« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

93/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

فصل دوم: درباره معانی حرفی/الوضع /المقدمة

 

موضوع: المقدمة/الوضع /فصل دوم: درباره معانی حرفی

 

مناقشه سوم: درباره وضع حروف برای نسبت

این مناقشه را محقق خوئی(قدس‌سره) در محاضرات مطرح کرده‌اند. ایشان می‌فرمایند:

و اما الكلام في المقام الثاني على تقدير تسليم ان للنسبة و الرابط وجوداً في الخارج في مقابل الجوهر و العرض، فلا نسلم ان الحروف و الأدوات موضوعة لها، لما بيناه سابقاً من ان الألفاظ موضوعة لذوات المفاهيم و الماهيات لا للموجودات الخارجية و لا الذهنية، فان الأولى غير قابلة للإحضار في الذهن و إلا فلا تكون بخارجية، و الثانية غير قابلة للإحضار ثانياً، فان الموجود الذهني لا يقبل وجوداً ذهنياً آخر، و المفروض ان الغرض من الوضع التفهيم و التفهم و هو لا يجتمع مع الوضع للموجود الذهني أو الخارجي، بل لا بد أن يكون الوضع لذات المعنى القابل لنحوين من الوجود.[1]

حتی اگر بپذیریم که نسبت و رابط در خارج وجود دارد و در مقابل جوهر و عرض قرار می‌گیرد، باز هم نمی‌توان پذیرفت که حروف و ادوات برای آن‌ها وضع شده باشند؛ زیرا همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، الفاظ ـ اعم از ادوات و حروف، ـ برای ذوات مفاهیم و ماهیات وضع شده‌اند، نه برای موجودات خارجی یا ذهنی. این وجود رابط که ذکر می‌کنید، وجود خارجی است و الفاظ برای معانی و مفاهیم و ماهیات وضع شده‌اند، نه برای وجودات خارجی؛ چنان‌که خود محقق اصفهانی(قدس‌سره) نیز تصریح فرمودند که الفاظ برای طبیعت معنا وضع شده‌اند.[2]

پاسخ به مناقشه:[3]

محقق اصفهانی(قدس‌سره) تصریح کرده که الفاظ برای طبیعت معنا، بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی، وضع شده‌اند و معنای حرفی، بر این مبنا، از مفاهیم غیر مستقل است. ما در تبیین نظریه محقق اصفهانی(قدس‌سره) گفتیم که ایشان معتقدند الفاظ بر طبیعت معنا وضع شده‌اند و مقدمه‌ای ذکر کردیم که حروف برای ذات تعلقی وجود رابط وضع شده‌اند، نه برای خود وجود رابط (چه وجود خارجی و چه وجود در ترکیب کلامی یا وجود ذهنی). گفتیم وجود رابط ماهیت ندارد، اما حروف بر ذات تعلقی وجود رابط وضع شده است و طرح ذات تعلقی برای دفع همین اشکال بود. پس حروف وضع شده‌اند برای مفهوم آن ذات تعلقی که مفهومش غیر مستقل است. بنابراین، از نظر محقق اصفهانی(قدس‌سره)، معنای حرفی در اینجا برای مفهوم غیر مستقل وضع شده و این اشکال وارد نیست.

مناقشه چهارم: استعمال حروف در مواردی که تحقق نسبت ممکن نیست[4]

این مناقشه نیز از محقق خوئی(قدس‌سره) نقل شده است. ایشان می‌فرمایند: به‌روشنی معلوم است که حروف برای انواع نسبت‌ها و روابط وضع نشده‌اند؛ زیرا استعمال آن‌ها بدون هیچ عنایتی در مواردی که تحقق هیچ نسبتی حتی به مفاد «هل بسیطه» ناممکن است، نیز صحیح است؛ یعنی حتی به عنوان «هل بسیطه» هم نمی‌توانید نسبتی را تصور کنید، چه رسد به سایر نسبت‌ها. مثال: «الوجود للإنسان ممکنٌ و للّه ضروریٌ و لشریك البارئ ممتنعٌ»؛ کلمه «لام» در این جمله به کار رفته است و چگونه می‌خواهید نسبت را تصویر کنید، در حالی که اصلاً مفاد جمله، هل بسیطه است و در مفاد هل بسیطه نمی‌توان نسبت را تصور کرد و وجود شیء، عین وجود است.

در مفاد هل بسیطه، گاهی اینگونه است که مثلاً انسان و وجودش را تصور می‌کنید و در جایی که ماهیت داشته باشد، با تکلف می‌توان گفت بین وجود و ماهیت نسبتی تصویر می‌شود؛ اما در جایی که ماهیتی ندارد و عین وجود است، مانند ذات حق تعالی، اگر بگویید «الوجود لله تبارک و تعالی ضروری»، در این صورت، حق تعالی حقیقت وجود و صرف الوجود است و اینجا نسبت قابل تصویر نیست. پس می‌بینید که وجود در یک قالب واحد هم برای انسان حمل شد با عنوان ممکن، هم برای ذات حق با عنوان واجب و هم برای شریک الباری با عنوان ممتنع، و «لام» در همه این موارد به یک معنا استعمال شده است و آن تخصیص مدخولش به خصوصیت خاصی در عالم معناست؛ و هیچ عنایتی در هیچ‌یک از این استعمالات لحاظ نشده و هیچ نسبتی حتی به مفاد کان تامه در خارج محقق نیست، زیرا تحقق نسبت در کان تامه فقط میان ماهیت و وجود است، مانند «زید موجود است». اما در مورد واجب تعالی و صفات او و در انتزاعیات و اعتباریات، تحقق هیچ نسبتی قابل تصور نیست.

پس فرمایش محقق اصفهانی(قدس‌سره) که گفتند حروف برای نسبت وضع شده‌اند، صحیح نیست.

پاسخ به مناقشه:[5]

حرف برای ذات نسبت وضع شده است، اما ذات نسبتی که برای آن وضع شده گاهی در عالم خارج تحقق دارد و گاهی در عالم مفاهیم. شما بین عالم مفاهیم و عالم خارج خلط کرده‌اید. در وجود خارجی، بین ذات حق و وجود حق دوئیتی نیست که بتوان وجود را به آن نسبت داد؛ ذات حق عین وجود است و نسبت قابل تصویر نیست. اما در عالم مفاهیم، ذات حق و وجود را می‌توان نسبت داد؛ فرض کنید کسی در حال تحقیق است و می‌خواهیم به او بگوییم خدا وجود دارد، در اینجا نیاز به نسبت دادن داریم. در برهان، وجود را برای خداوند ثابت می‌کنید، ولی این وجود در عالم مفاهیم است و آینه‌ای است برای وجود خارجی حق تعالی. پس در عالم مفاهیم ما نسبت می‌دهیم و این نسبت، نسبت در عالم مفاهیم است، نه نسبت خارجی.

همین مثال درباره اثبات صفات و اسمای الهی نیز جاری است؛ در عالم خارج، صفات و اسماء عین وجود حق تعالی‌اند، اما در عالم مفاهیم به‌صورت تحلیلی بحث می‌شود و می‌گوییم: «الله عالم»، «الله قادر» و نسبت می‌دهیم. یا در جمله «الإنسان موجود» که رابطه‌اش «هل بسیطه» است، در عالم خارج نسبتی وجود ندارد، چون غیریتی نیست بین موضوع و محمول، اما در عالم مفاهیم و در ترکیب کلامی، نسبت برقرار می‌شود.

تحقق نسبت میان موضوع و محمول در هل بسیطه در قضیه کلامیه امری غیر قابل انکار است و از همین جهت، درباره خداوند و شریک باری و امثال آن نیز سخن می‌گوییم. عدم تحقق نسبت خارجی میان خداوند و وجود و اسماء و صفات او، لطمه‌ای به بحث وارد نمی‌کند؛ زیرا موضوع‌له، نسبت به وجود خارجی نیست، بلکه ذات و حقیقت آن است که موضوع‌له قرار گرفته است.


[2] ‌. ذکر السید الصدر(قدس‌سره) هذه المناقشة بهذه العبارة في ص246: «أوّلاً إنّ الوجود الخارجي أو الذهني لیس مأخوذاً في المعنی الموضوع له الكلمة، بل اللفظ یوضع بإزاء ذات المعنی لأنَّ الوضع إنَّما هو لأجل الانتقال الذهني إلى مدلوله و ما یعقل انتقال الذهن إلیه ذات المعنی لا الوجود».
[3] ‌. و في بحوث في علم الأصول، ص247، بعد توضیح المقصود من الوجود الرابط قال: «و على هذا الأساس تندفع الإشکالات الثلاثة أمّا الأوّل فلوضوح أنّ الوجود الخارجي لم‌یؤخذ في مدلول الکلمة لیقال إنَّه لایقبل الانتقال الذهني إلیه، حیث إنَّ الحرف لم‌یوضع للوجود الرابط الخارجي بل وضع لذات ماهیة النسبة بقطع النّظر عن نحوي وجودها. غیر انَّ النسبة متقومة دائماً بشخص وجود طرفیها و بهذا كانت النسبة القائمة في ذهن المتكلم و النسبة القائمة في ذهن السامع ماهیتین متغایرتین و كلّ منهما قابلة للانتقال الذهني و ذلك بأنّ توجد في صقع الذهن تبعاً لطرفیها بالنحو المناسب لها من الوجود»و في منتقی الأصول، ج1، ص107، بعد أن ذکر مناقشة المحقق الخوئي(قدس‌سره) قال بعدم ورودها: «لأنّ امتناع وضع اللفظ للموجود ممّا أسّسه المحقق الإصفهاني(قدس‌سره) و التزم به و قرّبه بما تكرر من أنّ المقابل لایقبل المقابل و المماثل لایقبل المماثل إلّا أنّ ذلك یختص بالأسماء دون الحروف فإنّه التزم بكون الموضوع له فیها هو الوجود الذهني و الإیراد المزبور بدفع بما أشرنا إلیه من أنّ دلالة الحروف و حكایتها تختلف عن دلالة الأسماء فإنّها من قبیل دلالة المماثل على المماثل فلایرد فیه المحذور».
[4] ‌. المحاضرات، ط.ق. ج1، ص72 و ط.ج. ص78؛ و في بحوث في علم الأصول، ص246: «ثانیاً أنّ الوجود الرابط کثیراً ما لایكون موجوداً في موارد الاستعمال، كما في موارد استعمال اللام في قولنا: "الوجود للَّه واجب" إذ لایعقل الوجود الرابط بین اللَّه و وجوده».
[5] في بحوث في علم الأصول، ج1، ص248: «أمّا الثاني فلأنّه مبني على تخیّل کون المدعی وضع الحرف للوجود الرابط الخارجي و قد عرفت عدمه ثمَّ لاندري هل كان نظره الشریف في تسجیل هذا النقض إلى وضوح صدق قولنا الوجود للَّه مع أنَّه لا وجود رابط بین الطرفین أو إلى وضوح كونه كلاماً له مفاد مع أنَّه إذا كان اللام یدلّ على الوجود الرابط فلیس له في هذا الكلام مدلول بالذات فلایكون الكلام ذا مفاد؟ فإن كان النظر إلى الأوّل فیرد علیه: انَّه لابدَّ من تسجیل الإشكال في رتبة أسبق بالتقریب الثاني، لأنَّ الكلام سواءً كان صادقاً أو كاذباً لابدَّ أن یكون مدلوله بالذات محفوظاً فإذا كان المدلول بالذات نفس الوجود الخارجي فیكون عدم الصدق مساوقاً لعدم المفاد رأساً و إن كان النظر إلى الثاني فلانعلم لما ذا لم‌ینقض بجمیع موارد استعمال الحرف في حالات كذب المتكلّم حتی في مثل قولنا: "السواد للجسم ثابت" حیث إنَّ المدلول بالذات لایتصوّر حینئذٍ فیلزم خلوّ الجملة من کونها ذات مفاد في نفسها».و في منتقی الأصول، ج1، ص108، بعد أن ذکر مناقشة المحقق الخوئي(قدس‌سره) قال بعدم ورودها: «لأنّه یبتني على أخذ الموضوع له هو الوجود الخارجي و قد عرفت خلافه و انّ الموضوع له هو الربط الذهني فلایرد علیه الإشكال لأنّ عروض النسبة بین الذات المقدسة و الوجود إنّما یستحیل في الخارج و أمّا في الذهن و عروضها بین المفاهیم المتصورة عنهما فلا امتناع فیه و الربط الذهني قوامه بالمفاهیم لا بالوجودات الخارجیة».
logo