« فهرست دروس
درس اصول استاد حمید درایتی

1403/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

ادله حجیت استصحاب /استصحاب /اصول عملیه

 

موضوع: اصول عملیه/استصحاب /ادله حجیت استصحاب

 

مختار در مسأله

به نظر می‌رسد اولا این روایت به حسب سند قابل اعتماد نیست، چرا که از یک سو تضعیف رجالی متأخری همچون علامه اگرچه به‌ خودی خود سبب تضعیف نیست اما از آنجا که احتمال حسّی بودن تضعیفات او وجود دارد، حداقل مانع از جریان أصالة الوثاقة نسبت به قاسم بن یحیی خواهد بود ؛ و از سوی دیگر با صرف نظر از قاسم بن یحیی، نسبت به حسن بن راشد و تمایز او با حسین بن راشد نیز تأملاتی وجود دارد.

ثانیا باتوجه به اینکه برخی از این روایت قاعده‌ی یقین را استظهار نموده‌اند و عده‌ای نیز مدعی ظهور آن در استصحاب شده‌اند، درحالی که روایت با هردو قاعده سازگار است، این روایت در نهایت اطلاق خواهد داشت و مدلول آن قاعده‌ی عام «عدم نقض مطلق یقین به مطلق شک» می‌باشد که هم با شک ساری و عدم نقض حدوث یقین قابل انطباق است و هم شک طاری و عدم نقض بقاء یقین و ذیل روایت (فَإِنَّ اَلشَّكَّ لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ) نیز مدلولی غیر از این قاعده‌ی عام و موسّع ندارد.

چه بسا گفته شود[1] که دلالت این روایت بر هر دو قاعده‌ی یقین و استصحاب مستلزم استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است، چون بین این دو قاعده ثبوتا جامعی وجود ندارد و یک دلیل نمی‌تواند هم حکم به جعل یقین منزله‌ی شک نماید (قاعده‌ی یقین) و هم حکم به جعل متیقّن منزله‌ی مشکوک (استصحاب) ؛ لکن خواهیم گفت که با صرف نظر از عدم استحاله‌ی استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، اطلاق روایت مستلزم چنین استعمالی نیست، بلکه به جهت اینکه شک طاری و ساری دو فرد از انواع شکوک هستند، شارع می‌تواند حکم تعبّدی به عدم نقض یقین به مطلق شک نماید. همچنین از آنجا که از یک سو برخی از اصولیین حقیقت استصحاب را هم جعل یقین منزله‌ی شک می‌دانند و به اعتقاد بعضی دیگر لازمه‌ی جعل متیقّن منزله‌ی مشکوک، جعل یقین منزله‌ی شک است، و از سوی دیگر جعل یقین و جعل متیقّن اگرچه به اعتبار لحاظ و صفت نفسانی متعدّد هستند، اما به جهت وجود خارجی وحدت دارند، برای این دو قاعده جامع عرفی هم متصوّر است.

 

روایت پنجم: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْقَاسَانِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ، أَسْأَلُهُ عَنِ اَلْيَوْمِ اَلَّذِي يُشَكُّ فِيهِ مِنْ رَمَضَانَ، هَلْ يُصَامُ أَمْ لاَ، فَكَتَبَ: اَلْيَقِينُ لاَ يَدْخُلُ فِيهِ اَلشَّكُّ صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ. [2]

نسبت به مدلول این روایت چند دیدگاه وجود دارد:

     به اعتقاد مرحوم شیخ أنصاری[3] این روایت را بهترین و ظاهرترین دلیل شرعی بر حجیت استصحاب است، زیرا متفرّع بودن وجوب روزه‌ی ماه رمضان و وجوب افطار اول ماه شوال با رؤیت هلال، بر عدم دخول شک در یقین فقط با استصحاب سازگار است (استصحاب ماه شعبان در یوم الشک اول و استصحاب ماه رمضان در یوم الشک دوم). مضافا به اینکه به تعبیر مرحوم صدر[4] احتمال عهد بودن «ال» در «الیقین» و «الشک» نسبت به این روایت (برخلاف سایر روایات) کاملا منتفی است.

     مرحوم نائینی معتقد است که این روایت با توجه به معنای لغوی «لایدخل» دلالت دارد که مشکوک را نباید داخل در متیقّن نمود (نه اینکه عدم دخول را به عدم نقض یقین به شک معنا نمود) و به قرینه‌ی ماده دخول، مقصود از یقین و شک همان متیقن و مشکوک است. بنابراین امام علیه السلام در جواب کسی که از حکم روزه‌ی آخر ماه رمضان که احتمال اول شوال بودن آن می‌رود (سؤال از حکم یوم الشک اول ماه رمضان خیلی وجهی ندارد)، فرموده‌اند که روزه‌ی این روز مشکوک را داخل در روزه‌هایی که یقینا ماه رمضان بوده نکن (یعنی یوم الشک دوم را روزه نگیر).

مناقشه : علاوه بر اینکه استعمال یقین و شک در متیقّن و مشکوک خلاف ظهور است و نیاز به قرینه دارد، مرحوم آیت الله خوئی می‌فرمایند که به حسب چنین استظهاری دیگر فقره‌ی «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ« ارتباطی به صدر کلام حضرت نخواهد داشت و عدم روزه‌ی یوم الشک و الحاق آن به ماه رمضان با عدم جواز افطار مگر با رؤیت هلال شوال قابل جمع نیست. [5]

     به زعم مرحوم آخوند[6] این روایت ممکن است اساسا هیچ ارتباطی به بحث اصولی نداشته باشد، بلکه باتوجه به مضمون سایر روایات باب صوم، بیانگر یک حکم فقهی ‌باشد و آن عبارت از آن است که موضوع وجوب صوم رمضان و وجوب افطار شوال نزد شارع یقین به رمضان و شوال است (نه رمضان یا شوال واقعی)، یعنی یقین نسبت به وجوب صوم و افطار موضوعیت دارد و این یقین عموما با رؤیت هلال حاصل می‌شود. بنابراین در یوم الشک دوم که مکلف نه یقین به ماه رمضان بودن آن دارد و نه یقین به ماه شوال بودن آن، نه روزه بر او واجب خواهد بود و نه افطار، و شک را نباید در حکمی که موضوعی آن یقین است، داخل کرد. [7]

 


[1] هذا و قد يقال بأنه بعد صلاحية الرواية لارادة كل من قاعدة اليقين و الاستصحاب، فلا مانع من التمسك باطلاق الرواية لشمولها لكليهما، بعد وجود جامع بينهما و هو "من كان على يقين من شيء فشك فيه" حيث يصدق على الشك الساري و الشك، الطاري بعد أن كان لا يؤخذ بقاء اليقين بالحدوث في موضوع التعبد بالاستصحاب، حيث يفرض أ أن العرف حين اطلاق نقض اليقين بالشك يلغي حيثية الحدوث عن متعلق اليقين، و حيثية البقاء عن متعلق الشك، و يضيف اليقين و الشك إلى ذات الشيء، فيكفي في صدقه وحدة متعلق اليقين و الشك من حيث الذات، سواء كانا متحدين من حيث خصوصية الزمان أم لا، فتكون النتيجة حجية القاعدة معاً. الاستصحاب و بمقتضى هذا الإطلاق العرفي. و فيه كون الشك ساريا في مورد قاعدة اليقين و طارئا في مورد الاستعمال حين و لايوجد جامع فلا يقتضي الاستصحاب مما لابد لحاظهما معا من عرفي بينهما في مقام لحاظ متعلق الشك، و لو فرض جامع عرفي بينهما، أصالة الاطلاق لحاظ هذا الجامع في مقام الاستعمال، فان أصالة الاطلاق تجري لكشف المراد الجدي في طول انعقاد الظهور الاستعمالي، و مما يشهد على ذلك اختلاف روح قاعدة اليقين وحقيقتها عن روح الاستصحاب و حقيقته، فان الاول تنجيز لآثار نفس المتيقن السابق، و الثاني تنجيز لآثار بقاءه، و الجمع بينهما في لحاظ واحد من خطاب واحد مما لا يوافقه الظهور العرفي، ولا أقل من عدم الجزم بانعقاد الاطلاق.الشهیدی ‌پور، محمد تقی، ابحاث اصولیة، مباحث الحجج، جلد ۵، صفحة ۵۲۶.
[7] شایان ذکر است که اگرچه مرحوم روحانی این احتمال در معنای روایت را ابداع خود می‌دانند و معتقد که مدعای مرحوم آخوند همان کلام مرحوم نائینی است، لکن به نظر می‌رسد که تقریب صحیح کلام مرحوم آخوند همین احتمال باشد، کما اینکه مرحوم صدر نیز از عبارت کفایة همین صورت را فهمیده است.
logo