1400/11/06
بسم الله الرحمن الرحیم
عمومیت داشتن ملاک بحث/ الثالث: ظاهر لفظ النهی ... /المقصد الثانی: فی النواهی
موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی / الثالث: ظاهر لفظ النهی ... / عمومیت داشتن ملاک بحث
«الثالث: ظاهرُ لفظ النهي وان كان هو النهي التحريمي ...».[1]
خلاصه درس گذشته
در جلسه گذشته که همان امر دوم باشد شیخ فرمود: که ملازمه یک مسئله عقلیه است، و آیا بین حرمتِ چیزی و فساد و بطلان آن، ملازمه وجود دارد یا ندارد؟ جناب مصنف فرمودند: که در این مسئله ما، نهی در عبادت دو قول وجود داشت:
قول اول: که میگفت مطلقاً ملازمه وجود دارد
قول دوم: که میگفت مطلقاً ملازمه ای نیست،
اگر این دو تا قول بود مسئله، عقلی بود و مسئله عقلی هم جایش باید در مباحث عقلیه یعنی جلد دوم کفایه باشد نه جلد اول آن که مباحث الفاظ در آن مطرح است. اما در کنار این دو قول نیز قول سومی داریم.
قول سوم: تفصیل
به اعتبار این قول سوم، در واقع این مسئله نهی در عبادت را آوردیم و در مباحث الفاظ مطرح نمودیم، قول سوم این بود که: در معاملات، ملازمه نیست یعنی اگر در یک معامله ای نهی صورت گرفت دلالت بر فساد هم بکند چنین ملازمه ای وجود ندارد.
دلیل و شاهد چیست؟ شاهد همین کسب های متداول در جامعه است مثل قصابی -مثلا -که مکروه است حالا اگر ما رفتیم قصابی وگوشتی را خریدیم و قصاب چیزی را که فروخته باید بگوییم معامله اش فاسد است، چرا؟ به خاطر اینکه شارع نهی کرده، نه اینطور نیست.
پس قول سوم می فرماید: نهی، دلالت بر فساد معاملی دارد، اما ملازمه اش را قبول ندارد و این دلالت وقتی پایش به میان آمد کاشف از وضع است، به خاطر اینکه وقتی می گوییم: آیا این دلالت دارد یا دلالت ندارد این میشود دلالت لفظی وضعی، و نتیجه اینکه این مسئله می تواند با لفظ ارتباط داشته باشد، در حالی که مسئله اجتماع امر و نهی این طور نبود یعنی در آنجا ارتباطی با لفظ نداشت به خاطر اینکه مسئله عقلی محض بود.
«فتأمل جیداً» توضیح، یکسری عبارات نظیر: «فتأمل، فافهم، تأمل ..»، هرگاه این ها تنها باشند معنایش این است که این حرفهایی که گفته شد خدشه پذیرند، اما اگر این تعابیر همراه با پسوند بود مثلاً «فتامل جيدا»، دیگر معنایش خدشه پذیر بودن حرف ها را نداره، بلکه معناش می شود اینکه این حرف هایی که ما زدیم اگر شما تأمّل کنید، دقت کنید، می بینیدکه حق با ماست و ما حرف درستی زدیم.
درس امروز
«الثالث: ظاهر لفظ النهي و أنّ كان هو النهي التحريمي ، إلّا أن ملاك البحث يعم التنزيهي ، و معه لا وجه لتخصيص العنوان واختصاص عموم ملاكه بالعبادات لا يوجب التخصيص به، كما لا يخفى.
كما لا وجه لتخصيصه بالنفسي ، فيعم الغيري إذا كان أصليا ، و أما إذا كان تبعيا ، فهو و أنّ كان خارجاً عن محلّ البحث ، لما عرفت إنّه في دلالة النهي والتبعي منه من مقولة المعنى ، إلّا إنّه داخل فيما هو ملاكه ، فإن دلالته على الفساد على القول به فيما لم يكن للإِرشاد إليه.
إنّما يكون لدلالته على الحرمة ، من غير دخل لاستحقاق العقوبة على مخالفته في ذلك ، كما توهمه القمي قدسسره و يؤيّد ذلك إنّه جعل ثمرة النزاع في أن الأمر بالشيء يقتضي النهي عن ضدّه ، فساده إذا كان عبادة ، فتدبرّ جيداً.»
همانطور که مستحضرید قبلاً گفتیم: که امر بمادته «امَر، یامُر» وصيغته «اِفعل» دلالت بر ظهوردارد و نهي هم بمادته «نهي، ينهي» وصيغته «لاتفعل» این هم دلالت و ظهور بر حرمت دارد.آنگاه ظاهر این عبارت،که نهی ظهور و دلالت بر حرمت دارد، همه ی نهی های تحریمی هست به خاطر اینکه هر جا نهی باشد این دلالت بر حرمت دارد.
نهی در یک تقسیم بندی بر دو قسم است: 1- نهی تحریمی 2-نهی تنزیهی، که به این نهی تنزیهی کراهی هم گفته میشود.
1- نهی تحریمی: آن است که دلالت بر حرمت می کند، مثل «لا تشرب الخمر» که مکلفی -نعوذ بالله- شرب خمر کرد کار حرامی مرتکب شد.
2- نهی تنزیهی: آن است که دلالت بر کراهت می کند مثل لا تُصلّ فی الحمام، حالا در اینجا این سوال مطرح است که منظور از نهی در عنوان مسئله «النهيُ عن الشيء هل يقتضي فساده ام لا؟» کدام یک از این دو قسم است؟ پاسخ در اینجا دوقول و نظریه مطرح است:
نظریه شیخ انصاری و نظریه جناب مصنف
نظریه شیخ انصاری: همانطور که در تقریراتشان آمده فرموده اند:
«الثاني ظاهرُ النهي الماخوذ في العنوان هو النهي التحريمي و إمكان مناط البحث في التنريهي موجودا و ذلك لا يوجب التعميم العنوان ...».[2]
همانطور که در تقریرات این مرد بزرگ آمده آن است که: منظور از نهی در عنوان مسئله، نهی تحریمی است یعنی هر موقع نهی دلالت برحرمت کرد آن موقع این بحث مطرح می شود: آیا این حرمت، با فساد و بطلان ملازمه دارد یا ندارد؟
دلیل شیخ آن هست که ظاهرِ لفظ نهی دلالت و ظهور در حرمت دارد.، و همانطور که قبلاً گفتیم این مطلب را که «النهي بمادته و صيغته» ظهور در حرمت دارد، لذا هر موقع عنوان النهي توي اين مسئله (النهي عن الشيء هل يقتضي فساده ام لا؟) هم ظهور در حرمت دارد، آنگاه محل نزاع و بحث، نهی تحریمی می شود.
نظریه جناب مصنف: ایشان می فرمایند: که ظاهر لفظ نهی، ظهور در حرمت دارد، و ظاهر را باید حمل بر ظاهر کنیم همانطور که جناب شیخ انصاری این کار را انجام دادند.
حالا اگر بخواهیم از ظاهر رفع ید کنیم، نیاز به قرینه داریم، قرینه کدام است؟ عموم ملاک.
بنابراین نزاع، «آیا نهی دلالت بر فساد دارد یا ندارد؟» عمومیت دارد و عام است که شامل هر دو قسم از نهی یعنی نهی تحریمی و نهی تنزیهی خواهد بود. چرا چون گفتیم ملاک بحث، عمومیت دارد و وقتی ملاک، عمومیت داشته باشد هر دو را در بر خواهد گرفت.
ملاک چیست؟ همان مبغوضیت، نقصان و مرجوحیت است یعنی مفاد نهی دارای نقصان ومبغوضیت است، و از طرف دیگر، ما می بینیم که عبادت، دارای محبوبیت است یعنی اگر بخواهد یک عبادتی صحیح باشد لازم هست یک رجحانی داشته باشد وآن هم در حد وجوب یا استحباب.
بنابراین همان طوری که حرمت با صحت و مقرببیت سازگاری ندارد،کراهت هم با مقربیت سازگاری ندارد چون ملاک همان مبغوضیت، نقصان و مرجوحیت در هر دو قسم نهی (تحریمی و تنزیهی) وجود دارد، اما با هم تفاوت دارند، تفاوت این است که گاهی اوقات این نقصان هست ، مبغوضیت، خیلی زیاد است به طوری که به حد حرمت میرسد مثل شرب خمر، خوردن شراب، گاهی دیگر این مبغوضیت کم هست و در حد کراهت می رسد مثل نهی از کفن فروشی، معامله با صبیان.
جناب مصنف در ادامه می فرمایند: با عمومیت داشتن ملاک، دیگر وجهی برای تخصیص زدن عنوان بحث، که «النهی عن الشيء هل يقتضي فساده ام لا؟» نمی باشد، یعنی مصنف در واقع فرمایش شیخ انصاری را که در عنوان آمد تخصیص زد و گفت: فقط شامل نهی تحریمی می شود، را رد می کند.
خلاصه سخن: ازآنجاکه قرینه، یعنی عموم ملاک بحث وجود دارد، منظور از نهی در عنوان مسئله، شامل نهی تحریمی و تنظیمی خواهد شد.
«و اختصاص امور ...»: پاسخ اشکال مقدر
در ابتدا اشکال مقدر را مطرح می کنیم و بعد پاسخ مصنف را به دنبالش ذکرکنیم.
اشکال مقدر: کسی اشکال کرده که فرمایش شما یعنی عمومیت داشتن نهی در مورد عبادات صحیح هست و حق با شما (مصنف) است، یعنی اگر ما یک عمل عبادی داشتیم و به این نهی خورد، چه نهی تحریمی باشد یا نهی تنزیهی، آن عبادت مرجوح میشود و باطل خواهد بود، چرا؟
زیرا گفتیم: عبادت، محبوبیت لازم دارد و اینجا مرجوحیت و مبغوضیت است بنابراین محبوبیت، با مرجوحیت سازگاری ندارد.
در معاملات، این گونه نیست فقط نهی تحریمی دلالت بر فساد و بطلان دارد مثل نهی از بیع ربوی، اما نهی تنزیهی چگونه؟ دلالت بر کراهت دارد و ملازمه ای با فساد و بطلان ندارد مثل نهی ای که در رابطه با معامله با کودکان شد.
خلاصه اینکه آقای مصنف، در عبادات حق با شماست و نهی عمومیت دارد (یشمل تحریمی و تنزیهی)، اما در معاملات حق باشیخ انصاری است، چون فقط این نهی تحریمی است که مقتضایش فساد و بطلان است نه نهی تنزیهی.
پاسخ جناب مصنف: «و اختصاصُ امورٍ ...» ایشان می فرمایند: حالا که نهی در معاملات امکان ندارد نمیتوان گفت که عنوان نهی، فقط مخصوص نهی تحریمی هست.
چرا؟ چون ما قرینه داریم، و قرینه عموم ملاکف و این قرینه (عموم ملاک) نهیش عمومیت دارد، و شامل هر دو قسم نهی خواهد شد. و تفاوتشان فقط در این است که در عبادات، بحث در این است که آیا نهی - سواءٌ كان تحريميا او تنزيهيا- در عبادات، مانع از صحت آنها میشود یا نه؟
در معاملات، بحث در این است که فقط در نهی تحریمی است، یعنی آیا نهی تحریمی در معاملات، موجب بطلان آن ها می شود یا نه؟ تا اینجا نظریه شیخ و مدافعانش را مصنف کنار زد.
تطبیق متن
«الثالث: ظاهر لفظ النهي»، ظاهر لفظ نهی، اعم از اینکه تحریمی باشد و تنزیهی «و ان كان هوالنهي التحریمي» اگرچه اون نهی، ظهور در نهی تحریمی دارد این فرمایش کیه؟ جناب شیخ انصاری.
«اِلّا اَنَّ ملاك البحث» پس مصنف،اول، نظر شیخ را بیان کرد، ان كان هو نهى تحريمي جناب شیخ شما میفرمایید که نهی ظهور درنهی تحریمی دارد اما بدان «اَنَّ ملاكَ البحث» ملاک بحث ، ملاک بحث چیه؟ آن مبغوضیت اون نقصانه، آن مرجوحیت، «یعم التنزیهی» یعنی این که علاوه بر نهی تحریمی که شما قبول دارید بدان که نهی تنزیهی را هم دربرمیگیرد و نام دیگر نهی تنزیهی «نهی کراهتی» است پس تا اینجا جناب مصنف فرمود: لفظ نهی ظهور در عمومیت دارد یعنی هم شامل نهی تحریمی میشود هم تنزیهی چرا؟ چون ملاک بحث ما هر دو را در بر می گیرد ملاک ما چیه ؟ آن مبغوضیت، مرجوحیت هست، که عمومیت دارد.
«و معه لا وجه لتخصیص العنوان ...» جناب شیخ، شما آمدی تخصیص به نهی تحریمی زدی «و معه»، با وجود این ملاک، «لاوجه» وجهی وجود ندارد برای تخصیص عنوان، عنوان ما چی بود؟
«النهی عن الشی هل یقتضی الفساد او لا» شما اومدید گفتید اینجا فقط نهی تحریمی را در بر می گیرد نه، وقتی که ملاک ما مبغوضیت و مرجوحیت عمومیت داشته باشد شامل هر دو قسم خواهد شد.
«و اختصاصُ عموم ِملاکِه بالعبادات لایوجب تخصیصَ به کما لا یخفی ...» همان طور که از خارج توضیح دادیم پاسخ اشکال مقدر است کسی آمد و گفت حق باشیخ و حق با مصنف است. یعنی تفصیل قائل شد گفت در عبادات ،حق با شمای مصنف است. نهی، عمومیت دارد ، چه تحریمی و چه تنزیهی، اگر نهی به یک عمل عبادی خورد آن عبادت، مرجوح و باطل است چون عبادت روحش محبوبیت دارد ولی نهی مبغوضیت دارد. اینها با هم نمی سازند اما در معاملات چی؟
1- در معاملات
در معاملات حق با جناب شیخ است و فقط نهی تحریمی را در بر میگیرد. خب اینجا مستشکل به یاری شیخ آمد ولی جناب مصنف الآن هر دو را کنار میزند و می فرماید: اختصاص عموم داشتن ملاک بحث ، این «ملاکَه»، یعنی ملاک بحث. ما گفتیم که ملاک مبغوضیت و مرجوحیت عمومیت دارد و وقتی که عمومیت داشت شما بخواهید آنرا اختصاص به عبادات دهید، یعنی چی؟ یعنی معاملات را کنار بگذارید، حالا به مستشکل ایراد می گیرد و می گوید: آقای مستشکل، شما از یک جهت گفتید، حق با شماست و از یک جهت هم می گویید حق با شیخ است.
2- در عبادات
حقه با مصنف، ایشان می گوید: «اختصاصُ عموم ملاکه بالعبادات لا یوجب التخصیص به»، این باعث نمی شود که شما عنوان بحث را تخصیص به تحریم بزنید «لا یوجب»، این اختصاص عموم «التخصیصَ» که اون الف و لام نیابت از مضاف الیه محذوف کرده، یعنی «تخصیصَ العنوان بِه» ، «به» به آن تحریم
«کما لا یخفی»: «کما لا وجه»: تقسیم دوم نهی: نهی نفسی، نهی غیری
1- نهی نفسی
2- نهی غیری (مقدمی)
کما لا وجه در اینجا جناب مصنف، تقسیم دیگری برای نهی بیان می کنند همانطور که قبلش یک تقسیم برای نهی بیان کرد نهی ،تحریمی، نهی تنزیهی حالا می فرمایند نهی، نفسی، نهی غیری. و غیری، همان مقدمی است.
بعد خود این «نهی غیری» بر دو قسم است: اصلی و تبعی. نهی نفسی مثل لا تشرب الخمر، اینجا مولا ما را نهی کرده از شرب خمر، الان این شرب خمر ،حرمتش به خاطر چیه؟ آیا به خاطر چیز دیگری است؟ یعنی مقدمه برای چیز دیگری هست؟ خیر، حرمت شرب خمر، بنفسه و ذاته است و مقدمه برای چیز دیگری نیست.
2- «نهی غیری یا مقدمی» اگر نهی در اینجا آمده به خاطر این است که مقدمه برای چیز دیگری است و بنفسه حرام نیست در اینجا گفتیم دو قسم است: یکی اصلی، مثل لا تَصلِّ عند ابتلاء المسجد بالنجاسه. خب نهی از صلاه شده و با این آیات و روایاتی که داریم صلاة ذاتاً نهی نباید به آن بخورد. الصلاه معراج المؤمن، الصلاه تنهى عن الفحشاء والمنكر ، این مشکلی ندارد.
بله اگر نهی ایجاد شده از صلوة به خاطر این است که مقدمه ترک ازاله است یعنی اگر شخص مکلف که الان وارد مسجد شد، مسجد نجس است و مشغول خواندن نماز شود، این باعث می شود که آن ازاله را ترک کند، یعنی نماز خواندن مقدمه ترک ازاله است و لذا به این خاطر نهی خورده است.
دوم، نهی تبعی مثل اذا ابتليت المسجد فطَهِّره، می فرماید که وقتی میبینی مسجد الان آلوده شده بلافاصله دستهایت را بالا بزن و مسجد را تمیز کن یعنی در اینجا در این نهی تبعی ما نهیی نمی بینیم
اما در نهی اصلی، خود نهی بود لا تصل، اما در این نهی تبعی لازمه عقلیه آن تطهیر است که مسجد باید طهارت داشته باشد و لذا نماز، منهی عنه است و اگر شما مشغول به نماز شوید این مقدمه برای از بین رفتن آن ازاله می شود یعنی باعث می شود که ترک ازاله کنی و این نهی تبعی در واقع از «مقوله معنا» است و نهی عقلی است.
معنای طهِّره می شود نهی از صلاة، وقتی که می گوید مسجد را پاک کن یعنی نماز را بزار کنار، لاتصلّ، برو مشغول نظافت و پاک کردن مسجد باش
اما اولی که «نهی مقدمی اصلی» باشد این، از «مقوله لفظ» است و نهی، نهی لفظی است مثل لا تصلِّ و این نهی -خدمت شما عرض کنم- موجود است. در اینجا جناب مصنف می فرمایند: هر سه قسم این نهی ها، یعنی نهی نفسی، نهی غیری اصلی و نهی غیری تبعی، هر دو محل بحث است یعنی هر سه تا محل نزاع است. یعنی اگر کسی می گوید نهی ملازم با فساد است هر سه تا را شامل می شود. اینجا جناب میرزای قمی به میدان آمده می فرماید: قسم سوم خارج است. توضیح ذلک:
خروج قسم سوم از محل نزاع
قسم سوم ، نهی تبعی از محل بحث خارج است و فقط نهی نفسی و نهی غیری اصلی محل نزاع ما است اما نهی تبعی چرا از محل نزاع خارج است؟ به خاطر این که می فرماید: در اینجا، اصلاً لفظی اولا وجود ندارد تا بخواهد دلالت بر حرمت کند و در نهی نفسی مولا می فرمود: لا تشرب الخمر و در نهی غیری اصلی می فرمود: لا تصلِّ عند ابتلاء المسجد بالنجاسه. اما در تبعی می فرمود: اذا ابتليت المسجد فطهره، الان ما اینجا لفظ نداریم که دلالت بر حرمت کند اولا، و ثانیا لفظی هم که بخواد به ما بفهماند اگر شما مخالفت کنید مستحق عقوبت هستید وجود ندارد. بازمصنف فرمایش قبل را مطرح می کند و می فرماید: هرسه قسم داخل است چرا؟ به خاطر عمومیت ملاک، چون در عبادات ما محبوبیت می خواهیم و در حالیکه اینجا مبغوضیت است و اینها با هم سازگاری ندارند.
تطبیق متن
«کما لا وجه» همانطوریکه وجهی ندارد، برای«لتخصیصه بنفسیه»، برای تخصیص زدن این نهی، بنفسی همین توضیحاتی که دادیم که میرزا میفرمود که خدمت شما که عرض می کنم قسم سوم خارج است.
«فيعُمُّ الغيري اذا كان اصليا» فيَعُمُّ آن نهی، کدام نهی؟ نهی غیری.
«اذا کان» آن نهی غیری «اصلیا، فَاَمّا اذا کان» آن غیری «تبعیا فهو» آن نهی تبعی غیری «و ان کان خارجا عن محل البحث»، اگرچه از محل بحث ما خارج است. محل بحث ما چی بود؟ آیانهی از شی مقتضی فساد هست یا نه، می گوید: اینجا ما در ظاهر، لفظ نهی نداریم یعنی در واقع اینجا با جناب میرزا همصدا می شود و می گوید: بله جناب میرزا، شما می فرماید: نهی تبعی از محل بحث خارج است.
«و ان كان خارجا عن محل البحث لِما عرفتَ اَنَّه في دلاله النهي» به خاطر اینکه آنچه دانستی «اَنَّه» این محل بحث در دلالت نهی، در آن سومی، دلالتی نیست و تبعی اینها مثال هاش رو چون از خارج گفتم دیگه داریم سریع میخونیم تبعی کدوم بود؟ «اذا ابتليت المسجد فطهّره «و التبعي منه» از اون نهی غیری «مِن مقوله المعنى» و این عقلی است ،ما لفظی نداریم که دلالت بر نهی کند «اِلّا اَنَّه داخلٌ فیما هو ملاکُه».
این «الاّ» رد جناب میرزا است، می فرماید: «اَنَّه» آن نهی تبعی غیری، داخل است در آنچه که آن چیز «ملاکُه» آن، ملاک بحث است. ملاک بحث چی بود؟مرجوحیت، مبغوضیت است. پس اینجا مصنف، الان میرزا را رد کرد.
«فاِنَّ دلالتَه على الفساد» به درستی که دلالت نهی بر فساد «علی القول به» اگر قائل به آن فساد بشیم قائل به فساد بشیم یعنی چه ؟یعنی اگر قائل به ملازمه بشیم. «في ما لم يكن للارشاد الیه» در آنجایی که نباشد «لم یکن» آن نهی، «للارشاد الیه» به آن فساد، نهی برای ارشاد فساد نباشه، «انما يكون لدلالته علي الحرمة»، پس این دلالت نهی بر فساد می باشد «لدلالته» آن نهی بر حرمت، یعنی ملازمه وجود دارد. پس هر جا نهی به یک عملی تعلق گرفت -که خدمتتون عرض می کنم- ملازمه با فساد و بطلانش دارد.
«من غير دخلٍ لاستحقاق العقوبة على مخالفته في ذلك» بدون اینکه دخالتی داشته باشد، دخلی داشته باشد برای مستحق بودن عقوبه على مخالفته، مخالفت آن نهی، «فی ذلک» در آن دلالت نهی بر فساد «کما توهمه القمی» که در کتاب قوانین جلد اول صفحه دوم در ادامه بحث مقدمه ششم این مسئله را بیان فرموده.
خلاصه: جناب میرزا خیال کرده که نهی آن است که؛ اولاً: نهی باید دلالت لفظی بر حرمت کند، و وقتی که می گوید نهی باید دلالت لفظی بر حرمت کند، پس ما در قسم سوم که می گوید مثلاً اذا ابتلیت المسجد فطهّره؛ لفظی نداریم که بخواهد دلالت بر حرمت کند. دو: می فرماید مخالفتش هم استحقاق عقوبت داشته باشد. در نتیجه جناب مصنف می فرماید هر سه قسم داخل در محل نزاع است. دلیلش چی بود؟ همون دلیلی که برای قبل گفت: یعنی عمومیت ملاک، اینجا ملاک ما آن مبغوضیت و مرجوحیت و نقصان است و این عمومیت دارد شامل هر سه قسم، نهی نفسی، نهی غیری اصلی و تبعی خواهد بود.
سؤال: کسی سؤال می کند که جناب مصنف شما برای این فرمایش خودتون مؤیدی هم دارید؟
می فرمایند: بله «وَ یُوَیِّدُ ذلک» و تایید میکند ذلک، مشارالیه آن را به کجا بزنیم؟، اینکه نزاع ما عام است «اَنَّهُ» شأن چنین است وقتی که یک نزاع عام است، یعنی چه؟ یعنی شامل هر سه قسم می شود.
«اَنَّهُ جُعِلَ الثمرهُ النزاع»: ثمره نزاع
ثمره نزاع قرار داده شد که، آیا امر به شئ مقتضی نهی از ضد آن شیء است یا نه؟ در کجا؟ «فی اَنَّ الاَمرَ بِالشيء» در این که امر به شیء يقتضي النهي عن ضده ، عن ضد آن شیء «فسادَه اذا کان عبادهً» فساد آن شی، که ضد است هنگامی که آن شی ضدش منهی عنه است و عبادت فاسد است. «فَتَدَبَّر جَیِّداً».