1404/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
فرق تعارض و تزاحم/مقدمه /تعادل و تراجیح
موضوع: تعادل و تراجیح/مقدمه /فرق تعارض و تزاحم
خاطر نشان میشود که مطابق با قاعدهی قُبح تکلیف عاجز آنچه که قبیح است عقوبت نمودن عاجز بر ترک اطاعت و امتثال میباشد و مجازات نمودن او ظلم خواهد بود، اما متوجه بودن خطاب تکلیف به عاجز صرفا امر لغوی (نه قبیح) است، درحالی که بنابر نظریه خطابات قانونی این لغویت زمانی پیش میآید که شارع تکتک اشخاص را مورد خطاب مستقل قرار دهد، اما چنانچه حکم خود را از طریق یک خطاب و بسان یک قانون وضع و جعل نماید، دیگر توجه داشتن آن خطاب به عاجز مؤونه زائده نخواهد داشت تا متصف به لغویت شود.
⁃ اگر جعل حکم را به منزلهی ایجاد یک نسبت ایقاعیه بدانیم (کما ادعی الشیخ حسین الحلی) — در این صورت از آنجا که حقیقت حکم چیزی جز «جعل الفعل فی ذمة المکلف» و قرار دادن مکلفبه بر ذمه مکلفین نیست[1] (نه اینکه حقیقت حکم نسبت بعثیه و تحریک مکلف به سمت مأموربه باشد) و حکم تکلیفی در حقیقت به یک حکم وضعی برمیگردد و باعثیت از آثار عقلی علم به وجود آن حکم وضعی در فرض وجود قدرت است، طبیعتا قادر یا عاجز بودن مکلف تأثیری در مقام إنشاء حکم و فعلیتش نخواهد داشت و ذمهی شخص عاجز هم به تکلیف مشغول میباشد الا اینکه عجز صرفا مانع از تنجّز تکلیف و مستحق عقوبت بودن اوست.
⁃ اگر جعل حکم را یک امر واقعی بدانیم (کما ادعی الشیخ هادی الطهرانی[2] ) — در این صورت با توجه به اینکه احکام شرعی از سنخ اعتباریات محض نیست تا وجود آن دائر مدار إنشاء باشد، بلکه برآمده از یک نسبت واقعی بین مولا و عبد بوده و تبلور تمایلات و رغبتهای شارع است (مثلا از آنجا که مولا به انقاذ فرزندش از سوی عبد رغبت دارد، حتی اگر دستور صریحی به آن هم نداشته باشد، باز هم عبد مکلف به آن خواهد بود و در فرض ترک مؤاخذ و معاقب میباشد)، حقیقت حکم که همان رغبت شارع است[3] نسبت به عاجز هم وجود دارد (بسان پدری که در عین ناتوان بودن فرزندش، دوست دارد او دکتر بشود) و قدرت قیدی برای إنشاء حکم نخواهد بود، بلکه عجز صرفا مانع از به فعلیت رسیدن حکم شرعی (مرحلهی تحریک و انبعاث) و تنجّز آن میباشد. باید توجه داشت اینکه رغبت داشتن شارع از مکلف را حکم شرعی بدانیم غیر از آن است که همچون مرحوم اصفهانی و نائینی مدعی باشیم عبد موظف به تحصیل اغراض مولا هم هست[4] (اغراض مولا صرفا آن نتایج و آثار نهایی است اما رغائب مولا در پی آن بودن از سوی عبدش است).