« فهرست دروس
درس اصول استاد حمید درایتی

1403/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

ادله حجیت استصحاب/استصحاب /اصول عملیه

 

موضوع: اصول عملیه/استصحاب /ادله حجیت استصحاب

 

بنابراین در مقام‌ توجیه دوگانگی برخورد مرحوم آخوند با رادعیت آیات ناهی از اتّباع ظن از بناء عقلاء بر یقین سابق و عدم رادعیت آن نسبت به بناء عقلاء بر خبر ثقه می‌توان به چند فارق اشاره کرد[1] :

    1. شاید چون رسوخ اعتماد به خبر واحد و کثرت ابتلا و رواج آن در میان عقلاء به مراتب بیشتر از بناء نهادن آنان به یقین سابق بوده است، رادعیت آیات از آن به جهت غیر متناسب بودن مورد تردید قرار گرفته، درحالی که رادعیت آن از بناء نهادن به یقین سابق به جهت متناسب بودن مورد قبول واقع شده است.

    2. باتوجه به اینکه مرحوم آخوند صرف عدم ثبوت ردع را برای معتبر شمردن سیره‌ی عقلائیه کافی می‌داند، همین که در رادعیت آیات از اعتماد به خبر واحد تردید وجود داشته باشد، می‌توان به کمک استصحاب و حکم به بقاء عدم وجود رادع از آن سیره قبل از نزول این آیات حکم به حجیت آن سیره کرد، درحالی که با تشکیک در رادعیت آیات از بناء نهادن عقلاء بر یقین سابق، تمسک به استصحاب ممکن نبوده و از همین رو حجیت آن اثبات نخواهد شد.

    3. احتمال دارد از آنجا که حتی اصحاب ائمه علیهم السلام در حوزه‌ی احکام شرعی نیز به خبر ثقه اعتماد می‌کرده‌اند و این عملکرد با اینکه در مرآی و مسمع اهل البیت علیهم السلام بوده مورد استنکار و ردّ از سوی ایشان واقع نشده است، صرف آیات ناهی از عمل به ظن نمی‌تواند کافی از ردع و منع از این سلوک عملی باشد، درحالی که بناء گذاشتن بر یقین سابق صرفا در معرض عمل اصحاب در حوزه‌ی احکام شرعی بوده و چنین اقدام عملی از آن‌ها در این حوزه ثابت نیست، این آیات ناهی از چنین سیره‌ای خواهد بود.

    4. گویی چون سیره‌ی عقلائیه بین موالی و مملوک‌ها بر کافی بودن خبر واحد در مقام تنجیز و مورد بازخواست قرار دادن به حسب وجود خبر ثقه قائم بوده، درحالی که سیره بودن استصحاب در مقام تنجیز و بناء نهادن به یقین سابق بین آنان ثابت نیست، آیات ناهی از اتّباع ظن رادع از خبر واحد نبوده و رادع از استصحاب خواهد بود.

    5. از آنجا که عقلاء مؤدای خبر ثقه را به مثابه‌ی علم یا اطمینان می‌دانند، سیره‌ی اعتماد نمودن بر خبر واحد حاکم بر آیات ناهی از عمل به ظن می‌باشد (همچنان که اگر همچون مرحوم نائینی مجعول در باب طرق و أمارات را جعل علمیت و طریقیت بدانیم، خبر واحد علم تعبدی بوده و ادله‌ی حجیت آن حاکم بر ادله‌ی برائت شرعی خواهد بود)، و حال آنکه عقلاء ابقاء یقین سابق را صرفا منجّز و معذّر می‌دانند و حتی در فرض بناء نهادن به یقین سابق هم اقرار به ظنی بودن آن دارند و لذا این ظن همچنان مشمول اطلاق آیات ناهی از اتّباع ظن باقی می‌باشد (همچنان که صرف جعل منجّزیت و معذّریت برای استصحاب از سوی شارع، مجرای آن را از شمولیت ادله‌ی برائت شرعی خارج نخواهد کرد).

به ذهن می‌آید که هیچ کدام از وجوه ذکر شده نمی‌تواند سبب رادع بودن آیات از خصوص استصحاب قلمداد شود و به لحاظ فنّی تفاوتی بین خبر واحد و استصحاب از جهت ظنی بودن مؤدی و مشمول آیات بودن وجود ندارد.

مختار در مسأله

به نظر می‌رسد که اولا تمام انسان به موجب امر جبلّی و سرشت خود همیشه مطابق با حالت سابقه‌ مشی می‌کنند (همچنان که دفع ضرر محتمل نیز یک امر جبلّی است و جبلّی بودن به معنای غیر مدرک عقل بودن نیست) و اختلاف دواعی آن‌ها تغییری در این رویه ایجاد نمی‌کند، لکن این نوع رفتار نه از جمله‌ی کمالات نفسانی است تا امر فطری قلمداد شود، و نه برآمده از تمایلات مادی و شهوانی است تا امر غریزی بشمار آید، و نه ناشی از حکم عقل یا تبانی عقلاء است تا امر ارتکازی یا سیره‌ی عقلائیه محسوب گردد ؛ و ثانیا همین که این امر جبلّی و طبعی از انسان در معرض بکار گیری در حوزه‌ی شریعت و ابتلا بوده، شارع موظّف به سنجش و بیان موقف خود بوده است و لذا از سکوت شارع در این باره می‌توان پی به اعتبار آن رویه نزد شارع برد، کما اینکه آیات ناهی از ظن نیز از آنجا که مربوط به حوزه‌ی امور عقائدی و کلامی است، نمی‌تواند رادع از این امر جبلّی باشد.

 

دلیل دوم : حکم عقل

دلیل دیگری که برای اثبات حجیت اقامه شده، حکم عقل است و ادعا شده که عقل در فرض تشکیک در بقاء یقین سابق حکم به بقاء آن نموده و گذشته‌ی یقینی را همچون أماره‌ای مفید ظن‌ بر تداوم و کاشف بقاء می‌داند.

مناقشه : به این استدلال نیز در دو مقام اشکال شده است[2] :

اشکال صغروی — با توجه به اینکه حدوث یقین هیچ تلازمی با بقاء آن ندارد، صرف وجود یقین در حالت سابق نه تنها مفید ظن شخصی، که مفید ظن نوعی به تداوم و بقاء آن نیز نمی‌باشد، چرا که اشیاء از حیث استعداد بقاء و اقتضای تداوم و استمرار مختلف هستند و لذا صرف یقین به وجود یک شئ در زمان گذشته مستتبع وجود ظن نوعی به بقاء آن نخواهد بود.

اشکال کبروی — حتی اگر صرف حدوث یقین مستلزم ظن نوعی به بقاء آن باشد، هیچ دلیلی جز انسداد کبیر یا صغیر بر اعتبار این ظن وجود ندارد، کما اینکه انسداد کبیر یا صغیر هم قابل اثبات نیست.

 

دلیل سوم : إجماع

برخی از بزرگان (مانند مرحوم علامه حلی[3] ) ادعا نموده‌اند که حجّیت استصحاب مورد اتفاق و إجماع‌ همه‌ی اصولیین است و لذا تردیدی در اعتبار آن وجود ندارد.

مناقشه : اگرچه شاید حجیت استصحاب فی الجمله مورد اتفاق همگان باشد، اما با توجه به‌ وجود روایات این اتفاق نظر را نمی‌توان کاشف از رأی معصوم قلمداد کرد‌. [4]

 

دلیل چهارم : روایات

عمده‌ترین دلیلی که بر اعتبار استصحاب اقامه شده است، روایات می‌باشد که باید به بررسی هریک از آن‌ها پرداخت:

روایت اول — مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ اَلرَّجُلُ يَنَامُ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَتُوجِبُ اَلْخَفْقَةُ وَ اَلْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ اَلْوُضُوءَ، فَقَالَ: يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ اَلْعَيْنُ وَلاَ يَنَامُ اَلْقَلْبُ وَ اَلْأُذُنُ، فَإِذَا نَامَتِ اَلْعَيْنُ وَ اَلْأُذُنُ وَ اَلْقَلْبُ وَجَبَ اَلْوُضُوءُ، قُلْتُ: فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ، قَالَ: لاَ حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى يَجِيءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لاَ تَنْقُضِ اَلْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ. [5]

بحث سندی : باتوجه به اینکه تمام روایان این روایت عدل امامی هستند، این روایت از حیث سندی صحیحة می‌باشد و مضمرة بودن این روایت با توجه به جلالت قدر زرارة و مبرّی بودن او از نقل نمودن حکم فقهی با این تفصیل از غیر معصوم از یک سو، و منقول بودن همین روایت از امام باقر علیه السلام در نقل بزرگانی نظیر مرحوم علامه بحرالعلوم[6] ‌ و فاضل نراقی و وحید بهبهانی[7] از سوی دیگر ضرری به اعتبار سند آن نمی‌رساند،‌ چرا که ممکن است این بزرگان به اصل زرارة دست یافته و در آنجا روایت مذکور را منقول از امام باقر علیه السلام دیده باشند و احتمال اجتهاد کردن در این زمینه و نسبت دادن یک روایت مضمرة به یک معصوم بدون مستند شرعی از جانب آن‌ها بسیار بعید به ذهن می‌رسد. [8]

بحث دلالی : این روایت اساسا متضمّن دو قسمت است که در قسمت اول جناب زرارة از یک شبهه‌ی مفهمومیه یا حکمیه و حکم وضوء بعد از چرت زدن سؤال می‌کند که ارتباط چندانی با بحث استصحاب ندارد (اگر تردید زرارة در اطلاق نوم به خفقة باشد، شبهه‌ی او مفهومیه و اگر تردید او در ناقضیت خفقة علاوه بر نوم باشد، شبهه‌ی او حکمیه بوده است)، اما در قسمت دوم سؤال مربوط به شبهه‌ی موضوعیه و تردید در ازبین رفتن وضوء یقینی سابق است که امام علیه السلام امر به بناء نهادن به‌ همان متیقّن سابق می‌نمایند[9] . نسبت به قسمت اخیر این روایت سه احتمال وجود دارد[10] :

     حکم امام علیه السلام به ابقاء یقین سابق اختصاص به وضوء آن هم در فرض مشکوک بودن نوم داشته باشد.

     حکم امام علیه السلام به ابقاء یقین سابق اختصاص به وضوء داشته باشد اما منحصر در فرض مشکوک بودن نوم نباشد.

     حکم امام علیه السلام به ابقاء یقین سابق عمومیت داشته باشد و اختصاص به وضوء و فرض مشکوک بودن نوم نداشته باشد.

بدیهی است که‌ اثبات حجیت استصحاب از این صحیحة در گرو اثبات احتمال سوم خواهد بود و این عمومیت داشتن جواب حضرت بستگی به آن‌ دارد که جواب إن شرطیه در عبارت « وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ » را چه چیزی بدانیم. اساسا در این رابطه چهار احتمال وجود دارد:

احتمال اول) جواب إن شرطیه در عبارت « وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ » محذوف و جمله‌ی فإنّه تعلیل آن باشد. مرحوم شیخ انصاری و آخوند معتقدند که جواب إن شرطیه در این فقره لایجب علیه الوضوء است که به قرینه‌ی تعلیل حذف گردیده و فاء جواب بر سر آن در آمده و در آیات متعددی علت جزاء جانشین جواب شرط شده است[11] .

احتمال دوم) جواب إن شرطیه همان جمله‌ی خبریه‌ای (فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ) می‌باشد که در مقام إنشاء بکار رفته است.

احتمال سوم) جواب إن شرطیه همان جمله‌ی خبریه‌ای (فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ) می‌باشد که در معنای خبری خودش بکار رفته است.

احتمال چهارم) جواب إن شرطیه عبارت «لاَ تَنْقُضِ اَلْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» است و جمله‌ی قبل از آن صرفا تمهید و مقدمه‌ای برای بیان جزاء است.

 


[1] ولكن قد يحاول التفريق بين المقامين بعدة وجوه:الوجه الاول : ما ذكره السيد الخوئي "قده" من أن ما يمكن أن يكون فارقا بين المقامين هو أن ما ذكره في هامش الكفاية من التمسك باستصحاب حجية الخبر لو قيل بسقوط كل من السيرة و الآيات عن‌الاعتبار، لا يجري في المقام، لأن الكلام في حجية الاستصحاب، و لا يمكن إثباتها بنفس الاستصحاب، كما هو ظاهر.اقول: هذا موقوف على كون اخبار الاستصحاب قطعية الصدور و لو اجمالا و الا رجع التمسك بها لاثبات حجية خبر الثقة باستصحاب حجيته الى الاستدلال على حجية خبر الثقة بخبر الثقة . وكيف كان فقد اورد في البحوث على ما ذكره السيد الخوئي أصالة عدم النسخ ثابتة بالإجماع و نحوه من الأدلة اللبية، حتى إذا أنكرنا حجية كبرى الاستصحاب، وعليه فيمكن التعويل عليه في کلا المقامین.وفيه أن نفس استصحاب عدم النسخ مع عدم اطلاق في الدليل المنسوخ ليس من المسلمات، نعم لو كان هناك اطلاق في الدليل المنسوخ فحتى لو لم يمكن الرجوع الى اطلاقه لنفي احتمال النسخ كما الشك في النسخ الحقيقي الممكن في الشرع ايضا بلحاظ عالم الجعل والانشاء دون عالم ارادة المولى فيوجد بناء عقلائي على عدم الاعتناء باحتمال النسخ كاحتمال عزل المتولي او الوكيل. ثم ان اصل مدعى صاحب الكفاية من امکان استصحاب حجية خبر في اول الشريعة قابل للنقاش، فان سكوت الشارع عن ردع السيرة في اول الشريعة لا يكشف عن رضاه، بها لاحتمال عدم تهيؤ الظروف لابراز مخالفته للسيرة بعد كون الناس حديث عهد بالاسلام، على أنه حيث كان دليل الامضاء لبيا فلا يحرز كونه مجعولا بنحو القضية الحقيقية، بل لعله مجعول بنحو القضية الخارجية، كأن يكون المجعول حجية الاستصحاب لمن كان معاصرا الصدر الاسلام، فلا يمكن اسراءه الى غيره بالاستصحاب، لعدم بقاء الموضوع. الوجه الثاني: ما في البحوث من أن صاحب الكفاية انما اكتفى في حجية السيرة على العمل بخبر الواحد بعدم وصول الردع عنها لما يرى من كون السيرة العقلائية في باب الحجج موضوعا بشهادة الوجدان لحكم العقل بالتنجيز و التعذير ما لم يصل ردع الشارع عنها. و حينئذ فقد يقال بأن الفرق بين سيرة العقلاء على العمل بخبر الواحد و سيرتهم على الاستصحاب أن العقلاء يعملون بالخبر في مقام الاحتجاج، ويرونه منجزا ومعذرا، فتكون هذه السيرة حجة لولا وصول الردع، و تخصص عموم الآيات الناهية عن اتباع الظن، و تكون رادعيتها عنها دورية. بينما انه لم يثبت ذلك منهم في الاستصحاب و انما نرى اعتمادهم عليه في مجال الاغراض التكوينية، و انما اردنا استكشاف حجيته شرعا في المجالات الشرعية من خلال عدم تنبيه الشارع لعدم قبوله للاستصحاب في المجالات الشرعية، مع أنه يشكل خطرا على اغراض الشارع لمعرضية سريان عملهم اليها، وعليه فلا تكون هذه السيرة حجة لولا وصول الردع، حتى تكون رادعية الآيات دورية ) . ولا بأس بهذا البيان ان تم ما ذكره في البحوث في سيرة العقلاء في الاستصحاب .الوجه الثالث: ما في البحوث ايضا من أن السيرة كلما كانت أعمق و أكثر رسوخا في وجدان العقلاء و ارتكازهم كانت بحاجة إلى ردع أقوى و أوضح، بحيث قد لا يكتفى لبعض مراتبها بمثل العمومات و المطلقات، بل لابد من الصراحة و التنصيص، و حينئذ يدعى ان السيرة العقلائية على حجية خبر الثقة قد بلغت من الرسوخ و الارتكاز إلى تلك الدرجة بخلاف السيرة على الاستصحاب و لا باس بما افاده.الوجه الرابع: ما فيه ايضا من أن المهم في الردع عن حجية السيرة مثل اخبار البراءة، و أما أدلة النهي العمل بالظن فهي ظاهرة في الارشاد الى حكم العقل بلزوم الركون في النهاية إلى العلم، و هذا حاصل في موارد الحجج أيضا، و أخبار البراءة باعتبارها ثابتة بخبر الواحد فلا يمكن ان تكون رادعة عن حجية الخبر، بخلاف المقام، حيث انه بعد الفراغ عن حجية خبر الثقة يراد أن تجعل أخبار البراءة رادعة عن عمل العقلاء بالاستصحاب. نعم هذا الوجه مبني على القول بكفاية عدم وصول الردع في حجية السيرة و إلا لم تثبت حجية خبر الثقة أيضا لاحتمال رادعية اخبار البراءة. و ما ذكره تام، و ان كان خلاف ما مر منه في بحث الشك في الحجیة من كون الآيات ارشادا الى عدم حجية الظن).الوجه الخامس: ما يقال من أنه بناء على مبنى المحقق النائيني و السید الخوئی "قدهما" من حكومة السيرة العقلائية غير المردوعة على كون خبر الثقة علما بالواقع بالنسبة الى تلك الآيات، فلا يأتي هذا الجواب في الاستصحاب لوضوح عدم اعتبار العقلاء بقاء اليقين السابق، غاية الامر جريهم العملي على وفقه فلا يكون حاكما عليها فتصلح للرادعية عنه.الشهیدی ‌پور، محمد تقی، ابحاث اصولیة، مباحث الحجج، جلد ۵، صفحة ۳۳۴.
logo