1403/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات استصحاب؛ تنبیه دهم: شک در تقدم و تاخر حادث/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات استصحاب؛ تنبیه دهم: شک در تقدم و تاخر حادث
مناقشه دوم:
«إنّ الأمر في اتصال زمان الشك بالیقین أوسع من ذلك، و أنه لایجب اتّصال زمان المتیقّن بما هو متیقّن بزمان المشكوك بما هو مشكوك»[1] .
محقق اصفهانی(قدسسره) در مناقشه دوم خود بیان میکنند که مسئله اتصال زمان یقین و شک به درستی مطرح نشده است. صاحب کفایه(قدسسره) در ارکان استصحاب بیان کردهاند که باید اتصال زمان یقین به شک احراز شود. محقق اصفهانی(قدسسره) این نکته را نقد کرده و میفرمایند که اتصال زمان یقین به شک، به این معنا نیست که باید آن عدم نقض یقین را احراز کنیم، بلکه همین که یقین سابق با یقین دیگری شکسته نشده باشد، کافی است. اگر یقین سابق با یقین دیگری نقض نشده باشد، زمان بعدی، زمان شک محسوب میشود. ( احراز عدم نقض یقین لازم نیست بلکه عدم احراز نقض نیز کافی است)
در توضیح این مطلب میفرمایند:
«التحقیق أنّ ثبوت الشيء واقعاً لیس ملاكاً للحكم الاستصحابي و لا ارتفاعه واقعاً ملاكاً لعدمه، بل ثبوته العنواني المقوّم للیقین ملاك جریانه، و ثبوت خلافه العنواني المقوّم للیقین بخلافه ملاك عدم جریانه، و انتقاض الیقین بالیقین.
و المفروض الیقین بالطهارة سابقاً و الشك في بقائها فعلاً، لا في حدوثها، و كذلك بالإضافة إلى الحدث.
و مع الیقین بالطهارة و الشك في بقائها و عدم تخلّل الناقض للیقین، لا معنی لدعوی عدم كون الجري العملي على وفقها إبقاءً.
و لزوم كون الطهارة موجودة تحقیقاً في زمان معیّن و موجودة تعبّداً في زمان معیّن آخر متّصل بذلك الزمان -حتّی یكون وجودها التعبّدي بقاءً لوجودها التحقیقي و یرتّب الأثر علیها في الزمان الثاني إبقاءً لها عملاً- بلا ملزم بعد عدم تخلّل الیقین الناقض»[2] .
ایشان توضیح میدهند که زمانی که در روز جمعه گفته میشود اتصال زمان یقین و شک وجود ندارد، این مسئله به دلیل احتمال وقوع موت مورّث یا اسلام وارث در آن زمان است. اما همین که یقین به وقوع این دو حادثه در روز جمعه وجود ندارد، آنها مشکوک هستند. در علم اجمالی میدانیم که یکی از این دو حادثه رخ داده است، اما به صورت منفرد، وقوع هرکدام مشکوک است. بنابراین، اتصال زمان یقین به شک برقرار است.
مشکل اصلی در زمان سوم (روز جمعه) این است که استصحاب عدم اسلام وارث نمیتواند جاری شود. اگر موت مورّث در روز جمعه رخ داده باشد، مسلّم است که اسلام وارث در روز پنجشنبه واقع شده است. در این حالت، جریان استصحاب عدم اسلام وارث بعد از وقوع موت مورّث بیفایده خواهد بود. اگر موت مورّث در روز جمعه باشد، اسلام وارث قبل از آن (پنجشنبه) رخ داده است و نمیتوان استصحاب عدم اسلام وارث را جاری کرد.
محقق اصفهانی(قدسسره) توضیح میدهند که یقین به وقوع موت مورّث در روز جمعه، قدر متیقن است. اما در روز پنجشنبه، نمیدانیم که اسلام وارث رخ داده است یا نه. از این جهت، شک وجود دارد و میتوان استصحاب عدم اسلام وارث را جاری کرد. بنابراین، از جهت اتصال زمان یقین به شک، مشکلی وجود ندارد.
مشکل اصلی در روز جمعه این است که هر دو واقعه، یعنی اسلام وارث و موت مورّث، به طور قطع در این روز واقع شدهاند. در این حالت، استصحاب عدم اسلام وارث دیگر جایی ندارد، چراکه در همان زمان وقوع قطعیت پیدا میکند. به عبارت دیگر، در روز جمعه، یا اسلام وارث قبل از موت مورّث رخ داده است یا هر دو در همان روز واقع شدهاند. اما در هر صورت، استصحاب عدم اسلام وارث در این زمان بیمعنا خواهد بود.
محقق اصفهانی(قدسسره) در نهایت بیان میکنند که ملاک اتصال زمان یقین به شک باید به صورت اعم در نظر گرفته شود. ایشان میفرمایند که ملاک اتصال زمان شک به یقین، این است که نقض یقین به یقین دیگری رخ نداده باشد. به عبارت دیگر، تا زمانی که یقین سابق با یقین دیگری نقض نشده باشد، اتصال زمان یقین و شک برقرار است و نیازی به احراز خاصی در این زمینه نیست.
ایشان تأکید میکنند که استصحاب، ابقاء ما کان است و ملاک آن، عدم تخلل یقین ناقض است. نیازی به احراز اتصال واقعی زمان یقین به شک نیست. همین که یقین به نقض یقین وجود نداشته باشد، استصحاب جاری است. بنابراین، در مثال مورد بحث، چون یقین به وقوع اسلام وارث در روز پنجشنبه وجود ندارد، استصحاب عدم اسلام وارث جاری میشود.
محقق نائینی(قدسسره) در این زمینه میفرمایند:
«لا معنی لاتّصال الیقین بالشك إلا بأن لا یتخلل بینهما یقین آخر بالخلاف.»[3]
به عبارت دیگر، تا زمانی که یقین سابق با یقین دیگری نقض نشده باشد، اتصال زمان یقین به شک برقرار است و استصحاب جاری میشود. ایشان تأکید میکنند که یقین قبلی تنها در صورتی نقض میشود که یقین دیگری بر خلاف آن بیاید. بنابراین، تا زمانی که یقین ناقض نیامده باشد، اتصال زمان یقین به شک برقرار است.
مناقشه سوم:
متعلّق یقین سابق در روز چهارشنبه، عدم ازلی است. این عدم ازلی صرفاً عدم اسلام نیست، بلکه عدم اسلام در هنگام مرگ مورّث است. مرگ مورّث هنوز واقع نشده است. این بحث مانند همان مثال زن قرشی است. در آنجا میگفتند: این زن وقتی هنوز به دنیا نیامده بود، در ازل، قرشی نبود. اصحاب ما در اصول میگفتند: این زن در آن زمان که هنوز به دنیا نیامده بود، قرشی نبود. نمیشود گفت وقتی هنوز به دنیا نیامده است، قرشی است. این قرشیت را نداشت. وصف قرشیت در زمانی که این موضوع نبود، برای این موضوع نیز نبود. آن زمانی که هنوز این زن به دنیا نیامده بود، در ازل، هنوز انسانها آفریده نشده بودند. در آن زمان، این زن قرشی نبود، یعنی وصف قرشیت برای این زن وجود نداشت. از این جهت که موضوعی وجود نداشت، چون اصلاً زنی نبود که وصف قرشیت را داشته باشد.
آن زمانی که این پدر بزرگوار نمرده بود، در هنگام نبود مرگ مورّث، وارث مسلمان نبود. در روز چهارشنبه، عدم اسلام وارث در هنگام مرگ مورّث وجود داشت. این قضیهای که میگوییم، به این معنا است که موضوعی وجود ندارد. عدم اسلام وارث در هنگام مرگ مورّث درست است. مرگ مورّث هنوز واقع نشده است، اما این قضیه که وارث مسلمان هنگام مرگ مورّث وجود داشته باشد، معدوم است. چون موضوعی وجود ندارد. وارث مسلمان هنگام مرگ مورّث وجود ندارد، چون مرگ مورّثی وجود ندارد. ما میخواهیم این قضیه را که موضوعی ندارد، استصحاب کنیم. مانند همان جایی که قرشیت زن را که موضوعی نداشت، استصحاب میکردیم. اینجا هم همینطور است.
توضیح آن این است که متعلّق یقین سابق، عدم ازلی است. این عدم ازلی به معنای عدم اسلام در هنگام مرگ مورّث در روز چهارشنبه است. مفروض این است که موضوع، یعنی مرگ مورّث، تحقق نیافته است. پس قضیهای که یقین به آن داشتیم، یعنی عدم اسلام وارث در هنگام مرگ مورّث، به این دلیل بود که موضوعی وجود نداشت.
حال به سراغ قضیه مشکوک میرویم. موضوع در آن منتفی نیست، بلکه موضوع، یعنی مرگ مورّث در زمان دوم، مشکوک است. قبلاً موضوع وجود نداشت، اما حالا در قضیه مشکوک، مورد شک قرار گرفته است. قبلاً مرگ مورّث وجود نداشت، یعنی قطعاً نبود. در روز چهارشنبه، مسلماً مورّث زنده بود. در آن زمان میگفتیم: عدم اسلام وارث در هنگام مرگ مورّث، قضیهای صحیح است، چون موضوعی وجود نداشت. حالا در روز پنجشنبه، میخواهیم همین را استصحاب کنیم. مرگ مورّث در روز چهارشنبه وجود نداشت، یعنی قطعاً نبود. حالا که احتمال وجود آن هست، مشکوک است. پس استصحاب کنید آن را. قبلاً یقین داشتید به نبود این موضوع، حالا شک دارید در این موضوع. بنابراین، استصحاب آن را جاری کنید.
اگر بگوییم که یقین به نبود موضوع، ضرری به قضیهای که به آن یقین داشتیم نمیزند، شک در موضوع هم ضرری به قضیه مشکوک نمیزند. پس بنابراین، استصحاب را جاری کنید.
فرمایش محقق اصفهانی(قدسسره) این است که ما عدم اسلام وارث را در زمان مرگ مورّث استصحاب کردیم.
فرمایش محقق اصفهانی(قدسسره) را دقت کنید؛
«إنّ مبنی الیقین المفروض وجوده هنا، لفرض حصر الإشكال في الاتّصال، على الیقین بالعدم في زمان الحادث الآخر و لو بعدم الحادث الآخر، كما هو لازم العدم المحمولي، و لولاه لما كان هناك یقین.
فإن كان هذا المعنی كافیاً في طرف الیقین، فلم لایكفي في طرف الشك، إذ لایزید الثبوت التعبّدي على الثبوت الحقیقي، و علیه فعدم كون الزمان الثاني واقعاً زمان الحادث الآخر، غیر ضائر بالشك في بقاء مثل هذا المتیقّن فتدبر جیّداً» [4] .
ایشان میفرمایند: مبنای یقینی که مفروض است در اینجا وجود دارد، به دلیل فرض حصر اشکال در مسئله اتصال است. چون اشکال را فقط در مسئله اتصال زمان یقین و شک میدانید. صاحب کفایه(قدسسره) نیز اشکال را در مسئله اتصال زمان یقین و شک محصور کردهاند. آن یقینی که در اینجا مفروض است، مبنای آن بر یقین به عدم است در زمان حادث آخر. ما میگوییم این یقین به عدم را داریم در زمان حادث آخر. یقین به عدم چه چیزی در زمان حادث آخر؟ یقین به عدم اسلام وارث در زمان حادث آخر، یعنی زمان مرگ مورّث، حتی اگر مرگ مورّث هنوز واقع نشده باشد. یقین داریم که مرگ مورّث هنوز اتفاق نیفتاده است.
عبارت محقق اصفهانی(قدسسره) را با دقت بررسی کنید. ایشان میفرمایند: عدم اسلام وارث در زمان مرگ مورّث صحیح است، حتی اگر مرگ مورّث هنوز رخ نداده باشد. یعنی عدم اسلام وارث را در زمان مرگ مورّث استصحاب میکنیم، حتی اگر مرگ مورّث هنوز واقع نشده باشد و موضوع منتفی باشد. این همان چیزی است که به آن سالبه به انتفاء موضوع میگویند. اگر اینطور نگوییم، دیگر یقین نخواهیم داشت. یقین به عدم اسلام وارث در زمان حادث آخر، یعنی در زمان مرگ مورّث، وجود نخواهد داشت.
ایشان میفرمایند: وقتی این معنا برای یقین کافی است، چرا برای شک کافی نباشد؟ در روز پنجشنبه، نهایت این است که ما به جای یقین به مرگ مورّث، شک در مرگ مورّث داریم. در روز چهارشنبه، که یقین داشتیم مرگ مورّث واقع نشده است، قضیه عدم اسلام وارث در زمان مرگ مورّث صحیح بود. حالا در روز پنجشنبه، که شک در مرگ مورّث داریم، چرا این قضیه صحیح نباشد؟ در روز چهارشنبه یقین داشتیم به عدم مرگ مورّث و قضیه متیقنه ما صحیح بود. حالا در روز پنجشنبه، به جای یقین به عدم مرگ مورّث، شک داریم که مرگ مورّث رخ داده است یا نه. پس استصحاب جاری است.
در ادامه، محقق اصفهانی(قدسسره) میفرمایند: ما یک ثبوت تعبدی میخواهیم برای روز پنجشنبه. این ثبوت تعبدی زاید بر ثبوت حقیقی نیست. در روز چهارشنبه، عدم اسلام وارث در زمان مرگ مورّث به ثبوت حقیقی ثابت بود. در روز چهارشنبه، یقین وجدانی داشتیم که مرگ مورّث واقع نشده است و قضیه متیقنه ما صحیح بود. حالا در روز پنجشنبه، ثبوت تعبدی میخواهیم، یعنی به جای یقین وجدانی، شک داریم. اما این شک ضرری به جریان استصحاب نمیزند.
عدم این که زمان دوم (پنجشنبه) واقعاً زمان حادث آخر (مرگ مورّث) باشد، ضرری به شک ما نمیزند. متیقن ما عدم اسلام وارث در زمان مرگ مورّث است و مشکوک ما هم این است که در روز پنجشنبه، عدم اسلام وارث در زمان مرگ مورّث باشد. تفاوت قضیه متیقنه و مشکوکه این است که در قضیه متیقنه، یقین داشتیم که مرگ مورّث رخ نداده است، اما در قضیه مشکوکه، شک داریم که مرگ مورّث رخ داده است یا نه. بنابراین، استصحاب جاری است.[5]
نتیجه بحث اول
نتیجه بحث این است که فرمایش محقق اصفهانی(قدسسره) بسیار دقیق است. اما برای استخراج این مطلب از مناقشه سوم، نیاز به دقت زیادی داریم. محقق اصفهانی(قدسسره) مطلب را به صورت اجمالی بیان کردهاند. مطلب ایشان صحیح است، اما برای درک آن باید زمان زیادی صرف کرد. اگر تمام ضمیرها را به این بیانی که عرض شد برگردانید، مطلب بسیار ساده و روشن میشود. نتیجه بحث این شد که استصحاب در تمام اقسام چهارگانه مجهولالتاریخ جاری میشود.[6]
فقط در قسم چهارم تعارض پیش میآید، نه این که استصحاب جاری نشود. استصحاب جاری میشود، اما همراه با تعارض. این نکته را هم باید اضافه کرد که در قسم چهارم، تعارض میان دو استصحاب پیش میآید، همانطور که شیخ انصاری(قدسسره) فرمودهاند. خلافاً لصاحب کفایه(قدسسره)، که قائل به جریان استصحاب فقط در قسم اول شده است. صاحب کفایه(قدسسره) معتقد است که استصحاب تنها در جایی جاری میشود که اثر بر وجود مترتب باشد، به مفاد کان تامه. اما در قسم دوم و سوم، به دلیل عدم وجود حالت سابقه، قائل به عدم جریان استصحاب شدهاند. ایشان در قسم چهارم نیز معتقدند که استصحاب جاری نمیشود، به دلیل عدم اتصال زمان شک به زمان یقین.
این در حالی است که هم محقق اصفهانی و هم محقق نائینی(قدسسرهما) این نظر را رد کردهاند و معتقدند که اتصال زمان شک به زمان یقین برقرار است.[7]
بحث دوم: در حالتی که یکی از آنها معلومالتاریخ و دیگری مجهولالتاریخ باشد
اگر یکی از دو حادثه معلومالتاریخ و دیگری مجهولالتاریخ باشد، بحث تغییر میکند. تا به حال گفته شد که زمان مرگ مورّث معلوم است و زمان اسلام وارث مجهول. اما در اینجا فرض بر این است که زمان یکی از آنها معلوم است، مثلاً در روز جمعه ساعت دوازده و دو دقیقه مرگ مورّث اتفاق افتاده است و این زمان مشخص است، ولی زمان دیگری مجهول است. چون زمان دوم مجهول است، نمیدانیم قبل از این بوده یا بعد از این، و باز هم شک در تقدم و تأخر پیش میآید. تنها تفاوت این است که یکی از آنها مجهولالتاریخ نیست و معلومالتاریخ است.
در اینجا نیز باید از همان اقسام چهارگانه بحث شود که در مجهولَی التاریخ مطرح شد. زیرا حکم و اثر شرعی یا بر وجود مترتب است یا بر عدم. آنچه بر وجود مترتب است، گاهی به نحو وجود محمولی به مفاد کان تامه است و گاهی به نحو وجود نعتی به مفاد کان ناقصه. از طرف دیگر، آنچه بر عدم مترتب است، گاهی به نحو عدم محمولی به مفاد لیس تامه است و گاهی به نحو عدم نعتی به مفاد لیس ناقصه.
فرق لیس ناقصه و عدم نعتی
تفاوت بین لیس ناقصه و عدم نعتی[8] از نکات مهم این بحث است. تفاوت این دو در این است که وقتی میگوییم لیس ناقصه، به معنای نفی ارتباط است. یعنی ربط را نفی میکنیم. اما وقتی میگوییم عدم نعتی، این عدم بر محمول حمل میشود و قضیه معدولة المحمول میشود. در این حالت، دیگر نفی ارتباط نیست، بلکه به تعبیر ایشان، ربط السلب است. یعنی قضیهای که محمول آن معدولة المحمول است، بار میشود. بنابراین، لیس ناقصه و عدم نعتی با یکدیگر تفاوت دارند.
در عدم نعتی، نعت محمول است. ما یک موضوع داریم و یک محمول. محمول قرار است نعت باشد. وقتی میگوییم عدم نعتی، این عدم بر محمول حمل میشود و قضیه معدولة المحمول میشود. استظهار از عدم نعتی این است که یک موضوع داریم و این نعت، عدم دارد. این به ذهن میآید که قضیه نفی، روی محمول رفته است و قضیه معدولة المحمول شده است. یعنی ربط السلب شده است. چون بحث ما در عدم نعتی روی محمول است، اگرچه گفته شد دیگر اصطلاح عدم محمولی را به کار نبرید. اما در لیس ناقصه، بحث از سلب الربط است.
در قضیهای که میگوییم عدم نعتی، این عدم بهگونهای است که نعتی برای موضوع تصور میشود. در این حالت، قضیه موجبه است اما معدولة المحمول. چون محمول عدمی در واقع نعت برای موضوع شده است. این محمول عدمی، نعت موضوع شده است. بنابراین، قضیه موجبه است اما معدولة المحمول.
مرحوم محقق اصفهانی(قدسسره) میفرمایند: قضیه موجبهای که معدولة المحمول است، مشتمل بر موضوع است و محمول آن سلبی است. بنابراین، نعت ندارد که بخواهیم آن را تفسیر کنیم. بحث در اینجا این است که مفاد آن سلب ربط است یا ربط السلب. و تفاوتی ندارد که محمول به نحو خبر باشد یا به نحو وصف. چون گفتهاند: «إنّ الأخبار بعد العلم بها أوصاف و الأوصاف قبل العلم بها أخبار»([9] ).
اخبار بعد از علم به آنها اوصاف میشوند و اوصاف قبل از علم به آنها اخبار هستند. بنابراین، تفاوتی ندارد که محمول به نحو خبر باشد یا به نحو وصف.
اخبار بعد از این که علم به آنها پیدا کردیم، دیگر نعت نیستند و به اوصاف تبدیل میشوند. در این حالت، موضوع را میآوریم و محمول میکنیم. اما اوصاف قبل از علم به آنها، اخبار بودند. این قاعدهای است که قبلاً نیز مطرح شده است.