« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1404/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

خاتمه؛ شرط سوم؛ مقام دوم؛ بحث اول/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /خاتمه؛ شرط سوم؛ مقام دوم؛ بحث اول

 

خاتمه‌ای درباره شرایط جریان استصحاب

شرط سوم: فحص از دلیل و معارض

مقام دوم: لزوم بررسی و جستجو درباره اصل معارض

بحث اول: تعارض میان دو استصحاب (تعارض استصحابین)

جهت دوم: بررسی حکم تعارض دو استصحاب

در این بحث، دو حالت قابل تصور است:

حالت اول: تعارض میان استصحاب سببی و استصحاب مسببی

پیش از پرداختن به حکم این مسئله، لازم است روشن شود منظور از «سببی» و «مسببی» چیست. منظور این است که تردید یا شک در یکی از آن‌ها، ناشی از شک در دیگری است؛ بنابراین، رابطه سببی و مسببی میان دو شک وجود دارد، نه میان خود دو استصحاب.

در اینجا مقصود از سببی بودن، سببی بودن شرعی است؛ یعنی مستصحبِ یکی از استصحاب‌ها، موضوعِ استصحاب دیگر قرار می‌گیرد و مستصحب دومی، در واقع، حکم همان موضوع است. در این بحث، سببی بودن تکوینی مدنظر نیست، چرا که سببی بودن تکوینی در احکام شرعی یا در رابطه میان موضوعات و احکام آن‌ها جایگاهی ندارد. البته ممکن است در موضوعات خارجی، سببی بودن تکوینی تحقق پیدا کند، اما در این صورت، استصحاب وجود سبب برای تحقق مسبب، اصل مثبت محسوب می‌شود.

از سوی دیگر، حکمی که برای موضوع سببی استصحاب می‌شود و حکمی که برای موضوع مسببی (بر اساس سببیّت تکوینی) استصحاب می‌شود، ممکن است با هم متفاوت باشند یا با هم یکسان باشند؛ اما این سببیّت تکوینی باعث ترجیح یکی بر دیگری نمی‌شود.

اگر بخواهیم بر اساس سببیّت تکوینی (یعنی رابطه واقعی و طبیعی میان علت و معلول) برای یک موضوع، حکمی را استصحاب کنیم (فرضاً استصحاب کنیم که علت وجود دارد)، و همچنین برای موضوعی که معلول است نیز حکمی را استصحاب کنیم (مثلاً استصحاب کنیم که معلول هم وجود دارد)، این دو حکم ممکن است:

 

گاهی با هم فرق داشته باشند (یعنی حکمی که برای سبب استصحاب می‌شود با حکمی که برای مسبب استصحاب می‌شود یکی نباشد)

و گاهی هم یکسان باشند (یعنی حکم هر دو یکی باشد).

اما نکته اصلی این است که سببیّت تکوینی (یعنی اینکه یکی واقعاً علت دیگری باشد)، دلیل نمی‌شود که یکی از این دو استصحاب را بر دیگری مقدم کنیم؛ یعنی صرف اینکه یک چیز علت چیز دیگر است، باعث نمی‌شود که در استصحاب، حتماً استصحاب علت بر استصحاب معلول یا بالعکس مقدم باشد. هر دو استصحاب از این نظر در یک سطح قرار دارند و باید طبق قواعد فقهی دیگر عمل کرد، نه صرفاً براساس رابطه علت و معلول در عالم خارج.

خلاصه اینکه صرف اینکه میان دو موضوع رابطه علت و معلول برقرار است، باعث نمی‌شود در استصحاب کردن حکم یکی بر دیگری اولویت داشته باشد؛ بلکه هر دو استصحاب از این جهت مساوی‌اند و باید دلایل دیگر را برای ترجیح در نظر گرفت.

با توجه به توضیحات یاد شده، نتیجه این است که استصحاب سببی بر استصحاب مسببی مقدم است.[1]

و به بیان دیگر: استصحاب موضوعی بر استصحاب حکمی مقدم است؛ زیرا وقتی موضوع با استصحاب احراز شد، حکم شرعی آن بر آن مترتب می‌شود و دیگر در مرحله حکم، شکی باقی نمی‌ماند تا استصحاب نسبت به خود حکم جاری شود.[2]

برای مثال، اگر لباسی که نجس بوده را با آب بشوییم و بعد نسبت به طهارت همان آب دچار تردید شویم، اگر با استصحاب، طهارت آب را بپذیریم، این امر خود به خود شک در نجاست لباس را برطرف می‌کند و نتیجه‌اش این است که لباس نیز پاک خواهد بود؛ چرا که معنای طهارت آب این است که بتواند حدث و خبث را از بین ببرد.

مرحوم محقق نائینی(قدس سره) در این زمینه دو شرط برای حاکم بودن اصل سببی بر اصل مسببی بیان فرموده‌اند:

    1. نخست آنکه، ارتباط بین سبب و مسبب باید شرعی باشد نه عقلی؛

    2. دوم اینکه، اصل سببی باید بتواند شک مسبب را برطرف کند. به عنوان مثال، اگر شک در جواز نماز خواندن با لباسی باشد که شک داریم آیا از حیوان حلال‌گوشت تهیه شده یا نه، این مورد نیز خارج از محل بحث است؛ زیرا اگرچه اصالة الحلّ[3] (اصل حلیت) در مورد حیوان جاری می‌شود، اما نتیجه‌اش جواز نماز خواندن با آن لباس نیست، چرا که شک در جواز نماز همچنان باقی است. دلیلش هم این است که اصل حلیت، ثابت نمی‌کند آن لباس حتماً از حیوان حلال‌گوشت تهیه شده باشد.[4]

حالت دوم: تعارض دو استصحاب در صورتی که هیچ‌کدام نسبت به دیگری سببی یا مسببی نباشد

فقها و بزرگان، مانند شیخ انصاری[5] (قدس‌سره) و محقق نائینی[6] (قدس‌سره)، این حالت را چنین بیان کرده‌اند که شک در هر یک از دو مورد، ناشی از امر سومی است. شیخ انصاری(قدس‌سره) در این زمینه چهار قسم مطرح فرموده‌اند[7] و صاحب کفایه(قدس‌سره) نیز دو قسم ذکر کرده‌اند[8] .

در حالت دوم، دو قسم وجود دارد:

قسم اول: جایی که از جریان دو استصحاب، مخالفت قطعیه لازم می‌آید

زمانی که جریان هر دو استصحاب، به مخالفت قطعی با تکلیف فعلی معلوم به علم اجمالی منجر شود؛ یعنی اجرای هر دو استصحاب، باعث شود مخالفت عملی قطعی با تکلیفی که به طور اجمالی به آن علم داریم، رخ دهد. شیخ اعظم انصاری[9] (قدس‌سره) در این مورد مثال می‌زنند: فرض کنید نسبت به طهارت دو چیز یقین داشته‌ایم، سپس به طور اجمالی می‌دانیم که یکی از آن دو نجس شده است. اگر در هر دو مورد استصحاب طهارت جاری کنیم، این کار مخالف با علم اجمالی ما به نجاست یکی از آن دو است و مخالفت عملی قطعی محسوب می‌شود.

در این قسم، دو دیدگاه[10] وجود دارد:

    1. دیدگاه اول: نظر بیشتر بزرگان این است که هر دو استصحاب ساقط می‌شوند و نمی‌توان به هیچ‌کدام عمل کرد.

    2. دیدگاه دوم (نظر مختار): فقط یکی از دو استصحاب ساقط می‌شود تا مخالفت عملی قطعی پیش نیاید.

اما برخی از بزرگان بر این نظر دوم اشکال گرفته‌اند و گفته‌اند: جاری ساختن استصحاب در یک طرفِ معین، بدون وجود مرجّح، ترجیح بلا مرجّح است و اگر بخواهیم میان دو طرف مخیّر باشیم، نیاز به دلیل جداگانه دارد، هرچند اشکال عقلی در این صورت منتفی باشد.[11]

پیش‌تر در بحث علم اجمالی بیان شد[12] که برخی از محققین گفته‌اند علم اجمالی نسبت به لزوم موافقت قطعی و حرمت مخالفت قطعی، علت تامه است[13] ؛ و برخی دیگر بر این باورند که علم اجمالی نسبت به حرمت مخالفت قطعی، علت تامه است ولی نسبت به لزوم موافقت قطعی، اقتضایی[14] است. اکثر کسانی که قائل به اقتضایی بودن علم اجمالی نسبت به لزوم موافقت قطعی[15] هستند، گفته‌اند که در این صورت استصحاب در هیچ‌کدام از طرفین[16] جاری نمی‌شود.

اما ما معتقدیم که علم اجمالی هرچند نسبت به حرمت مخالفت قطعی علت تامه است و نسبت به وجوب موافقت قطعی اقتضایی است، اما دلیل شرعی در شبهات تحریمی مانع این اقتضا می‌شود و در نتیجه، اختیار اجرای یکی از دو اصل برای مکلف باقی می‌ماند.[17]

قسم دوم: جایی که از جریان دو استصحاب، مخالفت التزامی لازم می‌آید

در این حالت، اجرای هر دو استصحاب، تنها به مخالفت التزامی می‌انجامد[18] و مخالفت عملی قطعی به وجود نمی‌آید؛ یعنی فقط می‌دانیم یکی از دو استصحاب با واقعیت مخالف است. مانند اینکه یقین داریم هر دو ظرف نجس‌اند، سپس به طور اجمالی می‌دانیم یکی از آن‌ها پاک شده است. اگر در هر دو طرف استصحاب جاری کنیم، این کار نوعی مخالفت التزامی با واقع خواهد بود.

در این قسم، سه دیدگاه مطرح است:

دیدگاه اول: عدم جریان استصحاب در هیچ یک از طرفین

شیخ انصاری(قدس‌سره) و محقق نائینی(قدس‌سره) قائل‌اند که استصحاب در هیچ‌یک از دو طرف جاری نمی‌شود.

استدلال شیخ انصاری[19] (قدس‌سره) بر این نظریه

استدلال شیخ انصاری(قدس‌سره) بر این دیدگاه چنین است: «اگر مرجّحی وجود نداشته باشد، حق آن است که هر دو استصحاب ساقط شوند و تخییر روا نیست؛ زیرا علم اجمالی به نقض یکی از دو ضد، موجب خروج هر دو مورد از مدلول “لا تنقض” می‌شود. چرا که فرمایش معصوم(علیه‌السلام): “لا تنقض الیقین بالشک و لکن تنقضه بیقین مثله” [20] دلالت دارد بر حرمت نقض یقین با شک و وجوب نقض یقین با یقین دیگر. پس اگر فرض شود که به انتفای حالت سابقه در یکی از دو مورد یقین داریم، دیگر جایز نیست هر دو را تحت عموم حرمت نقض با شک قرار دهیم؛ زیرا این کار مستلزم کنار گذاشتن حکم به نقض یقین با یقین دیگر است. همچنین نمی‌توان یکی از آن دو را به طور معین تحت عموم حرمت نقض با شک نگه داشت، زیرا مورد دیگر هم در ملاک ورود تحت این حکم با او شریک است و مرجّحی وجود ندارد. اما اگر بخواهیم به طور تخییری یکی را انتخاب کنیم، اصلاً چنین فردی از افراد عموم نیست… بنابراین وقتی هر دو خارج شدند، دیگر موردی باقی نمی‌ماند.»

ایراد مرحوم محقق خوئی(قدس‌سره) بر استدلال شیخ(قدس سره):

اولاً: ظاهر این است که مراد از «یقین» در فرمایش معصوم(علیه‌السلام): «و لکن تنقضه بیقین آخر»، تنها یقین تفصیلی است، نه اعم از یقین تفصیلی و اجمالی؛ زیرا مقصود این است که یقین دوم هم به همان موضوعی تعلق داشته باشد که یقین اول به آن تعلق گرفته بود، وگرنه ناقض آن محسوب نمی‌شود. خلاصه مطلب این است: اگر نسبت به طهارت لباس خود یقین داشتی، با شک در نجاست آن، یقین خود را نقض نکن؛ بلکه تنها با یقین به نجاستش، آن را نقض کن. بنابراین، یقین اجمالی را شامل نمی‌شود؛ چون یقین اجمالی به همان موضوعی که یقین اول به آن تعلق گرفته بود تعلق ندارد، بلکه تنها به عنوان «یکی از آن دو» تعلق گرفته است. پس مانعی برای تمسک به اطلاق شک در عبارت «لا تنقض الیقین بالشک» و جریان استصحاب در هر دو طرف وجود ندارد.

ثانیاً: این ذیل روایت که می‌فرماید: «و لکن تنقضه بیقین آخر»، در همه ادله استصحاب وجود ندارد و اجمال در دلیلی که این ذیل را دارد، مانع تمسک به دلیل دیگری که فاقد این ذیل و موجب اجمال است، نمی‌شود؛ چون اجمال دلیل به معنای عدم دلالت است، نه دلالت بر نبودن.

آنچه شیخ(قدس‌سره) فرموده‌اند، در واقع به مانع اثباتی برای جریان استصحاب در این مقام برمی‌گردد که پاسخ آن بیان شد. [21]

ملاحظه ما بر استدلال شیخ(قدس‌سره):

ابقای هر یک از دو استصحاب به تنهایی، مستلزم کنار گذاشتن حکم به نقض یقین با یقین دیگر نیست؛ بلکه ابقای هر دو با هم، چنین اشکالی را به دنبال دارد، زیرا موجب مخالفت عملی قطعی می‌شود. اما ابقای یکی از آن‌ها به طور معین نیز جایز نیست، چون ترجیح بلا مرجح است.

البته، علم اجمالی اقتضای موافقت قطعی دارد، اما ترخیص شرعی وارد شده در شبهات تحریمی، موجب می‌شود که در این موارد، موافقت احتمالی کافی باشد. پس اگر مورد بحث از مصادیق شبهات تحریمی باشد، مانعی برای جریان یکی از دو استصحاب وجود ندارد، چون علم اجمالی مانع جاری شدن استصحاب نمی‌شود و بنابراین، قاعده تخییر بین آن دو را اقتضا می‌کند.[22]

 


[1] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص431.: «به طور کلی، هر دو، یعنی سبب و مسبب، هر دو مورد برای جریان استصحاب هستند، اما استصحاب در سبب بدون اشکال است، در حالی که در مسبب این‌گونه نیست و اشکال دارد.»نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج4، ص113.: «بلکه ظاهر این است که مسأله مورد اتفاق همه است؛ بنابراین، نباید به سخن بعضی که بین این دو تعارض قائل شده‌اند، توجهی کرد. آنچه ما گفتیم، در هر اصل سببی جاری است، حتی اگر برای آن حالت سابقه‌ای وجود نداشته باشد.»الحاشية على كفاية الأصول، البروجردي، السيد حسين، ج2، ص453..: «هیچ تردیدی نیست که استصحاب تنها در سبب جاری می‌شود؛ زیرا اگر در سبب جریان پیدا کند، دیگر مجالی برای جریان آن در مسبب باقی نمی‌ماند. چراکه جریان استصحاب در مسبب، موجب نقض یقین به سبب بر اثر شک در آن می‌شود. برای مثال، اگر استصحاب نجاست لباسی که با آبی که طهارتش مشکوک است شسته شده، جاری شود، این کار یقین به طهارت آب را با شک در آن نقض می‌کند و این تخصیص زدن به ادله استصحاب است. اما اگر استصحاب فقط در سبب جاری شود، این نقض یقین به سبب شک در مسبب نیست؛ بلکه نقض یقین به چیزی است که شارع آن را به عنوان برطرف‌کننده حالت سابق در طرف مسبب تعیین کرده است …»
[2] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج3، ص395.:«… این‌که فرمایش معصوم(ع): “یقین را با شک نقض نکن” به‌دلیل دلالتش بر جریان استصحاب در شک سببی، مانع از شمول عام برای جریان استصحاب در شک مسببی می‌شود. یعنی اگر یقین به سبب را با دلیل (نه با شک) نقض کنیم، دیگر مشمول نهی “لاتنقض” نمی‌شود. لازمه شمول “لاتنقض” نسبت به شک مسببی این است که در مورد شک سببی، یقین نقض شود.»محقق نائینی در فوائد الاُصول، الغروي النّائيني، الميرزا محمد حسين، ج4، ص682.: «اگر شک در یکی از آن دو، مسبّب از شک در دیگری باشد، هیچ اشکالی نیست که استصحاب سببی بر استصحاب مسببی حاکم است؛ بلکه هر اصل سببی بر هر اصل مسببی حکومت دارد.»محقق عراقی در نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج4، ص117.: «از طرف اصل سببی، اصل مسببی نفی می‌شود به این دلیل که به اصل سببی نظر دارد؛ و از طرف اصل مسببی، نفی نظر اصل سببی به اثر خودش از باب تخصیص است، نه حکومت و نظر. و روشن است که در تعارض میان حکومت و تخصیص، حکومت مقدم بر تخصیص است.»بعض اکابر در الاستصحاب، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص246.: «تقدّم اصل سببی بر اصل مسببی نه به‌خاطر حکومت آن بر اصل مسببی است، بلکه به‌خاطر حکومت اصل سببی بر دلیل اجتهادی از جهت تعیین موضوع، و همچنین حکومت دلیل اجتهادی بر اصل مسببی از جهت تعیین موضوع یا رفع آن است. در این مسئله دقت کنید، زیرا مطلب دقیقی است.»المغنی فی الأصول، ج2، ص364: «در مورد اصل سببی و مسببی، حقیقت این است که تعارض میان آن‌ها محال است. اصل موضوعی به‌طور قطع جاری می‌شود و با جریان آن، تردید نسبت به وظیفه عملی برطرف می‌شود و این همان ورود است.»نهاية الدراية في شرح الکفاية - ط قديم، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج3، ص293..: «اما ورود به تقریبی که ما گفتیم (یعنی توسعه در معنای یقین به‌عنوان حجت قاطع عذر و گرفتن شک به‌معنای نبودن حجت قاطع عذر)، فقط در مورد استصحاب سببی و مسببی جاری می‌شود و نه به طور مطلق.»برخی از بزرگان از کلام محقق اصفهانی تقدم به تخصیص را استفاده کرده‌اند:«ظاهر کلام محقق اصفهانی پس از بحث درباره حکومت به وجوه متعدد، قول سوم یعنی تخصیص است. چنان‌که در پایان بحث می‌فرماید [ج5-6، ص251]: (اگر فرض شود که تقدیم، تخصیص باشد و امر بین دو تخصیص دور بزند، یکی از آن دو ترجیح خواهد داشت).»منتهی الدرایة، ج7، ص785
[3] . اصاله الحل نمی‌تواند ثابت کند که حیوان مزکی شده است.
[4] فوائد الاُصول، الغروي النّائيني، الميرزا محمد حسين، ج4، ص682.:«یکی از شرایط این است که ترتب مسبب بر سبب، شرعی باشد نه عقلی…دوم این‌که اصل سببی باید شک مسبب را برطرف کند. مثلاً شک در جواز نماز خواندن با لباسی که احتمال دارد از حیوان حلال‌گوشت تهیه شده باشد، خارج از محل بحث است؛ زیرا اگرچه اصالة‌الحل در مورد حیوان جاری می‌شود، اما این اصل اقتضا نمی‌کند که نماز خواندن با آن لباس جایز باشد. چون همچنان شک در جواز نماز با آن لباس باقی است؛ زیرا اصالة‌الحل ثابت نمی‌کند که لباس از نوع حیوانات حلال‌گوشت تهیه شده است.»أجود التقريرات، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج2، ص495..:«در تقدّم اصلی که در طرف سبب جاری می‌شود بر اصلی که در طرف مسبب جاری است، علاوه بر اینکه باید یکی معلول و مسبب دیگری باشد، دو شرط دیگر نیز لازم است:اول: سببیّت باید شرعی باشد، یعنی یکی از دو مورد مشکوک، از آثار شرعی مورد مشکوک دیگر باشد…دوم: اصل سببی باید موضوع اصل مسببی را برطرف کند. پس اگر ترتب، شرعی باشد اما اصل جاری در سبب نتواند شک در مسبب را رفع کند، حکومت تحقق پیدا نمی‌کند…»
[6] فوائد الاُصول، الغروي النّائيني، الميرزا محمد حسين، ج4، ص681.و همچنین در نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج4، ص118..:«اما قسم دوم، آن است که شک در هر یک از دو مستصحب، ناشی از امر سومی باشد که آن علم اجمالی است.»
[7] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج3، ص406..:«یا عمل به هر دو استصحاب موجب مخالفت قطعی عملی با آن علم اجمالی می‌شود… و یا چنین نیست. در صورت دوم، یا دلیلی عقلی یا نقلی بر عدم جواز جمع بین آن‌ها وجود دارد… یا وجود ندارد. و در صورت دوم نیز، یا اثر شرعی بر هر یک از دو مستصحب در زمان بعدی مترتب می‌شود… یا اثر شرعی فقط بر یکی از آن‌ها مترتب می‌شود و نه بر دیگری…»
[8] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص432..:«و اگر مستصحب در یکی از آن دو، از آثار دیگری نباشد [یعنی بین آن‌ها رابطه سببیّت وجود نداشته باشد]، ظاهر این است که هر دو استصحاب در جایی که لازمه آن، مخالفت قطعی با تکلیف فعلیِ معلوم به طور اجمال نباشد، جاری خواهند بود.»
[10] محقق عراقی اختلاف علما را به سه دیدگاه تقسیم کرده است، زیرا آنان در مسئله منجّز بودن علم اجمالی اختلاف نظر دارند و ایشان این تفصیل را به‌طور گسترده شرح داده است.و در نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج4، ص118..گفته است: «میان علما درباره جاری شدن هر دو استصحاب، جاری نشدن هیچ‌کدام، یا جاری شدن یکی از آن‌ها به‌صورت تخییری، اختلاف نظر وجود دارد. منشأ این اختلاف نیز اختلاف در مسئله علم اجمالی است؛ از جهت اینکه آیا علم اجمالی اقتضا و علیت نسبت به مخالفت و موافقت قطعی دارد یا نه … مناسب است به طور اجمالی در اینجا به توضیح راه‌های مختلف در باب علم اجمالی و لوازمی که بر آن‌ها مترتب می‌شود، اشاره کنیم …»
[11] مصباح الأصول( مباحث حجج و امارات- مكتبة الداوري)، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج2، ص257..محقق حائری نیز این اشکال را در کتاب درر الفوائد، الحائري اليزدي، الشيخ عبد الكريم، ج2، ص259..، چنین بیان کرده است:«… بله، ترخیص در برخی از موارد (به صورت کلی و غیر معین) اشکالی ندارد؛ اما اگر یکی از دو طرف به طور معین خارج شود و دیگری باقی بماند، این ترجیح دادن بدون دلیل است؛ زیرا نسبت دلیل به هر یک از دو طرف یکسان است …»
[12] درعيون الأنظار، ج6، ص377 به این مطلب اشاره شد.
[13] و قائل به این دیدگاه، محقق عراقی و محقق اصفهانی(قدس سرهما) هستند:در نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج2، ص46.آمده است:«در مقام اول، بحث گاهی درباره تأثیر علم اجمالی در منجّز بودن نسبت به حرمت مخالفت قطعی است … و گاهی درباره تأثیر آن نسبت به موافقت قطعی. و در هر دو صورت، این سؤال مطرح است که آیا این تأثیر به نحو اقتضاست یا به صورت علیت تامه …»و نهاية الدراية في شرح الکفاية - ط قديم، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج2، ص92..آمده است:«تحقیق مطلب در قالب چند نکته: از جمله اینکه حقیقت حکم واقعی که محور اطاعت و عصیان است، همان انشای حکم به قصد بعث و تحریک و ایجاد انگیزه است …»و برای توضیحات بیشتر به عیون الأنظار، ج6، ص408-417 مراجعه کنید
[14] و قائل به این دیدگاه، شیخ انصاری و برخی از بزرگان مانند محقق نائینی هستند:در فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص94.آمده است:«در رابطه با مخالفت قطعی (در موارد علم اجمالی) چند دیدگاه وجود دارد:اول: جواز مخالفت قطعی به طور مطلق …دوم: عدم جواز مخالفت قطعی به طور مطلق …سوم: تفصیل بین شبهه موضوعیه و شبهه حکمیه …چهارم: تفصیل بین اینکه حکم مشتبه در دو موضوع، یک حکم نوعی باشد یا نه …و اقوی این وجوه، وجه دوم است (یعنی عدم جواز مخالفت قطعی به طور مطلق).بحث درباره موافقت قطعی نیز در مبحث برائت و اشتغال در فرائد الأصول، ج2، ص404 آمده است.»در أجود التقريرات، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج2، ص56..آمده است:«… پس آنچه علامه انصاری فرمودند صحیح است که علم اجمالی علت تامه برای حرمت مخالفت قطعی و مقتضی وجوب موافقت (قطعی) است …»و برای توضیحات بیشتر به عیون الأنظار، ج6، ص407 و ص417-427 مراجعه کنید
[15] این نظریه صاحب کفایة است؛ زیرا او در مورد موافقت احتمالی و قطعی، قائل به اقتضائیت (نه علیت تامه) علم اجمالی است. چنان‌که در كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص273..آمده است:«… خلاصه اینکه: بر اساس این‌که مؤاخذه بر مخالفت با علم اجمالی، در صورتی که اطراف آن محدود باشد صحیح است، و در صورت نامحدود بودن یا وجود اجازه در ورود به اطراف، صحیح نیست، نتیجه این است که علم اجمالی مقتضی تنجّز است، نه علت تامه آن.»و برای توضیحات بیشتر به عیون الأنظار، ج6، ص395-402 مراجعه کنید
[16] نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج4، ص120..:«… و اما بر اساس دیدگاهی که قائل به اقتضائیت (علم اجمالی) حتی نسبت به حرمت مخالفت قطعی است، هیچ اشکالی وجود ندارد که لازمه آن، جواز اجرای هر دو اصل (استصحاب یا اصل عملی دیگر) در دو طرف علم اجمالی باشد؛ زیرا اقتضای علم اجمالی در این حالت به معنای تعلیقی بودن حکم عقل در عدم جواز ارتکاب موارد مشتبه است، به شرط اینکه ترخیص شرعی در مخالفت وارد نشده باشد، و با اجرای اصول مرخصه، حکم عقل منتفی می‌شود.»
[17] راجع عیون الأنظار، ج6، ص425-426.
[18] . در این فرض مخالفت عملی مطرح نمی‌شود به خاطر اینکه بحث در اینجا بر سر عمل کردن نیست بلکه بحث اجتناب است.
[19] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج3، ص409..:«اگر مرجّحی وجود نداشته باشد، حق آن است که تساقط صورت گیرد، نه تخییر… زیرا علم اجمالی به انتقاض یکی از دو ضد، سبب خروج هر دو از مدلول “لاتنقض” می‌شود؛ زیرا فرمایش پیامبر (ص): “لا تنقض الیقین بالشک و لیکن تنقضه بیقین مثله”، دلالت بر حرمت نقض با شک و وجوب نقض با یقین دارد.پس اگر فرض شود یقین به ارتفاع حالت سابقه در یکی از دو مستصحب وجود دارد، جایز نیست هر دوی آن‌ها تحت عموم حرمت نقض با شک باقی بمانند؛ زیرا این مستلزم کنار گذاشتن حکم به نقض یقین با یقین مشابه است. همچنین جایز نیست یکی از آن‌ها به‌طور معین تحت عموم حرمت نقض با شک باقی بماند؛ زیرا دیگری نیز در مناط ورود به حکم با او مشترک است، بدون وجود مرجّح. اما یکی از آن‌ها به‌صورت مخیّر، جزء افراد عام نیست… بنابراین، وقتی هر دو خارج شدند، چیزی باقی نمی‌ماند.»
[20] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج1، ص8.؛ وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج1، ص245، أبواب أبواب نواقض الوضوء، باب1، ح1، ط آل البيت..: و عبارت چنین است: «وَ لَا‌يَنْقُضُ (لاتَنْقُضِ) الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ (تَنْقُضُهُ) بِيَقِينٍ آخَرَ.»و برای توضیحات بیشتر به عیون الأنظار، ج10، ص143 مراجعه کنید
[21] مصباح الأصول( مباحث حجج و امارات- مكتبة الداوري)، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج2، ص258..:«اولاً: ظاهر این است که مراد از یقین در جمله پیامبر (ص): “و لیکن تنقضه بیقین آخر”، خصوص یقین تفصیلی است، نه اعم از یقین تفصیلی و اجمالی؛ زیرا مراد نقض یقین به یقین دیگری است که متعلق به همان چیزی باشد که یقین اول به آن تعلق داشت، وگرنه ناقض آن نخواهد بود.حاصل مطلب چنین است: شما یقین به طهارت لباس خود داشتید، پس آن را با شک در نجاست لباس نقض نکنید، بلکه آن را با یقین به نجاست لباس نقض کنید. بنابراین، یقین اجمالی شامل این حکم نمی‌شود، زیرا یقین اجمالی به همان چیزی تعلق نگرفته است که یقین اول به آن تعلق داشت، بلکه به عنوان “یکی از آن‌ها” تعلق گرفته است. پس مانعی برای تمسک به اطلاق شک در جمله پیامبر (ص): “لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ” و جریان استصحاب در هر دو طرف وجود ندارد.ثانیاً: این جمله که ذیل فرمایش پیامبر آمده است: “وَ لَكِنْ تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَر”، در تمام ادله استصحاب وجود ندارد. اجمال دلیل موجود در این ذیل مانع از تمسک به دلیل دیگری که این ذیل را ندارد و موجب اجمال نمی‌شود، نیست؛ زیرا اجمال دلیل به معنای عدم دلالت است، نه دلالت بر عدم.و این مطلبی که شیخ انصاری ذکر کرده، مربوط به مانع اثباتی جریان استصحاب در این مقام است، و پاسخ آن بیان شد.»
[22] المغنی فی الأصول، ج2، ص376-378:«و اشکال اولاً: به نقض وارد می‌شود؛ زیرا استصحاب در مواردی که علم اجمالی وجود دارد و حالت سابقه با آن نقض می‌شود، جاری است…و ثانیاً: با تحلیل پاسخ داده می‌شود؛ زیرا لازم است که متعلق ناقض و منقوض با یکدیگر متحد باشند…».
logo