« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

93/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم/الوضع /المقدمة

 

موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم

 

قول سوم: وضع الفاظ برای اعم

این قول، مختار محقق اصفهانی[1] ، محقق حائری[2] ، محقق عراقی[3] ، محقق خویی(قدس‌سرهم)[4] و بعض الاساطین(دام‌ظله)[5] است. همچنین در تقریرات جمعی از بزرگان اصولی، مانند تهذیب الأصول[6] ، منتقی الأصول[7] و مباحث دلیل لفظی از بحوث فی علم الأصول[8] ، این نظریه به طور کامل پذیرفته و صحیح دانسته شده است.

این دیدگاه بر این است که موضوع له صلات، «کلّما صدق علیه اسم الصلاة ولو کانت فاسدة» است؛ یعنی هر عملی که «صلاة» بر آن صدق کند، حتی اگر نماز فاسد و باطل باشد، داخل در موضوع‌له است، مشروط بر اینکه عرف بتواند بر آن اطلاق «صلاة» کند. زیرا برخی اعمال، هرچند شبیه به نماز هستند ولی عرف به آن‌ها «صلاة» نمی‌گوید (برای مثال اگر تمام اجزاء را داشته باشد ولی ترتیب رعایت نشده باشد). پس نماز اعم، موضوع‌له ما است و لازم نیست قید «صحیح» را داشته باشد.

ذکز این نکته هم لازم است که اگر «صلاة» را به معنای اعم در نظر بگیریم، اطلاق آن بر فرد صحیح، اطلاق حقیقی خواهد بود، نه مجازی، چون نماز صحیح نیز یکی از مصادیق نماز اعم است. اما اگر «صلاة» را در معنای صحیح بدانیم (نظریه دوم)، در این صورت استعمال آن در معنای اعم، مجازی و ادعایی خواهد بود.

ادله قول سوم (وضع الفاظ برای اعم):

دلیل اول:

عدم امکان وضع برای صحیح به خاطر نبودن جامع میان افراد صحیحی، در حالی که جامع میان افراد اعمی موجود است.

محقق خویی(قدس‌سره) می‌گوید: «إن ألفاظ العبادات - كالصلاة و نحوها - موضوعة للجامع بين الأفراد الصحيحة و الفاسدة، لا لخصوص الجامع بين الأفراد الصحيحة.

و من هنا لا مجال للنزاع في مقام الإثبات عن أن الألفاظ موضوعة للصحيح أو للأعم، فإن النزاع في هذا المقام متفرّع على إمكان تصوير الجامع على كلا القولين معاً، فإذا لم يمكن تصويره إلا على أحدهما (و هو القول بالأعمّ) فلامجال له أصلا، إذاً لابدّ من الالتزام بالقول بالأعم و لامناص عنه، هذا من ناحية»؛[9] الفاظ عبادات مانند نماز و امثال آن برای جامع میان افراد صحیح و فاسد وضع شده‌اند، نه برای خصوص جامع افراد صحیح. از این رو، جایی برای نزاع در مقام اثبات درباره موضوع‌له الفاظ (صحیح یا اعم) وجود ندارد؛ زیرا نزاع در این مقام متفرع بر امکان تصویر جامع در هر دو مبناست، و اگر تصویر جامع فقط در یک طرف (یعنی اعم) ممکن باشد، اساساً جایی برای نزاع نیست و ناگزیر باید به قول اعم ملتزم شد.

ملاحظه بر این دلیل:

آنچه پیش‌تر درباره تصویر جامع بر هر دو قول بیان شد، پاسخ این دلیل است.

دلیل دوم:

ارتکاز متشرعه این است که لفظ نماز بدون هیچ عنايتی، هم بر فرد صحیح و هم بر فرد فاسد به یکسان اطلاق می‌شود؛ به گونه‌ای که هنگام استعمال لفظ در فرد فاسد، هیچ‌گاه ملتفت به قرینه مجاز یا استعمال به عنايت و توسعه نیستند. پس اگر لفظ فقط برای صحیح وضع شده بود، باید در استعمال برای فاسد، عنايت یا قرینه‌ای لحاظ می‌شد، در حالی که چنین نیست و استعمال در هر دو به یک صورت است؛ چنان‌که می‌گوییم: فلانی نماز صحیح خواند، یا آن نماز صحیح است، و همین طور می‌گوییم: فلانی نماز فاسد خواند، یا آن نماز فاسد است. چون استعمالات متشرعه تابع استعمالات شرعی است، این ارتکاز، کاشف از عموم معنای موضوع‌له نزد شارع نیز هست.[10]

ملاحظه بر این دلیل:

آنچه ایشان فرموده، هرچند متین است، اما صحیح بودنش نسبت به ما، مربوط به بعد از تحقق وضع تعیّنی است که در قول چهارم خواهد آمد. اما نسبت به زمان شارع، پیش از آنکه کثرت استعمال محقق شود، وضع تعیینی اقتضای حمل بر معنای صحیح دارد. پس سخن محقق خویی(قدس‌سره) تنها بعد از تحقق وضع تعیّنی به واسطه کثرت استعمال تمام است.

دلیل سوم:

قائلین به قول اعم، همانند قائلین به قول صحیح، برای اثبات مدعای خود به «تبادر» استدلال کرده‌اند. هر دو گروه مدعی تبادرند و می‌گویند این معنا بدون نیاز به قرینه، موضوع‌له «صلاة» است.

مسلّماً برای یکی از این دو معنا قرائنی وجود داشته که نادیده گرفته شده و نوعی تسامح رخ داده است.

دلیل چهارم:

قائلین به صحیح، صحت سلب را از معنای اعم ادعا کرده‌اند، و قائلین به اعم، عدم صحت سلب را از این معنا ادعا می‌کنند. آنان می‌گویند: در مورد نماز فاسد می‌گوییم «الصلاة فاسدة» و این یعنی اطلاق «صلاة» بر نماز فاسد صحیح است. همچنین تعابیری نظیر «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب» را حمل بر معنای صحیح می‌کنند و می‌گویند: در اینگونه موارد، «صلاة» با قرینه در معنای صحیح به کار رفته است.

صحیحی‌ها می‌گویند: اگر واقعاً «صلاة» در معنای اعم موضوع‌له باشد، عبارت «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب» به معنای «اصلاً نماز وجود ندارد» خواهد بود، در حالی که بنابر قول به اعم، صلات فاسد نیز جزو موضوع‌له است، و نفی آن معنا ندارد. پس باید بگوییم که قیدی مقدّر است و عبارت «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب»، به معنای «لا صلاة صحیحة إلا بفاتحة الکتاب».

البته ظاهر عبارت، این است که «لا صلاة موجودة إلا بفاتحة الکتاب»؛ یعنی اصلاً نمازی وجود ندارد. بنابراین، قائلین به اعم با افزودن «صحیحه»، از ظاهر عدول کرده و مرتکب خلاف ظاهر شده‌اند.

دلیل پنجم:

استدلال به اخبار و روایات بسیاری که واژه «صلاة» را در معنای اعم استعمال کرده‌اند. به عنوان مثال، در آن استعمالاتی که چنین آمده است که: «نمازی که رکوع نداشته باشد یا سجود نداشته باشد، باطل است.» در اینجا واژه «صلاة» بر عمل فاسد اطلاق شده است.

و دلایل دیگری نیز برای این قول وجود دارد که از ذکر آن‌ها صرف نظر می‌شود.[11]

قول چهارم: نظریه استاد

این نظریه مبتنی بر همان «برهان لمّی» است که در نظریه صاحب کفایه(قدس‌سره) و استاد محقق بهجت(قدس‌سره) مطرح شد و ما آن را صحیح دانستیم.

برهان لمّ چنین بود: شارع، همانند سایر واضعان الفاظ، سیره‌اش این است که الفاظ را در ماهیات مخترعه شرعیه، برای معانی‌ای که مطلوب اوست، وضع کند. و آنچه ابتدا و بالذات مطلوب شارع است، «صلاة صحیح» می‌باشد. سیره واضعان نیز چنین است که برای مطلوب اولی، وضع می‌کنند.

به عبارت دیگر، از حیث «حکمت وضع» نیز، مخترعات شرعیه باید آثاری بر آن‌ها بار شود، و هدف غایی شارع همان آثار است؛ و عمل مخصوصی که این آثار را به دنبال دارد، «صلاة صحیح» است. پس شارع در آغاز، صلاتی را می‌خواهد که صحیح و اثرگذار باشد (وضع تعیینی). اما در مقام استعمال، نیاز پیدا می‌کند که لفظ «نماز» را در معنای اعم نیز به کار ببرد. در این مرحله، آن را به قرینه، در معنای اعم استعمال می‌کند.

بنابراین، پس از تثبیت مبنای صحیحی به وسیله «وضع تعیینی»، می‌گوییم: کثرت استعمال در مرحله دوم، موجب تحقق «وضع تعیّنی» شده است. به گونه‌ای که واژه «نماز» در معنای اعم از صحیح و فاسد، بدون نیاز به قرینه به کار می‌رود.

نکته مهم آن است که شارع در ابتدای امر، کاری به «نماز اعم» ندارد، بلکه از همان ابتدا، نماز صحیح و اثرگذار را می‌خواهد. اما پس از مدتی، به خاطر شیوع استعمال «صلاة» در موارد فاسد نیز، «وضع تعیّنی» برای آن پیدا می‌شود.

پس در اینجا هم «وضع تعیینی» برای معنای صحیح داریم، و هم «وضع تعیّنی» برای خصوص حصه فاسد نماز. البته برخی اصولیین، متعلق وضع تعیّنی را معنای اعم می‌دانند، اما بر مبنای ما که تحقق وضع تعیینی را برای افراد صحیح می‌دانیم، متعلق وضع تعیّنی، خصوص حصه فاسد خواهد بود.

اگر وضع تعیّنی در طول وضع تعیینی باشد، این توسعه باعث می‌شود که گویا یک وضع واحد برای معنای اعم پیدا شده است. اما اگر وضع تعیّنی و تعیینی در عرض هم باشند، این امر موجب اجمال معنا و عدم تعیین معنای مستعمل فیه می‌شود، و در برخی موارد از حیث اطلاق مشکل‌ساز است.

حق آن است که این توسعه در طول وضع تعیینی واقع شده است؛ زیرا همان لفظی که بر معنای صحیح دلالت داشت، به قرینه مناسبت و مشابهت، بر فرد فاسد نیز دلالت یافته است، بدون نیاز به قرینه جدید یا حیثیت دیگری.

تنبیه: در ثمره بحث

در اینجا دو ثمره وجود دارد:[12]

ثمره اول: جریان برائت یا اشتغال[13]

در این مسئله پنج قول وجود دارد:[14]

قول اول: نظریه محقق قمی[15] و سید علی طباطبایی(قدس‌سرهما)[16]

محقق قمی(قدس‌سره) در قوانین و سید طباطبایی(قدس‌سره) در برخی عبارات ریاض فرموده‌اند: صحیحی به «اشتغال» تمسک می‌کند و اعمی به «برائت».

توضیح مطلب: اگر بگوییم نماز برای صحیح وضع شده است، هرگاه در جزئیت یا شرطیت چیزی در نماز شک کنیم، قاعده اشتغال جاری می‌شود. اما اگر بگوییم نماز برای اعم وضع شده است، در چنین موردی برائت جاری خواهد شد.

علّت این تفاوت آن است که در صورت قول به صحیح، اگر در جزئیت یا شرطیت جزئی شک شود، چون موضوع‌له «صلاة»، نماز صحیح است، معنای این شک، شک در اصل «صلاة» است؛ یعنی شک در تحقق نماز مأمورٌبه بدون آن جزء یا شرط. در حقیقت، شک در این است که آیا این عمل اصلاً «نماز» است یا خیر، که به شک در صلاتیت برمی‌گردد. و چون قاعده در مقام امتثال، «اشتغال» است، برای تحصیل یقین به فراغ ذمه باید احتیاط شود.

مثال: بیشتر اعلام معتقدند که یک مرتبه گفتن «تسبیحات اربعه» کفایت می‌کند. حال اگر کسی یک مرتبه بگوید و شک کند که آیا سه مرتبه لازم است یا خیر، بنابر قول به صحیح، این شک در حقیقت، شک در اصل صلاتیت است؛ لذا باید آن سه مرتبه را نیز بیاورد.

اما اگر بگوییم نماز برای اعم وضع شده است، نماز حتی بر فاقد جزء یا شرط مشکوک نیز صدق خواهد کرد و تحقق می‌یابد. در این صورت، شک ما شک در اصل صلات نیست، بلکه شک در این است که آیا اجزاء مأمورٌبه بیش از آن مقداری است که انجام داده‌ام یا نه؛ و این در واقع شک در «اقل و اکثر ارتباطی» است و قاعده در اینجا، برائت نسبت به اکثر است.

قول دوم: نظریه شیخ انصاری و محقق خراسانی(قدس‌سرهما)[17]

در این دیدگاه، کاری به صحیح یا اعم بودن موضوع‌له نداریم، بلکه جریان اصل برائت یا اشتغال در شک در جزئیت یا شرطیت، متفرع است بر قبول یا عدم قبول «انحلال علم اجمالی» در اقل و اکثر ارتباطی. اگر انحلال را بپذیریم، برائت جاری می‌شود و اگر انحلال را نپذیریم و بگوییم علم اجمالی وجود دارد، اشتغال جاری می‌گردد.

علتش این است که اقتضای علم اجمالی این است که اگر در شرطیت چیزی شک کردیم و علم اجمالی هم وجود داشت، باید به مقتضای علم اجمالی آن را انجام دهیم؛ چون علم اجمالی داریم به وجود واجبی که دارای اجزایی است، و در اجزاء شک داریم. در این حالت، اجزاء مشکوک، اطراف علم اجمالی‌اند و باید همه آن‌ها انجام شوند. بنابراین، مناط در اینجا، وجود یا عدم وجود علم اجمالی است.

در اقل و اکثر ارتباطی، چون مشهور اصولیون قائل به انحلال علم اجمالی هستند، به همین جهت به جریان برائت حکم کرده‌اند؛ بدون فرق میان صحیحی و اعمی.

قول سوم: نظریه محقق نائینی(قدس‌سره)[18]

محقق نائینی(قدس‌سره) مبنای شیخ انصاری(قدس‌سره) و صاحب کفایه(قدس‌سره) را در قول به «اعـم» می‌پذیرد([19] )، اما می‌گوید: « إنّ الوضع للصحیح لایمکن إلّا بتقیید المسمّی إمّا من ناحیة المعلولات أو من ناحیة العلل و حیث إنّه یؤخذ أمر آخر خارج عن المأتيّ به في المأمور به، لابدّ من القول بالاشتغال.»([20] )؛ لازمه قول به صحیح، جریان «اشتغال» است، زیرا در این صورت، شک در اصل صلاتیت است؛ همان‌گونه که محقق قمی و صاحب ریاض نیز گفته‌اند.

اما در مبنای قول به اعم، چون در هر حال «صلاة» تحقق دارد، اگر شک در جزئیت پیش آید، احتیاط لازم نیست، بلکه مبنای شیخ(قدس‌سره) و صاحب کفایه(قدس‌سره) جاری می‌شود. یعنی اگر اعمی باشیم و شک در جزئیت کنیم، و از سوی دیگر قائل باشیم که علم اجمالی وجود دارد، در این صورت، گرچه اعمی هستیم اما باید قاعده اشتغال جاری شود؛ زیرا علم اجمالی اقتضا می‌کند که تمام اطراف به جا آورده شود.

اما اگر بنابر قول مشهور، قائل به انحلال علم اجمالی شویم، برائت جاری خواهد بود.

توضیح: وضع برای صحیح، جز با تقیید مسمّی (ماهیت) به لحاظ معلول (مثل مُسقطیت اعاده و قضا) یا به لحاظ علت (مثل نهی از فحشا) ممکن نیست. در این صورت، مأمورٌبه، نماز با این عنوان است، و آنچه در خارج انجام می‌شود، صرفاً سبب تحقق مأمورٌبه است، نه عین آن؛ زیرا عنوانی که یا از ناحیه علت است یا معلول، در فعل انجام‌شده نیست، بلکه در مأمورٌبه لحاظ شده است. بنابراین، اگر مکلف نماز را بدون جزء یا شرط مشکوک انجام دهد، در تحقق مأمورٌبه شک می‌کند، و شک در مأمورٌبه، شک در «محصّل» است و قاعده، «اشتغال» خواهد بود.

محقق نائینی(قدس‌سره) در ادامه می‌گوید: «أمّا ذهاب المشهور القائلین بالصحیح إلى البراءة، فإمّا أن یحمل على الغفلة منهم عن مبناهم أو على تخیّلهم إمکان تصویر الجامع بلا تقید بأمر آخر. نعم، جریان البراءة على الأعمّ مبنيّ على الانحلال الذي هو مقتضی التحقیق في محلّه»[21] ؛ اینکه بعض مشهور صحیحی‌ها قائل به برائت شده‌اند، یا به دلیل غفلت از مبنای خودشان است، یا به دلیل این تصور است که می‌توان جامع را بدون تقیید به امر دیگر تصویر کرد. البته جریان برائت در قول به اعم، مبتنی بر پذیرش انحلال علم اجمالی است که مقتضای تحقیق، همان قول مشهور است.

ملاحظه بر این قول:[22]

آنچه درباره وضع برای صحیح و تقیید مسمّی به امر خارج از مأتَی‌به فرض شده، مخدوش است؛ زیرا عنوانی که یا از ناحیه علت است یا معلول، فقط معرف مسمّی است و داخل در آن نیست، چنانکه محقق اصفهانی(قدس‌سره) تصریح کرده است.

 


[1] ‌. نهایة الدرایة، ط.مؤسسة آل البیت(.، ج1، ص125؛ في ص84: «مقتضی النظر الدقیق هو الوضع للأعم»
[2] ‌. درر الأصول، ص51: «الإنصاف أنّا لانفهم من الصلاة و نظائرها إلّا الحقیقة التي تنطبق على الصحیح و الفاسد و نری أنّ لفظ الصلاة في قولنا: "الصلاة إمّا صحیحة أو فاسدة" لیس فیه تجوّز و ملاحظة علاقة صوریة بین ما أردنا من اللفظ و بین المعنی الحقیقي له و هذا ظاهر عند من راجع وجدانه و أنصف» الخ.
[6] ‌. تهذیب الأصول، ج1، ص63.
[7] ‌. منتقی الأصول، ج1، ص27 و في ص270: «إنّ أسامي العبادات عند العرف لاتفترق عن سائر أسامي المركبات و كون حالها حال غیرها و نحن نری بالوجدان القاطع بأنّ اللفظ لایختص في المركبات العرفیة بالصحیح فقط، بل یصدق علیه و على الفاسد».
[8] ‌. بحوث في علم الأصول، مباحث الدلیل اللفظي، ج1، ص210: «یترجح القول بالوضع للأعم على جمیع التقادیر».
[9] ‌. المحاضرات، ط.ق. ج1، ص169 و ط.ج. ص192.
[10] ‌. المحاضرات، ط.ق. ج1، ص169 و ط.ج. ص192.
[11] ‌. أمّا أدلة القول بالأعم فهي وجوه: 1) في هدایة المسترشدین، ص458: «حجة القائلین بكونها للأعم وجوه: أحدها: قضاء أمارات الحقیقة به و هو من وجوه: منها: التبادر ... و منها: عدم صحة سلبها عن الفاسدة ... و منها: صحة تقسیمها إلى الصحیحة و الفاسدة و هو ظاهر في كونها حقیقة في المقسم و منها: أنّها تقیّد بالصحة تارة و بالفساد أخری و الأصل فیما هو كذلك أن یكون حقیقة في القدر المشترك بین القیدین و منها: صحة استثناء الفاسدة منها إذا دخل علیها أداة العموم ... و منها: حسن الاستفهام فیما لو أخبر أحد بوقوع شيء من تلك العبادات أو حكم علیه بشيء أنّها هل كانت صحیحة أو فاسدة ... و منها: أنّها تطلق على الصحیحة تارة و على الفاسدة أخری و الأصل فیما هو كذلك أن یكون حقیقة في القدر المشترك بین الأمرین، حذراً من الاشتراك و المجاز».2) في الفصول، ص47: «منها أنّ كون هذه الألفاظ موضوعة للصحیحة على تقدیر تسلیمه لایقتضي أن لایطلق على الفاسدة حقیقة بدلیل أنّ الأعلام موضوعة بإزاء تمام الأشخاص بشهادة قولهم دلالة زید على یده و إصبعه دلالة تضمنیة و مع ذلك یصدق علیه بالوضع السابق عند انتفاء بعض أجزائه أو زیادته علیها و یلزم من ذلك أن تكون حقیقة في الأعم و هو المطلوب».3) في الفصول، ص48: «منها أنّ هذه الألفاظ لو كانت موضوعة للصحیحة لزم فیما لو نذر أن یعطي مصلیاً حال تشاغله بالصلاة درهماً أن لاتبرأ ذمته بإعطائه لمن یراه مصلیاً و إن كان عنده في أعلى مراتب العدالة و الصلاح ما لم‌یبحث عن كیفیة صلاته و یطلع على صحتها الواقعیة باستكمالها الأجزاء و الشرائط و ذلك ممّا لایلتزم به أحد و كذا الكلام في جواز الائتمام به» و ذکره في هدایة المسترشدین، ص479، ضمن أمور أیّد المحقق القمي(قدس‌سره) بها القول بالأعم. 4) في هدایة المسترشدین، ص475: «رابعها: أنّها لو كانت موضوعة لخصوص الصحیحة لما صحّ تعلّق الطلب بشيء من العبادات معلقاً له على أسامیها و التالي ظاهر الفساد» الخ.5) في الفصول، ص48: «و منها ما ورد في الروایات المستفیضة من الأمر بإعادة الصلاة عند حصول بعض المنافیات و هي عبارة عن الإتیان بالفعل ثانیاً بعد الإتیان به أوّلاً فیكون المراد بها المعنی الأعم إذ لیس الأمر هناك بإعادة الصحیحة و على قیاسه الكلام في سائر الألفاظ».6) في هدایة المسترشدین، ص461: «ثانیها: أنّه قد شاع استعمال تلك الألفاظ في مواضع عدیدة في الأعم من الفاسدة، یستفاد من كل منها وضعها بإزاء الأعم من الصحیحة و یبعد التزام التجوّز في تلك الاستعمالات الشائعة. منها: أنّه قد شاع في الأخبار بل جاوز حد التواتر بمرار الأمر بإعادة الصلاة و غیرها من العبادات إذا طرأها فساد لترك جزء أو ارتفاع شرط أو وجود مانع ... و منها: أنّه قد شاع في الاستعمالات الجاریة و تداول بین الخاصة و العامة الحكم ببطلان الصلاة و فسادها عند حصول ما یفسدها ... و منها: أنّه قد تظافر النهي عن جملة من العبادات و لو كانت أسامي للصحیحة لما صحّ تعلق النهي بها أو لزم القول بعدم اقتضاء النهي عنها للفساد» الخ.7) في الفصول، ص48: «و منها أنّها لو كانت موضوعة بإزاء الصحیحة لزم أن یكون مورد النذر فیما لو نذر أن لایصلي في مكان مرجوح هي الصلاة الصحیحة و التالي باطل فالمقدم مثله أمّا الملازمة» الخ و ذکره في هدایة المسترشدین، ص478، من أمور أیّد بها المحقق القمي(قدس‌سره) هذا القول. 8) في القوانین، ص44: «و یلزم على القول بكونها أسامي للصحیحة لزوم القول بألف ماهیة لصلاة الظهر مثلاً ... و أمّا على القول بكونها أسامي للأعم فلایلزم شيء من ذلك» الخ.9) في القوانین، ص44: «و ممّا یؤید كونها أسامي للأعم اتفاق الفقهاء على أنّ أركان الصلاة هي ما تبطل الصلاة بزیادتها و نقصانها عمداً أو سهواً إذ لایمكن زیادة الركوع مثلاً عمداً إلّا عصیاناً و لا ریب في كونه منهیاً عنه و مع ذلك یعدّ ركوعاً» الخ.10) في هدایة المسترشدین، ص476: «خامسها: أنّها لو كانت موضوعة لخصوص الصحیحة لزم دخول وصف الصحة في مفاهیمها و هو بین الفساد لظهور كونها من عوارض وجودها في الخارج».11) في هدایة المسترشدین، ص476: «سادسها: أنّها لو كانت موضوعة للصحیحة لزم دخول الشرائط في مفاهیم تلك العبادات فلایبقی فرق بین أجزائها و شرائطها لاندراج الجمیع إذن في مفاهیمها و هو فاسد بالإجماع و قد أشار إلى ذلك العضدي»و اختار القول بالأعم في القوانین، ص44 و في تعلیقة على معالم الأصول، ج2، ص381 و في وسیلة الوصول، ص112، و في أصول الفقه، ص86 و في تحریرات في الأصول، ص258 و في تسدید الأصول، ص65.
[12] ‌. في تعلیقة على معالم الأصول، ج2، ص349: «ربّما یذكر في المقام ثمرة أخری و هي ما یظهر في مقام النذر كما لو نذر إعطاء دینار لمن یراه یصلّي فعلى القول بالأعم یبرء ذمته لو أعطی المصلّي من غیر تفتیش و فحص عن صحة صلاته، بخلافه على القول بالصحیحة فلایبرأ بالإعطاء من غیر فحص و هاهنا ثمرة أخری تذكر في المقام و هو جواز الاقتداء بالعدل من دون تفتیش عن صحة صلاته على القول بالأعم و عدمه إلّا بعد التفتیش على القول الآخر».و في الکفایة، ص28: «و ربّما قیل بظهور الثمرة في النذر أیضاً» الخ.و في منتقی الأصول، ص255: «ومنها: مسألة النذر ... و أورد على هذه الثمرة بوجهین ... و لكنّ التحقیق یقضي بعدم ورود كلا الوجهین» الخ. و في ص258: «منها: فیما ورد من النهي عن الصلاة و بحذائه امرأة تصلي فإنّه بناءً على الصحیح یختص المنع عن الصلاة بصلاة المرأة الصحیحة فإذا كانت صلاتها فاسدة لاتمنع من صحة صلاة الرجل و أما بناءً على الأعم فیكون المانع من صحة صلاة الرجل الأعم من الصلاة الصحیحة التي یتؤدیها المرأة أو الفاسدة» الخ.
[13] ‌. في الفصول، ص49: «بقي الكلام في الثمرة فنقول ذكر جماعة أنّ فائدة النزاع تظهر في إجراء أصل البراءة عند الشك في جزئیة شيء أو شرطیته للعبادة و الشك في المانعیة راجع إلى الشك في الشرطیة من حیث إنّ عدم المانع شرط بالمعنی الأعم فإنّه على القول بأنّها موضوعة للأعم یمكن إجراء الأصل المذكور في نفیها بعد تحصیل ما یصدق علیه الاسم لأنّ الأمر حینئذٍ إنّما تعلّق بالمفهوم العام و قضیة الأصل إجزاء كل ما یصدق علیه ذلك المفهوم ما لم‌یثبت اعتبار أمر زائد علیه شطراً و شرطاً و أمّا على القول بأنّها موضوعة بإزاء الصحیحة فلایمكن نفي ما شكّ فیه بالأصل المذكور للشك في حصول الماهیة بدونه كما لایمكن التمسك به في نفي ما شكّ اعتباره في صدق الاسم على المذهب الأوّل».
[14] ‌. في منتقی الأصول، ص251: «بناءً على كون الجامع الصحیحي جامعاً بسیطاً مقولیاً أو مركباً مبهماً یعرفه النهي عن الفحشاء، یكون الشك في الأقل و الأكثر من موارد البراءة و بناء على كونه جامعاً بسیطاً عنوانیاً أو مركباً مقیداً بالنهي عن الفحشاء یكون مورد الشك في الأقل و الأكثر من موارد الاشتغال».و في بحوث في علم الأصول، ج1، ص200: «مهم ما ذکر بهذا الصدد ثمرتان: أولاهما: و هي مبنیة على أن یكون المسمی عند الصحیحي جامعاً بسیطاً و عند الأعمی جامعاً تركیبیاً، لعدم إمكان استكشاف جامع بسیط بین الصحیحة و الفاسدة فیقال عندئذٍ: بظهور ثمرة البحث فیما لو شك في اعتبار جزء أو شرط، حیث یكون من الشك في المحصل بناء على الصحیح فیجب الاحتیاط و من الشك في التكلیف الزائد بناءً على الأعم فتجري البراءة» ثم استشکله و ذکر تحقیقه في المقام.
[15] ‌. في القوانین، ص43: «تظهر الثمرة فیما لو حصل الشك في شرطیة شيء لصحة الماهیة فعلى القول بكونها أسامي للصحیحة الجامعة لشرائط الصحة فلابدّ من العلم بحصول الموضوع له في امتثال الأمر بها و لایحصل إلّا مع العلم باجتماعه لشرائط الصحة و أمّا على القول الآخر أعني وضعها لنفس الأجزاء المجتمعة مع قطع النظر عن الشرائط فیحصل امتثال الأمر الوارد بالعبادة بمجرّد الإتیان بها بما علم من شرائطها».
[16] ‌. في أجود التقریرات، ج1، ص44: «الثاني ربّما یذكر للنزاع المذكور ثمرات (الأولى) ما ذكر في القوانین و في بعض عبارات الریاض أیضاً من أنّ الصحیحي یتمسك بالاشتغال و الأعمي بالبرائة».و في مناهج الوصول، ص160: «تحصل ممّا ذكرنا: صحة جعل القول بالبراءة و الاشتغال ثمرة للقول بالأعم و الصحیح».
[17] ‌. في الکفایة، ص28: «و بدونه [أي بدون کونه وارداً في مقام البیان] لا مرجع أیضاً إلّا البراءة أو الاشتغال، على الخلاف في مسألة دوران الأمر بین الأقل و الأكثر الارتباطیین و قد انقدح بذلك: إنّ الرجوع إلى البراءة أو الاشتغال في موارد إجمال الخطاب أو إهماله على القولین فلا وجه لجعل الثمرة هو الرجوع إلى البراءة على الأعم و الاشتغال على الصحیح و لذا ذهب المشهور إلى البراءة، مع ذهابهم إلى الصحیح».و في وسیلة الوصول، ص97 و 98: «إنّ النزاع في الرجوع إلى البراءة أو الاشتغال فیما إذا شك في دخل شيء في المأمور به یجري على كل من القولین فیمكن للأعمي أن یقول بأنّ المرجع هو الاشتغال و للصحیحي أن یقول بأنّ المرجع هي البراءة» الخ.و في حاشیة على کفایة الأصول، ص89، بعد بیان صاحب الکفایة(قدس‌سره): «هذا على ما هو التحقيق في مسألة الشك في جزئية شيء للمأمور به أو شرطيته له، كما مرّ من عدم الفرق بين كون منشأ الشك عدم النص أو إجماله في جريان البراءة و الاشتغال و أمّا على القول بالفرق بينهما بإجزاء البراءة في الأوّل و الاشتغال في الثاني كما هو مذهب جماعة ممن قارب عصرنا فتظهر الثمرة في صورة الإجمال».
[18] أجود التقریرات، ط.مؤسسة صاحب الأمرقدس‌سرهما.، ج1، ص66.و في منتهی الأصول، ص65 و 66: «شيخنا الأستاذ(قدس‌سره) يقول بصحة هذه الثمرة، حيث إنّه يقول بامتناع جامع ذاتي بين الأفراد الصحيحة فالصحيحي عنده(قدس‌سره) لابدّ أن يقول بوضع هذه الألفاظ للجامع البسيط المنتزع عن هذه المركبات بعنوان أنّها ذات أثر كذا و لا شك في أنّ مثل هذا الجامع الانتزاعي الذي ينتزع منها - باعتبار كونها ذات أثر كذا- لاينطبق على نفس المركبات انطباق الكلي الطبيعي على أفراده و يكون أمراً خارجاً عن حقيقة هذه المركبات فالشك في جزئية شيء أو شرطيته لأحد هذه المركبات يرجع إلى الشك في حصول ذلك العنوان الانتزاعي الذي هو المأمور به بناءً على هذا القول و في سقوط الأمر فيكون مجرى الاشتغال»
[19] ‌. في المحاضرات، ط.ق. ج1، ص173 و ط.ج. ص197: «على ضوء هذا يستبين فساد ما أفاده شيخنا الأستاذ(قدس‌سره) من أنّه على الصحيحي لا مناص من الرجوع إلى قاعدة الاشتغال، كما أنّه على الأعمي لا مناص من الرجوع إلى البراءة».
[20] أجود التقریرات، ط.مؤسسة صاحب الأمرقدس‌سرهما.، ج1، ص66.و في منتهی الأصول، ص65 و 66: «شيخنا الأستاذ(قدس‌سره) يقول بصحة هذه الثمرة، حيث إنّه يقول بامتناع جامع ذاتي بين الأفراد الصحيحة فالصحيحي عنده(قدس‌سره) لابدّ أن يقول بوضع هذه الألفاظ للجامع البسيط المنتزع عن هذه المركبات بعنوان أنّها ذات أثر كذا و لا شك في أنّ مثل هذا الجامع الانتزاعي الذي ينتزع منها - باعتبار كونها ذات أثر كذا- لاينطبق على نفس المركبات انطباق الكلي الطبيعي على أفراده و يكون أمراً خارجاً عن حقيقة هذه المركبات فالشك في جزئية شيء أو شرطيته لأحد هذه المركبات يرجع إلى الشك في حصول ذلك العنوان الانتزاعي الذي هو المأمور به بناءً على هذا القول و في سقوط الأمر فيكون مجرى الاشتغال»
[21] أجود التقریرات، ط.مؤسسة صاحب الأمرقدس‌سرهما.، ج1، ص66.و في منتهی الأصول، ص65 و 66: «شيخنا الأستاذ(قدس‌سره) يقول بصحة هذه الثمرة، حيث إنّه يقول بامتناع جامع ذاتي بين الأفراد الصحيحة فالصحيحي عنده(قدس‌سره) لابدّ أن يقول بوضع هذه الألفاظ للجامع البسيط المنتزع عن هذه المركبات بعنوان أنّها ذات أثر كذا و لا شك في أنّ مثل هذا الجامع الانتزاعي الذي ينتزع منها - باعتبار كونها ذات أثر كذا- لاينطبق على نفس المركبات انطباق الكلي الطبيعي على أفراده و يكون أمراً خارجاً عن حقيقة هذه المركبات فالشك في جزئية شيء أو شرطيته لأحد هذه المركبات يرجع إلى الشك في حصول ذلك العنوان الانتزاعي الذي هو المأمور به بناءً على هذا القول و في سقوط الأمر فيكون مجرى الاشتغال»
[22] ‌. في المحاضرات، ط.ق. ج1، ص173 و ط.ج. ص197: «ما ذكره(قدس‌سره): من أنّه على الصحيحي لابدّ من تقييد المسمّى بعنوان بسيط: إمّا من ناحية العلل أو من ناحية المعلولات فيرده: أنّه خلط بين الصحة الفعلية التی تنتزع عن انطباق المأمور به على المأتي به في الخارج و الصحة بمعنى التمامية فالحاجة إلى التقييد إنّما تكون فيما إذا كان النزاع بين الصحيحي و الأعمي في أخذ الصحة الفعلية في المسمّى و عدم أخذها فيه ... و لكن قد تقدّم: أنّه لايعقل أخذها في المأمور به فضلاً عن أخذها في المسمى فلاتكون الصحة بهذا المعنى مورداً للنزاع» الخ.و في منتهی الأصول، ص66، بعد بیان نظریة المحقق النائیني(قدس‌سره): «تقدّم إمكان تصوير الجامع الذاتي الانطباقي بين الأفراد الصحيحة من كل واحد من هذه المركبات و تثبته أدلّة الإثبات كما تقدّم فلاتمكن موافقته فيما أفاده (رضوان الله تعالى عليه)».
logo