93/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم؛ فصل پنجم: مشتق/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل پنجم: مشتق
مقدمه سوم: معنای «حال» مذکور در محمول مسأله[1]
در بیان عنوان مسأله گفتیم: اگر کسی تلبس به مبدأ داشته باشد «فی الحال»، تلبس حقیقی است؛ یعنی مشتقی که در «فی الحال» صادر بشود، تلبس حقیقی دارد.
در تعیین مراد از «حال» در عنوان مسأله، شش احتمال ذکر شده است:[2]
اول: زمان نطق؛ دوم: حال نطق؛ سوم: زمان نسبت؛ چهارم: حال نسبت؛ پنجم: زمان تلبس؛ ششم: حال تلبس.
پس سه محور در اینجا مطرح است: «نطق»، «تلبس» و «نسبت». این نسبت همان است که در کلام قدماء از آن به «جری» تعبیر میکردند؛ مثلاً میفرمودند مراد از «حال»، یا «زمان جری» است یا «حال جری». در هر یک از اینها نیز میگفتند یا به «زمان» است یا به «حال» تعبیر میکنیم؛ مثلاً «زمان نطق» یا «حال نطق».
مراد از «حال» در عنوان مسأله، حال تلبس است، نه حال نطق (به معنای زمان نطق)، نه حال نسبت و نه زمان هیچکدام.
یعنی در حمل و اسناد مشتق به ذات و جاری شدن آن بر ذات، اگر از نظر حال فعلیت تلبس باشد، هیچ نزاعی در حقیقت آن نیست؛ و اگر از نظر تقدم فعلیت تلبس باشد، محل نزاع خواهد بود.
احتمال اول: زمان نطق
برخی گفتهاند مراد از «حال»، زمان نطق است؛ یعنی در همان وقتی که شما لفظ مشتق را ادا میکنید، اگر در همان زمان، تلبس به مبدأ وجود داشته باشد، حقیقت است، و اگر در همان زمان، تلبس نباشد، مجاز خواهد بود.
دو اشکال بر این احتمال:
این احتمال قطعا مراد نیست، زیرا:
اولاً: چنانکه صاحب کفایه(قدسسره)[3] فرمودهاند، اگر مراد زمان نطق باشد، لازم میآید استعمال عباراتی مثل: «کان زید ضارباً أمس» یا «سیکون غداً ضارباً» که در آنها، تلبس زید به «ضرب» در گذشته یا آینده است، مجازی باشد؛ با اینکه این استعمالها حقیقی است.
در این مثالها، ما تلبس زید را در گذشته یا آینده خبر میدهیم و این در حالی است که در همان زمان نطق، از آن خبر میدهیم. در واقع، تلبس در گذشته یا آینده واقع شده است و ما در زمان حاضر، از آن حکایت میکنیم، بدون آنکه این کار، مجازی باشد. البته مثال «کان زید ضارباً أمس» گرچه ناظر به گذشته است، محل نزاع ما نیست؛ زیرا در این مثال، ما تلبس زید را در همان زمان گذشته نقل میکنیم، یعنی گزارش میکنیم که او در همان گذشته متلبس بوده است.
بحث ما جایی است که در همان لحظه تکلم، به زیدی که الان هیچ تلبسی به مبدأ ندارد، اطلاق مشتق کنیم. یعنی هماکنون بگوییم «زید ضارب» در حالی که زید الان ضارب نیست و تلبسی به «ضرب» ندارد، بلکه قبلاً ضارب بوده و تلبس او منقضی شده است.
اگر «زمان نطق» را ملاک بگیریم، در اینگونه موارد، باید بگوییم اطلاق مجاز است، و این لازمهای ناصحیح خواهد بود.
ثانیاً: محقق اصفهانی(قدسسره)[4] و پس از او محقق خوئی(قدسسره)[5] تصریح کردهاند که زمان، از مدالیل اسماء و بهطور خاص از مدالیل اوصاف، خارج است؛[6] چنانکه گاه، نه مبدأ وصف، زمانی دارد و نه تلبس ذات به مبدأ، مانند وجودات مفارقه و مجردات که فراتر از زمان هستند.
مانند علم خداوند در «عَلِمَ اللهُ» که نه مبدأ (یعنی علم الهی) زمانی دارد و نه ذات حق که متلبس به این مبدأ است، زمانی است.
توضیح علم خداوند: علم خداوند بر دو قسم است: علم ذاتی و علم فعلی.
علم ذاتی حق، یا اجمالی است یا تفصیلی؛ که علم اجمالی مربوط به عالم «احدیت» و علم تفصیلی مربوط به عالم «واحدیت» (عالم اسماء و صفات الهی) میباشد.
علم فعلی خداوند، مقام «وجود منبسط» است که مقام مشیت مطلقه است. مرحوم آقای شاهآبادی(قدسسره) تعبیر میکردند به مقام ولایت کلیه الهیه؛ و اهلبیت( عین علم فعلی ذات حق هستند.
حتی علم فعلی خداوند نیز مجرد از زمان است، زیرا عالم مشیت کلیه هم مجرد از زمان است. این وجود، اطلاق دارد؛ همانطور که پیشتر گفتیم دو نوع اطلاق در وجود هست: اطلاق قیّومی (که همان ذات حق است) و اطلاق متقوّمی (که وجود اهلبیت( است) که متقوم به وجود ذات حقاند. هر دو اطلاق دارند، یعنی حدّ زمانی ندارند و مجرد از زمان هستند.
مرحوم اصفهانی(قدسسره) بحث خود را منحصر به ذات حق نمیداند، بلکه آن را شامل همه مفارقات و مجردات از زمان میداند.
نتیجه این اشکال: این اشکال عام است و در تمام احتمالاتی که زمان را دخیل بدانند (یعنی «زمان نطق»، «زمان نسبت» و «زمان تلبس») جاری خواهد بود.
بحث پیشتر ما که گفتیم مشتقات بر زمان دلالت ندارند، در اینجا نیز مفید است و نشان میدهد که هر سه قولی که به دخالت زمان قائلاند، گرفتار همین اشکال هستند.
احتمال دوم: حال نطق[7]
این نظر، مختار علامه سیدعلی بهبهانی رامهرمزی(قدسسره) است که از پیروان مسلک شیخ هادی طهرانی(قدسسره) بوده است. ایشان این احتمال را در مقالات، ذیل مباحث الألفاظ، مطرح کرده است.[8]
اشکال بر احتمال دوم:[9]
این احتمال نیز مردود است؛ همان دلیلی که در اشکال اول ذیل احتمال اول، از صاحب کفایه(قدسسره) نقل شد، در اینجا نیز جاری است. یعنی در مثال «کان زید ضارباً أمس»، چون در حال نطق این جمله را بیان کردهاید، باید بگویید این مثال داخل در محل نزاع است، حال آنکه اساساً بحث ما در اینگونه مثالها نیست.
البته اشکال دومی که محقق اصفهانی(قدسسره) بر احتمال اول وارد کردند، در اینجا جاری نیست؛ زیرا در این احتمال، «زمان» به معنای مصطلح، دخالتی ندارد و این احتمال، عمومیت دارد و حتی «زمانیات» را نیز شامل میشود.
با این حال، همان اشکال اول در اینجا وجود دارد. مثلاً، فرض کنیم بخواهیم درباره یک وجود مفارق و مجرد از زمان، حکم کنیم و بر او نسبت «علم» بدهیم، با لحاظ حال که دارای علم بوده است؛ و فرض کنیم در زمان نطق، دارای علم نباشد.
اگر بگوییم «کان عالماً» و این جمله را به لحاظ حالی بگوییم که او علم داشته است، در اینجا چون لحاظ ما همان حال تلبس بوده است، باید بگوییم اطلاق این جمله حقیقت است، نه مجاز.
احتمال سوم: زمان نسبت
مراد از نسبت دراینجا نسبت کلامی است.
دو اشکال بر این احتمال:
اولاً: اگر بگوییم «زید فردا ضارب خواهد بود» در این جمله، هم «تلبس» و هم «نسبت»، استقبالی است؛ و تردیدی نیست که این استعمال، مجازی نیست، در حالی که بنا بر این قول، باید حقیقی باشد.
توضیح: نسبت دادن دو گونه است:
1. گاهی نسبت میدهیم به کسی که میدانیم فردا به مقام یا حالتی میرسد، مثلاً میگوییم: «فردا دکتر خواهد شد».
2. گاهی بدون توجه به آینده، میگوییم: «او دکتر است» و همین الان قصد میکنیم که او الان دکتر است.
اگر همین الان بگوییم «او دکتر است» در حالی که به آیندهاش نظر نداریم، این مجاز است. اما اگر بگوییم «او فردا دکتر میشود» و لحاظ ما آینده باشد، این حقیقت است؛ چون نمیگوییم اکنون متلبس است، بلکه میگوییم بعداً متلبس خواهد شد.
مراد اعلام در این احتمال، از «نسبت»، نسبت در قضیه لفظیه است نه نسبت حقیقی، به معنای اتصاف واقعی یا همان تلبس.
بنابراین، وقتی جملهای بیان میشود و «نسبت لفظیه» ایجاد میشود، این امر در زمان حال اتفاق میافتد، ولی «اتصاف» و «نسبت حقیقی»، مربوط به آینده است و از آنجا که ما گفتهایم «فردا ضارب میشود»، مجازگویی نکردهایم.
حال اگر شما بگویید مراد از «حال»، «زمان نسبت» است، جمله «سیکونُ ضارباً» باید مجازی تلقی شود؛ چون به لحاظ زمان نسبت (یعنی در همین زمان حال) آن را میسنجید، بیآنکه کاری به تلبس داشته باشید، و این خلاف حقیقت خواهد بود.
ثانیاً: گاهی «وصف»، در موجودات مجرد از زمان جاری میشود که اصلاً افق زمانی ندارند.
احتمال چهارم: حال نسبت[10]
اشکال بر این احتمال:
این احتمال نیز مردود است، به همان دلیلی که در اشکال اول ذیل احتمال سوم بیان شد.
احتمال پنجم: زمان تلبس
دو اشکال بر این احتمال:
اولاً: همانگونه که محقق اصفهانی(قدسسره) ذیل احتمال اول بیان فرمودند، ورود زمان در اینجا گرفتار همان ایراد میشود.
ثانیاً: مقید ساختن تلبس به «زمان» آن لغو است؛ زیرا در امور زمانی، تلبس به مبدأ از زمانش جداشدنی نیست. در غیرزمانیات مانند مجردات نیز، این معنا اساساً موضوعیت ندارد و باطل است.
احتمال ششم: حال تلبس[11]
پس از بطلان سایر احتمالات، این وجه اخیر متعین است و از اشکالات وارده به دیگر احتمالات سالم میباشد.([12] ) بنابراین، از میان شش احتمال، صحیح همان احتمال «حال تلبس» است.
نتیجه آنکه: ملاک، حال تلبس است و هرگاه حال تلبس منقضی شود، بحث مجاز یا حقیقت مطرح خواهد بود. اما پیش از انقضاء، در صورتی که نسبت به خود حال تلبس به کار بریم، اطلاق مشتق نسبت به حال تلبس، حقیقت خواهد بود.