1404/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه فصل پانزدهم در درجات عقل و معقول/مرحله دهم در عقل و معقول /فلسفه
موضوع: فلسفه/مرحله دهم در عقل و معقول /ادامه فصل پانزدهم در درجات عقل و معقول
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
مقدمه: نقل فرمایش شیخ از شفا و تفاوت مراتب تعقل
صدرالمتألهین (قُدِّسَ سِرُّه) یک فرمایشی را از مباحث نفس طبیعیات شفای [ابن سینا] از شیخ [الرئیس] نقل میکنند که آن فرمایش شیخ راجع به عقل بسیط است؛ یعنی همان مرتبه سوم و نوع سومی که در بحث دیروز صدرالمتألهین برای عقل و معقول (برای تعقل) بیان فرمودند.
حالا قبل از آنی که ما اشاره بکنیم به فرمایش شیخ (که بیشترش را هم انشاءالله تطبیق خواهیم کرد، عبارت خواهیم خواند و یک اشاره کوتاه و توضیح کوتاهی راجع به فرمایش شیخ عرض خواهیم کرد)، قبل از آن یک توضیحی راجع به تفاوت آن دو تا مرتبه عقل و معقول یا تعقلی که بعد از عقل بالقوه مرحوم آخوند ذکر کردند (البته از حکما نقل کردند) [عرض میکنیم]. حالا بیشتر از آن توضیحی که در عبارت بود و دیروز خوانده شد، یک توضیح بیشتری [راجع به] آن دو تا مرتبه [میدهیم]:
1. یکی مرتبه تعقل صُوَر معقوله ممتازه و مفصَّله بود.
2.یکی هم عقل بسیط بود.
اصلاً این عبارت شیخ را هم که نقل میکنند، برای این است که شیخ در این فرمایش اشارهای به همان عقل بسیط دارد که در مرتبه عقل بسیط، صُوَر معقوله دیگر به صورت تفصیل و متمایز از یکدیگر موجود نیستند؛ بلکه با وحدت و بساطت در مرتبه عقل بسیط موجودند.
نکته عرفانی: این عقل بسیط میشود همان مرتبه روح از مراتب هفتگانهای که عرفا برای نفس ناطقه قائلاند. و آن مرتبه قبلی (ادراک معقولات مفصَّله ممتازه) میشود مرتبه قلب از آن مراتب هفتگانه.
این توضیحی هم که باز توضیح بیشتر در پیرامون تفاوت این دو تا مرتبه است که میخواهیم عرض بکنیم، با توجه به همین عبارت شیخ است که امروز میخوانیم؛ یعنی با توجه به همین عبارت شیخ میخواهم یک توضیح بیشتری راجع به تفاوت این دو مرتبه عرض بکنیم، افزون بر آنچه که در عبارت بحث دیروز بود.
تفاوتهای بین تعقل تفصیلی (قلب) و تعقل بسیط (روح)
ببینید، خب اولاً (یعنی اگر بخواهیم مثلاً شمارهبندی بکنیم این تفاوتها را):
الف. تفاوت اول: بساطت در مقابل تفصیل
همانی که در توضیح این دو تا مرتبه مرحوم آخوند دیروز فرمودند که در عبارت هم بود: تفاوت بین این دو تا مرتبه همینی است که عرض کردیم که در یک مرتبه، ادراک و تعقل معقولات مفصَّله و ممتازه از یکدیگر است؛ و در یک مرتبه [بالاتر] (که عقل بسیط باشد)، همه معقولات (یعنی همان معقولاتی که مفصل و ممتاز بودند) در این مرتبه، در مرتبه عقل بسیط، با وحدت و بساطت و یکپارچگی موجودند.
این خب اولین تفاوت که در توضیح این دو تا مرتبه هم گذشت.
ب. تفاوت دوم: مرتبه نفس در مقابل مرتبه عقل (تعلق به بدن)
تفاوت دیگر این است که آن رتبه تعقل صُوَر معقوله مفصَّله ممتازه از یکدیگر، این در مرتبه نفس تحقق پیدا میکند؛ و آن عقل بسیط، مرتبه عقل است. این هم تفاوت دوم است.
نفس بما هو نفس، اسم است برای نفس با توجه به نسبتی که با بدن دارد، تعلقی که به بدن دارد. در جلد هشتم در مباحث نفس ایشان فرمودند که اصلاً اسم نفس، اسم است برای نفس با توجه به همان جهت ارتباطی که نفس و بدن [دارند] که ارتباط تعلقی و تدبیری و تصرفی است.
ادراک معقولات مفصَّله ممتازه از یکدیگر (که همان مرتبه قلب باشد از آن مراتب هفتگانهای که عرفا برای وجود انسان و نفس قائلاند)، آن در مرتبه نفس تحقق پیدا میکند. یعنی چه؟ یعنی در مرتبهای که روح انسان و نفس انسان وابستگی به بدن دارد و تعلق به بدن دارد، در آن مرتبه تحقق پیدا میکند.
اما عقل بسیط که مرتبه بالاتر باشد، آن در مرتبهای از نفس تحقق پیدا میکند که نفس از بدن و از ماده مجرد شده باشد، یعنی عقل شده باشد.
«بار دیگر هم بمیرم از بَشَر / تا درآرم از ملائک بال و پر»[1]
یعنی وقتی که نفس و روح انسان استکمال پیدا کرد و توانست آن تعلقی که به ماده و بدن دارد (که با توجه به همان تعلق، اسم نفس بر نفس اطلاق میشود) اگر توانست مجرد بشود از آن تعلق، از آن وابستگی، یعنی بشود عقل، عقل بسیط، آن مرتبه متحقق میشود و تحقق پیدا میکند. این هم تفاوت دوم.
تذکر: علت نامگذاری (نفسانیه فکریه)
برای همین است که این مرتبه تعقل معقولات مفصَّله ممتازه از یکدیگر را به او می گویند:صُوَر معقوله نفسانیه فکریه چون چون در مرتبه نفس تحقق پیدا میکند . به آن صور
علمیه نفسانیه فکریه. هم گفته می شود.این تفاوت دوم بود.
ج. تفاوت سوم: تحقق تدریجی (فکریه) در مقابل دفعی (عقل بسیط)
تفاوت سوم این است که این صُوَر معقوله ممتازه مفصَّله که در مرتبه پایینتر تعقل میشوند و ادراک میشوند (یعنی در مرتبه قلب)، اینها به تدریج، به ترتیب در همان مرتبه نفس تحقق پیدا میکنند. اما معقولات در مرتبه عقل بسیط، دفعتاً موجود و متحققاند. این هم یک تفاوت؛ تفاوت سوم.
پس بنابراین، این معقوله مفصَّله ممتازه از یکدیگر که در مرتبه نفس تحقق دارند (که به همین خاطر به آنها میگویند صُوَر علمیه نفسانیه)، اینها به تدریج و به ترتیب و یکی پس از دیگری پیدایشان میشود، وجود پیدا میکنند، تحقق پیدا میکنند. یا به تعبیر دیگر، با فکر، (که فکر هم آن دو تا حرکت باشد: اَلفِکرُ حَرَکَةٌ إلَی المَبَادِی و مِنَ المَبَادِی إلَی المُرَادِی)، با فکر تحقق پیدا میکنند. و لذا کلمه فکریه برایشان اطلاق میشود. یعنی به آنها میگویند صُوَر علمیه نفسانیه فکریه. آن نفسانیه اش مال تفاوت دوم بود، این فکریه اش مال این تفاوت سوم است.
د. تفاوت چهارم: محل تحقق (خیال)
تفاوت چهارم که باز پیرو همان تفاوت دوم و تفاوت سوم است، این است که آن صُوَر علمیه مفصَّله ممتازه از یکدیگر، همانطور که صدرالمتألهین فرمودند، در خیال انسان تحقق پیدا میکنند.
حالا در فصل بعد (صدرالمتألهین [در] فصل بعد ظاهراً یا در ادامه همین بحث که عقول را دارند) فکر میکنم در فصل بعد است که صدرالمتألهین میفرمایند که این مرتبه واسطه بین عقل و خیال است.
[یادآوری]: دیروز هم ایشان فرمودند که این صُوَر معقوله مفصَّله ممتازه از یکدیگر، اینها در خیال انسان تحقق پیدا میکنند و وجود پیدا میکنند. دو جهت هم با توجه به حواشی مرحوم حاجی [سبزواری] برای این عرض کردیم:
1. یکی به خاطر اینکه در اینها ترتیب زمانی هست؛ در حالی که در مرتبه عقل هیچ نه ماده هست و نه هیچ یک از عوارض ماده، [و] ترتیب زمانی هست.
2. یکی هم اینکه مَشوب به خیالاند؛ که مثال زدیم مثلاً برای بساطت، مثلاً نقطه [را] انسان تصور میکند و مثالهای دیگری که زدیم.
این هم شد تفاوت چهارم. ببینید، این چرا پیرو تفاوت دوم و سوم است؟
• به خاطر اینکه گفتیم در مرتبه نفس این صُوَر تحقق پیدا میکنند، یعنی در مرتبهای که روح انسان تعلق به ماده دارد، وابستگی به ماده دارد، و لذا اینها در مرتبه خیال تحقق پیدا میکنند.
• یکی هم به خاطر اینکه در تفاوت سوم گفتیم که اینها به ترتیب با فکر تحقق پیدا میکنند. این هم تفاوت چهارم.
ه. تفاوت پنجم: رابطه علّی (خلاقیت عقل بسیط)
و بالاخره تفاوت پنجم این است که مرتبه عقل بسیط، خَلّاق این مرتبه صُوَر معقوله مفصَّله ممتازه از یکدیگر است. یعنی این صُوَری که با فکر پیدا میشوند که در مرتبه نفس و در قوه خیال حاصل میشوند، با این تفاوتهایی که گفتیم، اینها ناشی از آن مرتبه عقل بسیطاند؛ یعنی مبدأشان و علتشان آن عقل بسیط است.
این همان است که از مرحوم حاجی [سبزواری] نقل کردیم در [منظومه] منطق که:
که این صُوَر علمیه، این نتایج عقلیه، نتایج قیاسها، اینها از عالم عقل افاضه میشود. یعنی آن روحی که به مرتبه عقل رسیده، تجرد عقلی پیدا کرده، از ماده مجرد شده، آن مبدأ میشود و علت میشود برای این صُوَر معقوله مفصَّله ممتازه از یکدیگر که در مرتبه قلباند.
جمعبندی تفاوتها و ورود به کلام شیخ (ابن سینا)
اینها مجموع تفاوتهایی است بین این دو تا مرتبه [عقل بسیط و تعقل صُوَر مفصَّله] که عرض کردم. این تفاوتهایی که امروز با این تفصیل ذکر کردیم، اینها با توجه به همین عبارتی است که الان از طبیعیات شفای شیخ [الرئیس] قرار است بخوانیم.
صدرالمتألهین میفرمایند در این عبارت ابن سینا، بحث عقل بسیط را مطرح کرده است.
و خلاصه فرمایش شیخ (حالا در این عبارتی که خواهیم خواند، که البته بیشترش را هم در تطبیق حالا توضیح لازم را عرض میکنیم)، ولی آن اصل فرمایش شیخ در این عبارت این است که:
• شیخ بحثش را روی همین دو تا مرتبه برده است.
• یعنی به آن عقل هیولانی و عقل بالقوه که دیروز بحثش را خواندیم و صدرالمتألهین از حکما نقل کردند، به آن کاری ندارد.
• شیخ در این عبارت به آن دو تا مرتبه دیگر کار دارد و عمدتاً هم با همان مرتبه عقل بسیط کار دارد.
• منتها شروع عبارتش خب با آن مرتبه قبلی است، بعد دیگر منتقل میشود به عقل بسیط و دیگر ادامه عبارتش هم راجع به عقل بسیط است.
۴. توضیح فرمایش شیخ درباره مراتب تعقل
شیخ میفرماید که یک مرتبه هست که ما تعقل میکنیم معقولات مفصَّله ممتازه از یکدیگر را. خب این تعقل معقولات به طور تفصیل و متمایز از یکدیگر، اینها یکی پس از دیگری است. یعنی نفس یک معقولی را با همان فکر (با همان دو تا حرکت) تعقل میکند، ادراک میکند، بعد دیگر از او اعراض میکند، یعنی دیگر توجهش را از او برمیدارد، میرود سراغ تصور و ادراک یک معقول دیگری. که در همان تفاوتها عرض کردم، اینها به ترتیب تعقل میشوند و ادراک میشوند، یکی پس از دیگری.
بعد شیخ میفرماید: این یک مرتبه، این یک مرتبه از تعقل است.
الف. مرتبه عقل بسیط (بالاتر) و یقین به علم
یک مرتبه دیگری از تعقل است که آن قبل از این مرتبه است. قبل نه یعنی پایینتر، یعنی بالاتر. یعنی علت این مرتبه است، یعنی مبدأ این مرتبه است.
و آن چیست؟ و آن این است که اگر یک سری سؤالاتی را از انسان بپرسند (حالا مثلاً فرض بفرمایید که حالا در زمینه مثلاً حالا بحث ما که در معارف و در زمینه معارف، یک سری سؤالاتی را از انسان بپرسند، یا حالا میشود مثال زد مثلاً به مثلاً علم فقه و مثلاً صرف و نحو و علوم دیگر هم میشود مثال زد از باب مثال، منتها بحث ما الان در حقایق و معارف است).
اگر یک سری سؤالاتی را از انسان ردیف بکنند و بپرسند، قبل از آن که انسان دانه دانه جواب این سؤالها را تصور بکند و بگوید، [شخص] میبیند که جواب همه اینها را بلد است. یعنی میتواند همه اینها را جواب بدهد و شروع بکند دانه دانه، خلاصه جوابهای اینها را تصور بکند و اظهار بکند. همان که میبیند، میبیند یعنی یقین دارد، متیقن است نسبت به این مطلب که همه اینها را بلد است و جواب همه اینها را میداند، آن مرتبه عقل بسیط است.
ب. پاسخ به اشکال: یقین به علم، دلیل بر عقل بسیط است
بعد هم شیخ یک ان قُلت را مطرح میکند که اگر کسی بگوید که آن عقل بسیط نیست، این که آدم میبیند جواب همه سؤالها را بلد است، آن عقل بالقوة القریبة مِنَ الفعل است، نه عقل بسیط.
شیخ جواب میدهد که نه، عقل بسیط است. چرا؟ به خاطر همان یقین. چون متیقّن است نسبت به این معناست که جواب همه را بلد است. ببینید، اگر این که میبیند جواب همه سؤالها را بلد است، عقل بالقوه باشد، یعنی نباید یقین داشته باشد که جوابها را میداند. چون در مرتبه عقل بالقوه که چیزی نیست، تعقلی نیست، ادراکی نیست، قوه تعقل و ادراک است. ولی این یقین دارد که همه اینها را میداند، بلد است، همه اینها را عرض میکنم در ذهن خودش، در ادراک خودش دارد و میتواند دانه دانه اینها را جواب بدهد.
این اشکال و انقض را هم جواب شیخ به این صورت جواب میدهد.
ج. عجایب تعلم از باطن (عقل بسیط مبدأ است)
و بعد میفرماید که یک چیز عجیبی که هست در اینجا که از عجایب است و باید به عنوان عجایب مثلاً ثبت بشود و ضبط بشود، این است که:
آن جوابهایی که در مرتبه ادراک و تصور معقولات مفصَّله ممتازه شخص میدهد، آنها را شخص تعلّم میکند و یاد میگیرد از آن مرتبه عقل بسیط.
همان که عرض کردیم مرتبه عقل بسیط مبدء است. یکی از تفاوتهایی که گفتیم که مبدء و علت است برای آن معقولات مفصَّله.
پرسش: خب حالا [فرد] به مرتبه عقول مفصَّله میرسد بعد به آن مرتبه بالاتر میرسد
. پاسخ: زماناً بله. خب ولی... زماناً بله.
پرسش: که هنوز هم نفس مرتبه عقل بسیط را [ندارد]
. پاسخ: خب [بله]. نه حالا آنی که میرسد... آن که نرسیده، هیچی. ما الان داریم درجات تعقل را میگوییم دیگر.
پرسش: ولی فردی که هنوز به مرتبه بالاتر نرسیده
پاسخ: بسیار خب. او از عقول [عالِیَه] دارد کسب فیض میکند. اما این که رسیده، خودش شده حق، یعنی از باطن خودش دارد تعلّم میکند.
و این عجب بودن [تعلّم نفس از عقل بسیط] هم برای همین است که خودش از خودش یاد میگیرد.
• اون که نرسیده [به عقل بسیط] چون زماناً بله، زماناً اول باید آن مرتبه [قلب/تعقل مفصل] حاصل بشود تا بعد انسان به عقل بسیط برسد. خب اگر نرسیده به عقل بسیط، از عقول [عالِیَه] دارد یاد میگیرد. آنها افاضه میکنند نتایج را، صُوَر را، که نتیجه فکرش [با آن مقدمات] است.
• آن که رسیده [به عقل بسیط]، دیگر خودش شده عقل، دیگر دارد از خودش گدایی میکند، از باطن خودش یاد میگیرد
این حالا عرض میکنم که فرمایش شیخ است. حالا دیگر یک سری مثلاً ریزهکاریهایی هم شاید در عبارت است که دیگر میخواهیم انشاءالله امروز عبارت بیشتر بخوانیم تا سر آن "و ..اقول تا بعداً ببینیم صدرالمتألهین چه میفرمایند.
۶. تطبیق عبارت شیخ از کتاب الشفاء (طبیعیات)
و الشيخ قد نبه على هذا العقل البسيط في علم النفس من الشفاء[2] [3] و شیخ [ابن سینا] توجه داده به همین عقل بسیط که در «ثالثها» بود،
بِقَولِهِ: إِنَّ تَصَوُّرَ المَعْقُولَاتِ عَلَی وُجُوهٍ ثَلَاثَةٍ[4] با این قول خودش که: تصور معقولات [همان ادراک معقولات، ادراک کلیات، تصور کلیات] این سه قسم است.
تذکر مهم: سه قسم نه یعنی عقل بسیط و آن سه تایی که صدرالمتألهین فرمودند [بالقوه، مفصل، بسیط]. نه، در فرمایش شیخ فقط همان دو تای آخری است [مفصل و بسیط] است. به عقل بالقوه کاری ندارند.
الف. قسم اول (مرتبه قلب/تعقل مفصّل)
احدها التصور الذي يكون في العقل مفصلا منظما یکی این است که تصور معقولات در عقل، اینها با تفصیل و امتیاز از یکدیگر و مُنَظَّم [اصل میشود.
توضیح: مُنَظَّم یعنی با ترتیب، یعنی ترتیب فکری، یعنی با فکر دانه دانه با فکر که همان دو تا حرکت [فکر] است، اینها حاصل میشود.
و الثاني أن يكون قد حصل التصور و اكتسب لكن النفس معرضة عنه و دومیش این است که تصور حاصل شده و کسب شده، لکن نفس از آن مُعرِض است.
و ليست تلتفت إلى ذلك المعقول بل قد انتقلت منه إلى معقول آخر و نفس توجهش را از آن معقول برنمیدارد، بلکه التفاتش منتقل میشود از آن معقول به معقول دیگری.
فإنه ليس في وسع أنفسنا أن نعقل الأشياء معا دفعة واحدة چرا؟ به خاطر اینکه در طاقت ذهن ما و نفس ما نیست که در این مرتبه، تعقل بکنیم اشیاء را، کلیات را، معقولات را با هم یک دفعه.
توضیح: در مرتبه عقل بسیط این اتفاق میافتد، منتها آنجا با وحدت و بساطت است، نه با تفصیل و امتیاز. خب، این تا اینجا آن مرتبه قلب بود.
ب. قسم دوم (مرتبه روح/عقل بسیط)
این حالا از اینجا دیگر تا آخر دیگر راجع به عقل بسیط است:
و نوع آخر من التصور یک ادراک و تعقل دیگر هم هست و هو مثل ما يكون عندك في مسألة تسئل عنها مما علمته أو مما هو قريب من أن تعلمه و حضرك جوابها في الوقت و أنت متيقن بأنك تجيب عنها مما علمته من غير أن يكون هناك تفصيل البتة و این نوع دیگر از تصور و تعقل مثل این میماند که نزد شما در مسئلهای که سؤال میشوید از آن مسئله، از چیزهایی که بلدید، یا از چیزهایی که دیگر نزدیک است که بلد باشید و جواب آن مسئله پیش شما حاضر است، فِی الوَقت، فوراً همانجا، و شما یقین داری که جواب میدهی از آن مسئله، از آن دانشی که داری، از آن مِمَّا عَلِمْتَهُ، بدون اینکه در این مورد تفصیل باشد البته
توضیح: شما اجمالاً میبینی همه را بلدی. اجمال به معنی وحدت و بساطت است. نه اجمال یعنی مثلاً نیمه روشن. اجمال، اجمالی که میگوییم در فلسفه بالاتر از تفصیل است. شما اجمالاً یعنی دفعتاً، یعنی همه با هم، یعنی یکپارچه.
بعد شروع میکنی شما با توجه به همین عقل بسیط، شروع میکنی به آن تصور تفصیلی و دانه دانه جواب میدهید.
بل إنما تأخذ في التفصيل و الترتيب في نفسك مع أخذك في الجواب الصادر عن يقين منك بالعلم به قبل التفصيل بلکه شما شروع میکنید تَأْخُذُ فِي التَّفْصِیلِ، شما توجه به آن عقل بسیطی که داری، شروع میکنی به تفصیل و ترتیب در نفس خودت.
توضیح: آن [بساطت] در عقلت بود، این [تفصیل] در نفست است. آن عقل بسیط، مرتبه عقل شما بود (یعنی در مرتبهای که نفس شما مُجَرَّد از بدن است). این تفصیل در مرتبه نفس شماست (که نفس اسم است برای نفس با توجه به همان رابطهای که با بدن دارد).
مع أخذك في الجواب الصادر عن يقين منك بالعلم به قبل التفصيل (با اینکه شما شروع میکنی أَخْذَ [شروع میکنی در جواب، یعنی دونه دونه جواب میدهی]، جوابی که صادر است از همان یقینی که شما به علم به جواب داشتی، قبل از اینکه تفصیل را شروع کنی).
فهو كمبدإ لذلك التفصيل (پس آن عقل بسیط، آن مرتبه عقل بسیط، مثل مبدء و علت میشود برای این جوابهای تفصیلی).
۷. پاسخ شیخ به اشکالِ عقلِ قریب به فعل
خب، بعد این اشکال را شیخ مطرح میکند:
فإن قال قائل إن هذا أيضا علم بالقوة- لكن قوة قريبة من الفعل(اگر مستشکل بیاید بگوید: اینی که شما میگویی عقل بسیط نیست، این عقل بالقوه است، منتها قوهای که نزدیک به فعلیت است).
فذلك باطل (اگر کسی اینجور اشکال بکند، نه، این اشکال باطل است).
چرا؟ لأن لصاحبه يقينا بالفعل حاصلا لا يحتاج أن يحصله بقوة بعيدة أو قريبة [5] (چون صاحب این مرتبه عقل بسیط، بالفعل برایش حاصل است [علم] به جوابها، به آن علمی که دارد به جوابها، بدون اینکه احتیاج داشته باشد که برود و تحصیل بکند این علم را که بتواند جواب بدهد، حالا یا با قوهای که بعید از فعلیت است یا قریب به فعلیت).
توضیح: در علم بالقوه و عقل بالقوه اصلاً علمی نیست؛ اینجا یقین دارد که نه، علم دارد.
فذلك اليقين لأنه متيقن (این یقینی که به علم و معلومات خودش و جواب مسئله و جواب سؤالها دارد، به خاطر این است که این صاحب این عقل بسیط، متیقن است و یقین دارد که: بأن هذا حاصل عنده إذا شاء علمه
توضیح "هذَا": این عذَا اشاره است به همان جوابها، به همان علم به جوابها.
توضیح "عَلِمَهُ/عَلَّمَهُ": مرحوم حاجی [سبزواری] دو تا وجه در حاشیه دادند:
1.عَلِمَهُ به نحو تفصیل تعاقبی (اگر بخواهد اینها را میتواند به طور تفصیل تعاقبی، دونه دونه تصور کند و جواب بدهد).
2.عَلَّمَهُ (به دیگران تعلیم بکند).
فيكون تيقنه بالفعل بأن هذا حاصل تيقنا به بالفعل (پس یقینش الان هست که جوابها را میداند. تیقنش بالفعل است به اینکه این جوابها پیشش حاصل و آماده است).
فإن الحصول حصول لشيء (چرا این یقین، یقین بالفعل است؟ به خاطر اینکه حصول همیشه حصول یک چیزی است که همان جوابها باشد).
فيكون هذا الشيء الذي يشير إليه حاصلا بالفعل (پس این چیزی که اشاره میکند به آن که همان جوابها باشد، حاصل است بالفعل).
لأنه من المحال أن يتيقن أن المجهول بالفعل معلوم عنده مخزون (چرا؟ چون محال است که یقین داشته باشد که یک چیزی که الان نمیداند، این معلوم باشد پیشش و مخزون باشد در عقلش).
فكيف يتيقن حال الشيء إلا و الأمر من جهة ما يتيقنه معلوم (پس چهجوری میشود حال یک چیزی [همان جوابها] یقینی باشد؟) إِلَّا أَنْ یَکُونَ وَاقِعَاً مِنْ جِهَةِ یَقِینِهِ (جز اینکه واقع از جهت همان یقینی که دارد که جوابها باشد، این برایش معلوم است).
و إذا كانت الإشارة تتناول المعلوم بالفعل و من المتيقن بالفعل أن هذا عنده مخزون فهو بهذا النوع البسيط معلوم عنده ثم يريد أن يجعله معلوما بنوع آخر و هنگامی که اشاره [هذا] شامل معلوم بالفعل میشود و آن صاحب عقل بسیط الان یقین دارد که هذا [همان جواب سؤالها] نزدش مخزون، حاصل، موجود است).
فهو بهذا النوع البسيط معلوم عنده ثم يريد أن يجعله معلوما بنوع آخر (پس آن جوابها با این عقل بسیط، معلوم است نزد او، [اما] اراده میکند که قرار بدهد این جوابها را معلوم به نوع دیگر).
توضیح: [او اراده میکند که] به نحو تفصیل [تصور بکند دانه دانه و پاسخ بدهد].
شیخ میخواهد بفرماید که این مرتبه پایینتر [تعقل تفصیلی] اخذ میشود توسط شخص، و این از عجایب است که شخص با یک مرتبه پایینتر از خودش [نفس/خیال]، از یک مرتبه بالاتر از خودش [عقل بسیط] کسب بکند و تعلّم بکند [از باطن خودش].
و من العجائب أن هذا المجيب حين يأخذ في تعليم غيره تفصیل ما یهجس في نفسه دفعة مما يعلمه بتعلم العلم بالوجه الثاني (و از جمله عجایب این است: این صاحب عقل بسیط که جواب میدهد به این سؤالها، حين يأخذ في تعليم غيره ، شروع میکند به تَفصیلِ آن چیزی که در اندیشه و خاطرش [باطن عقل بسیط] میگذرد).
توضیح: این دَفْعَةً متعلق به مَا یهجس فِی نَفْسِهِ است، چون معلومات عقل بسیط دفعتاً و یکپارچه موجودند.
یَکُونُ مع ما يعلمه یتعلم العلم بالوجه الثاني (وقتی شروع میکند تفصیل این جوابها را، با اینکه با عقل بسیطش جوابها را میداند، شروع میکند به تعلّم علم به وجه ثانی).
نکته عجیب: یعنی خودش از خودش تعلّم میکند، یاد میگیرد. این جواب تفصیلی را از همان عقل بسیطش تعلّم میکند.
فيرتب تلك الصورة فيه مع ترتب ألفاظه (پیرو این تعلّم، مرتب میکند صورت جواب [معقول مفصّل] را فِیهِ [در نفسش]، با ترتیب الفاظ آن جواب).
فأحد هذين هو العلم الفكري (یکی از این دو علم [تفصیلی]، علم فکری نفسانی است).
و الثاني هو العلم البسيط (و علم دوم، همان علم دفعی [بسیط] است).
الذي ليس من شأنه أن يكون له في نفسه صورة بعد صورة (عقل بسیطی که از شأنش این نیست که در ذهنش علم به صورت تعاقبی و تفصیلی باشد).
لكن هذا واحد يفيض عنه الصور في قابل الصور (بلکه این [علم بسیط] واحد و یکپارچه است که صُوَر تفصیلی از آن فایض میشود در قابِلِ صُوَر [مرتبه نفس]).
تفاوت ششم: قابلیت (نفس) در مقابل فاعلیت (عقل)
ببینید، ما پنج تا تفاوت را ابتدای بحث عرض کردیم. یک تفاوت ششم هم الان همینجا به ذهنم آمد که از همین عبارت الان استفاده میشود:
تفاوت ششم این است که:
• نفس به اعتبار آن مرتبه صُوَر مفصَّله، قابِل است.
• و به اعتبار عقل بسیط، فاعل و خَلّاق همان صُوَر مفصَّله است.
فذلك علم فاعل (آن علم بسیط/عقل بسیط، یک علمی است که فاعل و خَلّاق است).
للشيء الذي نسميه علما فكريا (برای آن مرتبهای که علم فکری نفسانی بود، و مبدأ له و مبدأ آن علم فکری است).
و ذلك هو القوة العقلية المطلقة من النفس (و آن [عقل بسیط] قوّه عقلیه انسان است که رها شده از نفس [تعلق به بدن]، مجرد شده از بدن).
لمشاكلة للعقول الفعالة (نفسی که شبیه عقل فعال شده است).
و أما التفصيل فهو للنفس من حيث هو نفس (و اما آن مرتبه تفصیلی صُوَر مفصَّله، آن برای نفس است از آن نظر که نفس، نفس است [تعلق به بدن دارد]).
فإن لم يكن له ذلك (و اگر برای آن صاحب عقل بسیط، نفس نبود، لم يكن له علم نفساني [علم نفسانی تفصیلی را هم نداشت]). چنان که ملائکه ندارند [چون مرتبه نفس ندارند].
پرسش شیخ از حقیقت مبدأ نفسانی بالاتر از نفس
و أما أنه كيف يكون للنفس الناطقة مبدأ غير النفس له علم غير علم النفس- فهو موضع نظر يجب عليك أن تعرفه من نفسك (و اما اینکه چهجوری برای انسان یک مبدأیی غیر از نفس است [عقل بالاتر از نفس]، و به حساب آن مرتبه بالاتر، یک علم بالاتری هم غیر از آن علم تفصیلی مرتبه نفس دارد).
فهو موضع نظر يجب عليك أن تعرفه من نفسك (این از چیزهایی است که باید در آن دقت کرد و لازم است که شما نسبت به خودت این معرفت را پیدا بکنی).
و اعلم أنه ليس في العقل المحض تكثر البتة (در عقل مَحْض که فرشتگان باشند، در آنها هیچ تَكَثُری [تفصیل و تمایز] نیست).
و لا ترتب صورة فصورة در آن ها این طور نیست که معقولاتشان و معلوماتشان و صور عقلیه ای که در آن ها است به طور تفصیل و تعاقب باشد.
«بل هو مبدأ لكل صورة يفيض عنها على النفس» بلکه عقل محض، مبدء است برای هر صورتی که «يفيض عنها» فائض می شود «عنها» از عقل محض، «على النفس» بر نفس،منتهی وقتی خود انسان به مرتبه عقل رسید لازم نیست که... ( چون خودش فانی در عقل فعال می شود و شبیه عقل می شود، از یک مرتبه خودش به مرتبه دیگر فائض می شود.
و على هذا ينبغي أن يعتقد الحال في المفارقات المحضة في عقلها للأشياء [6]
(بدین منوال [که تکثّر و تفصیل و تعاقب نیست] شایسته هست که ما حال و وضع را درباره مفارقات محضه [عقول] اعتقاد پیدا بکنیم، درباره علمی که به اشیاء دارند).
عقلها هو العقل الفعال للصور و الخلاق لها لا التي يكون للصور أو في صور النفس التي للعالم من حيث هي نفس (چرا که عقل آنها [عقول مفارقه] همان عقل فعال است که خَلّاق صُوَر مفصَّله است، که صُوَر آن [عقل فعال] نسبت به صُوَر نفس [تفصیلی] کاملتر است).
لا التي يكون للصور أو في صور النفس التي للعالم من حيث هي نفس (نه مانند صُوَر معقوله در مرتبه نفس که بینشان تعاقب و ترتیب فکری هست).
۱ ماهیت ادراک عقلی و تفاوت جوهری نفس و عقل
و كل إدراك عقلي هو نسبة ما إلى صور مفارقة للمادة و لإعراضها
(و کل ادراک عقلی [چه فکری چه بسیط] یک ارتباط و نسبتی با صُوَری که مجرّد از ماده و عوارض ماده هستند، دارد).
فللنفس ذلك بأنها جوهر قابل منطبع به (منتها برای نفس [در مرتبه تفصیلی]، ادراک عقلی به این جوری است که نفس یک جوهر قابل آن ادراک عقلی است و مُنْطَبِع به آن است).
و للعقل بأنه جوهر مبدإ فاعل خلاق (اما برای عقل بسیط، به این صورت است که او یک جوهر مبدع و فاعل و خَلّاق آن صور مفصَّل است).
انتهى ما ذكره الشيخ تلخيصا(صدرالمتألهین میفرمایند که ما عبارت شیخ را خلاصه کردیم).