« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1403/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیه دوازدهم: جریان استصحاب در امور اعتقادی /أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیه دوازدهم: جریان استصحاب در امور اعتقادی

 

تنبیه دوازدهم: جریان استصحاب در امور اعتقادی

بحث در اینجا درباره جریان استصحاب در امور اعتقادی است و سپس به استدلال برخی از اهل کتاب برای اثبات نبوت پیامبرشان و بقای احکام شریعت او با استفاده از استصحاب پرداخته می‌شود.

امور اعتقادی به دو بخش تقسیم می‌شوند:

بخش اول: مسائلی که اعتقاد به آنها واجب است، حتی اگر یقین حاصل نشود

این امور شامل مسائلی است که باید به آنها اعتقاد داشت و به آنها پایبند بود و قلب را به آنها گره زد، حتی اگر یقین به آنها حاصل نشود یا جزئیات آنها به‌طور دقیق شناخته نشود، مانند برخی از ویژگی‌های رجعت و معاد. در اینجا گفته می‌شود که جریان استصحاب موضوعی و حکمی وجود دارد.

     استصحاب موضوعی:

برای نمونه، اعتقاد به آنچه از معصومین درباره عذاب قبر و فشار آن نقل شده است. حال اگر فردی در قبری دفن شده و بعد از مدت کوتاهی (یک سال یا کمتر یا بیشتر)، آن قبر تخریب شود، در این صورت درباره بقای موضوع (یعنی عذاب قبر پس از تخریب قبر) شک می‌کنیم و استصحاب را جاری می‌کنیم.

     استصحاب حکمی:

مانند وجوب اعتقاد به آنچه از معصومین درباره رجعت نقل شده است. در صورتی که روایات مختلفی درباره نحوه رجعت به او رسیده باشد و نتواند روایات صحیح را از غیر صحیح تشخیص دهد یا نتواند بین روایات صحیح جمع کند، ممکن است در وجوب اعتقاد به رجعت یا عدم وجوب آن شک کند. در اینجا استصحاب اقتضا می‌کند که وجوب اعتقاد به رجعت باقی باشد. با این حال، مکلف تنها به اصل رجعت و ویژگی‌های صحیح نقل‌شده از آن اعتقاد دارد و درباره جزئیات ناشناخته آن، اعتقاد الزامی ندارد.

صاحب کفایه (قدس سره) نیز به این بخش اشاره کرده و فرموده اند:

«أمّا الأمور الاعتقادیة التي كان المهمّ فیها شرعاً هو الانقیاد و التسلیم و الاعتقاد بمعنی عقد القلب علیها من الأعمال القلبیة الاختیاریة، فكذا لا إشكال في الاستصحاب فیها حكماً و كذا موضوعاً فیما كان هناك یقین سابق و شك لاحق»([1] ).

«اما امور اعتقادی که اهمیت آنها در شرع، انقیاد، تسلیم و اعتقاد به معنای گره زدن قلب به آنها به‌عنوان اعمال قلبی اختیاری است، در این موارد جریان استصحاب، چه حکمی و چه موضوعی، بی‌اشکال است؛ در صورتی که یقین سابق و شک لاحق وجود داشته باشد.»

مرحوم آخوند(قدس سره) برای این سخن، چنین استدلال کرده که از نظر اثباتی، جریان استصحاب در این موارد جایز و ممکن است؛ چرا که می‌توان مشکوک را در اینجا به منزله متیقن در نظر گرفت. همچنین از نظر عملی نیز استصحاب با استناد به قاعده «لاتنقض الیقین بالشک» جریان دارد.

در اینجا توهمی وجود دارد که استصحاب به‌عنوان یک اصل عملی تنها در مورد اعمال جوارحی (اعمال بدنی) جریان دارد و شامل امور اعتقادی و قلبی (اعمال درونی) نمی‌شود.

صاحب کفایه (قدس سره) به این توهم پاسخ می‌دهند:

«و كونه أصلاً عملیاً إنّما هو بمعنی أنّه وظیفة الشاك تعبّداً قبالاً للأمارات الحاكیة عن الواقعیات، فیعمّ العمل بالجوانح كالجوارح»([2] ).

«اینکه استصحاب یک اصل عملی است، به این معناست که وظیفه فرد شک‌کننده به‌صورت تعبدی مشخص می‌شود و در برابر اماراتی که از واقعیت‌ها حکایت می‌کنند، قرار می‌گیرد. بنابراین، شامل اعمال درونی (قلبی) نیز می‌شود، همان‌گونه که شامل اعمال بدنی (جوارحی) است.»

بخش دوم: مسائلی که اعتقاد به آنها باید با یقین و جزم باشد

این امور شامل مسائلی است که باید با یقین و آگاهی کامل به آنها اعتقاد داشت، مانند اعتقاد به اصول دین از قبیل توحید، نبوت، امامت و معاد. در این موارد، مکلف باید با شناخت و آگاهی به اصول دین خود اعتقاد پیدا کند و تعبّد در اینجا کافی نیست.

صاحب کفایه (قدس سره) بین استصحاب موضوعی و حکمی تفکیک قائل شده است. ایشان معتقدند که:

     استصحاب موضوعی در این موارد جریان ندارد.

     استصحاب حکمی در این موارد جریان دارد.

مرحوم آخوند(قدس سره) می‌گوید:

«أمّا التي كان المهمّ فیها شرعاً و عقلاً هو القطع بها و معرفتها، فلا مجال له موضوعاً و یجري حكماً، فلو كان متیقّناً بوجوب تحصیل القطع بشيء كتفاصیل القیامة في زمان، و شك في بقاء وجوبه یستصحب و أمّا لو شك في حیاة إمام زمانٍ مثلاً فلا‌یستصحب، لأجل ترتیب لزوم معرفة إمام زمانه، بل یجب تحصیل الیقین بموته أو حیاته مع إمكانه»([3] ).

«در مواردی که اهمیت شرعی و عقلی آن در قطع و شناخت قطعی است، استصحاب موضوعی جریان ندارد ولی استصحاب حکمی جریان دارد. برای مثال، اگر فردی یقین داشته باشد که در زمانی، تحصیل قطع به چیزی (مانند جزئیات قیامت) بر او واجب بوده و اکنون درباره بقای این وجوب شک کند، استصحاب جاری می‌شود. اما اگر در مورد حیات امام زمان (عج) شک کند، استصحاب جریان ندارد؛ چراکه برای شناخت امام زمان خود، باید یقین به حیات یا وفات او حاصل کند، البته در صورتی که امکان آن وجود داشته باشد.»

سپس صاحب کفایه (قدس سره) مواردی را که شارع در آنها به ظن یا اعتقاد راجح اکتفا کرده است، از عدم جریان استصحاب موضوعی مستثنی می‌کنند[4] : «در این موارد، استصحاب جریان دارد، مشروط بر اینکه استصحاب از باب افاده ظن حجت باشد؛ مانند شناخت برخی از کرامات صادرشده از معصومین یا مصیبت‌هایی که بر آنها وارد شده است.»

به نظر می‌رسد جریان استصحاب در این موارد تنها به دلیل حجیت آن از باب افاده ظن است. زیرا اگر بگوییم حجیت استصحاب از باب اخبار است (که نظریه مختار نیز همین است)، جریان استصحاب در این موارد فایده‌ای ندارد؛ چراکه در این صورت، استصحاب نمی‌تواند جایگزین شناخت ظنّی شود؛ همان‌گونه که نمی‌تواند جایگزین قطع موضوعی شود.

اشاره: استدلال برخی از اهل کتاب به استصحاب برای اثبات دین خود[5]

استدلال به استصحاب یا به‌منظور توجیه برای باقی ‌ماندن بر دین خودشان هست[6] یا به‌منظور الزام مسلمانان به روش خود و دعوت آنها به آن دین خودشان است.

اگر برای توجیه باقی‌ماندن بر دینش باشد، یا یقین دارد به بقای لزوم التزام به نبوت پیامبرش، یا شک دارد: در هردو صورت استصحاب جاری نیست؛ چون این مسأله از اعتقاداتی است که در آن علم و معرفت لازم است. همچنین با شک در بقای احکام شریعتش، اگر یقین به آن باشد، استصحاب جاری نیست و اگر شک کند، جریان پیدا نمی‌کند مگر اینکه استصحاب در هر دو شریعت حجت باشد، و اما اگر استصحاب در شریعت خودش حجت نباشد، جاری نمی‌شود.

این مطلب درباره کافر کتابی بود. اما درباره خود ما، قبلاً جریان استصحاب احکام شرایع پیشین و کامل بودن ارکان استصحاب عدم نسخ بیان شد.

و اگر برای الزام مسلمانان به روش خود و دعوت آنها به دینش باشد، استصحاب جاری نمی‌شود، زیرا مسلمانان به نبوت انبیای مقدس مانند موسی و عیسی اعتقاد جازم و یقینی دارند و شک ندارند تا بگوییم برای اثبات نبوت آنها استصحاب جاری شود. و اما درباره استصحاب شریعت آنها، قبلاً گفته شد که شریعت آنها منسوخ شده است و مسلمانان به نسخ بسیاری از احکام شرایع پیشین علم دارند، پس استصحاب در مورد آنچه نسخش معلوم است، جاری نمی‌شود. اما جریان استصحاب در مورد آنچه احتمال بقای آن می‌رود، بدون اشکال است، همان‌طور که قبلاً اشاره شد.

تنبیه سیزدهم: منظور از شک در دلیل استصحاب

استصحاب بر پایه یقین و شک استوار است. همان‌طور که پیش‌تر بیان کردیم، منظور از یقین، اعم از یقین وجدانی و یقین تعبدی است. در اینجا بحث در مورد مفهوم شک است: آیا منظور از شک، تنها حالت تساوی طرفین است یا اینکه شک معنای گسترده‌تری دارد و حتی شامل ظن غیر معتبر نیز می‌شود؟

به بیان دیگر، آیا شک در برابر عنوان یقین قرار می‌گیرد و شامل هر چیزی که یقین نباشد، اعم از وهم و شک و ظن غیر معتبر می‌شود؟

به نظر می‌رسد که منظور از شک، چیزی است که در مقابل یقین قرار می‌گیرد؛ بنابراین، شامل ظن غیر معتبر نیز می‌شود.

استدلال برای شمول شک به ظن غیر معتبر:

سه دلیل برای این موضوع وجود دارد که شک شامل ظن غیر معتبر نیز می‌شود:

دلیل اول: فهم عرفی

از دید عرف، شک به چیزی گفته می‌شود که در مقابل یقین قرار دارد. طبق مفهوم عرفی، شک شامل هر چیزی است که ظن غیر معتبر باشد.[7] [8] [9] [10] [11] [12] [13]

دلیل دوم: برداشت از صحیحه زراره از باب انطباق شک بر کسی که نمی‌داند

از صحیحه زراره برداشت می‌شود که شک شامل ظن غیر معتبر نیز می‌شود، زیرا در این روایت، شک بر عبارت «فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْ‌ءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ» منطبق شده است. امام (ع) در پاسخ فرمودند: «لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ‌ أَنَّهُ‌ قَدْ نَام‌».([14] [15] [16] )

توضیح: اگر چیزی در کنار شخص حرکت کند و او نداند، دو حالت برای مکلف پیش می‌آید: یا حالت تساوی طرفین (شک) یا ظن به خوابیدن. امام (ع) هر دو حالت را با یک تعبیر یعنی «شک» بیان کرده است. بنابراین، از این روایت درمی‌یابیم که شک در معنایی به کار رفته است که اعم از حالت تساوی طرفین و حالت ظن است.

دلیل سوم: برداشت از روایات استصحاب از باب تنزیل شک به منزله یقین در حالت تساوی طرفین و ظن

در این روایات، امام (ع) سه حالت را مطرح کرده است: یقین به وضو، شک در بقای وضو، و یقین به خوابیدن. امام (ع) در حالت شک، حکم کرده است که مکلف باید خود را در جایگاه کسی قرار دهد که یقین به وضو دارد، تا زمانی که به یقین خوابیدن برسد. از اینجا مشخص می‌شود که مکلف باید خود را در حالت یقین به وضو فرض کند، مگر اینکه یقین به خوابیدن پیدا کند. این تنزیل شامل هر دو حالت تساوی طرفین و ظن به خوابیدن می‌شود. بنابراین، تعبیر شک، اعم از شک اصطلاحی (تساوی طرفین) و ظن به خوابیدن است.

دلایل دیگری نیز وجود دارد که شیخ انصاری (قدس سره) برای تعمیم شک به ظن ارائه کرده است، مانند اجماع، اما برای اینکه بحث طولانی نشود، از ذکر آنها خودداری می‌کنیم.

از مجموع این مباحث، بطلان نظر کسانی که بین شک در زوال امر متیقن سابق و ظن به زوال آن تفصیل قائل شده‌اند، روشن می‌شود.


تنبیه چهاردهم: تمسک به عموم عام یا استصحاب حکم مخصص

تمسک به عموم عام یا استصحاب حکم مخصص:

بحث در اینجا مربوط به حالتی است که یکی از افراد عام برای مدت زمانی خاص از عموم خارج شود و پس از سپری شدن این زمان، در شمول عام نسبت به آن فرد شک کنیم. در چنین شرایطی، میان علما اختلاف نظر وجود دارد که آیا باید به عموم عام رجوع کرد یا حکم خاص را استصحاب نمود.

منشأ این اختلاف این است که آیا تخصیص موجب سقوط کلی حجیت عام می‌شود، به‌گونه‌ای که دیگر امکان تمسک به عموم عام وجود نداشته باشد، یا اینکه تخصیص چنین اثری ندارد و می‌توان پس از گذشت زمان تخصیص، به عموم عام رجوع کرد.

یکی از مثال‌های مشهور در این زمینه، خیار غبن است که در مورد فوری[17] یا غیرفوری بودن آن اختلاف نظر وجود دارد. در اینجا، ما می‌بینیم که لزوم عقد با تمسک به عموم آیه شریفه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُود﴾ ([18] ) ثابت می‌شود. اما زمان آگاهی از وجود غبن، قطعه‌ی زمانی مشخصی است که معامله به یقین از عموم آیه خارج شده است؛ زیرا فسخ قرارداد در این زمان با خیار غبن جایز است. حال، پس از گذشت این زمان:

     اگر مغبون قرارداد را فسخ نکند، آیا همچنان می‌تواند خیار غبن را اعمال کرده و قرارداد را فسخ کند؟ (که در این صورت خیار غبن فوری نخواهد بود)

     یا اینکه دیگر نمی‌تواند خیار را اعمال کند؟ (که در این صورت باید قائل به فوریت خیار غبن شد)

بیان اقوال در این مسأله:

قول اول: تمسک به عموم عام به‌صورت مطلق

در این قول، به عموم عام به‌طور مطلق تمسک می‌شود، یعنی پس از گذشت زمان تخصیص، حکم عام جاری است. بنابراین، در مثال خیار غبن، قائل به فوریت خیار غبن خواهیم شد و به عموم آیه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُود﴾ استناد می‌کنیم.

این نظر از محقق ثانی(ره)، محقق خویی(ره)، سید محمدباقر صدر(ره)، برخی از بزرگان، و سید سیستانی(حفظه الله) است.[19] [20] [21] [22] [23] [24]

قول دوم: استصحاب حکم خاص به‌صورت مطلق

در این قول، حکم خاص به‌طور مطلق استصحاب می‌شود. یعنی پس از گذشت زمان تخصیص، همچنان حکم خاص باقی است. در مثال خیار غبن، گفته می‌شود که خیار در زمان اول (زمان آگاهی از غبن) به‌صورت یقینی ثابت بود و در زمان‌های بعد از آن شک در بقای آن داریم. بنابراین، بر اساس استصحاب، خیار غبن باقی است.

این نظر به سید بحرالعلوم (قدس سره) نسبت داده شده است.[25]

قول سوم: تفصیل میان مخصص لبّی و مخصص لفظی

در این نظر، تفاوت میان مخصص لبّی (عقلی یا اجماعی) و مخصص لفظی گذاشته می‌شود:

     اگر مخصص لبّی باشد، به عموم عام تمسک می‌شود.

     اما اگر مخصص لفظی باشد، حکم خاص استصحاب می‌شود.

این نظر به صاحب ریاض نسبت داده شده است.[26] اما عباراتی که در کتاب ریاض آمده و نیز آنچه شیخ انصاری (قدس سره) در این باره نقل کرده است، با این نسبت سازگاری ندارد.[27] [28]

قول چهارم: تفصیل میان مفرد بودن زمان برای عام و ظرف بودن زمان برای آن

در این قول، تفاوت میان نقش زمان برای عام مطرح می‌شود:

     اگر زمان به‌عنوان یک قید مستقل برای عام باشد، به عموم عام تمسک می‌شود.

     اما اگر زمان تنها ظرف تحقق عام باشد، حکم خاص استصحاب می‌شود.

این نظر از شیخ انصاری (قدس سره) است.[29]

قول پنجم: تفصیل میان قید بودن زمان برای عام و مخصص و ظرف بودن آن برای هر دو

در این قول، زمان به چهار صورت بررسی می‌شود:

     زمان قید عام و مخصص باشد.

     زمان ظرف عام و مخصص باشد.

     زمان قید عام و ظرف مخصص باشد.

     زمان قید مخصص و ظرف عام باشد.

این تفصیل از صاحب کفایه (قدس سره) است.[30] [31] [32]

تفاوت این تفصیل با تفصیل چهارم:

در تفصیل چهارم، قید و ظرف بودن زمان تنها در ارتباط با عام مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما در تفصیل پنجم، قید و ظرف بودن زمان هم برای عام و هم برای مخصص در نظر گرفته می‌شود.


[4] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص422..: «إلا إذا كان حجة من باب إفادته الظن و كان المورد مما يكتفى به أيضاً فالاعتقاديات كسائر الموضوعات لابد في جريانه فيها من أن يكون في المورد أثر شرعي يتمكن من موافقته مع بقاء الشك فيه كان ذاك متعلقاً بعمل الجوارح أو الجوانح»
[5] محقق قمی (ره) در القوانين المحكمة في الأصول، القمّي، الميرزا أبو القاسم، ج3، ص164..، گفته است که مناظره‌ای میان برخی از بزرگان و یک فرد اهل کتاب صورت گرفته و در آن به این شبهه اشاره شده است
[6] . بعض اساطین کلام این بخش (مربوط به اعتقادات) را به دو قسمت تقسیم کرده‌اند: اعتقاد به نبوت و اعتقاد به شریعت. بر این اساس، اشکالی بر اعتقاد به نبوت وارد شده که شباهت زیادی به محتوای متن دارد، و همچنین بر اعتقاد به شریعت ایراد گرفته شده است که لازمه آن دور است.برای توضیحات بیشتر، به کتاب المغنی فی الأصول، جلد ۲، صفحات ۲۶۱ تا ۲۶۲ مراجعه کنید.
[7] مصباح الأصول( مباحث حجج و امارات- مكتبة الداوري)، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج2، ص225.. «اما در مورد شک، ظاهر این است که منظور از آن، خلاف یقین است که شامل ظن نیز می‌شود، زیرا این معنا در زبان عرب رایج است. قرار دادن ظن در مقابل شک و یقین، یک اصطلاح تازه‌ساخته است. بنابراین، شک به مفهوم عرفی خود، شامل ظن نیز می‌شود.این دیدگاه با آنچه در کتاب‌های لغت درباره تفسیر شک به معنای چیزی غیر از یقین آمده است، تأیید می‌شود:
[11] المصباح المنير، القيومي المقرى، أحمد بن محمد بن علي، ج1، ص167.. «ائمه لغت گفته‌اند: شک، خلاف یقین است و به معنای تردید میان دو چیز است، چه دو طرف مساوی باشند یا یکی بر دیگری برتری داشته باشد»
[12] المفردات في غريب القرآن-دار القلم، الراغب الأصفهاني، ج1، ص461.. شک به‌صورت منطقی تعریف شده و آمده است: «شک، برابری و تساوی دو نقیض در نظر انسان است …»
[13] برخی از بزرگان، این را حمل بر بیان معنای مورد استعمال کرده‌اند. در بحر الفوائد في شرح الفرائد، الآشتياني، الميرزا محمد حسن، ج3، ص165.. آمده است: «و اگرچه گاهی از برخی کتاب‌های لغت چنین برمی‌آید که شک به‌طور خاص به معنای تساوی دو طرف تعریف شده است، اما روشن است که مقصود، بیان معنای مورد استعمال است نه معنای حقیقی، یا معنای حقیقی بر اساس اصطلاح اهل علم معقول. پس تأمل کنید»
[16] به عیون الأنظار ج10، ص143 مراجعه کنید.
[17] فوریت قول مشهور است.
[19] در کتاب جامع المقاصد، المحقق الثاني (المحقق الكركي)، ج4، ص38.، در توضیح سخن صاحب القواعد. که گفته است: «خاتمة تشتمل على أحكام: الأول: تلقي الركبان مكروه على رأي … و مع الغبن الفاحش يتخير المغبون على الفور على رأي…» آمده است:«قوله: (على الفور على رأي) اقتصاراً على مقدار الضرورة في مخالفة لزوم البيع، و الاستصحاب يقتضي عدم الفورية، و الأول أولى، لأن العموم في أفراد العقود يستتبع عموم الأزمنة، و إلا لم‌ينتفع بعمومه»
[20] مصباح الأصول( مباحث حجج و امارات- مكتبة الداوري)، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج2، ص224.. «... تحصل مما ذكرناه: جواز الرجوع إلى العام بلا فرق بين كون الاستمرار راجعاً إلى الحكم أو راجعاً إلى المتعلق، و أن ما ذكره المحقق النائيني من الفرق بينهما غير تامّ في نفسه‌»
[21] الحاشية على كفاية الأصول، البروجردي، السيد حسين، ج2، ص439.. «التحقيق على ما أفاده السيد الأستاذ مدّ ظله هو أنه في المقام لابد من التمسك بعموم العام و لا مجال للتمسك باستصحاب حكم الخاص مطلقاً...»
[22] بحوث في علم الأصول، الهاشمي الشاهرودي، السيد محمود، ج6، ص337.. «هكذا يتّضح أنه لايبقى تفسير معقول للتفصيل في الرجوع إلى العموم الأزماني أو استصحاب حكم المخصص إذا فرض تمامية أركانه في نفسه. نعم لو فرض عدم تمامية العموم و لا مقدمات الإطلاق في العموم الأزماني وصلت النوبة إلى الأصول العملية و التي منها الاستصحاب و ليس في ذلك نكتة جديدة»
[23] المغني في الأصول، الاستصحاب، ج2، ص294 و 295: «الحقّ هو التمسك بالعام بعد التخصیص حتی في الواحد الشخصي و النتیجة إلى هنا ... إذا تعلق الحكم بمجموع الأزمنة ثم خرج بعضها بالتخصیص فیتمسك في باقي الأزمنة بالعموم أو الإطلاق ... قد اتّضح مما تقدم أن التخصیص في الأزمان كالتخصیص في الأفراد لایستلزم سقوط العام عن البقیة».
[24] الاستصحاب (السید المحقق السیستاني.)، ص688-690: «المختار في المقام هو ما ذهب إلیه المحقق الثاني و جماعة من المحققین توضیح ما ذهب إلیه المحقق هو أن ...»
[25] بحر الفوائد في شرح الفرائد، الآشتياني، الميرزا محمد حسن، ج3، ص160.. «و أما دليل القول بالرجوع إلى استصحاب حكم الخاص مطلقاً الذي ذكرنا أنه يستظهر من كلام بعض السادة الفحول فهو الذي تعرض له في طي كلامه الذي لخّصه بعض أفاضل من تأخر و هو الذي حكاه الأستاذ العلامة في الكتاب و المستفاد منه في ظاهر النظر صلاحية الاستصحاب لتخصيص العام ابتداء فضلاً عن صلاحيته لإبقاء حكم الخاص في زمان الشك و إن لزم منه التخصيص بالنسبة إلى العام. و حاصل ما ذكره من الاستدلال هو كون الاستصحاب الجزئي أخص من العام الذي في مقابله، فتعين الخروج منه به على ما هو المقرر في محله من وجوب حمل العام على الخاص مؤيداً ذلك باستشهاد الفقهاء في الموارد التي ذكرها في مقابل العمومات»‌
[26] در کتاب منتهى الوصول إلى غوامض كفاية الأصول.، ص180، چنین آمده است:«الثالث عشر: أنه لا شبهة في عدم جريان الاستصحاب إلخ إذا ورد عام … ثم ورد مخصص له بالنسبة إلى فرد منه فى زمان … و شك فيما بعد ذلك الزمان المقطوع خروجه عن تحت العام … في أنه مندرج تحت حكم العام أو يشمله حكم المخصص، فهل يتمسك لإثبات حكم العام فيه بالعموم مطلقاً كما هو مختار المحقق الثاني، أو يرجع إلى استصحاب حكم المخصص كذلك كما هو مختار السيد السند السيد مهدي الطباطبائي أو يفصل بين ما كان التخصيص ثابتاً بدليل لبّي فيقال بالأول و بين ما كان ثبوته بدليل لفظى فيقال بالثاني كما هو مختار صاحب الرياض»
[27] این نظر -اگرچه در منتهی الوصول به صاحب الریاض نسبت داده شده است- با سخن صاحب الریاض سازگار نیست، زیرا او در مخصصی که با دلیل اجماع ثابت شده باشد، به استصحاب تمسک کرده است و در مخصصی که با دلیل “لا ضرر” ثابت شده باشد، به عموم.شیخ انصاری در كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج5، ص206.. می‌گوید:«و ذكر في الرياض ما حاصله: أن المستند في هذا الخيار إن كان الإجماع المنقول اتّجه التمسك بالاستصحاب، و إن كان نفي الضرر وجب الاقتصار على الزمان الأول، إذ به يندفع الضرر».و اجماع یک دلیل لبّی است و مقصود از نفي الضرر، ادله “لا ضرر” از اخبار است، بنابراین دلیل لفظی می‌باشد
[28] صاحب ریاض در رياض المسائل، الطباطبائي، السيد علي، ج8، ص191.. می‌فرماید: «و في سقوط الخيار ببذل الغابن التفاوت قولان: للأول الاقتصار فيما خالف الأصل الدال على لزوم العقد على المتيقن المجمع عليه و المتحقق به الضرر و ليس منهما محل الفرض؛ أما الأول فللخلاف و أما الثاني فلاندفاع الضرر بالبذل و للثاني و هو الأشهر الاستصحاب لما ثبت، و هو الأظهر إن كان الإجماع في إثبات أصل هذا الخيار هو المستند. و لاينافيه وقوع الخلاف في محل الفرض، لأنه غير محل الإجماع. و ثبوت الحكم فيه به يقتضي انسحابه في محل الخلاف بالاستصحاب، و لا كذلك لو كان المستند للإثبات أدلة نفي الضرر خاصة، لدوران الحكم معه حيث دار، فيندفع بالبذل وحيث إن الاعتماد فيه على الأول أيضاً كان القول الثاني متجهاً»
[30] قول صاحب کفایه (قدس سره) رو بعضی از اعلام اختیار کردند:المحاضرات - تقريرات، الطاهري الاصفهاني، السيد جلال الدين، ج3، ص133.
logo