1403/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات استصحاب؛ تنبیه پنجم: استصحاب تعلیقی/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات استصحاب؛ تنبیه پنجم: استصحاب تعلیقی
بحث در مسئله استصحاب تعلیقی، پس از طی دو مقام مهم، به نقطه حساسی رسیده است. در مقام اول، ادله قائلین به جریان استصحاب تعلیقی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که بر اساس مبنای مختار، ارکان استصحاب (یقین سابق و شک لاحق) در آن تمام است. در مقام دوم، ادله منکرین، به ویژه استدلالات محکم محقق نائینی و محقق خوئی(قدسسرهما) تبیین و نقد گردید. خلاصه نقد بر کلام ایشان این بود که عدم جریان استصحاب، مبتنی بر عدم وجود حکم قبل از تحقق تمام اجزاء موضوع است، در حالی که ما معتقدیم حکم در مرتبه «انشاء» وجودی حقیقی دارد و همین وجود انشائی برای جریان استصحاب کفایت میکند.
با عبور از این دو مقام، نتیجه اولیه آن است که استصحاب تعلیقی فی نفسه و با قطع نظر از موانع خارجی، حجت و جاری است. اما در اینجا، مهمترین و آخرین مانع احتمالی بر سر راه جریان استصحاب تعلیقی رخ مینماید و آن، «اشکال معارضه با استصحاب تنجیزی» است. این اشکال، بحث را وارد مرحله جدیدی میکند که نیازمند تحلیل دقیق و ارائه پاسخهای متقن است.
اشکال معارضه استصحاب تعلیقی با استصحاب تنجیزی
پس از اثبات تمامیت ارکان استصحاب تعلیقی، مهمترین اشکالی که مطرح میشود، وجود یک معارض قوی برای آن است. این معارض، یک استصحاب تنجیزی است که در عرض استصحاب تعلیقی جریان یافته و با آن تعارض میکند.
این اشکال که شیخ اعظم انصاری(قدسسره)[1] آن را از برخی اعلام نقل میکنند، از دو رکن تشکیل شده است:
1. جریان استصحاب تعلیقی (طرف اول تعارض): همانطور که بیان شد، ما استصحاب تعلیقی میکنیم. یعنی میگوییم: «حرمت و نجاستی که برای عنب، علی تقدیر الغلیان، ثابت بود، حال که آن عنب تبدیل به زبیب شده است، شک در بقای همان حرمت و نجاستِ علی تقدیر الغلیان میکنیم و آن را استصحاب مینماییم.» نتیجه این استصحاب، حکم به حرمت زبیب در صورت جوشیدن است.
2. جریان استصحاب تنجیزی (طرف دوم تعارض): در مقابل، یک استصحاب دیگر نیز وجود دارد. زبیب، قبل از آنکه به مرحله غلیان برسد، به طور یقینی دارای حکم «طهارت» و «حلیت» بوده است. این حلیت و طهارت، یک حکم منجّز و فعلی است، نه معلق. حال، با عروض غلیان، ما شک میکنیم که آیا آن طهارت و حلیت یقینی سابق، از بین رفته و جای خود را به حرمت و نجاست داده است یا خیر. مقتضای استصحاب، بقای همان طهارت و حلیت است.
نقطه کانونی شک و تبیین رتبه شکها: منشأ هر دو شک، یک امر واحد است: شک در سعه و ضیق موضوع دلیل «العصیر العنبی إذا غلی یحرم». ما نمیدانیم آیا این حکم، مختص به حالت عنبیت است یا زبیبیت را نیز شامل میشود. همین شک واحد، موجب میشود که هم در بقای حرمت تعلیقی شک کنیم و هم در بقای طهارت تنجیزی.
نکته بسیار مهم آن است که این دو شک، در رتبه واحد قرار دارند. «شک در طهارت»، عیناً همان «شک در نجاست» است و «شک در حلیت»، عیناً همان «شک در حرمت» میباشد. اینها دو روی یک سکهاند. وقتی احتمال حرمت ۵۰ درصد است، لاجرم احتمال حلیت نیز ۵۰ درصد خواهد بود. بنابراین، هیچ یک از این دو شک، مسبّب از دیگری نیست تا یکی اصل سببی و دیگری اصل مسببی باشد.
نتیجه تقریر معارضه: با توجه به همرتبه بودن دو شک، هر دو استصحاب در عرض یکدیگر جاری میشوند: استصحاب تعلیقی حرمت و استصحاب تنجیزی حلیت. از آنجا که جمع میان این دو حکم (حرمت و حلیت) ممکن نیست، این دو استصحاب با یکدیگر تعارض کرده و تساقط میکنند. پس از تساقط، باید به اصول عملیه دیگر یا قواعد عامه فوقانی (مانند اصالة الحلیة و الطهارة) رجوع کرد که نتیجه آن، حکم به حلیت و طهارت زبیب مغلی خواهد بود.[2]
پاسخهای ارائه شده به اشکال معارضه
در مقابل این اشکال قوی، سه پاسخ مهم از سوی بزرگان ارائه شده است که به ترتیب به بررسی تفصیلی آنها میپردازیم.
جواب اول: حکومت (به بیان شیخ انصاری و تفصیل محقق نائینی(قدسسرهما))
شیخ اعظم انصاری(قدسسره) این اشکال را با عبارتی مختصر اما پرمغز پاسخ داده و قائل به «حکومت» استصحاب تعلیقی بر استصحاب تنجیزی میشوند.
علامه انصاری(قدسسره) میفرمایند:
«الثاني فاسد لحكومة استصحاب الحرمة على تقدیر الغلیان على استصحاب الإباحة قبل الغلیان»[3] .
محقق نائینی(قدسسره) در مقام تبیین و تفصیل این کلام شیخ(قدسسره) برآمده و آن را اینگونه توضیح میدهند:
«إنّ الشك في حلّیة الزبیب و طهارته الفعلیة بعد الغلیان و إن لمیكن مسبّباً عن الشك في نجاسته و حرمته الفعلیة بعد الغلیان و إنّما كان الشك في أحدهما ملازماً للشك في الآخر، بل الشك في أحدهما عین الشك في الآخر إلا أنّ الشك في الطهارة و الحلّیة الفعلیة في الزبیب المغلي مسبّب عن الشك في کون المجعول الشرعي هل هو نجاسة العنب المغلي و حرمته مطلقاً حتّی في حال كونه زبیباً أو أنّ المجعول الشرعي خصوص نجاسة العنب المغلي و حرمته و لایعمّ الزبیب المغلي؟
فإذا حكم الشارع بالنجاسة و الحرمة المطلقة بمقتضی الاستصحاب التعلیقي یرتفع الشك في حلّیة الزبیب المغلي و طهارته»[4] .
ایشان ابتدا بر همرتبه بودن دو شک (شک در حلیت و شک در حرمت) صحه میگذارند. اما نکته دقیقی را مطرح میکنند: هرچند این دو شک ملازم یکدیگرند، اما شک در حلیت و طهارت زبیب، مسبّب از یک شک عمیقتر و ریشهایتر است و آن شک در «مجعول شرعی» است. یعنی منشأ اینکه ما در حلیت زبیب شک میکنیم، این است که نمیدانیم آیا مجعول شارع، «حرمت خصوص عنب مغلی» بوده یا «حرمت مطلق عصیر حاصل از انگور (اعم از عنب و زبیب) در حالت غلیان»؟ حال، استصحاب تعلیقی حرمت، دقیقاً در همین نقطه ریشهای وارد عمل میشود و به نحو تعبدی، شک در مجعول را برطرف میکند و میگوید: «آن مجعول، حرمت مطلق بوده است». وقتی با استصحاب، ثابت کردیم که مجعول شرعی، حرمت مطلق (شامل زبیب) است، دیگر جایی برای شک در حلیت باقی نمیماند تا استصحاب حلیت جاری شود. به عبارت دیگر، استصحاب تعلیقی، موضوعِ استصحابِ حلیت (یعنی شک در حلیت) را به نحو حکومت از بین میبرد.[5]
ایرادات بر جواب اول (حکومت) از منظر محقق خوئی(قدسسره)
مرحوم محقق خوئی(قدسسره) دو ایراد اساسی بر نظریه حکومت و تقدم استصحاب تعلیقی وارد میکنند:
ایراد اول: عدم وجود رابطه سببیت و مسببیت:
«إنّ الشكّین في رتبة واحدة، و لیس أحدهما مسبّباً عن الآخر، بل كلاهما مسبّب عن العلم الإجمالي بأنّ المجعول في حقّ المكلّف في هذه الحالة إمّا الحلّیة أو الحرمة.
و حیث أنّ الشك في حرمة الزبیب بعد الغلیان مسبوق بأمرین مقطوعین:
أحدهما حلّیة هذا الزبیب قبل الغلیان.
و ثانیهما حرمة العنب على تقدیر الغلیان،.
فباعتبار حلّیته قبل الغلیان یجري الاستصحاب التنجیزي و یحكم بحلّیته، و باعتبار حرمته على تقدیر الغلیان یجري الاستصحاب التعلیقي و یحكم بالحرمة، و حیث لایمكن اجتماعهما فیتساقطان بالمعارضة»[6] .
ایشان اساساً منکر وجود رابطه سببیت و مسببیت میان دو شک هستند. به نظر ایشان، هر دو شک، معلول و مسبب از یک علت ثالث، یعنی «علم اجمالی» به وجود حکمی الزامی (یا حرمت یا وجوب ابقاء بر حلیت) در این مسأله هستند. مکلف علم اجمالی دارد که زبیب مغلی یا حرام است یا حلال. حال، از یک سو به اعتبار حلیت یقینی قبل از غلیان، استصحاب تنجیزی حلیت جاری میشود و از سوی دیگر، به اعتبار حرمت تعلیقی عنب، استصحاب تعلیقی حرمت جاری میگردد. این دو اصل، بدون هیچ تقدم رتبی، با یکدیگر تعارض کرده و ساقط میشوند.
ایراد دوم: عدم ترتب اثر شرعی:
«لو سلمنا السببیة و المسبّبیة، فلیس كلّ أصل سببي حاكماً على كلّ أصل مسبّبي و إنّما ذلك في مورد یكون الحكم في الأصل المسبّبي من الآثار الشرعیة للأصل السببي كما إذا غسلنا ثوباً متنجساً بماء مشكوك الطهارة، فإنّ أصالة طهارة الماء أو استصحابها یكون حاكماً على استصحاب نجاسة الثوب، لكون طهارة الثوب من الآثار الشرعیة لطهارة الماء.
بخلاف المقام فإنّ حرمة الزبیب بعد الغلیان لیست من الآثار الشرعیة لجعل الحرمة للعنب على تقدیر الغلیان مطلقاً و بلا اختصاص لها بحال كونه عنباً، بل هي من اللوازم العقلیة، فلا مجال للحكومة فیبقی التعارض بحاله»[7] .
ایشان در یک تنزل میفرمایند: سلمنا که رابطه سببیت و مسببیت وجود دارد. اما حکومت اصل سببی بر مسببی، تنها در جایی است که مجرای اصل مسببی، از آثار شرعیه مجرای اصل سببی باشد (مانند مثال طهارت آب و طهارت لباس مغسول). در حالی که در ما نحن فیه، «حرمت زبیب بعد از غلیان»، یک اثر شرعیِ مترتب بر «تعمیم مجعول حرمت عنب» نیست، بلکه یک لازمه عقلی آن است. وقتی با استصحاب تعلیقی، عمومیت مجعول را اثبات میکنیم، عقل حکم میکند که پس زبیب نیز حرام است. از آنجا که اصول عملیه، لوازم عقلی را اثبات نمیکنند (اصل مثبت)، پس این استصحاب نمیتواند بر استصحاب حلیت حکومت داشته باشد و تعارض به حال خود باقی است.
جواب دوم: عدم قابلیت بقاء مستصحب در استصحاب تنجیزی
این پاسخ که مورد پذیرش صاحب کفایه([8] ) و محقق خوئی(قدسسره) قرار گرفته، از اساس منکر قابلیت جریان استصحاب تنجیزی حلیت است.
محقق خوئی(قدسسره) میفرمایند:
«إنّ الحلّیة الثابتة للزبیب قبل الغلیان غیر قابلة للبقاء، و لایجري فیها الاستصحاب، لوجود أصل حاكم علیه، و ذلك لأنّ الحلّیة في العنب كانت مغیّاة بالغلیان، إذ الحرمة فیه كانت معلّقة على الغلیان، و یستحیل اجتماع الحلّیة المطلقة مع الحرمة على تقدیر الغلیان كما هو واضح.
و أمّا الحلّیة في الزبیب، فهي و إن كانت متیقّنة إلا أنّها مردّدة بین أنّها هي الحلّیة التي كانت ثابتة للعنب بعینها، حتّی تكون مغیّاة بالغلیان أو أنّها حادثة للزبیب بعنوانه فتكون باقیة و لو بالاستصحاب؟ و الأصل عدم حدوث حلّیة جدیدة و بقاء الحلّیة السابقة المغیّاة بالغلیان، و هي ترتفع به، فلاتكون قابلة للاستصحاب فالمعارضة المتوهّمة غیر تامّة.
و نظیر ذلك ما ذكرناه في بحث استصحاب الكلّي من أنّه إذا كان المكلّف محدثاً بالحدث الأصغر و رأی بللاً مردّداً بین البول و المني فتوضأ، لمیمكن جریان استصحاب كلّي الحدث، لوجود أصل حاكم علیه، و هو أصالة عدم حدوث الجنابة و أصالة عدم تبدّل الحدث الأصغر بالحدث الأكبر و المقام من هذا القبیل بعینه و هذا الجواب متینٌ جدّاً»[9] .
تحلیل تفصیلی این پاسخ:
بیان ایشان این است که حلیتی که برای زبیب قبل از غلیان ثابت است، از اساس قابلیت استصحاب را ندارد، زیرا مقطوع الارتفاع است. توضیح مطلب آنکه:
ما به طور قطع میدانیم که حلیت در «عنب»، مغیّا به غایتِ غلیان است. یعنی حلیت عنب تا زمان غلیان ادامه دارد و پس از آن قطعاً مرتفع میشود.
حال، حلیت یقینی «زبیب» قبل از غلیان، از دو حال خارج نیست:
احتمال اول: این حلیت، عیناً همان حلیت سابق عنب است. در این صورت، همانطور که آن حلیت مغیّا و مقطوع الارتفاع بود، این حلیت نیز چنین خواهد بود و قابلیت بقاء و استصحاب ندارد.
احتمال دوم: این حلیت، یک حلیت جدید و حادث است که به عنوان «زبیب» برای آن جعل شده. در این صورت نیز، ما اصل عدم حدوث حلیت جدید را جاری میکنیم.
نتیجه: در هر دو صورت، راه برای استصحاب حلیت بسته میشود. با جاری شدن اصل عدم حدوث حلیت جدید، فرض دوم منتفی شده و فرض اول متعین میگردد. طبق فرض اول نیز، مستصحب (حلیت) مقطوع الارتفاع بوده و استصحاب جاری نیست. لذا از ابتدا معارضی برای استصحاب تعلیقی وجود ندارد.
ملاحظه و نقد بر این پاسخ:
این استدلال نیز با اشکال جدی مواجه است. ایشان از یک نکته مهم غفلت کردهاند و آن، وجود عمومات و اطلاقات اولیه حلیت و طهارت (مثل «کل شیء لک حلال» و «کل شیء طاهر») است. حلیت زبیب، لزوماً یا عین حلیت عنب نیست و یا یک حلیت حادث نیازمند به جعل جدید. بلکه زبیب به عنوان یکی از مصادیق «کل شیء»، مشمول آن حکم عام و مطلق اولیه است. آن حکم عام، در مورد «عنب»، به غلیان تخصیص خورده و مقید شده است. اما در مورد «زبیب»، ما شک داریم که آیا آن مخصص شامل آن میشود یا خیر. لذا استصحاب بقای همان حلیت مطلقه که از عمومات اولیه استفاده شده، در مورد زبیب کاملاً بلا مانع است.
جواب سوم از معارضه:
پاسخ صحیح و خالی از اشکال، راه حلی است که نه بر پایه حکومت (با تفسیر محقق نائینی(قدسسره)) و نه بر پایه عدم قابلیت بقاء مستصحب (با تفسیر محقق خوئی(قدسسره)) استوار است، بلکه بر قاعده واضح «تقدم الخاص بر العام» مبتنی است.
تبیین پاسخ مختار:
ما دو استصحاب در عرض هم داریم:
استصحاب تنجیزی حلیت: این استصحاب، استصحاب بقای یک حکم عام و مطلق است که از عمومات اولیه شریعت (اصالة الحلیة و الطهارة) استفاده شده است.
استصحاب تعلیقی حرمت: این استصحاب، استصحاب بقای یک حکم خاص و مخصِّص است که برای مورد خاص «عصیر ناشی از انگور در حال غلیان» وارد شده است.
تردیدی نیست که در مقام تعارض، دلیل خاص بر دلیل عام مقدم است. این تقدم، نه از باب حکومت مصطلح، بلکه از باب تخصیص است. حکم خاص، دایره شمول حکم عام را محدود میکند.
این قاعده (تقدم خاص بر عام) همانطور که در میان ادله اجتهادی جاری است، در میان اصول عملیه جاری بر طبق آن ادله نیز جریان دارد. یعنی استصحاب بقای حکم خاص، بر استصحاب بقای حکم عام مقدم است.
نتیجه: بنابراین، استصحاب تعلیقی حرمت (که استصحاب حکم مخصِّص است) بر استصحاب تنجیزی حلیت (که استصحاب حکم عام است) مقدم بوده و آن را از جریان میاندازد. در نتیجه، تعارضی رخ نمیدهد و استصحاب تعلیقی بلا معارض جاری میشود.
حاصل نهایی بحث:
نتیجه نهایی این مقام آن است که استصحاب تعلیقی، به دلیل تمامیت ارکان، فی نفسه جاری است و اشکال معارضه آن با استصحاب تنجیزی نیز وارد نیست. زیرا بر اساس پاسخ مختار، استصحاب تعلیقی به عنوان استصحاب حکم مخصِّص، بر استصحاب تنجیزی به عنوان استصحاب حکم عام، مقدم است و آن را از جریان ساقط میکند.[10]