93/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم/الوضع /المقدمة
موضوع: المقدمة/الوضع /بحث دوم؛ فصل دوم: درباره صحیح و اعم
بیان محقق نائینی(قدسسره) درباره عدم لزوم جامع:[1]
محقق نائینی(قدسسره) معتقد است که موضوعله در «صلاة» نه افراد اعمی است و نه افراد صحیحی؛ بلکه موضوعله، مرتبه عالیهای از نماز است که دارای تمام اجزاء و شرایط میباشد. در این مرتبه هیچ نقص، مشکل یا مانعی وجود ندارد و مؤثر است. سپس در مراتب پایینتر، استعمال آن به نحو ادعا و تنزیل (یعنی تنزیل فاقد به منزله واجد) صورت میگیرد؛ یا به سبب اشتراک در اثر و یا به جهت اکتفای شارع در مقام امتثال، مانند نماز غریق.
به تعبیر دیگر، موضوعله «صلاة» همان نمازی است که همه اجزاء و شرایط را داراست و هیچ مانع و خللی در آن وجود ندارد و آثار مترتب بر آن تحقق دارد. امّا نمازی که به دلیل سهو، نسیان یا اضطرار، برخی اجزاء و شرایط را فاقد است، اگرچه صحیح و مقبول باشد، اما موضوعله «صلاة» نیست و استعمال لفظ «صلاة» در چنین مواردی از باب ادعا و تنزیل است.
با این بیان، طبق نظر ایشان، هم قول صحیحی و هم قول اعمی، نسبت به استعمال «نماز» در غیر مرتبه عالیه، از باب ادعا و تنزیل خواهند بود. تفاوت آن دو این است که صحیحی، صحت استعمال را تنها در خصوص مرتبه صحیح از میان مراتب دیگر ادعا میکند، ولی اعمی، صحت را بهطور مطلق ادعا میکند.
بنابراین، اگر موضوعله همان مرتبه عالیه باشد ـ چه نزد صحیحی و چه نزد اعمی ـ نیازی به اثبات جامع میان افراد نیست تا موضوعله یا معنای متصور هنگام وضع باشد. این، خلاصه مختار ایشان است.
مناقشه بر بیان محقق نائینی(قدسسره):
مناقشه اول: از محقق خویی(قدسسره)[2]
اطلاق الفاظ عبادات بر تمام مراتب، اعم از بالا و پایین، یکسان و بدون هیچگونه عنایت یا تقدیر انجام میشود.[3]
مناقشه دوم: ملاحظه استاد
حق این است که بحث صحیح و اعم ناظر به این است که یکی از این دو، حقیقت شرعیه باشد، نه اینکه بحث بر سر مرتبه عالیه باشد. لازمه قول محقق نائینی(قدسسره) این است که استعمال «صلاة» هم در قول صحیحی و هم در قول اعمی از باب ادعا و مجاز باشد.
جامع نزد صحیحی و اعمی
صاحب کفایه(قدسسره) قائل به وجود جامع میان افراد صحیح و عدم وجود جامع بر مبنای اعم است، زیرا برای اعم وجهی برای وجود جامع نمیبیند. در مقابل، محقق خویی(قدسسره) معتقد است([4] ) که جامع بر مبنای اعم وجود دارد، ولی میان افراد صحیح نه تنها جامع وجود ندارد، بلکه تحقق آن را محال میداند؛ از این رو، معتقد است که در مقام اثبات نیازی به دلیل نیست. امّا محقق اصفهانی(قدسسره) و محقق عراقی(قدسسره) قائل به وجود جامع در هر دو قول هستند. ما در پایان بحث خواهیم گفت که نظر محقق اصفهانی(قدسسره) صحیح است، هرچند در کیفیت بیان ایشان اشکال میکنیم.[5]
جامع نزد صحیحی چیست؟
همانطور که گذشت، محقق نائینی(قدسسره) وجود جامع را نمیپذیرد.[6] اما بر فرض قبول جامع، سه نظریه در این باره مطرح است:
نظریه اول: از محقق خراسانی(قدسسره)[7]
ظاهر کلام ایشان این است که جامع ذاتی فقط میان افراد صحیح وجود دارد. ایشان قاعدهای را که مربوط به فلسفه است، در اینجا به کار بردهاند و گویا قاعده «الواحد» را با بیانی دیگر جاری کردهاند. ایشان میفرمایند: اشتراک تمام افراد صحیح در اثر واحد، دلیل بر این است که مؤثر، یک حیثیت وحدتی دارد و این کاشف از وجود یک جامع واحد است که همه آنها به واسطه آن اثر میگذارند.
به بیان دیگر، وقتی مشاهده میکنیم همه افراد صحیح نماز، اثر واحدی ایجاد میکنند ـ یعنی نهی از فحشا و منکر، نتیجه میگیریم که مؤثر باید یک جهت وحدت ذاتی داشته باشد. اشیاء متباین بماهی لا میتوانند اثر واحد داشته باشند؛ پس میان مراتب صحیح، یک جهت وحدت ذاتی وجود دارد که باعث نهی از فحشا میشود. موضوعله را از طریق آثارش، مانند نهی از فحشا و معراج مؤمن، تصور میکنیم.
تمام افراد صحیح نماز، علیرغم نقصان در برخی اجزاء یا شرایط اضطراری، نهایتاً یک اثر واحد دارند و مؤثر هم همان نماز صحیح است. البته ایشان خود را ملزم به ذکر دقیق جامع نمیکنند، بلکه به طور کلی میگویند: یک جامع وجود دارد؛ همانند آنچه در تعریف علم اصول گفته شده که تمام مسائل یک علم ما را به غرض واحدی میرسانند، و دانستن این غرض به نحو اجمالی کافی است.
در پاسخ به اشکال کتاب «مطارح الأنظار» بیان میکنند: «جامع، مفهومی واحد است که از مرکبات مختلف (از حیث زیاده و نقصان و حالات گوناگون) انتزاع میشود و با آنها نوعی اتحاد دارد.»
اشکال بر نظریه اول:[8]
اشکال اول: از محقق بروجردی(قدسسره)[9]
ایشان کلام صاحب کفایه(قدسسره) را چنین تفسیر کرده که موضوعله نزد او، همان «نهی از فحشا» و «معراج مؤمن» است. یعنی لازمه سخن صاحب کفایه(قدسسره) این میشود که خود عنوان «ناهی عن الفحشا و المنکر» موضوعله باشد. زیرا وقتی همه مصادیق صحیح نماز، ناهی از فحشا هستند، پس این عنوان در همه آنها وجود دارد، بنابراین خود این عنوان باید موضوعله باشد. این تالی، فاسد است؛ چون «صلاة» با مفهوم «نهی از فحشا» و امثال آن مفهوماً متبایناند.
پاسخ به اشکال اول:
مراد صاحب کفایه(قدسسره) همان است که قبلاً گفته شد: موضوعله، جامع است که از طریق آثارش تصور میشود. عناوینی مانند «نهی از فحشا» یا «مقرّب بودن» آثار موضوعله هستند، نه اینکه خودشان موضوعله باشند. یعنی اگر اثر، نهی از فحشا بود، لازمهاش این است که «صلاة» مصداق «ناهی از فحشا» باشد، نه اینکه خودِ مفهوم «ناهی عن الفحشا» موضوعله باشد. ظاهراً محقق بروجردی(قدسسره) میان مفهوم و مصداق خلط کرده و نتیجه گرفتهاند که معنای موضوعله «صلاة» باید همان مفهوم ناهی باشد، در حالی که آنچه موضوعله است، مصداق ناهی است، نه مفهوم آن و به همین جهت اشکال وارد نیست.
اشکال دوم: از محقق اصفهانی(قدسسره)[10]
ایشان میفرماید: نماز به طور وجدانی مرکّب از مقولات مختلف است، مثل مقوله کیفیت (کیف مسموع مانند اذکار و قرائت، و کیف نفسانی مانند نیت) و مقوله وضع (حالاتی مانند رکوع، سجود و تشهد) و… . این مقولات تحت یک جنس کلی قرار نمیگیرند، زیرا «مقولات» اجناس عالیهاند و جنس بالاتر ندارند. همچنین مرکب نیز نمیتواند خودش یک مقوله مستقل باشد. پس نماز جامع ذاتی ندارد. محقق اصفهانی(قدسسره) از بیان صاحب کفایه(قدسسره) چنین برداشت کرده که ایشان در صدد بیان جامع ذاتی برای صلاة است، در حالی که صلاة، جامع ذاتی ندارد.
اشکال سوم: ملاحظه استاد
دلیلی که صاحب کفایه(قدسسره) برای نظریه خود آورده، یعنی قاعده «الواحد»، مجرایش اینجا نیست. ما اگرچه قائل به وجود جامع هستیم، اما این جامع از باب قاعده الواحد اثبات نمیشود، بلکه دلیل دیگری دارد که در ادامه بیان خواهد شد.
نظریه دوم: از محقق عراقی(قدسسره)[11]
محقق عراقی(قدسسره) بر این باور است که جامع میان افراد، مرتبهای از وجود است به صورت «وجود ساری» با حذف و الغای خصوصیات. به بیان ایشان، هر ماهیتی از ماهیات موجوده، وجود خاص به خود را دارد و این وجود میتواند افراد متعددی داشته باشد و هر فرد نیز ویژگیهای خاص خود را دارد.
ایشان میفرمایند: این ماهیت موجود است و وجود آن دارای افراد متعدد میباشد. ما اگر خصوصیت هر فرد را سلب کنیم و کنار بگذاریم، میتوانیم «وجود ساری» و کلیای را که در همه افراد جریان دارد، تصور نماییم. در نتیجه، وجود جامعی میان آنها تحقق مییابد که در مقابل سایر موجودات قرار میگیرد، و این وجود ساری، ماهیت «صلاة» خواهد بود.
برای مثال: نماز در فردی با حمد و سوره محقق میشود، و در فردی دیگر بدون آنها، یا در فردی سجده به شکل کامل وجود دارد و در فرد دیگر ممکن است کم شود، یا در برخی افزوده شده است. اگر خصوصیت هرکدام را جدا کرده و الغا نماییم، همان وجود ساری و کلی که میان همه جاری است، باقی میماند، و این وجود ساری، موضوعله برای «صلاة» خواهد بود.
اشکال بر نظریه دوم:2
اشکال اول:
طبق مبنای خودِ محقق عراقی(قدسسره)، در حقیقت وضع، موضوعله همان «طبیعی معنا» است و «طبیعی لفظ» برای «طبیعی معنا» وضع میشود. اما ایشان در اینجا، موضوعله را وجود ساری و وجود سعی برای صلاة معرفی کردهاند، در حالیکه بر اساس مبنای پیشین خود، وجود، خارج از موضوعله است؛ زیرا موضوعله همان طبیعت است، نه وجود. پس این نظریه با مبنای سابق ایشان ناسازگار است.
اشکال دوم:
این اشکال برگرفته از بیانی است که محقق اصفهانی(قدسسره) در بحوث فی الأصول مطرح کردهاند. بحث این است که مراد شما از «وجود» در اینجا چیست: «وجود ذهنی» یا «وجود خارجی»؟
غرض از وضع، انتقال مفاهیم برای تفهیم و تفاهم است که نوعی وجود ادراکی است. اگر موضوعله، «وجود ذهنی» باشد، تکرار آن در ذهن ممکن نیست؛ زیرا مثل با مثل جمع نمیشود. در وجود ذهنی، اگر چیزی را در ذهن تصور کنید و سپس دوباره بخواهید همان چیز را تصور کنید، هر کدام از این دو، وجودی جداگانه دارند، هرچند مشابه باشند. بنابراین، اگر یک فرد از «صلاة» موضوع شد، فرد بعدی دیگر همان فرد قبلی نیست، بلکه دو چیز جداگانهاند. آن وجودی که قبلاً در ذهن شارع بوده، غیر از وجودی است که در ذهن شماست، و وجود ذهنی که پیشتر در ذهن شما بود، غیر از وجود ذهنی کنونی است؛ پس المماثل لا یقبل المماثل.
اما اگر مراد شما از موضوعله، «وجود خارجی» باشد، یعنی وضع برای همان وجود خارجی، در این صورت وجود ادراکی نمیتواند آن را در ذهن ایجاد کند؛ زیرا ضد، ضد خود را نمیپذیرد (المقابل لا یقبل المقابل). ذهن، تصویر وجود خارجی را میآورد، نه خودِ آن را. بنابراین، موضوعله نه وجود ذهنی است و نه وجود خارجی.([12] )
اشکال سوم:
تصویر یک وجود حقیقی سعی با الغای خصوصیات، تصویری غلط در فلسفه و نادرست است. آنچه شما «وجود سعی» مینامید، در واقع یک مفهوم است، نه وجود حقیقی، زیرا اگر حقیقی بود، امکان الغای خصوصیات در آن وجود نداشت. وجود، به خودی خود متشخص است و نمیتوان خصوصیات آن را حذف کرد تا به صورت «وجود ساری» درآید.
اصطلاح «وجود سعی» فقط زمانی معنا دارد که از مراتب وجودی عوالم سخن بگوییم، مثلاً در عالم عقول، که این اصطلاح برای آنجا مناسب است. ولی در اینجا آنچه گفته میشود، چیزی جز مفهوم وجود نیست. بنابراین، تعبیر به «وجود سعی» در معنای حقیقی خود، در این بحث جاری نیست.
نظریه سوم: نظریه محقق اصفهانی(قدسسره)[13]
محقق اصفهانی(قدسسره) در این بحث ابتکاری دارند و در آغاز، بحث را بهگونهای طرح میکنند که خلطها و اشتباهاتی که ممکن است در این زمینه رخ دهد، برطرف گردد. ایشان برای روشن شدن محل نزاع، شش قسم از جامع را مطرح مینمایند و سپس جایگاه «جامع صحیحی» را در یکی از این اقسام معرفی میکنند.
مقصود ایشان این است که وقتی گفته میشود «جامع وجود ندارد»، باید به روشنی معلوم شود که مراد از «جامع» کدامیک از این اقسام ششگانه است؛ زیرا نفی یا اثبات جامع، بدون تعیین نوع و قسم آن، سخنی مبهم و غیر دقیق خواهد بود.
این شش قسم عبارتاند از: جامع ذاتی، جامع عنوانی بسیط، جامع عنوانی مرکب، جامع اعتباری، جامع ترکیبی تشکیکی، جامع ترکیبی غیرتشکیکی (که مختار ایشان نیز همین قسم اخیر است).
۱. جامع ذاتی و ایراد محقق اصفهانی(قدسسره) بر آن
به تصریح محقق اصفهانی(قدسسره)، جامع ذاتی برای «صلاة» ممکن نیست، هم بر مبنای صحیحی و هم بر مبنای اعمی. ایشان میفرمایند: «صلاة» از مقولات متباین تشکیل شده است، مانند کیفیت نفسانی، کیفیت مسموع، وضع و … که تحت یک مقوله واحد قرار نمیگیرند؛ زیرا مقولات، اجناس عالیهاند و جنس بالاتری ندارند که بتوان همه را در تحت آن گنجاند. پس اگر برای یک مرتبه از نماز، جامع ذاتی مقولی وجود نداشته باشد، برای مراتب مختلف آن به طریق اولی وجود نخواهد داشت.
همچنین، تأثیر مراتب مختلف نماز در «نهی از فحشا» کاشف از وحدت حقیقی ذاتی نیست، بلکه وحدت اثر به وحدت عنوانی بازمیگردد، و این امر نمیتواند دال بر وحدت ذاتی باشد.
در ماهیت «صلاة» هیچ جوهری وجود ندارد و همه اجزاء آن از مقولات عرضیه و اعراض به شمار میآیند؛ بنابراین، تصور یک «جامع ذاتی» برای «صلاة» ممکن نیست.
این اعراض، همگی بر جوهرِ نفسِ شخص نمازگزار قائم هستند؛ یعنی حالاتیاند که بر شخص نمازگزار عارض میگردند. در نتیجه، جسم و نفس نمازگزار به منزله جوهری خواهند بود که این اعراض بر آنها عارض شدهاند. بدیهی است که جسم و نفس شخص، از اجزاء صَلاتیه محسوب نمیشوند. از اینرو، «صلاة» جامع ذاتی ندارد. البته باید توجه داشت که مراد از این سخن آن نیست که «صلاة» اساساً ذات ندارد، بلکه مقصود این است که ماهیت نوعیه ندارد، یعنی فاقد جنس و فصل است.