« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی‌اراکی
کفایه

1400/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 اقسام متعلق نهی در عبادات/ الثامن: ان متعلق النهی /المقصد الثانی: فی النواهی

 

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی / الثامن: ان متعلق النهی / اقسام متعلق نهی در عبادات

«الثامن: إن متعلق النهي امّا أن يكون نفس العبادة..». [1]

خلاصه درس گذشته

قبل از اینکه وارد درس جدید و امروزمان یعنی«الثامن» بشویم، مختصری از درس جلسه ی گذشته را خدمتتان عرض میکنم.

در جلسه ی گذشته درس ما در باره ی «السابع؛ امر هفتم» بود که در امر هفتم این بحث را مطرح کردیم، که اگر نتوانستیم از طریق ادله، دلالت نهی بر فساد را ثابت کنیم و در شک و تردید قرار گرفتیم، آیا در این هنگام که در شک و تردید هستیم، مسئله ای اصولی و فقهی وجود دارد مثل«اصالة الصحة» و «اصالة الفساد» تا به وسیله ی این اصل، این شک و تردید را برطرف کنیم یا اصلی در این باره وجود ندارد؟

در این جا در دو مقام و دو جهت بحث کردیم:

مقام اول: مسئله ی اصولی بودن وگفتیم که در علم اصول چنین اصلی نداریم،که بخواهد دلالت بر فساد کند «ان النهی یدل علی الفساد، یا ان النهی لا یدل علی الفساد»، دلیل این بود که ما اگر به وضع مراجعه کنیم می بنیم که نهی در وضع، دائر مدار بین نفی و اثبات می شود. یا اصلی داریم که دلالت بر فساد کند، همچنین حالت سابقه ای هم وجود ندارد تا بخواهیم استصحاب را جاری کنیم.

مقام دوم: مسئله ی فقهی بودن در آنجا هم گفتیم فرض بگیرید یک معامله ای واقع شده و این متعلق نهی قرار گرفته حالاهم مکلف یا ما مثلا نمی دانیم این معامله صحیح است یا فاسد چه باید کرد؟

گفتیم دو راه را باید بپیماییم: راه اول: این است اگر عموم ﴿اوفوا بالعقود﴾[2] یا اطلاقی ﴿احلل الله البیع﴾[3] وجود دارد که ما وقتی که شک می کنیم سراغ این عموم و اطلاق رفته و به آن ها تمسک میکنیم و مشکل شک و تردید خودمان را برطرف کنیم در اینجا حتما باید به سراغ این عموم یا اطلاق برای اثبات صحت معاملاتی که مشکوک الصحه هستند، رفت.

راه دوّم: اما اگر عموم یا اطلاقی برای تمسک وجود نداشته باشد در اینجا مقتضای اصل در معاملات این است که مشکوک الصحة، فاسد است.

در مورد این فساد توضیح دادیم و آن را معنا کردیم که منظور از فساد چیست. گفته شد: فرض بگیرید الآن معامله ای صورت گرفته و شک شده است که آیا در اینجا نقل و انتقالی صورت گرفته یا نه؟ اینجا باید سراغ استصحاب رفت، چطور استصحاب را می خواهیم جاری کنیم؟ به این شکل که قبل از اینکه طرفین معامله با همدیگر معامله ای کرده باشند معامله ای اصلا واقع شده باشد، این پول مال مشتری بود و از طرف دیگر، کالا و این مبیع ملک بایع بود، حالا معامله ای واقع شده و مشکوک است که آیا نقل و انتقال صورت گرفته یانه؟ در اینجا استصحاب البته استصحاب عدم ترتب اثر معامله جاری می کنیم. عبادات از جهت صحت الفساد مثل معاملات اصل در آنها بر فساد است، به خاطر اینکه اگر فرض کنیم که این عبادت و صلاتی که انجام می دهیم، نهی به آن تعلق گرفته باشد در این جا این عبادت محکوم به بطلان خواهد بود، چون در این هنگام که نهی تعلق گرفته است دیگر امری وجود ندارد.

درس امروز

«الثامن: إن متعلق النهي امّا أن يكون نفس العبادة، أو جزأها، أو شرطها الخارج عنها، أو وصفها الملازم لها كالجهر و الإِخفات للقراءة، أو وصفها الغير الملازم كالغصبية لاكوان الصلاة المنفكة عنها لا ريب في دخول القسم الأوّل في محلّ النزاع. وكذا القسم الثّاني بلحاظ أن جزء العبادة عبادة، إلّا أن بطلان الجزء لا يوجب بطلإنّها، إلّا مع الاقتصار عليه، لا مع الإِتيان بغيره مما لا نهي عنه ، إلّا أن يستلزم محذوراً آخر.

و أما القسم الثالث، فلا يكون حرمة الشرط والنهي عنه موجباً لفساد العبادة، إلّا فيما كان عبادة، كي تكون حرمته موجبة لفساده المستلزم لفساد المشروط به.

و بالجملة لا يكاد يكون النهي عن الشرط موجباً لفساد العبادة المشروطة به، لو لم يكن موجباً لفساده، كما إذا كانت عبادة».

این ها را یکی بعد از دیگری از جهت دخول و عدم دخول این اقسام در محل نزاع بررسی می کند، پس آنچه که نهی به آن تعلق گرفته، پنج قسم است:

اول: ذات عبادت، دوم: جزء عبادت، سوم: شرط، چهارم: وصف ملازم، پنجم: وصف غیر ملازم یا همان مفارق.

و اما توضیح هر کدام:

1- ذات عبادت گاهی اوقات نهی به مجموع و ذات عبادت تعلق گرفته است مثلا نهی روی ذات صلات آمده و مجموع این صلاتی که زن حائض در ایام حیض می خواند، یا نهی که الآن آمده روی صوم عیدین که در این صور، صلات زن حائض، صوم عیدین، که هر سه مورد الان منهی عنه، مجموع عبادت است.

3- جزء عبادت گاهی اوقات نهی روی جزء عبادت می رود مثل نهی از قرائت عزائم در نماز. ما می دانیم قرائت جزء نماز است و اگر کسی بخواهد سوره های سجده دار را که سجده های واجب دار ند بخواند این جا نهی به آن تعلق گرفته است.

3- شرط عبادت گاهی اوقات نهی به شرط عبادت و خارج از عبادت تعلق می گیرد، مثل نهی از وضو با آب متنجس یا غصبی، که این ها منهی عنه هستند.

4- وصف ملازم گاهی وقت ها نهی به وصفی تعلق می گیرد که با عبادت ملازم است مثل نهی از جهر در قرائت نماز ظهر و عصر و این وصف یعنی این جهرکه نهی روی آن آمده است نباید نماز ظهر را به جهر خواند، و این خارج و جدای از قرائت نیست، بلکه ملازم و همراه قرائت است لذاگفته می شود: القرائة الجهریة.

5- وصف غیر ملازم بعضی وقت ها نهی به وصف تعلق گرفته، اما این وصف ملازم با عبادت نیست، بلکه مفارق و از آن جدا هست. توضیح ذلک: گاهی اوقات این وصف همراه با عبادت می شود وگاهی اوقات همراه نیست، بلکه از هم جدا هستند و در واقع ارتباط بین این دو تا می شود عموم و خصوص من وجه. که در یک مورد اجتماع دارند و در یک مورد افتراق. الآن نهی آمده روی غصب در اکوان نماز، بنا براین گفته می شود که این اکوان، جزء نماز است و اگر جزء نماز باشد، غصبیت می شود وصفی که مفارق با اکوان صلات است، چرا؟ به خاطر اینکه بعضی وقت ها این اکوان الصلات بدون غصب اند، مثلا بنده نمازم را می روم در مسجد یا در خانه ی خودم یا جاهایی که مباج است می خوانم که این دیگر غصب نیست. امّا گاهی اوقات دیگر این اکوان الصلات همراه با غصب است. قبل از اینکه به بررسی این اقسام خمسه بپردازیم فعلا متن را بخوانیم.

تطبیق متن «الثّامن: انّ متعلّق النّهی» هشتم این که به درستی که متعلق نهی

قسم اوّل: «إمّا ان یکون نفس العبادة» اینکه خود عبادت متعلق نهی باشد، مثل «دعی الصلاة ایام اقرائک»، که الان مجموع این صلات منهی عنه، نهی آمده روی ذات و مجموعش.

قسم دوّم: «او جزأَها» که متعلق نهی جزء عبادت محسوب می شود، مثل نهی از قرائت عزائم. قسم سوّم: «او شرطها الخارج عنها» اینکه متعلق نهی شرط هست ولی این شرط خارج از عبادت است، مثل اینکه مکلف می خواهد الآن نماز بخواند و نیاز به وضو دارد و نهی شده که، نباید وضو مثلا با آب غصبی باشد یا با آب نجس باشد، الان در اینجا نماز عبارت است از وضو و تحصیل طهارت. اما وضو گرفتن با آب نجس و آب غصبی چطور است؟منهی عنه است . قسم چهارم: «او وصفها الملازم لها» متعلّق نهی وصف آن عبادت است که ملازم باآن است این وصف ملازم مثل کسی که الآن می خواهد نماز ظهر بخواند باید نمازش با اخفات باشد و در این جا نهی از جهر در قرائت ظهرین است. قسم پنجم: «او وصفها غیر الملازم» یا همان مفارق، که متعلق نهی الآن به وصفی تعلق گرفته که ملازم با عبادت نیست بلکه از این مفارق و جدا است «کالغصبیة لأکوان الصّلاة المنفکّة عنها عنها» توضیح تا این جا داده شد.

بررسی اقسام خمسه «لا ریب فی دخول القسم الاول فی محلّ النّزاع» اما بررسی اقسام خمسه به این معنا که کدام یک از این اقسام خمسه داخل در محل نزاع است محل نزاع چیست آیا نهی مقتضی فساد است یا نیست ؟

قسم اوّل: جناب مصنف می فرماید: ما شک و تردید و بحث و نزاعی نداریم مبنی بر اینکه قسم اول داخل در محل نزاع است. قسم اول که نهی روی مجموع نفس و ذات عبادت آمده بود. الان توی این قسم نفی به ذات عبادت و مجموع عبادت تعلق گرفته است، و این داخل در محل نزاع است.

قسم دوّم: «و کذا القسم الثانی» بدون شک هم قسم دوم داخل در محل نزاع است و قسم دوم که نهی تعلق به جرء عبادت گرفته است، چرا داخل است؟ به این علت که هر موقع یک مجموعه ای مثل صلات، برآن اطلاق عنوان عبادت شد اجزائش هم «کالصورته کالرکوع ونحوهما» عبادت محسوب می شوند، بنابراین اگر نهی به جزئی از این عبادت تعلق گرفت میتوان گفت نهی به عبادت تعلق گرفته است.

سوال: آیا بطلان جزء موجب بطلان کل نمی شود؟ بعبارت اخری؛ آیا بین این دو تا (جزء و کل) ملازمه وجود ندارد؟ به طوری که بطلان جزء ملازم و همراه با بطلان کل باشد.

پاسخ: پاسخ را در قالب یک مثالی بیان می کنیم: هر موقع یک شخص مکلفی در ضمن نمازش یکی از سوره های عزائم که می دانیم قرائت این ها در نماز حرام است را با سوره هایی که به این ها گفته می شود سوره های سجده دار، سجده ی واجب، اگر مکلفی آمد در نمازش یکی از سوره ها را قرائت کرد این سوره جزء نماز نبوده و حرام و باطل است.

صورت های گوناگون 1- خواندن سوره ای با سوره عزیمه اما اگر مکلف با سوره عزیمه، سوره ی دیگری را مثل سوره ی قدر، سوره ی کوثر و نحوهما خواند، نماز این مکلف الان فاقد سوره نیست. اما کدام سوره، یکی از سوره های عزائم- خواند، گفتیم: این نماز فاقد سوره می باشد و حرام و باطل. پس اگر در کنار این سوره ی عزائم، سوره قدر را هم خواند یا سوره کوثر را خواند، یا سوره ی دیگری را خواند، در این جا دیگر این نماز فاقد سوره نیست، بلکه نمازش صحیح است، چرا؟ به خاطر اینکه همراه با سوره است اما مرتکب معصیت و گناه شده است.

2- فقط خواندن سوره عزیمه اما اگر شخص مکلف فقط اکتفا به سوره های عزائم کرد، و سوره ی دیگر نخواند، این نماز باطل است، چرا؟ چون گفتیم: سوره های عزائم کأنّ نمازش بدون سوره است، حرام و باطل است.

مکلف نمازش را با عزائم خواند ولی سوره ی دیگری همراهش نخواند، این نمازش بدون سوره است و نماز بدون سوره هم باطل است.

نکته: نکته ای را عرض کنم وقتی که شخص مکلف، در نمازش دو تا سوره از سوره های قران کریم که یکی عزائم باشد و دیگری یک سوره ی دیگر مثلا کوثر، قدر را قرائت کرد، الان عنوان قِران بین صورتین تحقق پیدا کرده و این قِران هم از نظر برخی از فقها موجب بطلان نماز است.

فرق بین قسم اول و قسم دوم چه فرقی بین قسم اول و قسم دوم است؟ در قسم اول نهی روی تمام وذات عبادت رفت و اگر نهی دلالت بر فساد کند، مسلماً تمام این عبادت باطل خواهد شد. قسم دوم، گفتیم: نهی به جزء عبادت تعلق گرفته است اگر هم قائل شدیم در اینجا «النهی دال علی الفساد»، فقط همان جزء منهی عنه باطل خواهد بود، حالا اگر مکلف به غیر از این جزء منهی عنه، به غیر از این سوره های عزائم سوره ی دیگری را نیاورد، چنین عبادتی باطل خواهد بود.

«الاّ ان یستلزم» در این جا به این مطلب اشاره می کند که اگر مکلف، بعد از خواندن سوره ی عزیمه، سوره ی دیگری را نخواند، صلاته باطل، اما اگر به غیر سوره ی عزیمه سوره ی دیگری خواند در صورتی که محذوری پیش بیاید مثل قران بین صورتین، الان این عنوان به آن اطلاق شد یا عدم رعایت موالات، این نماز باطل خواهد بود.

تطبیق متن «لاریب فی دخول القسم الاول فی محل النّزاع» شک و تردیدی در داخل شدن قسم اول در محل نزاع وجود ندارد، قسم اول یعنی متعلق نهی، ذات و نفس و مجموع عبادت باشد.

«و امّا القسم الثانی» که متعلق نهی جزء عبادت باشد به لحاظ این که جزء العبادة، عبادة، بر این اساس که ما بگوییم جزء عبادت هم خودش عبادت است.

«الا ان بطلان الجزء لا یوجب بطلانها الاّ مع الإقتصار علیه» مگر اینکه بطلان جزء موجب بطلان آن عبادت نشود "بطلانها أی بطلان العبادة»، مگر اینکه اکتفا بر آن جزء باطل شود. «لا مع الإتیان بغیره» نه به خاطر اینکه این سوره ی عزیمه با غیر این عزیمه آمده است.

«ممّا لا نهی عنه» از آن جزءهایی که نهی از آن غیر نشده است «الاّ أن یستلزم محذوراً آخر» اگر کسی گفت که مثلا اینجا عنوان قران پیش آمده است، این می شود محذور، مگر اینکه لازم بیاید محذور دیگری مثل قران یا، عدم رعایت موالات .

«و امّا القسم الثالث»: قسم سوم قسم سوم این بود که نهی به شرط عبادت تعلق بگیرد، این شرط هم بر دو قسم است:

گاهی نهی که به این شرط تعلق گرفته است آن شرط هم عبادت محسوب می شود مثل طهارات الثلاث، وضو، تیمم، غسل ... وضو با آن که از شرائط نماز است، خودش هم جنبه ی عبادیت دارد. اما اگر گفتیم: نهی در عبادت موجب فساد باشد، با فساد شرط، مشروط هم فاسد خواهد شد، مثلا وضو شرط صحت نماز است، هر موقع نهی از وضوی با آب غصبی شود، نهی هم دال بر فساد باشد الان وضو باطل و موجب بطلان نماز هم می شود. چرا؟ به خاطر اینکه صحتِ مشروط -که نماز باشد- بدون صحتِ شرط که وضو باشد، ممکن نخواهد بود. و جنبه ی عبادتی اصلا ندارند مثل تطهیر لباس، تطهیر بدن از نجاست. اگر با آن هم نماز خواند، این نماز باطل نیست، چرا؟ چون نجاست موجود در لباس یا بدن با آب غصبی پاک میرشود حتی اگرآن آب هم بگوییم پاک نیست، مثلا یا مال دیگری و غصبی است. شما الان پیش خودتان تصور کنید یک لباسی دارید که نجس است و یا یک قسمتی از بدن شما،آیا اگر یک قسمت غصبی باشد شما با آن بدنتان و لباستان را نظافت کنید این باعث پاک شدن می شود یا نم یشود؟ باعث پاک شدن یقینا خواهد شد! در نتیجه این قسم سوم اگر نهی موجب فساد شرط نشود، مشروط هم فاسد نمی شود.

«النهی یوجب فساده» فساد شرط، این فساد شرطف موجب فساد مشروط و درنتیجه داخل در محل نزاع خواهد بود.

تطبیق متن

«و امّا القسم الثالث: فلا تکون حرمة الشرط و النّهی عنه موجباً لفساد العبادة» پس نمی باشد حرمت شرط و نهی ازآن شرط، موجب فساد عبادت «الاّ فیما کان عبادتا» مگر آنجایی که شرط عبادت باشد، مثل طهارت ثلاث که توضیح از خارج دادیم، و این دو جور است: گاهی وقت ها این شرط خودش عبادت است، مثل طهارت، مثل وضو، الان نماز "عباده" شرطش طهارت: مثلا وضو داشتن، خود وضو هم عبادت است .

«و بالجملة، لا یکاد یکون النّهی عن الشّرط موجباً لفساد المشروطة به» و خلاصه، این که نهی از شرط موجب فساد عبادتی که مشروط به آن شرط است نمی شود، یعنی شرطی که در وضو است اگر فاسد باشد، مسلما مشروطش که صلاه هم باشد فاسد خواهد بود.

«لو لم یکن موجباً لفساده کما اذا کان عبادة» نشاید که آن نهی که از شرط شده است موجب فساد عبادتی شود که "مشروط به" به آن شرط باشد.

 


logo