« فهرست دروس
درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی‌اراکی
کفایه

99/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 تصویر تزاع بنابر مسلک باقلانی/ تصویر نزاع بنابر قول بالعدم /العاشر: الصحیح و الاعم

موضوع: العاشر: الصحیح و الاعم/ تصویر نزاع بنابر قول بالعدم / تصویر تزاع بنابر مسلک باقلانی

«و قد انقدح بما ذکرنا ...».[1]

خلاصه درس گذشته

با یاری خدای تعالی رسیدیم به «و قد انقدح بما ذکرنا» درباره بحث صحیح و اعم. قبل از اینکه درس امروز را شروع کنیم مختصری از بحث جلسه گذشته را خدمتتان عرض می‌کنم.

بحث ما پیرامون «الامرالعاشر؛ الصحیح والاعم» بود گفته شد که جناب مصنف در امر دهم به بحث صحیح و اعم پرداخته‌اند. به این معنا که آیا الفاظ عبادات کالصلاة والزکات والحج برای خصوص معنای صحیح وضع شده‌اند یا خیر برای اعم از صحیح و فاسد؟ اقوال در مسئله: در اینجا دو قول است؛ یک: قول به صحیح. دو: قول به اعم 1- قول به صحیح: بعضی از اصولی‌ها قائل به این مسئله (صحیح) شده‌اند که به آن ها صحیحی گفته می شود. 2- برخی دیگر هم اعتقادشان بر این است که الفاظ عبادات برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده است که به اینها اعمی گفته می شود. مقدمات بحث: مصنف متذکر شدند که قبل از ورود به بحث ما باید مطالب و اموری را مقدمتاً بیان کنیم. مقدمه اول: این بود که نزاع صحیحی و اعمی متوقف بر حقیقت شرعیه است به این معنا که اگر نزاعی است بین صحیحی و اعمی است جایش در اینجا است یعنی بنابر قول به ثبوت حقیقت شرعیه. اما اگر نه قائل به ثبوت حقیقت شرعی نشویم دیگر نزاع بین صحیح و اعمی معنایی و جایی ندارد اگرچه بعداً با تکلف بحث را میخواهد وارد کند. جناب شیخ انصاری فرموده است بحث صحیح و اعم برای حقیقت شرعیه است. در مقابل جناب میرزای قمی فرموده است بحث صحیحی و اعم را همه می‌توانند پیرامونش بحث کنند چه قائلین به ثبوت و چه قائلین به عدم.

بعداً گفته شد بحث که حالا پیرامون حقیقت شرعی آمده است یعنی نزاع بین اینها، می فرمایند متوقف بر قول به صورت حقیقت شرعی است و در این باره سه قول است:

1- قول به ثبوت حقیقت شرعیه 2- قول به مجاز 3- قول به حقیقت لغویه.

قول اول: برخی بر این باور و اعتقاد هستند که شارع مقدس الفاظی را مثل صلاة، زکات و حج از معنای اولشان که مثلا معنای صلاة دعا بوده است را نقل داده است در مقابل یک معنای جدیدی با عنوان ارکان مخصوصه وضع کرده است.

قول دوم: قول به مجاز؛ بر اساس این قول الفاظ عباداتی که مثل صلاة و زکات و حج و امثالها وجود دارند این‌ها وضعشان در معنای خودشان بوده است و اما معنای لغوی صلاة وضعت للدعا و کانت فیها حقیقتاً در همین دعا هم حقیقت بوده است، و اما وقتی که خواستند در یک معنای جدیدی به کار برود و استعمال شود یعنی منظور ارکان مخصوصه که می شود معنای شرعی، این استعمال همراه با قرینه بوده است.

قول سوم: اما قول به حقیقت لغوی قائل این قول کما قلناه سابقاً قاضی باقلانی است ایشان معتقد است که الفاظ عبادات در ازای معانی جدیدی وضع نشدند تا بخواهد حقیقت شرعی باشند همینطور این الفاظی مثل صلاة و زکات و اینها در معانی جدید هم استعمال نشدند تا بخواهیم بر آن ها اطلاق مجاز شرعی کنیم بلکه این ها از آن اول و ابتدا در معانی لغویه استعمال شده‌اند.

«غایة ما یمکن ان یقال»: داخل کردن مجازی ها در بحث اینجا جناب مصنف از حرف قبلی خودشان یک مقدار بالا می روند یعنی در ابتدا فرمودند: فقط قائلین به ثبوت حقیقت شرعیه می‌ توانند وارد بحث صحیح و اعمی شوند. امّا حالا می فرماید: مجازی‌ها هم می‌ توانند با تکلف وارد بحث شوند بعد این مجازی‌ها بر دو دسته هستند دو گروه هستند:

الف: بعضی از آن ها گفته‌اند که لفظ صلاة وضع برای خصوص معنای صحیح شده است. ب: برخی دیگر گفته اند برای اعم از صحیح و فاسد، بنابراین مجازی‌ها هم می‌ توانند در این نزاع وارد بحث شوند.

اقسام مجاز: گفتیم که 1- مجاز شایع یا در فارسی به آن می گویند مجاز دست اول، مجاز سبک مجاز که به آن می گویند مجاز دست دوم، مجاز شایع همین است که شارع مقدس در ابتدا مثلاً نفس صلاة را که دارای معنای لغوی دعا بوده است استعمال کردند و بعد در دعا و در نماز صحیح استعمالش کردند و بین معنای شرعی و لغوی لحاظ علاقه کردند و آن علاقه، علاقه کل و جزء است.

البته جناب مصنف سابقاً هم که اشاره کردیم نسبت به این علاقه اشکال وارد کردند هم در طرف کل و هم در طرف جزء. تعریف سبک المجاز: اما سبک مجاز از مجاز یا مجاز دسته دوم این عبارت است از اینکه جناب شارع مقدس مثلاً لفظ صلاة را از معنای حقیقیش که دعا بوده است مجازً در صلاة صحیح استعمال می کند و بعد به تبع اینکه صلاة فاسده که دارای مثلاً رکوع و سجود است و امثال‌ها که شباهت به صلاة صحیحه دارد -این را در صلاة فاسده هم- استعمال می کنند. آنگاه برای هر کدام از معانی مجازی نیاز به دو قرینه داریم: صارفه معینه و قرینه صارفه.

قرینه ای که لفظ را از معنای حقیقی خودش منصرف و مشخص می کند که مراد از این لفظ معنای لغوی نیست بلکه معنای مجازی است، مثلاً متکلم گفته: رأیته اسداً یرمی، موضوع له اسد، حیوان درنده است و در اینجا الان ما قرینه صارفه داریم یعنی یرمی، می گوید: مراد متکلم و گوینده از اسد معنای مجازیش است یعنی رجل شجاع نه حیوان درنده که می شود معنای حقیقیش.

 

درس امروز

«و قد انقدح بما ذكرنا تصوير النزاع ـ على ما نسب إلى الباقلاني و ذلك بأن يكون النزاع، في أن قضية القرينة المضبوطة التي لا يتعدى عنها إلّا بالاخرى ـ الدالة على أجزاء المأمور به و شرائطه ـ هو تمام الإِجزاء و الشرائط، أو هما في الجملة ، فلا تغفل.

و منها: أن الظاهر أن الصحة عند الكلّ بمعنى واحد، و هو التمامية، و تفسيرها بإسقاط القضاء ـ كما عن الفقهاء ـ أو بموافقة الشريعة ـ كما عن المتكلمين ـ أو غير ذلك ، إنّما هو بالمهم من لوازمها؛ لوضوح اختلافه بحسب اختلاف الأنظار، و هذا لا يوجب تعدَّد المعنى، كما لا يوجبه اختلافها بحسب الحالات من السفر، و الحضر، و الاختيار، و الاضطرار إلى غير ذلك، كما لا يخفى».

اما درس امروز «و قد انقدح بما ذکرنا»: بررسی نظریه جناب آقای باقلانی

بر اساس مبنایی که این آقای بزرگوار اخذ کرده است معانی شرعیه در الفاظ عبادات حقیقت نیستند و وقتی که حقیقت نیستند دیگر نزاع در اینجا جاری نیست. همین طور ایشان مجاز را هم قبول ندارد تا اینکه بخواهد نزاع در معانی مجازیه جریان پیدا کند، به این صورت که آیا شارع صحیح را مجاز اول قرار داده است یا اعم؟ بلکه نظر این آقا بر این است که الفاظ عبادات کالصلاة والزکات والحج در معنای لغوی خودشان استعمال شده است.

«و ذلک» بیان تصویر نزاع

یعنی جناب مصنف برای جریان نزاع صحیحی و اعمی به دنبال یک راهی هستند و راهی را هم با تکلف پیدا کرده است و می‌فرماید: الفاظ عبادات مثلاً مثل صلاة در معنای لغوی خودشان که دعا است استعمال شدند، اما وقتی که شارع مقدس فرمود: «صلوا» یعنی دعا کنیم، اما بدون تغییر در لفظ و معنا همراه با استفاده از قرائن مثل مثلا «لاصلاة الا بفاتحه الکتاب»[2] ارکع و اسجد و امثالها.

و این «صلوا کما رأیتمونی اصلی»[3] که «کما رأیتمونی اصلی» می شود قرینه و به ما فهمانده که این الفاظ دارای اجزاء و شرایط دیگری به غیر از دعا هم هستند و این می شود از باب تعدد دال و مدلول، چطوری شما می گویید: اکرم رجلاً عالماً، که الان اینجا دو کلمه است که دارای دو معنای متفاوت هستند: یکی رجل و یک معنا عالم هم وضع معنای دیگر .

خلاصه اینکه هیچ کدام از این الفاظی که در لسان شارع مقدس رایج است در معنای جدید خودشان به کار نرفتند بلکه در همان معنای لغوی به کار رفته اند پس این معانی شرعی چه هستند؟ این ها همراه با قرائن استفاده می شوند.

«اذا عرفت هذا» حالا باید بدانیم نزاع در این قرائن وجود دارد مثلاً وقتی که جناب شارع مقدس فرموده است «صلوا کما رایتمونی اصلی» این قرینه «کما رایتمونی اصلی» دلالت بر چی دارد آیا بر تمام اجزا و شرایط صلاة؟ خب این موقع دیگر منظور از صلوا می شود نماز صحیح، الصلاة الصحیحه چرا؟

چون صلاة صحیحة، تام الاجزاء و الشرائط است یا خیر دلالت بر اجزا و شرایط به طور اجمال و فی الجمله می کند اعم از صحیح و فاسد؟

«فلا تغفل» یعنی این تکلفی که الان جناب مصنف با آن جریان نزاع صحیحی و اعمی وارد کرد این هم مثل تکلفی که قبلا بیان شد باطل است، چرا که صحبت درباره الفاظ عبادات است.

اما جناب مصنف رفته است سراغ روایاتی که دلالت بر اجزاء و شرایط دارند.

دو نکته هم در پایان این بحث قابل یادآوری است؛ نکته اول: منظور از این «القرینة المضبوطة» روایاتی هستند که دلالت بر اجزا و شرایط می کنند مثلا «لاصلاة الا بطهور»[4] و «لاصلاة الا بفاتحه الکتاب» و امثال این ها.

نکته دوم: منظور از این عبارت «لايتعدّى عنها إلّا بالاخرى» آن است که از این قرائن تعدی نخواهد شد مگر به وسیله یک قرینه دیگر.

توضیح ذلک: مثلاً یک قرینه آمده و دلالت می کند که رکوع جزء نماز است. حالا اگر شارع مقدس خواست مطلب دیگری را بیان کند و از این جزء بودنِ رکوع صرف نظر کند باید یک دلیل دیگر و قرینه‌ای دیگری بیاورد مبنی بر اینکه دلالت بر عدم جزء بودن این رکوع نمی کند و آن قرینه اولی دیگر از درجه اعتبار ساقط و ارزشی ندارد.

تطبیق متن

«و قد انقدح بما ذكرنا» و «انقدح» ای ظهر، به تحقیق که ظاهر شد و روشن شد «بما ذکرنا» آن تکلفی را که قبلاً بیان کردیم و ردش کردیم «تصوير النزاع» صحیحی و اعمی «على ما نسب إلى الباقلانيّ» بنابر آنچه که نسبت داده شده است به آقای باقلانی که این آقای بزرگوار می گفت الفاظی که در لسان شارع رایج و متداول هستند به همان معنای لغوی خودشان هستند.

«و ذلك» و آن تصویر نزاع اینطوری است که «بأن يكون النزاع في أنّ قضيّة القرينة المضبوطة الّتي لا يتعدّى عنها إلّا بالاخرى» نزاع در این است که مقتضای قرینه مضبوطة همان قرینه صارفه «الّتي لا يتعدّى عنها» قرینه آنچنانی که نمی شود از این قرینه گذشت و چشم پوشی کرد.

«إلّا بالاخرى» مگر با آوردن یک قرینه دیگری، گفتیم این قرینه مضبوطة هم اشاره می کند به یک سری از روایاتی که هستند که آنها بیانگر و دلالت کننده بر اجزا و شرایط مامور به هستند.

«الدالّة على أجزاء المأمور به و شرائطه» و این قرینه مضبوطه دلالت می کند بر اجزای مامور به و شرایط مامور به که عرض کردیم از خارج این بیانگر آن روایات داله بر اجزا و شرایط مامور به است.

«هي تمام الأجزاء والشرائط» آیا این مقتضای قرینه مضبوطه تمام اجزاء و شرایط است، تمام اجزا و شرایط است که این حرف را قائلین به صلاة صحیح می گفتند که همان صحیحی ها بودند و تمام اجزاء و شرایط زیرش بنویسید صحیحی‌ها.

أو «هما في الجملة» یا نه مقتضای این قرینه مضبوطه اجزا و شرایط هستند اما به طور اجمال، بنویسید اعمی‌ها هما اجزا و شرایط فی الجمله یعنی به طور اجمال .

«فلا تغفل» از این هم غافل نباشید که توضیح دادیم از خارج، در واقع می‌خواهد بگوید این تکلف هم مثل تکلف سابق، باطل و کارایی ندارد .

«و منها»: معنای صحت و فساد

امر دوم در بیان معنای صحت و فساد است که مصنف می‌فرمایند: در ابتدا صحت در نزد همه علما به معنای تمامیت است. اما ما می‌دانیم که برای صحت و صحیح معانی مختلفی از طرف بزرگان بیان شده است که جناب مصنف هم به تفسیر دو مورد آن ها می‌پردازد.

این عبارت «و تفسیرها باسقاط القضاء»: جواب از سؤال مقدر

یعنی در واقع این «تفسیرها»، «قلتُ» است و الان باید «ان قلت» را بیان کنیم. اشکال: این است که شما گفتید: صحت یک معنا بیشتر ندارد و آن هم تمامیت است، در حالی که برای صحّت تفسیر های زیادی بیان شده است. حال ببینم جناب مصنف چه پاسخی میدهد ابتدا تفسیر را بیان می‌کنیم بعد پاسخ.

تفسیر اول: تفسیر فقها فقهاء گفته اند صحّت به معنای «اسقاط الاعاده و القضاء» دانسته‌اند، اعاده یعنی در وقت و قضاء خارج از وقت، یعنی عمل عبادی صحیح. فرض بگیرید نماز صحیح به عملی گفته می شود که وقتی انجام داده شد دیگر در وقت نیازی به اعاده ندارد و در خارج از وقت هم قضاء نمی‌خواهد.

تفسیر دوّم: برای متکلمین در نزد متکلمین صحت به معنای موافقت با شریعت بودن است، بنابراین عمل صحیح به عملی گفته می‌شود که مطابق با اوامر و نواهی شارع مقدس است.

تفسیر سوّم: نظریه مصنف «إنّما هو بالمهمّ» شما گفتید که صحّت یک معنا دارد و آن تمامیت است، اما الآن دو تفسیر شما برایش بیان کردید حالا جناب مصنف می فرماید: تفاسیری که برای صحت بیان شده‌اند تفسیر باثر المعنی یا به عبارتی تفسیر شئ به اثر مهم و ممتازش است. به عبارت اخری: تفسیر به لازم معنی است.

توضیح ذلک: در لغت و عرف کلمه صحت به یک معنا آمده است و آن هم تمامیت است، اما این تمامیت آثاری دارد که در همه علوم ازآن تعبیر به اثری شده است که آن اثر در آن علم مهم و تاثیرگذار است و این تمامیت در همه جا جاری است اما اثرش به حسب انظار مختلف است این ها باید توضیح داده شود و لذا اثر مهم تمامیت در علم فقه، اسقاط اعاده و قضاء است.

به خاطر اینکه موضوع علم فقه افعال مکلفین است و از جمله فعل مکلف، اعاده و قضاء است. تمامیت هم در علم کلام موافقت با شریعت است به خاطر اینکه نظر متکلمین به استحقاق ثواب و رهایی از عقوبت است. «و هذا لا یمکن».

تطبیق متن «و منها»: و از این امور «أنّ الظاهر أنّ الصحّة عند الكلّ بمعنى واحد، و هو التماميّة» ظاهر آن است که صحت در نزد همه اصولی‌ها به یک معنا است «و هو» آن معنای واحد تمامیت است.

«و تفسيرها»: عرض کردیم که در واقع «قلتُ» می شود و یک اشکال در تقدیر است حالا ایشان پاسخ می دهد اشکال هم این بود که شما می گویید صحت یک معنا دارد به نام تمامیت، اما حداقل شما دو تفسیر اینجا بیان کردید که تعدّد معنا شد.

ابتدا جناب مصنف تفاسیر را بیان می کند «بإسقاط القضاء ـ كما عن الفقهاءـ» این تفسیر صحت به ساقط شدن قضاء در خارج وقت والعاده در هنگام وقت برای فقها است «أو بموافقة الشريعة ـ كما عن المتكلّمين ـ» این به «موافقة» عطف می شود «باسقاط». بنابراین «تفسیرها» می آید و تفسیر صحت به موافقت عمل با شریعت است و همانطوری که از متکلمین بیان شده است.

«أو غير ذلك» یا غیر این دو تفسیر، مثلاً آیا تفسیرش از حیث جزء یا بحث‌های دیگر فعلاً نمی‌خواهیم وارد شویم چون دیگر می شود خارج کفایه.

پس دقت بفرمایید و تفسیر این صحت «إنّما هو بالمهمّ من لوازمها» تفسیر به مهم از لوازم آن صحت است یعنی چ؟ یعنی تفسیر تمامیت همان صحت است. اما اگر لازم مهمی دارد که می شود مسقط القضا و الاعاده. پس لازم مهمش مسقط قضا و اعاده است، ولی خود تفسیر تمامیت همان صحت است.

«لوضوح اختلافه بحسب اختلاف الأنظار»: جواب سؤال مقدّر اشکال: باز اینجا یک اشکال در تقدیر گرفته باید شود تا این «لوضوح» جواب شود برای آن «ان قلت» در تقدیر بگیریم.چرا؟ این آقایان فقها متکلمین آمدند لازم مهم را مختلف معنا کرده اند و یکی می گوید: مسقط قضاء و اعاده و دیگری می گوید: موافقت با شریعت.

جواب: به خاطر اینکه انظار متفاوت است و نگاه فقیه به فعلِ مکلف است. اما نگاه متکلم به بحث مبدأ و معاد. و نگاه اصولی یک چیز دیگری، ادبی چیزی دیگر. پس انظار متفاوت شد.

«لوضوح» به خاطر اینکه واضح و روشن است. و اختلاف آن لازم مهم به حسب اختلاف انظار فقها و متکلمین و دیگران است.

«و هذا لا يوجب تعدّد المعنى» از خارج عرض کنم گفته شد که صحّت معنایش می شود تمامیت، تام الاجزا و الشرائط و در تمام موارد جاری است اما آثارش با همدیگر فرق می کند، ما این اختلاف آثار و لوازم مهم یک چیز و این باعث نمی شود که معنایش مختلف باشد. چرا؟ به خاطر اینکه ما یک چیزهایی داریم که معنایشان متفاوت است اما در عین حال دارای آثار متفاوتی هستند و اختلاف آثار مثل اختلاف حالات مکلف است، یعنی همانطور که اختلاف حالات مکلف موجب تعدد معنای صحت یا فساد نمی ‌شود اختلاف آثار و اغراض هم سبب اختلاف معنا نخواهد شد.

مثال اختلاف حالات مکلف، مثلاً یک شخص مکلفیدر سفر است و نماز ظهرش را دو رکعت باید بخواند و اگر در غیر سفر باشد چهار رکعت، در حال اختیار باشد یا در حال غیر اختیار باشد در قیام و قعود، همه اینها یک حالاتی اند که الان بر مکلف عارض می شوند.آیا این اختلاف حالات باعث می شود که معنایشان با هم فرق کند؟ خیر.

مثلاً نماز ظهر که چهار رکعت، ایشان در سفر دو رکعت می ‌خواند یا اگر در غیر سفر باشد چهار رکعت، که این تعدد معنای صحت یا فساد نخواهد شد.

مثلا یک شخصی نماز با تیمم انجام می دهد که در یک صورت صحیح است و این عمل در صورت دیگر صحیح نخواهد بود، هرگاه آب باشد صحیح نخواهد بود و اگر آب نباشد صحیح است. و هکذا حالات دیگر. پس اختلاف حالات مکلف باعث تعدد معنای صحت و فساد نمی شود. حالا اختلاف آثار هم سبب اختلاف معنا نخواهد شد این مقدار را بخوانیم.

تطبیق متن «و هذا لا يوجب تعدّد المعنى، كما لا يوجبه اختلافها بحسب الحالات من السفر و الحضر و الاختيار و الاضطرار إلى غير ذلك، كما لا يخفى. و هذا لا يوجب تعدّد المعنى» «و هذا» این اختلاف مهم و حسب انظار موجب تعدد معنا نخواهد شد الف و لام نیابت از مضاف الیه محذف کرده است، یعنی «لایوجب تعدد الصحة» پس این اختلاف باعث نمی شود که معنای صحت متعدد شود همانطوری که نظیر می آورد.

«لايوجبه اختلافها» چه چیزی را موجب نمی‌شود؟ آن تعدد معنا را ،چه چیزی؟ «اختلافها» اختلاف همانطور که اختلاف صحت موجب تعدد معنا نخواهد شد.

کدام؟ «بحسب الحالات من السفر والحضر والاختيار و الاضطرار» یعنی شخص مکلف حالاتش متفاوت می شود، در سفر و غیر سفر ۴ رکعت نماز ظهر، حضر چهار رکعت، و در اختیار باید قائماً مصلی باشد و در حال اضطرار قعوداً. «إلى غير ذلك».

« كما لا يخفى» از موارد های دیگر مثالی زدیم به نام تیمم، که اگر آب باشد باطل و آب نباشد صحیح.

«و منه ينقدح»: از این صحبتی که گفتیم یعنی عدم تعدد معنا برای صحت، این مطلب برای ما واضح و روشن می شود چه چیزی؟ اینکه صحت و فساد امری نسبی هستند.

توضیح ذلک: اینکه از اختلاف صحت و فساد به حسب حالات مختلف برای شخص مکلف «یظهر» برای ما روشن می شود که صحت و فساد امران اعتباریان و امور نسبی و غیر حقیقی هستند، همانطوری که گفته شد ممکن است یک عملی نسبت به یک حالتی صحیح باشد مثلا تیمم با نبود آب، اما همین تیمم نسبت به حالت دیگر با وجود آب باطل باشد.

تطبیق متن

«و منه ينقدح»: از این اختلاف صحت به حسب حالات یظهر روشن می‌شود برای ما «أنّ الصحّة و الفساد أمران إضافيّان، فيختلف شيء واحد صحّة و فساداً بحسب الحالات» صحّت و فساد دو امر اضافی و اعتباری و نسبی هستند یک چیزی گاهی اوقات مختلف است من جهت صحت و فساد و به حسب حالات، همین مثال را یادداشت بفرمایید. تیمم یک چیز گاهی صحیح است و گاهی فاسد است بنا به تعبیر کتاب، به حسب یک حالت این تیمم صحیح نبود وآب به حسب حالت دیگر وجود آب فاسد و باطل است .

«فيكون تامّاً بحسب حالة وفاسداً بحسب اخرى» پس این معنا یا همین در مثالی که ما زدیم که صلاة در حالتی تام و صحیح است «بحسب حالة» بنویسید فاقد، نبود آب «ما یکون» آن معنا منظور صلاة و در مثال ما «بحسب حالة» فاقد ماء، با نبود آب «یکون تا ماً» و «بحسب حالة».

پس این صلاة به حسب یک حالت یعنی نبودِ آب تا صحیح است این «فاسداً» عطف شود برآن «تاماً» و «یکون بحسب» یک حالت دیگر که چی باشد؟ وجود ماء، بودن آب و این می شود فاسد. «فتدبّر جيّدا».

 


logo