93/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم
امر دوم: استدلال بر قول به صحیح و اعم
در این بحث، چهار قول مطرح است1 که بهطور اجمال اشاره میکنیم و سپس به تفصیل آنها میپردازیم:
قول اول: عبادات بر «أخص از صحیح» وضع شدهاند.
قول دوم: عبادات بر «صحیح» وضع شدهاند.
قول سوم: مختار اکثر اعلام، وضع برای «اعم» است.
قول چهارم: مختار و نظریه ما که وضع عبادات را هم در صحیح و هم در اعم میپذیریم و میگوییم: گویا در اینجا دو وضع صورت گرفته است.
قول اول: وضع الفاظ برای اخص از صحیح
این قول، مختار شیخ انصاری(قدسسره) و محقق نائینی(قدسسره) است. ایشان معتقدند الفاظ برای چیزی کمتر از مطلق صحیح و اخص از آن، یعنی مرتبه عالیه (بالاترین مرتبه صحیح) وضع شدهاند.
محقق نائینی(قدسسره) در أجود التقریرات میفرماید: «إنّ الموضوع له أوّلاً هي المرتبة العلیا[1] الواجدة لتمام الأجزاء و الشرائط و الاستعمال في غیرها من مراتب الصحیحة على قول الصحیحي أو الأعم منها على الأعمي من باب الادّعاء و التنزیل».[2]
موضوعله، اولین مرتبه عالیهای است که همه اجزاء و شرایط را داراست، و استعمال در غیر این مرتبه، چه سایر مراتب صحیح نزد صحیحی و چه مراتب اعم نزد اعمی، از باب «ادعا» و «تنزیل» است. یعنی آنچه ناقص یا باطل است، به منزله مرتبه علیا تنزیل داده میشود. حتی بنابر قول صحیحی نیز، صلات صحیحی که در مرتبه علیا نیست، تنزیل به مرتبه علیا میشود. وگرنه، اصل «صلاة» همان مرتبه علیا است.
پس موضوعله نزد هر دو گروه، مرتبه عالیه است، و بقیه مراتب صحیح یا اعم، استعمال مسامحی است؛ مانند بسیاری از موارد استعمالات عرفی، یا مثل نماز غریق که شارع به آن اکتفا کرده است و امکان تنزیل در آن نیست.
سپس ایشان میفرماید:[3] این احتمال در ذات خود بعید نیست و وجدان عرفی نیز آن را تأیید میکند، و در مقام فهم مفاهیم، چیزی روشنتر از این وجود ندارد.
ما بعداً از همین بیان محقق نائینی(قدسسره) در نظریه خود استفاده خواهیم کرد؛ چراکه ایشان میگوید موضوعله اولیه چنین است، پس امکان دارد یک وضع ثانوی نیز در اثر کثرت استعمال پیش بیاید؛ یعنی موضوعله اول یک چیز باشد و ثانیاً چیز دیگری.
مناقشه محقق خویی(قدسسره):[4] [5]
اوّلاً، ما به وجدان میبینیم که استعمال «صلاة» در غیر مرتبه کامل، بدون هیچگونه «عنایت» و «تنزیل» صحیح است؛ یعنی چه در صدر اسلام و چه در زمان کنونی، اگر کسی نمازی بخواند که مثلاً قنوت را انجام نداده یا برخی از اجزاء و شرایط را رعایت نکرده ولی نماز او صحیح است، ما این عمل را «صلاة» مینامیم.
حتی ممکن است خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در نماز جماعت، به خاطر رعایت حال ضعیفترین مأمومین، نماز را به صورت مرتبه علیا انجام ندهند و برخی از اجزاء را تخفیف دهند؛ و قطعاً چنین نمازی را نمیتوان «نماز ادعایی» نامید.
ثانیاً، مراد شما از «وجدان» چیست؟ اگر مراد «تبادر» باشد، چنین چیزی در این مقام یافت نمیشود، چون اصلاً تبادری نداریم. و اگر مراد از وجدان عرفی، «استظهار عرفی» باشد، باید دانست که استظهار عرفی دلیل بر وضع نیست و از علائم حقیقت محسوب نمیشود.
قول دوم: وضع الفاظ برای صحیح
این قول مختار صاحب کفایه(قدسسره) و استاد علامه بهجت(قدسسره) است که از قول اول عامتر است.[6]
ادله پنجگانه قول به صحیح:
دلیل اول: تبادر[7]
وقتی «صلاة» گفته میشود، اولین چیزی که به ذهن خطور میکند، نماز صحیح است، نه نمازی که بدون رکوع یا بدون دو سجده باشد.
دلیل دوم: صحت سلب[8]
اگر «صلاة»، غیر از نماز صحیح باشد، باید بتوانیم «صلاة» را از فاسد سلب کنیم. شاهد این صحتِ سلب، در دلیل سوم میآید که در اخبار، از صلاةِ بدون طهارت، نفی صلاتیت شده است.
دلیل سوم: اخبار دال بر تحقق وضع برای صحیح[9]
این اخبار بر دو دستهاند:
دسته اول:[10] اخباری که اثبات برخی خواص و آثار را برای عبادت صحیح میکنند، مانند: «الصلاة عمود الدین»، «الصلاة معراج المؤمن» و «الصوم جنة من النار». این خصوصیات برای صلات فاسد ثابت نیست؛ چون نماز فاسد فاقد آثار و اغراض صحیح است.
دسته دوم:[11] اخباری که دلالت بر نفی ماهیت یا طبیعت میکنند، مانند «لا صلاة إلا بطهورٍ» و «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب».
اشکال به این سه دلیل:
اعمی نیز ادعای «تبادر» و «عدم صحت سلب»دارد.[12] توضیح اینکه وقتی در مقام شرع بخواهیم سخن بگوییم، صحیحی میگوید: مقصود نمازی است که صحیح و مقبول باشد. اما از دید عرفی و لغوی، مقصود این است که به چه چیزی میتوان گفت «صلاة». مثلاً گاهی نماز بهگونهای انجام میشود که به آن نماز گفته نمیشود؛ مثل اینکه اجزای نماز را جلو و عقب کند یا همه اجزاء را برعکس ترتیب دهد. حال اگر بتوانیم به آن «صلاة» اطلاق کنیم، با اینکه صحیح نیست، این نشان میدهد که «صلاة» به معنای اعم تبادر کرده است.
همچنین، همانطور که صحیحی به «صحت سلب» از نماز فاسد استدلال میکند، اعمی نیز «عدم صحت سلب» از فاسد را ادعا میکند؛ یعنی میگوید: وقتی نماز فاسد شد، نمیگوییم «این اجزاء فاسدند» بلکه میگوییم «صلاة او فاسد است». پس اطلاق «صلاة» بر آن میشود و صحت سلبی در کار نیست.
علاوه بر این، اعمی نیز به همین اخبار استدلال میکند و در برابر اخباری که صحیحی به آن استدلال کرده، پاسخ میدهد([13] ) که استعمال اعم، استفاده حقیقی است؛ همانطور که صحیحی نیز درباره اخبار اعمی، این پاسخ را میدهد. بلکه اعمی میگوید: استعمال «نماز» در معنای صحیح، استعمال کلی در حصه خاصی از معنای آن است و از موضوعله حقیقی خارج نیست.
دلیل چهارم: استدلال صحیحی به طریق لمّ[14]
در این دلیل ادعا شده است که ما به قطع و یقین میدانیم روش واضعان در وضع الفاظ برای مرکبات، وضع برای «مرکب تام» است و شارع نیز از این روش تخطّی نکرده است.
برای مثال، در مورد معجونی که مثلاً هفت جزء دارد، هنگامی که بخواهند آن را تعریف کنند، میگویند: این معجون دارای هفت جزء کامل است. البته ممکن است در مقام عمل، تسامح کنند و تمام این اجزاء را نیاورند، ولی تعریف و وضع لفظ «معجون» بر مبنای همه اجزاء است. در «صلاة» نیز روش به همین صورت است. این استدلال، استدلال خوبی به نظر میرسد.
دلیل پنجم: استدلال صحیحی به طریق لمّ نیز[15]
این دلیل مبتنی بر «حکمت وضع» است. گفته میشود وضع الفاظ برای مرکب تام، مقتضای حکمت وضع (یعنی انگیزه وضع الفاظ) است، و ظاهر این است که شارع حکیم نیز از آنچه مقتضای حکمت وضع است، تخطّی نمیکند.
تفاوت دلیل پنجم با دلیل چهارم در این است که در دلیل چهارم به «سیره واضعان» استناد شد، ولی در دلیل پنجم از باب «حکمت و غایت وضع» سخن گفته میشود. در دلیل چهارم، استدلال عملی و سیرهای بود؛ اما در دلیل پنجم، استدلال عقلی مطرح است، یعنی بر اساس غایت و علت غاییِ عملِ وضع.
در این بیان گفته میشود: حکمت وضع اقتضا دارد که واضع، الفاظ عبادات را برای چیزی وضع کند که مطلوب است؛ و مطلوب شارع، عبادت صحیح است. یعنی نیاز و مقصود اولیه، عبادت صحیح است؛ هرچند گاهی نیاز به استعمال لفظ در عبادت ناقص نیز وجود دارد و ممکن است در مقام استعمال، لفظ عبادت را در عبادت فاسد نیز به کار ببریم؛ ولی این استفاده، حقیقی نیست، بلکه مسامحی و از باب تنزیل فاقد به منزله واجد است. پس نیاز اولی و ابتدایی، همان عبادت صحیح است و حکمت وضع، اقتضای همین وضع را دارد.
تکمیل بیان دلیل چهارم و پنجم:
روش عقلایی و سیره آنان اقتضا دارد که چیزی را جز با در نظر گرفتن غایتی که بر آن مترتب میشود، اختراع نکنند. بنابراین، دایره اختراعات عقلایی از ماهیات مرکب، محدود به همان غایت و اثری است که بر آن ماهیت مخترعه مترتب میشود.
بر این اساس، دایره اختراعات شرعی ـ مانند «صلاة» ـ نیز محدود به علت غایی است؛ یعنی «صلاة» را باید بر اساس علت غایی آن تفسیر کرد. پیشتر گفتیم که غایت، «علقه وضعیه» را محدود میکند؛ به این معنا که ما تنها در محدودهای با الفاظ سروکار داریم که غایت آن را تعیین کرده باشد، و خارج از این محدوده، علقه وضعیهای وجود ندارد.
پس، ترتب غرض، معیار تشخیص اختراعات است. هیچ تردیدی نیست که غرض از ماهیت مخترعه صلاتیه، بر حصهای مترتب است که متصف به صحت باشد؛ بنابراین، همان حصه صحیح، «مخترع» خواهد بود.
همچنین، سیره عقلایی بر این است که الفاظ را برای همان مخترعات وضع کنند. این سیره عقلایی که در «دلیل چهارم» ذکر شد، امری صرفاً لغوی نیست، بلکه منشأ معقول دارد و آن منشأ، «حکمت در وضع و جعل» است؛ زیرا حکمت اقتضا دارد ماهیت مخترعه بر اساس غرض مترتب بر آن جعل شود، و نیز حکمت وضع اقتضا دارد که الفاظ نشانه همان ماهیت باشند.
بنابراین، این دو دلیل (سیره عقلایی و حکمت وضع) به هم مرتبطاند و هرکدام میتوانند دلیل دیگری باشند. شارع نیز از حکمت جعل و وضع، و از سیره عقلایی در جعل ماهیات مرکب بر اساس غایت و وضع الفاظ بر همان ماهیات، تخطّی نمیکند.
حال اگر گفته شود: حکمت استعمال اقتضا دارد که الفاظ برای معنای «اعم» وضع شوند؛ زیرا در مقام تفهیم و تفاهم، به معنای اعم از صحیح و فاسد نیاز داریم.
در پاسخ گفته میشود: حکمت استعمال، اقتضا نمیکند که الفاظ بر معانیای که نیاز به استعمال آنها وجود دارد، وضع شوند؛ بلکه تنها اقتضا دارد الفاظی موجود باشند که بر آن معانی دلالت کنند، خواه این دلالت حقیقی باشد و خواه مجازی.
به این نکته باید توجه شود که نیاز به استعمال صحیح، «نیاز اولی» است، و نیاز به استعمال اعم، «نیاز ثانوی» محسوب میشود؛ چرا که در مقام بیان اجزاء و شرایط نماز و نیز در مبحث مبطلات نماز، نیاز به ذکر نماز فاسد پیدا میکنیم، و این نیاز ثانوی، همان معنای ادعایی و مجازی خواهد بود.
ایراد محقق اصفهانی(قدسسره) بر این بیان:[16] [17]
ظاهر سیره عرفیه این است که آنچه در فعلیت اثر دخیل است، داخل در مسمّی نمیشود؛ بلکه عرف، لفظ را برای معجون خاصی که از چند جزء ترکیب شده وضع میکند، بیآنکه آنچه در فعلیت تأثیر دخیل است (مانند مقدمات و شرایط زمانی) را در مسمّی داخل کند. مثلاً برخی از معجونها باید مدتی طولانی مصرف شوند تا اثر مطلوب حاصل گردد. یا مثل دارویی که تنها پس از گذشت یک هفته اثر میگذارد. زمان، هرچند در حصول اثر نقش دارد، ولی جزء مسمّی نیست.
با این نکته، ایشان میخواهند بگویند که نظریه صاحب کفایه(قدسسره) و استاد بهجت(قدسسره) درست نیست؛ زیرا مطلوب و مؤثر، از موضوعله خارج است. همینطور در نماز، وقت و تعداد رکعات و برخی خصوصیات دیگر، هرچند در فعلیت نماز مؤثرند، اما هیچکدام در موضوعله دخیل نیستند؛ بلکه موضوعله، ذات «صلاة» است.
نتیجه آنکه میتوان اتحاد روش شارع و عرف را در اوضاع استظهار کرد، و لازمه آن، وضع برای ذات چیزی است که مقتضی اثر است و شرایط، خارج از مسمّیاند.
ملاحظه استاد بر کلام محقق اصفهانی(قدسسره):
وضع، جز نسبت به معنای مورد اراده، تحقق نمییابد و در ماهیات مخترعه، دو نوع اراده وجود دارد که باید شناخته شود:
اراده اول (مرحله جعل و اختراع ماهیت): این اراده تابع غایت و حکمت است، یعنی اثر مترتب بر آن. واضع میگوید: «نمازی را میخواهم که طبیعت آن مطلوب من باشد.» این اراده به ماهیت مخترعه صحیح تعلق میگیرد و در مرحله وضع حاضر است.
بنابراین، آنچه در مطلوبیت طبیعت نماز دخیل است، داخل در موضوعله است، اما آنچه تنها در مطلوبیت فردی خاص (مثل نماز صبح) دخیل است، خارج از موضوعله میباشد.
برای مثال، اگر بگوییم طبیعت صلاة مطلوب شارع است، باید گفت: این طبیعت، اجمالاً باید دارای این اجزاء اساسی باشد و فاقد آنها (مثل سجده یا رکوع) نباشد.
اراده دوم (مرحله استعمال): اراده دوم دو کارکرد دارد:
اول: بیان چگونگی تحقق ماهیت مخترعه از حیث اجزاء و شرایط و تعیین مبطلات.
دوم: بیان غایت و خواص و آثار مترتب بر آن.
بر اساس کارکرد اول، هنگامیکه بخواهیم نماز را تعریف کنیم، باید آن را به معنای اعم بگیریم؛ مثلاً بگوییم: «نماز بدون تشهد اگر سهواً باشد صحیح است و اگر عمداً چنین باشد، باطل است.» در اینجا «نماز» اعم از صحیح و فاسد بهکار رفته است.
اما در کارکرد دوم، یعنی هنگام بیان آثار و ثمرات و خواص نماز، باید لفظ «نماز» را تنها در معنای صحیح بهکار برد. پس اراده دوم در مقام بیان تکالیف، اقتضای استعمال اعم را دارد، اما این در مرحله استعمال است که پس از وضع قرار میگیرد. در مرحله وضع، مؤثر همان اراده اولی است که تابع غایت است و در نتیجه، وضع لفظ برای «نماز صحیح» انجام میشود.
نتیجه: اشکال محقق اصفهانی(قدسسره) بر نظریه صاحب کفایه(قدسسره) و استاد بهجت(قدسسره)، وارد نیست. بر اساس این بیان، «صلاة» در معنای صحیح خود وضع شده است، هرچند اکثر اعلام، «صلاة» را در معنای اعم دانستهاند.
در اینجا ادله دیگری نیز برای قول به صحیح وجود دارد که بیان نمیکنیم.[18]