿مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ﴾.[1] خدا اجازه داد این نخلستان‌هایی که پشتوانه اقتصادی یهود بوده، لینه بوده، (لینه یعنی یک نخلستانی بوده خرمای مرغوبی داشته) و می‌گفتند ما یک پشتوانه اقتصادی خوبی داریم، یک بنیه غذایی داریم، برای مردم تأمین غذا کردیم، هر کاری می‌کردند تسلیم نمی‌شدند، در قلعه‌هایی بودند ولی از آن قلعه‌ها رصد می‌کردند. شارع اجازه داده پیغمبر خدا اجازه داد، گفت نخلستانشان را ببرید. خیلی عجیب بود! اجازه داد نخلستان را قطع کردند. این‌ها از آن بالا نگاه کردند امیدشان قطع شد، گفتند دیگر اینجا نمی‌توانیم زندگی کنیم.

یعنی در مواردی که حکومت طاغوت است و از آن نظام اجتماعی عامی که ما هم موافق آن هستیم، ما رفاه عمومی مردم دنیا را می‌خواهیم، ولی اگر این رفاه عمومی در کشورهای کفر در خدمت آن نظام سیاسی است که آن نظام سیاسی از این جهت داخلی خاطرجمع باشد، نیروهایش را جمع بکند و به این حمایت مردمی مدد بجوید و قوی‌ترین ضربه‌ها را به ما بزند؛ ما چنین چیزی را نمی‌خواهیم. ما می‌گوییم آقای حاکم اسلامی اخلال نظام ایجاد کن. یعنی بخشی از نیروها را بگذار سربازها را از جبهه برگرداند داخل شهرها ببرد مجبور بشود امنیت برپا بکند، چون مردم ممکن است شورش بکنند، برود آب و نان مردم را تأمین بکند، آبشان را به هم بریز.

محدودیت‌های اخلال در نظام دشمن

ولی این را قبول داریم (یک استدراک می‌کنیم) که به نقطه صفر نباید برساند. یعنی به نقطه‌ای که آب قحط بشود، نان قحط بشود، امنیت کاملاً مختل بشود، کل حیات اجتماعی مردم به خاطر طاغوت به مخاطره بیفتد؛ این را شارع راضی نیست. در این حد خیر. ولی در حد تضییقاتش را می‌توانیم بگوییم. چون ادله‌ای بر این دلالت دارد. ادله بر این دلالت دارد، مثل همان کاری که پیغمبر با یهود کرد: ﴿مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ﴾[2] .

بنابراین می‌توانیم به دلیل بنای عقلا تمسک کنیم، بگوییم بنای عقلا حفظ نظام را اثبات می‌کند ولی این دلیل محدودیت دارد. آن‌چنان‌که دلیل عقل محدودیت داشت، دلیل بنای عقلا هم محدودیت دارد. محدودیتش در حدی است که یعنی برخی از نظام‌ها را شارع بنای عقلا بر حفظشان را قبول نمی‌کند، علاوه بر اینکه ردع می‌کند، به ضدش هم اقدام می‌کند، بلکه در بعضی از موارد می‌گوید اصلاً این نظام را به هم بریز. نظام حیات؛ این هم نظام حیات عقلایی و نظام اجتماعی و نظام رفاه عمومی و از این قبیل نظامات. این‌ها نکاتی بود که در مورد ردع از سیره عقلایی گفتیم در بعضی از موارد این دلیل محدودیت دارد. (این ادله مقابله پیغمبر با یهود، ادله نفرین بر دشمن بود).

کاری که حضرت امیر می‌کرده که اجازه نمی‌داده آب را بر روی دشمن ببندند، یا مورد خاص بوده، یا اینکه مطمئن بوده که در جبهه نظامی می‌تواند با دشمن مقابله کند؛ مثلاً حضرت امیر گفته حتی اگر آب هم به رویشان باز باشد بخورند ما مشکلی نداریم، می‌توانیم حریفشان بشویم. ولی اگر از راه آب یک قدرت و شوکتی پیدا می‌کنند، آب را برایشان ببند. دلالت ندارد که مطلقاً ما نتوانیم این کار را بکنیم. یعنی سیره حضرت امیر دلالت ندارد که مطلقاً نتوانیم بر دشمن تضییقاتی در اولیات زندگیشان مثل آب و نان قائل بشویم. بلکه در مواردی است که حاکم مطمئن است که حتی اگر آب و نانشان هم به وفور باشد و ما راه را برایشان باز بگذاریم، با این حال در جبهه نظامی می‌توانیم بر ایشان غالب بشویم. (چون سیره حضرت امیر لسان ندارد، چون لسان ندارد شما به اطلاقش نمی‌توانید اخذ بکنید، به اطلاقش باید به قدر متیقنش اخذ بکنید. قدر متیقنش این بوده که حضرت مطمئن بوده که در جبهه بر این‌ها غالب می‌شود و لازم نیست که بر آبشان تضییقاتی قائل بشویم.)

علاوه بر اینکه حضرت نهی کرده از اینکه آب را مسموم نکن یا آب را قطع نکن. ما هم هر دو تا را قبول داریم. ما می‌گوییم اگر می‌خواهی نظام را مختل کنی، نظام را نابود نکن، بلکه فقط در حد تضییقات که بتوانی بر آن طاغوت و با آن نظام سیاسی (نظام سیاسی به نظام حیات اجتماعی گره خورده.) مقابله کنی می‌خواهی نظام حیات اجتماعی را مختل کنی. این را ما به صورت محدود به تو اجازه می‌دهیم. در حدی که آب را مسموم نکن، آب را قطع نکن، ولی آب را می‌خواهی کم بکن، ارتباطاتشان را مختل بکن، مثلاً الان هکرها به فضای مجازی حمله می‌کنند، یک‌دفعه می‌بینی که نظام ارتباطات در یک کشوری به هم می‌خورد. یک زحمتی برایشان است، چون بخشی از نیروی خودش را باید صرف بکند.

ما الان وارد جنگ ترکیبی شدیم. بحث حفظ نظام را باید از زاویه جنگ ترکیبی ببینیم. وقتی جنگ ترکیبی است یعنی همه نظام‌ها به هم مرتبط شده. نظام سیاسی نظام رفاه اجتماعی را هم پشت خودش آورده و در کشور ما برای اینکه به نظام ما فشار بیاورد می‌آید به آب و نان و مدرسه و به همه چیز ما اخلال ایجاد می‌کند. می‌گویند جنگ الان در آب و هوا و دریا و فضا و این‌ها هست، بلکه می‌گویند این جنگ به آب و نان و به تمام صنعت و کشاورزی کشیده شده. یعنی تمام ساحت‌های زندگی بشر در جنگ ترکیبی مورد هجمه دشمن است.

ما در مقابل دشمن نباید آن‌قدر ساده باشیم که بگوییم من فقط آن طاغوت، فقط آن حکومت آمریکا را مدنظر دارم. آمریکا امور داخلی خودش را به‌سامان می‌کند و از سامان این امور کمک می‌جوید برای اینکه اقتدار نظامی پیدا کند. خب حاکم اسلامی آیا می‌تواند این را به هم بریزد؟ بله می‌تواند به هم بریزد. چه اشکالی دارد، بلکه باید به هم بریزد. چون آن در جنگ ترکیبی با ماست، ما هم در جنگ ترکیبی با آن باشیم، چون نظام‌ها به هم مرتبط است.

سؤال: اینجا مقابله به مثل است؟

پاسخ: خیر کاری که او می‌کند گاهی موقع‌ها سر از جنایت درمی‌آورد. ما این کار را نمی‌کنیم. مثلاً مردم بی‌گناه را بمباران می‌کند، ما این کار را نمی‌کنیم، بمباران نمی‌کنیم.

سؤال: اگر لازم باشد باید بکنیم؟

پاسخ: فقط در باب تترس، یعنی در بابی که عده‌ای بی‌گناه را سپر انسانی قرار داده. ما از باب اهم و مهم و ادله باب تترس را می‌بینیم در حدی که شارع اجازه داده. این دیگر آخرین نقطه ضرورت است؛ آخرین نقطه ضرورت را اولین نقطه نکنیم. «آخر الدواء الكي». (کی یعنی داغ کردن).

ادله مقابله به مثل در جای خودش قابل بررسی است. اطلاقاتش حتماً تقیید می‌خورد به مواردی که ما نمی‌توانیم به وسائل غیرشرعی توسل بجوییم. در بعضی از موارد توسل به وسائل غیرشرعی از باب ضرورت جایز است، در بعضی از موارد جایز نیست. مثلاً شما برای حفظ جانت می‌توانید چیز نجس بخورید، ولی به یک جوان ما اجازه نمی‌دهیم برای حفظ خودش مرتکب فحشا بشود. می‌گوییم قاعده نفی حرج. در واجبات می‌آید که می‌گوید از ایستادن متعذر هستی، می‌گوییم بنشین، ولی در محرمات نمی‌آید. در محرمات در بعضی جاها می‌آید، مثلاً شرب نجس می‌آید. ولی در ارتکاب فحشا نمی‌آید. آن قاعده محدود است. در حرمت بعضی از اعمال هم به خاطر این است که در آن قاعده امکان مقابله به مثل محدود است، اطلاقاتش حتماً به سبب ادله دیگر محدود می‌شود.

و لذا ما در جنگ ترکیبی با دشمن، ـ آن برای مقابله با نظام سیاسی ما، نظام حیات مردم و نظام رفاه اجتماعی ما را نشانه می‌گیرد. ـ به همان شکلی که آن نشانه می‌گیرد و مواد شیمیایی و ویروس کرونا را تولید کرده و ما را مشغول کرده، به همان شکل ما می‌توانیم یک ویروسی درست بکنیم متناسب با ژنتیک آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها بین آنها منتشر کنیم؟ خیر نمی‌توانیم، چون یک نوع جنایت است، یک نوع جنایت عمومی علیه بشر است. مگر به صورت محدود. «الضرورات تتقدر بقدرها». مگر اینکه یک فتنه‌ای دارد ایجاد می‌شود، الان یک بمب اتمی می‌خواهد به ما بزند؛ ما برای مقابله با بمب اتم این می‌توانیم مثلاً دست به یک اقدام پیشگیرانه بزنیم که آن اقدام در شرایط عادی جایز نیست، ولی این اقدام اگر صورت بگیرد جلوی یک حمله اتمی را می‌گیرد. «الضرورات تتقدر بقدرها». (قاعده تقدیر ضرورت، یک مقاله‌ای هم من راجع به آن دارم). یکی قاعده تقدیر ضرورت بر آن حاکم است (از طریق قاعده تقدیر ضرورت که این را می‌توانیم کم بکنیم)، یکی قاعده اهم و مهم. قاعده اهم و مهم هم تقییدات دارد.

این به لحاظ دلیل بنای عقلا بود.

نصوص (دلیل نقلی)

بعد از دلیل عقل و بنای عقلا سراغ نصوص می‌آییم. نصوص یعنی «من الکتاب»، «من السنة».

الف) من الکتاب:

- آیات نهی از فساد (این فسادی است که اختلال نظام ایجاد بکند، فسادی که مستلزم اختلال در نظام است).

- آیات نهی از تفرق، تباغض.

- آیات نهی از بدعت و تخریب دین (چون نظام دین را به هم می‌زند).

- آیات مربوط به وجوب اطاعت از اولی‌الامر (چون در سرکشی، تمرد، عصیان، مخالفت با اوامر ولی فقیه اختلال نظام ایجاد می‌شود. اطلاقش را در حد اختلال نظام می‌گوییم. ولی اگر یک جایی مثلاً یک کسی می‌گوید ایشان اعلام عید کرده ولی من الان به نظرم می‌آید امروز آخر ماه رمضان است، بی‌سروصدا روزه می‌گیرد، اعلام عمومی هم نمی‌کند، تضعیف رهبری هم نمی‌کند؛ این مشکلی ندارد. در وجوب اطاعت در حدی که لازمه‌اش حفظ نظام است.

- آیات تعاون، تعاضد، اعتصام. ﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا﴾[3] (اخوت همان همبستگی است).

- آیاتی که دلالت می‌کنند به اعتصام و نهی از تفرق. ﴿وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم﴾[4] .

- آیات مرابطه ﴿اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ﴾[5] . این‌ها هم دلالت دارد بر اینکه باید حفظ نظام کرد.

آیات دیگری هم می‌شود در کنار این آیات ضمیمه کرد. من بعضی‌هایش را گفتم، بعضی‌هایش را هم به تفصیل بر اساس نصوص برایتان می‌خوانم.

ب) سنت:

همین عناوین را در سنت می‌آوریم، به جای آیات، روایات می‌گوییم.

- روایاتی که دلالت بر نهی از فساد می‌کند (فساد فی الارض، یعنی فساد عمومی. فساد جزئی را نمی‌گوییم‌. یک کسی که یک دروغی می‌گوید یک فساد است، اگر دروغش اختلال نظام ایجاد می‌کند مثل این دروغی که این آقایان در قضیه برجام گفتند. دروغی که در سطح اجتماع اختلال ایجاد می‌کند).

- روایات نهی از تفرق.

- روایات نهی از بدعت و تخریب دین.

- روایات مربوط به وجوب اطاعت از اولی‌الامر.

- روایات تعاون، تعاضد، اتحاد (یعنی مؤید محتوای آیه «واعتصموا بحبل الله» است، معاضد آیه است).

- روایات مربوط به مرابطه (﴿اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ﴾، مؤید این است، یعنی این نوع تعابیر در آن وجود دارد).

- ادله باب حکومت («لابد للناس من أمير بر أو فاجر»[6] ؛ بَرّ باشد یعنی بارّ باشد، یعنی امیر خوب باشد یا امیر بد باشد).

- روایات نهی از دخول در فتنه، دخول در هرج‌ومرج و وقوع در فتن. که گفتم نگاه کنید: «أسد حطوم خير من سلطان ظلوم، وسلطان ظلوم خير من فتن تدوم».[7]

این روایت را شما در جامع فقه ببینید، دو تا کلمه‌اش را بزنید: حطوم و غشوم. حطوم یعنی کوبنده، نابودکننده. «اسدی» یعنی شیری که درنده است و نابود می‌کند، آدم را له می‌کند. (حطوم یعنی له می‌کند). «خير من سلطان ظلوم». این سلطان غشوم که ظالم است، (ظلمش فراگیر است) می‌گوید شیر اگر بیاید ما را تکه‌پاره بکند بهتر است که زیر چتر یک چنین حکومتی زندگی کنم. بعد می‌گوید این سلطانی که ستمگر است و شیر از آن بهتر است، باز این سلطان را تحمل کنی بهتر از فتنه است. یعنی همان قذافی را هم اگه تحمل می‌کردند بهتر از نابسامانی و به‌هم‌ریختگی است. مدل لیبی الان برای تمام دنیا درس عبرت شد.

این نشان می‌دهد نظم اولیه زندگی ـ حتی حکومت طاغوت (هر حکومتی، حکومت رضاخانی خبیث هم باشد) که اولیات آب و نان و راه و امنیت و بهداشت مردم را باید تأمین کند، وگرنه این سلطان نمی‌تواند باشد، حکومت نمی‌تواند باشد، مردم شورش می‌کنند و کم‌کم اصلاً خودبه‌خود ساقط می‌شود. ـ را داشته باشید، از باب «اخف الضررین» همین را داشته باشید، این بهتر از هرج‌ومرج است. ببینید حضرت دارد می‌گوید این بهتر است.

این نقطه مقابل تفکر خارجی‌گری است که تفکر خارجی‌گری به داعش سرایت کرده بود؛ سرکرده داشتند و نظم عمومی را نمی‌توانستند تأمین بکنند، خودشان با همدیگر تنافی داشتند. حضرت می‌خواهد جلوی فکر خارجی‌گری را بگیرد که ضد نظام است. می‌گوید نظام اولیه را حتی با سلطان غشوم پاسداری بکن، بهتر از فتنه است.

از اینجا من می‌خواهم در یک جلسه‌ای وارد بحث اهل سنت بشوم (نظریه حکومت در اهل سنت) و یک شبهه‌ای را پاسخ بدهم که علی‌رغم اینکه تصور می‌شود ما در نظریه حکومت یک تقابل مهمی با اهل سنت داریم، می‌خواهم بگویم، این تقابل نیست، بلکه مبانی‌مان در مسئله حکومت با این‌ها مشترک است (غیر از اینکه حکومت به نص است یا به اختیار است یا ...، با آن کاری نداریم، آن یک مبنای مختلف‌فیه است؛ ولی در «خیر من فتنة تدوم» یک مبنای مشترک داریم). این خیلی مهم است. برای همین است که آن‌ها به روایات مربوط به «سمع و طاعت» تمسک می‌کنند و ما این روایات را گاهی موقع‌ها نمی‌توانیم بپذیریم و می‌گوییم این روایات چه‌طور می‌گوید سمع و طاعت داشته باش.

ادله‌ای را در باب روایات گفتم؛

- روایات مربوط به حکومت.

- روایات تحذیر در وقوع در فتنه.

- روایاتی که مربوط به سیره نبوی است (صلح‌نامه‌های حضرت).

- روایاتی که مربوط به خانه‌نشینی حضرت امیر است؛ از آن برای حفظ نظام می‌توانیم استفاده بکنیم.

- روایاتی که مربوط به سیره امام حسن در صلح معاویه است؛ برای حفظ نظام می‌توانیم ازش استفاده [کنیم].

- حتی روایاتی که ضد تشکیل حکومت است (نهی از تشکیل حکومت است). ما در درجه اول می‌گوییم روایاتی که در تشکیل حکومت دلالت دارد. در درجه دوم می‌گوییم حتی روایاتی که از تشکیل حکومت نهی می‌کند، اتفاقاً این روایات دارد نظام را حفظ می‌کند. (این دیگر عجیب است). روایاتی که می‌گوید پرچم برندار، تحرک نداشته باش، برو در خانه‌ات بشین «كونوا أحلاس بيوتكم»[8] ، حتی روایات خانه‌نشینی هم دلالت دارد، دلالتی کاملاً هماهنگ با روایات مربوط به تشکیل حکومت. یعنی آن روایات مصبش، متفاوت از روایات مربوط به تشکیل حکومت است. آن روایات تشکیل حکومت به جای خودش درست است، این روایات هم اتفاقاً مؤید آن است.


logo