1404/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکالات شیخ اشراق بر نظریه مشاء و اشکالات فخر رازی بر بطلان عقل بسیط/فصل پانزدهم در درجات عقل و معقول /مرحله دهم در درجات عقل و معقول
موضوع: مرحله دهم در درجات عقل و معقول/فصل پانزدهم در درجات عقل و معقول / اشکالات شیخ اشراق بر نظریه مشاء و اشکالات فخر رازی بر بطلان عقل بسیط
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
مقدمه: مروری بر بحث انکار عقل بسیط
بحث در این بود که ایشان فرمودند برخی، با وجود خوض و تتبعی که در علوم حکمی و معارف دارند، با این وجود، منکر عقل بسیط هستند و نتوانستهاند آن را به درستی بفهمند؛ مانند شیخ اشراق در سه کتابی که ایشان نام بردند و مانند فخر رازی در مباحث مشرقیه.
به عنوان نمونه، ایشان دیروز عبارتی را از مطارحات شیخ اشراق در همین رابطه نقل فرمودند و امروز نیز در ادامۀ همان بحث، عبارت دیگری را از همان کتاب نقل میکنند.
خلاصه مباحث پیشین
در عبارت دیروز، شیخ اشراق یک نقل قول از مشائین و سپس مثالی را از همان مشائین دربارۀ همان مطلبی که نقل کرده بود، ذکر کرد.
نقل قول از مشائین: علم اجمالی حق به اشیاء
آن مطلبی که از مشائین نقل شد، این است که آنان وقتی به بحث علم حق تبارک و تعالی به ذات خودش رسیدند، اینگونه گفتند که علم خداوند به ذات خویش، علم اجمالی به معلولات، اشیاء و ممکنات است. چرا؟ چون معلولات، اشیاء و ممکنات، لوازم ذات هستند و علم به ملزوم، مستلزم علم به لازم است. بنابراین، علم خداوند به اشیاء، ممکنات و معلولات، مُضَمَّن، مُنطوی و مندرج در همان علم حق تبارک و تعالی به ذات خودش است. این، معنای اجمال است که میگویند علم خداوند به ذات خودش، علم اجمالی به اشیاء و ممکنات است؛ یعنی اجمال به معنای اشتمال، تضمّن و انطواء است.
مثال مشائین برای تبیین علم اجمالی: مراتب سهگانۀ تعقل
سپس، ایشان یک مثال تفصیلی از همان مشائین نقل و ذکر کرد که در آن مثال، مشائین سه مرتبه یا سه وجه یا سه قسم) برای تعقل که همان ادراک کلی است و اصطلاحاً به آن علم گفته میشود) بیان کردند:
۱. مرتبۀ اول تعقل تفصیلی:
این مرتبه، تعقلِ علوم مفصلۀ ممتاز از یکدیگر است؛ یعنی تعقلِ معقولاتِ مفصلۀ ممتاز از یکدیگر. مانند اینکه ما کلی انسان، کلی شجر، کلی حجر و کذا ماهیت انسان، ماهیت حجر و ماهیت شجر را تعقل میکنیم.
۲. مرتبۀ دوم ملکۀ بالقوه:
در این مرتبه، یک ملکه برای تعقل علوم مفصلۀ ممتاز از یکدیگر در وجود شخص مانند یک حکیم، فیلسوف، فقیه یا عارف) وجود دارد. این ملکه بر اثر ممارست زیاد با قواعد، معلومات و قوانین یک علم حاصل شده و آن علم برایش ملکه شده است. این ملکه در همۀ حال همراه اوست؛ یعنی وقتی هم که خوابیده یا تفریح میکند یا مشغول غذا خوردن است، این ملکه وجود دارد، به این معنا که قوۀ فهم و ادراک همان معلومات و قواعد تفصیلیه را داراست.
۳. مرتبۀ سوم ملکۀ بالفعل یا خلاق:
این مرتبه نیز ملکه است، اما ملکۀ خلاّقة للتفاصیل است. این حالت زمانی است که آن شخص در حوزۀ درس خود یا جلسۀ گفتگوی علمی حاضر شده و یک سری سؤالات برای او مطرح میشود و او بناست جواب بدهد. وقتی آن سؤالات را میشنود، میبیند که جواب همۀ آنها را بلد است. ملکۀ خلاّقة للتفاصیل، یعنی ملکه و قدرتی که میتواند تک تک آن سؤالات را پشت سر هم جواب بدهد.
این مرتبۀ سوم را عقل بسیط میگویند؛ یعنی این ملکۀ خلاّقة للتفاصسل، همان عقل بسیط است و این، نمونه، نمودار و مثالی است برای آن علم اجمالی خداوند؛ به این معنا که علم ذات خداوند به ذات خودش، علم اجمالی به اشیاء، ممکنات و معلولات است. این نمونه و مثالی است که اینها ذکر کردهاند.
علتی که ما امروز این مبحث را تکرار کردیم، این است که این عبارت دومی هم که امروز نقل میشود، ناظر به همان دو مطلبی است که در عبارت اول بود: یکی اصل مطلبی که از مشاء نقل شد و دیگری همان مثال.
اشکالات شیخ اشراق بر نظریۀ مشاء
در این عبارت دوم، شیخ اشراق راجع به آن اصل مطلبی که از مشاء نقل کرد، این اشکال را مطرح میکند یا به تعبیر دیگر، امکان طرح اشکالی را از سوی یک مستشکل بیان میکند
اشکال اول: اشکال بر اصل نظریه تعدد علم خداوند)
دیروز در آخر عبارت داشتیم که متأخرینِ خودِ مشائین، بعداً اشکالاتی مطرح کردند و چون این روش را مبتنی بر مسامحه و مصالحه دانستند، طریقۀ دیگری را اتخاذ کردند که همان قول به صُوَر مرتسمه باشد یعنی علم حق به اشیاء را علم حصولی ارتسامی دانستند
حال، در این عبارت دوم، شیخ اشراق این اشکال را به اصل مطلب مطرح میکند که:
ما سؤال میکنیم که بالاخره آیا حق تبارک و تعالی دو علم دارد یا ندارد؟ آن دو علم، یکی علم به ذات خودش و دیگری علم به معلولات خودش است.
• اگر بفرمایید این دو علم را ندارد، که اصلاً اصل بحث منتفی است و ما دعوایی نداریم. اشکال ما بنابر این است که دو علم باشد و بعد شما بخواهید بگویید که علم دوم، منتوی و مندرج در علم اول است. پس نمیتوانید بگویید این دو علم را ندارد.
• اگر این دو علم را دارد هم علم به ذات خودش و هم علم به اشیاء و معلولات خودش، پس بنابراین، علم متعدد است. و همانطور که اشیاء، لوازم ذات هستند، علم به اشیاء هم لازمۀ علم به ذات است. چون علت، ملزوم است و معلول، لازم
نتیجه اشکال: انطواء و اندراج علم به اشیاء در علم به ذات، در کار نیست. دو علم وجود دارد که یکی لازمۀ دیگری است و علم، متعدد است.
اشکال دوم: اشکالات وارد بر مثال عقل بسیط
شیخ اشراق دو اشکال نیز به آن مثال تفصیلی و مثال عقل بسیطی که برای همین علم اجمالی ذکر کردند، وارد میکند:
۱. وجه اول اشکال عدم وجود امر دفعی در عالم طبیعت:
در آن مثال، اینگونه گفته شد که وقتی تعدادی سؤال را دفعتاً یکباره پیش متخصص هر فنی مطرح میکنند، او میبیند که جواب همۀ آنها را بلد است.
اشکال اول این است که چه کسی میگوید طرح این سؤالات، دفعتاً است؟ ما اصلاً در عالم طبیعت و ماده که عالم زمانیات است، موجود دفعی و وجود دفعی نداریم. چه کسی گفته است وقتی یک متخصص در کلاس درسش حاضر شده و نوشتهای به دستش میدهند یا کسی شروع به خواندن ده سؤال میکند، این سؤالات دفعتاً و یکمرتبه نزد او مطرح میشود؟ سؤال اول در دقیقۀ اول است، سؤال دوم در دقیقۀ دوم و سؤال سوم در دقیقۀ سوم.
همینطور که این سؤالات [به تدریج مطرح میشود]، جواب سؤال اول هم در همان دقیقۀ اول در ذهن آن متخصص مرور میشود تا بعداً شروع به جواب دادن کند. سؤال دوم هم باز جواب دوم [را به ذهن میآورد]. خب، این جوابها و پاسخها، همان علوم تفصیلیه میشود که بعداً آن متخصص آن فن، آنها را به زبان میآورد و بیان میکند. پس بنابراین، عقل بسیطی نداریم؛ عقل بسیط، سر از همان معقولات تفصیلیه درآورد.
۲. وجه دوم اشکال بالقوه بودن تعقل در هر دو مرتبه:
وجه دوم آن است که هم در آن مرتبۀ دومی که مشائین برای تعقل ذکر کردند (ملکه در حال استراحت) و هم در مرتبۀ سوم (ملکه در حال مواجهه با سؤالات)، تعقل و ادراک، بالقوه است.
• وقتی مجتهد در جلسۀ درس نشسته و سؤالات مطرح میشود و او میبیند که جواب همه را بلد است، و چه آن موقعی که خوابیده یا در خیابان راه میرود، در هر دو حالت، قوۀ تعقل و ادراک قواعد فقهی در او وجود دارد.
• تفاوت مراتب: فرقش این است که شبی که خوابیده، آن قوه، قوۀ قریب به فعل (نزدیک به فعلیت) است؛ چرا که فردا که به جلسۀ درس آمد، آن قواعد را تعقل، ادراک و بیان میکند. اما اینجا که الآن در جلسۀ تدریس نشسته و سؤالات را برایش میخوانند، ادراک و تعقل قواعد فقهیه برایش قوۀ اقرب به فعلیت (نزدیکتر به فعلیت) است؛ چرا که دقایقی بعد شروع به پاسخ دادن میکند و لازم نیست شب تا صبح بخوابد و استراحت کند تا این ها را ادراک کند.
نتیجه اشکال: بنابراین، در هر دو مرتبه از مرلاتب تعقل، قوه وجود دارد. عقل بسیطی به عنوان یک علم بالفعل یا تعقل بالفعل در مرتبۀ سوم وجود ندارد که در مرتبۀ دوم نباشد.
این عبارتی بود که ایشان از شیخ اشراق از مطارحات نقل فرمودند.
نقل و بررسی کلام فخر رازی از مباحث مشرقیه
سپس، ایشان شروع به نقل عبارتی از مباحث مشرقیه از فخر رازی میکنند چون او هم عقل بسیط را قبول ندارد در این عبارت، فخر رازی شش مطلب را بیان میکند:
مطلب اول: نقل تقسیم علم از مشهور حکما
فخر رازی، تقسیم علم که همان تعقل یا ادراک کلی است را از مشهور مشائین به اجمالی و تفصیلی نقل میکند و تفصیلی را نیز به دو قسم تقسیم میکند که در مجموع، تعقل سه قسم میشود. این تقسیم، همان تقسیمی است که مرحوم آخوند در ابتدای همین فصل، از طبیعیات شفای ابن سینا نقل کردند.
ابن سینا سه قسم برای تعقل مطرح کرد:
1. تفصیلی قسم اول: تعقلِ معقولاتِ تفصیلیۀ ممتاز از یکدیگر.
2. تفصیلی قسم دوم: تعقل معقولات مفصله به طور توالی و تعاقب یعنی یک معقول را در زمانی تعقل کند، سپس از آن غفلت پیدا کرده و در زمان بعدی، معقول دیگری را ادراک کند
۳. اجمالی عقل بسیط): یک سری سؤالات یکمرتبه برای شخصی مطرح شود و او علم یقینی داشته باشد که جواب همۀ آنها را بلد است.
مطلب دوم: رد تقسیم سهگانه و ارائۀ تقسیم دوتایی
فخر رازی میگوید من این تقسیم سهگانه را قبول ندارم. تقسیمی که من قبول دارم این است که علم یا بالقوه است و یا بالفعل. تعقل یا بالقوه است عقل هیولانی، (قوۀ تعقل) و یا بالفعل است همان تعقل معقولات تفصیلیه عقل بسیط یعنی چه؟ نه! [این تقسیم درست نیست].
به نظر فخر رازی، علم، تعقل و ادراک کلی دو قسم است: یا قوۀ تعقل که همان عقل هیولانی و (عقل بالقوه است) و یا تعقل بالفعل که عبارت است از همان تعقل علوم تفصیلی و معقولات تفصیلی. این مطلب دوم بود.
مطلب سوم: استدلال فخر رازی بر بطلان عقل بسیط
دلیل فخر رازی بر بطلان عقل بسیط چیست؟ دلیلش این است:
شما میگویید عقل بسیط، یک علم است که معلومات کثیری در آن وجود دارد.
• مقدمۀ اول تعریف علم: تعریف علم، حصول صورت معلوم نزد عالم است و صورت در اینجا یعنی ماهیت. پس عقل بسیط اگر علم واحد است، باید یک صورت و یک ماهیت باشد.
• مقدمۀ دوم شرط علم: علم باید مطابق و منطبق بر معلوم باشد، و الا علم نیست.
• مقدمۀ سوم کثرت معلومات: معلوماتِ کثیر، یعنی معقولاتِ کثیر و ماهیاتِ مختلفه یکی انسان، یکی شجر، یکی حجر
• نتیجهگیری استدلال:
اگر آن یک صورت یک ماهیت بخواهد بر این معلومات کثیره، ماهیات مختلفه منطبق باشد چنانکه خاصیت علم همین است، پس آن صورتِ واحد، در واقع واحد نیست. چرا؟ چون یک ماهیت نمیتواند بر ماهیات کثیره منطبق باشد.
و اگر آن صورت، واحد نیست، پس عقل بسیط هم که علم واحد است وجود ندارد و آنچه هست، علوم مفصله و معقولات مفصله است.
این استدلالی است که فخر رازی بر ابطال عقل بسیط اقامه میکند.
مطلب چهارم: توجیه فخر رازی برای قول به عقل بسیط
فخر رازی برای قول مشائین به عقل بسیط، توجیهی ارائه میدهد تا به نظر خودش، محمل صحیحی برای سخن آنها پیدا کند. او میگوید: اگر اینطور باشد، من عقل بسیط را قبول دارم.
توجیه او این است:
• یک مرتبه، ادراک علوم تفصیلیه در زمان واحد صورت میگیرد مثلاً در یک مجمع علمی یا یک جلسۀ درس، ده قاعده تدریس میشود
• یک مرتبه، در زمانهای مختلف و پشت سر هم صورت میگیرد مثلاً آن ده قاعده در ده جلسه تدریس میشود
فخر رازی میگوید اسم آن اولی را علم بسیط یا عقل بسیط بگذاریم، اشکالی ندارد.
مطلب پنجم: بطلان عقل بسیط بنا بر نظریۀ اضافه بودن علم
فخر رازی میگوید عقل بسیط، بنا بر دیدگاه من که علم را اضافه میدانم نیز باطل است. استدلال قبلی بر بطلان عقل بسیط، مبتنی بر این دیدگاه نبود
• دلیل: چون اضافه به معلوماتِ کثیر، امکان ندارد که بدون تعددِ آن اضافه باشد.
• توضیح: عقل بسیط یعنی یک علم یک اضافه با معلوماتِ زیادو مضافالیههای متعدد باشد فخر رازی میگوید نمیشود که ما یک اضافه داشته باشیم و مضافالیههای متعدد؛ بلکه به تعدادِ آن مضافالیهها، باید اضافه هم داشته باشیم.
• این مطلب پنجم بود. مطلب ششم انشاءالله برای فردا بماند.
• تطبیق متن اسفار( نقل کلام شیخ اشراق از مطارحات)
• و قال أيضا ثم قول القائل ينطوي علمه بلازمه في علمه بذاته فيه مساهلة[1] و همچنین شیخ اشراق در همان مطارحات صفحه ۴۹۷) اینگونه گفته است: سپس، این گفتۀ قائل [مشائین] که علم خداوند به لازمِ خودش [معلول]، در علم او به ذات خودش منطوی و مندرج است، در آن سهلانگاری و عدم دقت وجود دارد.
• فإن لباحث أن يقول هل يعلم ذاته و لازمة جميعا أم لا
پس نیکوست که گفته شود: آیا خداوند ذات خود و لازم ذاتش اشیاء را، هر دو را، میداند یا نه؟
• فإن لم يعلم فذلك حديث آخر
پس اگر [هر دو را] نداند، آن سخن دیگری است [و دیگر بحثی نداریم]
و هومستحيل[2]
این [که بگوییم خدا علم به ذات یا اشیاء ندارد] محال است
• و إن علم ذاته و لازم ذاته و اگر ذات خود و لازم ذاتش را میداند و واو حالیه است و ذاته ليس لازمة - در حالی که ذات او غیر از لازمش است فعلمه بذاته غير علمه بلازمه پس علم او به ذاتش، غیر از علم او به لازمش است فيتعدد العلم پس علم، متعدد میشود.
• ثم لازمه تابع لذاته سپس، همانطور که لازمِ او تابع ذاتش است،فيجب أن يكون علمه بلازمه تبعا لعلمه بذاته پس واجب است که علم او به لازمش نیز، تابع و لازمۀ علم او به ذاتش باشد چون علم به علت مستلزم علم به معلول است.
• و أما مثال الإجمال المذكور في الأمثلة الثلاثة فيمنع الخصم أن المسائل يصح إيرادها دفعة و اما آن مثالی که برای علم اجمالی در آن سه قسم تعقل ذکر شد، خصمِ تو [که عقل بسیط را قبول ندارد] میتواند امکان مطرح شدن مسائل را به صورت دفعی و یکباره، منع کند
• بل يورد واحدة بعد واحدة فيحصل لكل مسألة جواب عقيبها
بلکه [میتواند بگوید] مسائل، یکی پس از دیگری مطرح میشوند، پس برای هر مسئلهای، جوابی به دنبال آن [در ذهن مجیب] حاصل میشود
• نتیجه: پس این [که شما آن را عقل بسیط مینامید]، همان علوم تفصیلی و معلومات تفصیلیه است.
این اشکال اول [بر مثال] بود.
• و ثانيا هو أنه قبل التفصيل لم يجد من نفسه إلا قوة قريبة على التفصيل و الفرق بين القوتين ظاهر- أعني ما قبل السؤال و ما بعده فإحداهما قوة قريبة و الأخرى أقرب فإن القوة لوجود الشيء لها مراتب
• و ثانياً، آن انسان، قبل از شروع به تفصیل، در نفس خود چیزی جز قوهای نزدیک به تفصیل نمییابد.
• و فرق بین این دو قوه، یعنی . که قبل از طرح سؤالات [در خانه] داشت و قوهای که بعد از طرح سؤالات [در جلسه درس] دارد، روشن است
• فَإِحْداهُما قُوَّةٌ غَريبَةٌ وَ الْأُخْرى قُوَّةٌ قَريبَةٌ پس یکی از آن دو، قوۀ غریب [دور] از فعلیت است و دیگری، قوۀ قریب [نزدیک] به فعلیت است
• لها مراتب و برای قوه نیز مراتبی وجود دارد
• اِنْتَهى كَلامُهُ.
• نقل و نقد کلام فخر رازی از مباحث مشرقیه
• و قال الإمام الرازي في المباحث المشرقية[3] بعد أن نقل ما ذكروا من الفرق بين التصور الإجمالي و التفصيلي بالمعنيين و فخر رازی در مباحث مشرقیه بعد از آنکه فرق بین تصور اجمالی [بسیط] و تفصیلی [با دو معنایش] را که مشائین ذکر کردهاند، نقل کرده، گفته است:
• مطلب اول و دوم: رد تقسیم سهگانه
• هذا غاية ما يقولون و ليس الأمر عندي كما يقولون بل العلم إما أن يكون بالقوة و إما أن يكون بالفعل على التفصيل این نهایت چیزی است که آنها میگویند. ولی به نظر من، امر آنگونه که میگویند نیست؛ بلکه علم یا بالقوه است [عقل هیولانی] و یا بالفعلِ تفصیلی است [ادراک علوم مفصله]
• مطلب سوم: استدلال بر بطلان عقل بسیط
• و أما القسم الثالث و هو العلم البسيط فهو عندي باطل و اما قسم سوم که علم بسیط باشد، به نظر من باطل است.
• فإن العلم عندهم عبارة عن حضور صورة المعقول في العاقل زیرا علم نزد مشائین، عبارت است از حصول صورت معلوم در عالم است.
• فهذا العقل البسيط إن كانت صورة واحدة مطابقة في الحقيقة لأمور كثيرة فذلك باطل[4] پس این عقل بسیط، اگر صورتِ واحدی باشد که در حقیقت و ماهیت، با امور کثیره [معلومات فراوان] مطابق باشد، این باطل است.
• چرا؟ إذ الصورة العقلية الواحدة لو كانت مطابقة لأمور كثيرة- لكانت مساوية في الماهية لتلك الأمور المختلفة في الحقيقة فيكون لتلك الصور حقائق مختلفة فلا يكون الصورة واحدة هذا خلف[5] زیرا صورت عقلی واحد، اگر بخواهد با امور کثیره مطابق باشد، باید در ماهیت و حقیقت با آن امورِ مختلفالحقیقه، مساوی و متحد باشد. [در این صورت]، برای آن صورتِ [واحد]، حقایق مختلفی وجود خواهد داشت. پس صورتِ واحد، دیگر صورتِ واحد نخواهد بود و این، خلاف فرض است
• و إن قيل بأن هذا التعقل البسيط صور مختلفة بحسب اختلاف المعقولات
و اگر گفته شود که برای این تعقل بسیط، صورتهای مختلفی به حسب اختلاف معقولات وجود دارد [یعنی صورت واحد نیست و صور کثیره است]
• فالعلم التفصيلي بتلك المعقولات حاصل پس [در این صورت]، علم تفصیلی به آن معقولات حاصل است [و این همان علم تفصیلی است که شما اسمش را عقل بسیط گذاشتهاید]
چرا؟ إذ لا معنى للعلم التفصيلي إلا ذلك زیرا ما هم از ادراک علوم تفصیلی، غیر از همین [حضور صور کثیره] اراده نمیکنیم
• نتیجهگیری نهایی فخر رازی از استدلال:
فثبت أن ما يقولونه بعيد عن التحصيل پس ثابت شد که آنچه مشائین دربارۀ عقل بسیط میگویند، از تحقیق دور است
• نکته لغوی: تحصیل در اینجا به معنای تحقیق است.
• مطلب چهارم: توجیه فخر رازی برای قول به عقل بسیط:
فلعلهم أرادوا بهذا العقل البسيط أن يكون صور المعلومات تحصل دفعة واحدة
شاید مراد مشائین از عقل بسیط این باشد که صورتِ معلومات، در زمان واحد حاصل شود.
و أرادوا بالتعقل التفصيلي- أن يكون صور المعلومات تحصل على الترتيب الزماني واحدة بعد واحدة و مقصودشان از ادراک علوم تفصیلی این باشد که آن معلومات، در زمانهای متعاقب و پشت سر هم، یکی پس از دیگری، حاصل و تعقل شوند
• فإن أرادوا به ذلك فهو صحيح و لا منازعة فيه معهم
اگر مقصودشان این باشد، این معنا صحیح است و دعوایی در آن با آنها نداریم
و لكنه لا يكون مرتبة متوسطة بين القوة المحضة و الفعل المحض الذي يكون عند التفصيل ولی [این معنای مورد قبول ما]، دیگر مرتبۀ واسطهای را برای عقل بسیط بین قوۀ محض [عقل هیولانی] و فعلیت محض [ادراک علوم تفصیلی]، اثبات نمیکند
بل حاصله راجع إلى أن العلوم قد تجتمع في زمان واحد و قد لا تجتمع بل تتوالى و تتعاقب بلکه حاصل این توجیه، برمیگردد به اینکه معقولات، گاهی در زمان واحد ادراک میشوند [که اسمش را عقل بسیط میگذارند] و گاهی به طور توالی و تعاقب [که میشود ادراک علوم مفصله]
• مطلب پنجم: بطلان عقل بسیط بنا بر نظریۀ اضافه بودن علم:
و أما على ما اخترناه من أن العلم حالة إضافية فبطلان ما قالوه ظاهر أيضا و اما بنا بر مختار ما که علم را یک صفت اضافی میدانیم، بطلان این عقل بسیطی که مشائین ذکر کردهاند، باز هم روشن است
چرا؟ لأن الإضافة إلى أحد الشيئين غير الإضافة إلى غيره فإذا تعددت الإضافات فقد حصلت تلك العلوم على التفصيل-زیرا اضافه به یک مضافالیه، غیر از اضافه به مضافالیه دیگر است. پس اگر [به واسطۀ کثرت معلومات] اضافات متعدد شوند، همان علوم تفصیلی حاصل شده است [و دیگر عقل بسیطی در کار نیست]