« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1404/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

ناحیه سوم: انقلاب نسبت؛ دیدگاه مخالفان انقلاب نسبت (مبنای مشهور)/معنى التعارض /التعادل و التراجيح

 

موضوع: التعادل و التراجيح/معنى التعارض /ناحیه سوم: انقلاب نسبت؛ دیدگاه مخالفان انقلاب نسبت (مبنای مشهور)

 

ناحیه سوم: انقلاب نسبت

دیدگاه مخالفان انقلاب نسبت (مبنای مشهور)

استدلال محقق اصفهانی(قدس‌سره)

ایراد استاد بر محقق اصفهانی(قدس‌سره)

بخش اول: تبیین و نقد همزمان نظریه محقق اصفهانی

تحلیل محقق اصفهانی(قدس‌سره) از فرآیند شکل‌گیری یک ظهور، با مراحل دقیقی آغاز می‌شود. ایشان به درستی بیان می‌کنند که «ظهور ذاتی» یک معنا، امری بالقوه است که با «استعمال»، به «ظهور فعلی استعمالی» بدل شده و از «اراده استعمالی» متکلم حکایت می‌کند. اینها «ظهورات اولیه» کلام هستند. نکته بسیار مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که ظهور ذاتی، ظهور فعلی استعمالی و همچنین کاشفیت نوعیه‌ای که از آن برمی‌خیزد، همگی اموری ثابت و لایتغیر هستند و ذاتاً از بین نمی‌روند (لا تنقلب عما هی علیه).

تا اینجای تحلیل، فرمایشات محقق اصفهانی(قدس‌سره) کاملاً صحیح و متین است. اما نقطه آغازین خطا و اشکال اساسی در تحلیل ایشان، دقیقاً از همین‌جا شروع می‌شود. ایشان معتقدند که جایگاه و محل وقوع تعارض، همین مرحله «کاشفیت نوعیه» است.

ایراد اساسی بر این مبنا، این است که این دیدگاه با حقیقت تعارض سازگار نیست. حقیقت تعارض، «تکاذب الدلیلین» است؛ یعنی هر دلیل، حجیت فعلی دیگری را تکذیب کرده و دروغ می‌شمارد. اما در مرحله «کاشفیت نوعیه»، اساساً تکاذبی قابل تصور نیست. چرا؟ زیرا هر دو دلیل در این مرحله صادق هستند. «اکرم کل عالم» به راستی کاشفیت نوعی از عموم دارد و «لا تکرم العالم الفاسق» نیز به راستی کاشفیت نوعی از حرمت دارد. این دو شأنیت و اقتضا با هم تناقضی ندارند تا یکدیگر را تکذیب کنند. تکاذب و دروغ شمردن، تنها در مرحله «فعلیت» و حجیت نهایی معنا پیدا می‌کند.

بخش دوم: ارائه نظریه مختار؛ ترسیم دقیق مراحل فعلیت یافتن حجت

در مقابل این دیدگاه، فرآیند دقیق و صحیح تبدیل یک ظهور به یک حجت فعلی را می‌توان در چند گام ترسیم کرد؛ فرآیندی که جایگاه واقعی تعارض را نیز مشخص می‌کند:

گام اول: از کاشفیت نوعیه به کاشفیت فعلیه

کاشفیت نوعیه که امری ثابت است، در برابر دو فرض قرار می‌گیرد:

    1. فرض اول: قرینه‌ای بر خلاف ظهورات اولیه وجود دارد. در این صورت، کاشفیت نوعیه به مرحله فعلیت نمی‌رسد.

    2. فرض دوم: قرینه‌ای بر خلاف یافت نمی‌شود. در این حالت، همان کاشفیت نوعیه به «کاشفیت فعلیه» تبدیل می‌شود. در این مرحله است که کشف می‌شود مراد جدی متکلم، همین ظاهر کلام است.

گام دوم و نهایی: از کاشفیت فعلیه تا حجیت فعلیه (جایگاه دقیق تعارض)

هنگامی که یک دلیل به مرحله «کاشفیت فعلیه» می‌رسد، متّصف به «حجیت شأنیه» می‌شود؛ یعنی صلاحیت و شأنیت حجت بودن را پیدا می‌کند. در این مرحله نیز دو حالت متصور است:

    1. اگر در مقابل این حجت شأنی، معارضی یافت نشود، یا معارضی بوده که پس از علاج ساقط شده است، در این صورت «حجیت شأنیه» به «حجیت فعلیه» تبدیل می‌شود و دلیل منجّز می‌گردد.

    2. اگر در مقابل این حجت شأنی، معارض دیگری یافت شود، دلیل در همان مرتبه «حجیت شأنیه» باقی می‌ماند تا تکلیف تعارض مشخص شود.

بنابراین، جایگاه دقیق معارضه، مرحله «کاشفیت فعلیه» است که متّصف به «حجیت شأنیه» شده است. تعارض، تصادم دو دلیل است که هر دو این مرحله را طی کرده‌اند اما وجود یکدیگر، مانع از رسیدن آنها به حجیت فعلیه و نهایی می‌شود.

بخش سوم: نتیجه‌گیری و تطبیق بر مسائل

نتیجه این تحلیل آن است که مرحوم محقق اصفهانی(قدس‌سره) در تحلیل خود، این مراحل دقیق را نادیده گرفته و جایگاه تعارض را به اشتباه در همان ابتدای راه (کاشفیت نوعیه) قرار داده‌اند. در حالی که تعارض، مربوط به آخرین مرحله و مقام تصادم دو حجتِ بالقوه کامل است.

اصلاح یک اشتباه مهم: بر اساس این تحلیل، نظریه صحیح این است که هم ملاک حجیت و هم ملاک تعارض، هر دو مربوط به مرحله «کاشفیت فعلیه» به بعد هستند. یک دلیل تا به کاشفیت فعلیه و از آنجا به حجیت شأنیه نرسد، نه می‌تواند به تنهایی حجت باشد و نه می‌تواند طرف معارضه با دلیل دیگری قرار گیرد.

این تحلیل، نتایج مهمی در پی دارد:

    1. تفاوت دقیق «مخصص» و «معارض»: نقش مخصص، مانع شدن از رسیدن «کاشفیت نوعیه» به «کاشفیت فعلیه» است؛ یعنی از اساس نمی‌گذارد اراده جدی به عموم عام تعلق بگیرد. اما نقش معارض، مانع شدن از رسیدن «حجیت شأنیه» به «حجیت فعلیه» است.

    2. تبیین کلام صاحب کفایه(قدس‌سره) و مسئله انقلاب نسبت: بر این مبنا، کلام صاحب کفایه(قدس‌سره) که «قرائن منفصله با ظهورات تصادم ندارند» به درستی تبیین می‌شود. مراد ایشان «ظهورات اولیه» است. اما قرائن منفصله قطعاً با «ظهورات ثانویه» (که پس از لحاظ قرائن و رسیدن به کاشفیت فعلیه شکل می‌گیرند) تصادم دارند و با تغییر دادن آنها، تعارض را از بین می‌برند. مسئله «انقلاب نسبت» نیز بر همین اساس به زیبایی حل می‌شود، زیرا مخصص با منع از کاشفیت فعلی عام، ظهور ثانوی آن را تغییر داده و از ابتدا مانع شکل‌گیری تعارض می‌شود.

 

logo