1404/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
ناحیه سوم: انقلاب نسبت؛ انواع تعارض میان بیش از دو دلیل/معنى التعارض /التعادل و التراجيح
موضوع: التعادل و التراجيح/معنى التعارض /ناحیه سوم: انقلاب نسبت؛ انواع تعارض میان بیش از دو دلیل
ناحیه سوم: انقلاب نسبت
انواع تعارض میان بیش از دو دلیل
نوع دوم: تعارض میان دو عام من وجه با ورود مخصص
صورت دوم: تعارض عامین من وجه با ورود مخصص بر مورد افتراق یکی از آنها
مقدمه: تصویر و تحلیل صورت مسئله
این صورت، از مصادیق بارز و متفقٌ علیه تحقق «انقلاب نسبت» است. برای تبیین دقیق کیفیت این انقلاب، لازم است مسئله به صورت تحلیلی و مرحلهای مورد بررسی قرار گیرد.
تحلیل وضعیت بدوی (قبل از ملاحظه دلیل ثالث): در مرحله نخست، با دو دلیل مواجه هستیم که نسبت بینهما عموم و خصوص من وجه است و در ماده اجتماع با یکدیگر تعارض دارند. مثال منقول از محقق خوئی(قدسسره) را مبنای تحلیل قرار میدههیم:
«إذا دلّ دلیل على استحباب إكرام العلماء و دلّ دلیل آخر على حرمة إكرام الفساق و دلّ دلیل ثالث على وجوب إكرام العالم العادل، یقع التعارض بین الأول و الثاني في مورد الاجتماع و هو العالم الفاسق، و بعد تخصیص دلیل الاستحباب بدلیل الوجوب و إخراج العالم العادل عنه ینحصر مورده بالعالم الفاسق، فیكون أخص مطلقاً من دلیل الحرمة، فیقدم علیه لامحالة، فتكون النتیجة وجوب إكرام العالم العادل و استحباب إكرام العالم الفاسق و حرمة إكرام الفاسق الجاهل».[1]
دلیل اول: «یُستحبّ إکرامُ العلماء». موضوع این دلیل، عنوان «عالم» است که مصادیق آن ۱. عالم عادل و ۲. عالم فاسق میباشد.
دلیل دوم: «یَحرُم إکرامُ الفسّاق». موضوع این دلیل، عنوان «فاسق» است که مصادیق آن ۱. عالم فاسق و ۲. فاسق جاهل میباشد.
تحلیل نسبت و تبیین موضع تعارض: با ملاحظه این دو دلیل، نسبت بین موضوعین به وضوح تبیین میگردد:
• ماده اجتماع (مورد تعارض): «عالم فاسق»؛ که دلیل اول حکم به استحباب اکرام او نموده و دلیل دوم حکم به حرمت اکرام او کرده است.
• ماده افتراق دلیل اول: «عالم عادل»؛ که مختص به دلیل استحباب است.
• ماده افتراق دلیل دوم: «فاسق جاهل»؛ که مختص به دلیل حرمت است.
بنابراین، تا این مرحله، با یک تعارض میان دو دلیل عام من وجه مواجه هستیم.
کیفیت تحقق انقلاب نسبت (تحلیل مرحلهای مثال)
در این مرحله، دلیل ثالثی وارد میشود که منشأ تحول در نسبت میان دو دلیل اول میگردد. این دلیل، دقیقاً بر ماده افتراق یکی از دو عام وارد میشود.
مرحله اول: ورود مخصص بر ماده افتراق
دلیل ثالث وارد میشود: «یجب إکرامُ العالم العادل». این دلیل، مستقیماً موضوع «عالم عادل» را که ماده افتراق دلیل اول (استحباب اکرام علما) بود، مورد حکم قرار میدهد.
مرحله دوم: تخصیص و تعیّن باقیمانده موضوع در دلیل اول
دلیل ثالث، دلیل اول را تخصیص میزند و فردِ «عالم عادل» را از تحت حکم استحباب خارج نموده و حکم او را به وجوب ارتقاء میدهد.
• سوال: پس از این تخصیص، باقیمانده موضوع در دلیل اول («یُستحبّ إکرامُ العلماء») چیست؟
• پاسخ: موضوع آن، منحصراً در «عالم فاسق» متعین میگردد. بدین ترتیب، دلیل اول از حیث دایره شمول، از «استحباب اکرام علما» به «استحباب اکرام عالم فاسق» تحول مییابد.
مرحله سوم: انقلاب نسبت و ارتفاع تعارض
اکنون باید نسبت میان “دلیل اولِ متحول شده” را با “دلیل دوم” بازسنجی نمود:
• دلیل اول (بعد از تخصیص): «یُستحبّ إکرامُ العالم الفاسق».
• دلیل دوم (بدون تغییر): «یَحرُم إکرامُ الفسّاق».
پر واضح است که نسبت میان این دو، دیگر «عموم و خصوص من وجه» نیست، بلکه به «عموم و خصوص مطلق» منقلب شده است؛ چرا که هر «عالم فاسقی» بالضرورة «فاسق» است، ولکن عکس آن صادق نیست.
مرحله چهارم: نتیجه نهایی مبتنی بر تقدیم خاص بر عام
مقتضای قاعده، تقدیم خاص بر عام است. لذا دلیل اول که اخص شده است، دلیل دوم را تخصیص میزند. بر این اساس، نتیجه نهایی جمع میان ادله ثلاثه به شرح ذیل خواهد بود:
• وجوب اکرام عالم عادل (به مقتضای دلیل ثالث).
• استحباب اکرام عالم فاسق (به مقتضای دلیل اولِ مخصَّص که بر دلیل دوم حکومت یافت).
• حرمت اکرام فاسقِ جاهل (باقیمانده تحت عموم دلیل دوم).
شرط تحقق انقلاب نسبت: استیعاب تمام ماده افتراق
محقق خوئی(قدسسره) متذکر این نکته دقیق میشوند[2] که تحقق انقلاب نسبت، مشروط به آن است که مخصص ثالث، جمیع افراد ماده افتراق را از تحت عام اول خارج نماید. اما اگر تنها بعض افراد آن را تخصیص بزند، انقلاب نسبت محقق نخواهد شد.
مثال نقض (عدم تحقق انقلاب نسبت): فرض کنید دلیل ثالث اینگونه باشد: «یجب إکرامُ العالم العادل الهاشمی».
• تحلیل: این مخصص، تنها «عالم عادل هاشمی» را از تحت عموم استحباب خارج میکند.
• باقیمانده موضوع در دلیل اول: پس از این تخصیص، موضوع دلیل استحباب عبارت خواهد بود از: «عالم فاسق» به ضمیمه «عالم عادل غیر هاشمی».
• سنجش نسبت جدید: نسبت میان این موضوع باقیمانده با دلیل دوم (یَحرُم إکرامُ الفسّاق)، کماکان «عموم و خصوص من وجه» است:
◦ ماده اجتماع: عالم فاسق.
◦ ماده افتراق (دلیل اول): عالم عادل غیر هاشمی.
◦ ماده افتراق (دلیل دوم): فاسق جاهل.
نتیجه: در این فرض، چون مخصص، تمام ماده افتراق را استیعاب نکرده، انقلاب نسبتی رخ نداده و تعارض اولیه به قوت خود باقی است و حل آن، متوقف بر رجوع به قواعد کلی باب تعارض خواهد بود.[3]
صورت سوم: تعارض دو عام من وجه با ورود مخصص بر ماده افتراق هر یک از آن دو
مقدمه: تصویرسازی و تبیین دقیق صورت مسئله
در این صورت، با یک ساختار چهاروجهی از ادله مواجه هستیم. برای فهم دقیق آن، باید مسئله را به صورت مرحلهای تصویرسازی کنیم.
وضعیت اولیه: در ابتدا دو دلیل داریم که نسبت بینهما عموم و خصوص من وجه است.
• دلیل اول (عام الف): «یُستحبّ إکرامُ العلماء». (شامل: عالم عادل، عالم فاسق)
• دلیل دوم (عام ب): «یُکرَهُ إکرامُ الفسّاق». (شامل: عالم فاسق، فاسق جاهل)
تحلیل وضعیت اولیه:
• ماده اجتماع (مورد تعارض): «عالم فاسق»؛ که دلیل اول به استحباب اکرام او و دلیل دوم به کراهت اکرام او حکم میکند.
• ماده افتراق (عام الف): «عالم عادل».
• ماده افتراق (عام ب): «فاسق جاهل».
ورود مخصصها: حال، دو دلیل دیگر به عنوان مخصص وارد میشوند که هر یک، ماده افتراق یکی از دو عام فوق را از تحت آن خارج میکند.
• دلیل سوم (خاص الف): «یجب إکرامُ العالم العادل». (این مخصص، ماده افتراق عام الف را خارج میکند).
• دلیل چهارم (خاص ب): «یَحرُم إکرامُ الفاسق الجاهل». (این مخصص، ماده افتراق عام ب را خارج میکند).
بحث اصلی این است که با وجود این چهار دلیل، کیفیت تعارض و راه حل آن چیست؟
نظریه اول: نظریه محقق نائینی(قدسسره)
ایشان معتقدند در این حالت، «انقلاب نسبت» رخ میدهد. یعنی با ورود مخصصها، تعارض از حالت «عموم من وجه» به تعارض «تباینی» (تضاد کامل) تبدیل میشود.
ایشان میفرمایند:
«و إن أخرج مورد الافتراق منهما، فتنقلب النسبة بینهما إلى التعارض التبایني في مورد الاجتماع»[4]
مراحل استدلال:
1. تخصیص عام اول: دلیل سوم (یجب إکرام العالم العادل)، دلیل اول (یستحب إکرام العلماء) را تخصیص میزند. در نتیجه، موضوعی که برای حکم استحباب باقی میماند، منحصراً «عالم فاسق» است.
2. تخصیص عام دوم: دلیل چهارم (یحرم إکرام الفاسق الجاهل)، دلیل دوم (یکره إکرام الفساق) را تخصیص میزند. در نتیجه، موضوعی که برای حکم کراهت باقی میماند، منحصراً «عالم فاسق» است.
نتیجهگیری و انقلاب نسبت: پس از این دو تخصیص، دو دلیل عام اولیه ما به دو دلیل جدید با موضوعی کاملاً معین تبدیل میشوند:
• دلیل اول (جدید): «یستحب إکرام العالم الفاسق».
• دلیل دوم (جدید): «یکره إکرام العالم الفاسق».
در این مرحله، انقلاب نسبت رخ داده است. تعارضی که در ابتدا «عموم من وجه» بود، اکنون به تعارض «تباینی» تبدیل شده است؛ زیرا هر دو دلیل دقیقاً بر روی یک موضوع واحد (عالم فاسق) دو حکم متضاد (استحباب و کراهت) صادر میکنند. در این حالت، باید بر اساس قواعد تعارض متباینین (ترجیح یا تخییر) عمل کرد.[5]
نظریه دوم: نظریه محقق خوئی(قدسسره)
ایشان اساساً این تحلیل مرحلهای و وقوع انقلاب نسبت را نمیپذیرند. از دیدگاه ایشان، تعارض از همان ابتدا میان هر چهار دلیل برقرار است و نباید آن را به تعارض میان دو دلیل تقلیل داد.
محقق خوئی(قدسسره) میفرمایند:
«إن منشأ التعارض في أمثال هذه المقامات، إنّما هو العلم الإجمالي بعدم صدور أحد المتعارضین و في المقام لیس لنا علم إجمالي بعدم صدور خصوص أحد العامّین من وجه، بل لنا علم بعدم صدور أحد هذه الأدلة الأربعة، إذ لو لم یصدر أحد العامّین أو أحد الخاصّین لم یكن تنافٍ بین الثلاثة الباقیة.
أمّا لو لم یصدر أحد العامّین، فواضح و أمّا لو لم یصدر أحد الخاصّین، فلأنّه بعد تخصیص أحد العامّین یصیر أخصّ من العام الآخر، فیخصص به، فإذاً لابدّ من ملاحظة الترجیح بین الأدلّة الأربعة، و طرح أحدها و الأخذ بالثلاثة الباقیة، و مع فقد المرجّح و الحكم بالتخییر یتخیّر بین الأدلّة الأربعة بطرح أحدها و الأخذ بالباقي»[6] .
تبیین استدلال: منشأ و ریشه تعارض، علم اجمالی به کذب یا عدم صدور یکی از ادله متعارض است. در مسئله ما، علم اجمالی داریم که یکی از این چهار دلیل صادر نشده است. زیرا اگر هر یک از این چهار دلیل را حذف کنیم، تعارض میان سه دلیل دیگر از بین میرود:
• اگر یکی از دو عام را حذف کنیم: واضح است که تعارضی باقی نمیماند.
• اگر یکی از دو خاص را حذف کنیم: (نکته دقیق استدلال اینجاست) باز هم تعارض حل میشود. مثلاً اگر دلیل چهارم (یحرم إکرام الفاسق الجاهل) کاذب باشد، دلیل دوم (یکره إکرام الفساق) به عموم خود باقی است. در طرف دیگر، دلیل سوم (یجب إکرام العالم العادل) دلیل اول را تخصیص زده و آن را به «استحباب اکرام عالم فاسق» تبدیل میکند. این دلیل جدید، نسبت به دلیل دوم (یکره إکرام الفساق) اخص مطلق است و آن را تخصیص میزند و تعارض حل میشود.
چون احتمال کذب در هر چهار دلیل وجود دارد، ما مجاز نیستیم که با مقدم داشتن جمع عرفی (تخصیص)، حجیت دو دلیل خاص را مفروض بگیریم. این کار ممکن است ما را از واقع دور کند. چه بسا آن دلیل کاذب، یکی از همان خاصها بوده باشد و ما با استفاده از آن، یک دلیل عامِ صادق را تخصیص زدهایم. این امر، خصوصاً در فرض تساقط، میتواند فاجعهبار باشد و منجر به کنار گذاشتن سه دلیل صادق به خاطر یک دلیل کاذب شود. لذا، باید از همان ابتدا، هر چهار دلیل را اطراف تعارض دانسته و قواعد باب تعارض (ترجیح و تخییر) را میان هر چهار دلیل ملاحظه کنیم.[7]
تحقیق در مسئله
تحقیق در مسئله، صحت و تمامیت نظر محقق خوئی(قدسسره) است. اما برای تبیین دقیقتر آن، باید به یک نکته کلیدی که در مباحث گذشته مطرح شد، توجه کنیم.
تفاوت این مقام با قاعده کلی «تقدیم جمع عرفی بر تعارض»:
استاد در مباحث گذشته فرمودند که «جمع عرفی بر اعمال قواعد تعارض مقدم است». ممکن است به نظر برسد که روش محقق نائینی(قدسسره) که با جمع عرفی (تخصیص) شروع کرده، با این قاعده سازگارتر است. اما پاسخ این است که آن قاعده در جای خود صحیح است، ولی مقام بحث ما از آن قاعده خارج است.
تبیین تفاوت:
1. قاعده «تقدیم جمع عرفی» در جایی است که جمع عرفی، تعارض را به کلی مرتفع میسازد. اما در روش محقق نائینی(قدسسره)، جمع عرفی تعارض را حل نمیکند، بلکه صرفاً شکل آن را از «عموم من وجه» به «تباین» تغییر میدهد. پس در اینجا جمع عرفی، علاج تعارض نیست.
2. مهمتر از آن، ساختار تعارض در اینجا متفاوت است. آن قاعده عمدتاً در جایی مطرح بود که یک عام با دو دلیل متعارض دیگر مواجه بود. در آنجا علم اجمالی به کذب، میان آن دو دلیل متعارض بود. اما در مقام ما، دو عام و دو خاص داریم و علم اجمالی به کذب، میان هر چهار دلیل منتشر است.
نتیجه نهایی و دقیق: در چنین ساختاری که احتمال کذب در هر یک از ادله اربعه وجود دارد، مقدم کردن جمع عرفی (تخصیص) یک خطای روشی است؛ زیرا این کار به معنای مفروض گرفتن صدق و حجیت مخصصهاست، در حالی که خود آنها نیز طرف علم اجمالی و در مظانّ کذب هستند. لذا راه صحیح، همان است که محقق خوئی(قدسسره) فرمودهاند: باید پیش از هر اقدامی، قواعد باب تعارض را بر هر چهار دلیل عرضه کنیم تا پس از ملاحظه مرجحات و در نهایت تخییر یا تساقط، تکلیف دلیلِ غیرقابل اخذ مشخص شود و سپس به باقیمانده ادله عمل کنیم.
روش محقق نائینی(قدسسره) به دلیل عدم توجه به این گستردگی در اطراف تعارض، قابل التزام نیست.[8]