93/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم
اشکال دوم: جواز تمسک به اطلاق بنابر هر دو قول (صحیحی و اعمی)[1]
برخی میگویند ملاک جواز تمسک به اطلاق، این است که متکلم در مقام بیان باشد و قرینهای بر تقیید وجود نداشته باشد؛ در این ملاک، فرقی میان اعمی و صحیحی نیست.
به همین جهت، فقها به اطلاق صحیحه حمّاد که در مقام بیان همه اجزاء و شرایط نماز است، تمسک کردهاند. در این روایت، امام(علیهالسلام) همه اجزاء نماز را از تکبیر تا سلام بیان فرمودهاند و چون استعاذه را ذکر نکردهاند، به اطلاق آن برای عدم وجوب استعاذه استناد کردهاند. همینطور در اختلاف بر سر تعداد تسبیحات اربعه نیز، میتوان به همین اطلاق صحیحه حماد تمسک کرد.
پاسخ محقق خویی(قدسسره):[2]
اوّلاً: همانگونه که پیشتر گذشت، تمسک به اطلاق لفظی متوقف بر مقدمات حکمت است، و مقدمه اول آن (در قول به صحیح) در اینجا مفقود است. این مقدمه آن است که لفظ دارای شمولی باشد که شامل دستکم دو فرد یا دو مورد شود.
بنابر قول صحیحی، این شرط وجود ندارد؛ زیرا از ابتدا معلوم نیست که «صلاة»ی که مثلاً تنها یک تسبیح دارد، آیا «صلاة» محسوب میشود یا نه. بر اساس دیدگاه صحیحی، فقط «صلاة صحیح» عنوان «صلاة» را دارد، و در اینجا «نماز بدون سه تسبیح» در صحت و صدق عنوان «صلاة» مشکوک است. تمسک به عنوان «صلاة» در چنین فرضی، شبیه تمسک به عام در شبهه مصداقیه خواهد بود.
مثال: فرض کنید برای طلاب شهریهای تعیین شده باشد. اگر شخصی شغل دیگری دارد و گاهی شأن طلبگی هم دارد، در این صورت طلبه بودن وی مشکوک است، و نمیتوان به عنوان «طلاب» تمسک کرد و به او شهریه پرداخت. همینطور در بحث ما، «صلاة صحیح» نسبت به نماز با یک تسبیح معلوم نیست که آن را شامل شود یا نه؛ پس این نیز شبهه مصداقیه خواهد بود.
ثانیاً: تمسک فقها به اطلاق صحیحه حمّاد، مربوط به بحث ما نیست؛ زیرا اطلاق در صحیحه حمّاد اطلاق مقامی است، در حالی که محل بحث ما اطلاق لفظی است.
در این روایت، لفظ «صلاة» اطلاقی ندارد؛ بلکه خود روایت (از جهت مقام بیان) اطلاق دارد و ما به اطلاق روایت تمسک میکنیم. در اطلاق مقامی، شارع از ابتدا اجزاء نماز را یک به یک ذکر میکند. در همین روایت میگوییم: امام(علیهالسلام) این جزء و جزء دیگر و همینطور باقی اجزاء را بیان فرمود، اما فلان جزء را ذکر نکرد. این نوع اطلاق را اطلاق مقامی گویند، زیرا کاری به خود لفظ «صلاة» و شمول آن به افراد مختلف نداریم.
تشخیص اطلاق مقامی از اطلاق لفظی این است که اگر لفظ «صلاة» متعلق امر واقع شده باشد و تقیید بخورد یا نخورد، اطلاق یا تقیید لفظی خواهد بود. اما اگر لفظ «صلاة» ذکر نشده باشد و اجزای آن به طور مستقل بیان شوند، اطلاق، مقامی است.
اطلاق مقامی ثابت میکند که «صلاة صحیح» شامل «صلاة» با یک تسبیح نیز میشود، همانطور که شامل «صلاة» با سه تسبیح نیز میگردد. اما چون این اطلاق لفظی، مدلول اطلاق مقامی است، دیگر نمیتوان آن را به عنوان یک دلیل مستقل لحاظ کرد، بلکه تنها به عنوان مدلول یک دلیل مقامی میتوان آن را پذیرفت.
اشکال سوم: عدم جواز تمسک به اطلاق بر هر دو قول[3]
اطلاق و تقیید در عبادات، به مأمورٌبه (یعنی متعلق امر شارع) مربوط است، نه به مسمّی (مانند طبیعت «نماز»). زیرا اطلاق و تقیید در کلام شارع، نسبت به مراد شارع است، نه نسبت به مفهوم لغوی یا موضوعله آن.
ما در بحث اطلاق و تقیید با یک امر روبرو هستیم که بر مأمورٌبه تعلق گرفته، و بررسی میکنیم که آیا آن مأمورٌبه تقیید خورده یا نه. کاری به موضوعله و مسمّی آن مأمورٌبه نداریم.
متعلق امر شارع، حصه خاصی از مسمّی است، و آن حصه صحیح میباشد؛ زیرا شارع هرگز به حصه فاسد یا جامع بین صحیح و فاسد امر نمیکند.
بنابراین، چه صحت در مسمّی اخذ شده باشد (چنانکه در قول صحیحی است) و چه صحت در مأمورٌبه اخذ شده باشد (که اعمی ناگزیر به التزام به آن است)، در هر دو صورت، صحت جزء متعلق امر است. حتی بر مبنای قول به اعم نیز، گرچه صحت در موضوعله «صلاة» نیست، اما نمیتوان انکار کرد که صحت در متعلق امر و مأمورٌبه وجود دارد.
نتیجه: تمسک به اطلاق لفظی در متعلق امر، نه برای صحیحی ممکن است و نه برای اعمی؛ زیرا مأمورٌبه همواره «صلاة صحیح» است و ما نمیدانیم که آیا این مأمورٌبه از ابتدا شامل نمازی که تنها یک بار «تسبیحات اربعه» گفته شده میشود یا خیر. این شک یک شبهه مصداقیه است و تمسک به اطلاق در چنین فرضی، تمسک به اطلاق در شبهه مصداقیه خواهد بود، که جایز نیست.
پاسخ:[4]
بزرگانی چون شیخ انصاری(قدسسره)، محقق نائینی(قدسسره)[5] ، محقق عراقی(قدسسره)، محقق خویی(قدسسره)[6] و دیگران به دفع این اشکال پرداختهاند که برای اختصار از تفصیل آن میگذریم.[7]
حق پاسخ این است که:
اصلاً بحث ما در «صحیح و اعم» این است که آن صلاتی که مأمورٌبه است و امر به آن تعلق گرفته، آیا همان «صلاة صحیح» است یا «صلاة اعم»؟
قول اعمی چنین میگوید: امر شارع در واقعیت به «صلاة صحیح» تعلق گرفته و مطلوب واقعی شارع همان نماز صحیح است، امّا در صیغهی امر و تعبیر لفظی شارع – یعنی جایی که میخواهیم به اطلاق آن تمسک کنیم – بحث این است که آیا آن صیغه بر «صلاة اعم» رفته یا بر «صلاة صحیح»؟ اعمی میگوید: صیغهی امر، بر «صلاة اعم» وارد شده است.
به عبارت دیگر، شارع برای اینکه مأمورٌبهِ واقعی – که همان صلاة صحیح است – را برای ما بیان کند، فرموده است: «أَقِیمُوا الصَّلَاةَ» و سپس با افزودن قیودی، آن را به «صلاة صحیح» رسانده است. پس بحث ما اینجا این نیست که مأمورٌبه در مقام ثبوت چیست (که قطعاً حصه صحیح مأمورٌبه است)، بلکه محل بحث، لفظ «صلاة» در مقام اثبات است؛ و اینکه «صلاة» در تعبیراتی مثل «أَقِیمُوا الصَّلَاةَ» چه معنایی دارد و موضوعله آن چیست.
ازاینرو، هیچ منافاتی ندارد که مأمورٌبه (و مطلوب واقعی شارع) صلاة صحیح باشد، ولی «صلاة»یی که در متن و لفظ شارع آمده، در موضوعله خود اعم باشد و شارع با اضافه کردن قیود، افراد صحیح آن را به ما معرفی کند.
در توضیح این مطلب، باید گفت: بر مبنای قول به اعم، ظاهر تعلق امر به طبیعت نماز، مطلوبیت آن طبیعت به نحو اطلاق و شمول همه افراد آن است، مگر اینکه قرینهای بر خروج برخی از افراد داشته باشیم. بنابراین، در موارد شک، به اصالةالاطلاق تمسک میکنیم و مطلوبیت و صحت آن فرد را نزد شارع اثبات میکنیم.
به بیان دیگر، مأمورٌبه همان طبیعت صلاة است، با همه افرادش به اعتبار اطلاق طبیعت، مگر اینکه دلیلی بر تقیید آورده شود. بنابراین، تا زمانی که تقیید به جزء یا شرطی ثابت نشود، همان طبیعت – با شمول بر فرد فاقد یا واجد آن جزء یا شرط – مطلوب شارع و صحیح خواهد بود.
البته ما میدانیم که در مقام ثبوت، امر به حصههای صحیح نماز تعلق گرفته است؛ این نکته به حکم عقل پذیرفته شده است، هرچند وصف صحت در متعلق امر اخذ نشده، بلکه صحت انتزاعی است. اثبات اینکه کدام افراد صحیحاند، به ادلهای بستگی دارد که دلالت بر تقیید به اجزاء و شرایط دارند.
این ادله، گاهی بهگونهایاند که افراد صحیح را مستقیماً معرفی میکنند، و گاهی باید با اصالةالاطلاق در مورد برخی اجزاء یا شرایط، اثبات کنیم که حتی فرد فاقد آن جزء یا شرط نیز از افراد صحیح محسوب میشود – مگر آنکه دلیل خاصی بر اخراج آن فرد وجود داشته باشد.