1403/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات استصحاب؛ تنبیه پنجم: استصحاب تعلیقی/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات استصحاب؛ تنبیه پنجم: استصحاب تعلیقی
بحث در ادله قائلین به جریان استصحاب تعلیقی بود. در جلسه گذشته، استدلال محوری شیخ اعظم انصاری(قدسسره) را تبیین نمودیم. خلاصه برهان ایشان بر این اصل عقلایی استوار بود که «تحقّق کلّ شیء بحسبه». ایشان با تحلیل مثال عصیر عنبی به سه عنصر «لازم» (حرمت)، «ملزوم» (غلیان) و «ملازمه» (رابطه سببیت)، اثبات نمودند که هم «ملازمه» به نحو فعلی، و هم «لازم» (خود حرمت) به نحو «وجود تقدیری»، در زمان سابق محقق بودهاند. این حکم تقدیری، خود نحوی از تحقق است که در مقابل عدم محض قرار دارد. لذا با تغییر حالت موضوع از عنب به زبیب، شک در بقای همین حکم تقدیری، مجرای تام برای استصحاب خواهد بود.
اکنون، به بررسی بسیار دقیق و تفصیلی اشکالات چهارگانهای میپردازیم که از سوی منکرین، به ویژه محقق نائینی(قدسسره)، بر این استدلال استوار وارد شده است.
ایرادات چهارگانه بر استدلال شیخ انصاری(قدسسره)
ایراد اول: نقض به عدم جریان استصحاب در عقود تعلیقیه
«قد منع الشیخ(قدسسره) في مبحث الخیارات من المكاسب عن جریان الاستصحاب في العقود التعلیقیة، مع أنّه من القائلین بصحّة الاستصحاب التعلیقي في مثل العنب و الزبیب»[1] .
اولین و یکی از مهمترین ایرادات مطروحه، اشکالی است از نوع «نقض» که محقق نائینی(قدسسره) با استناد به فتوای خود شیخ انصاری(قدسسره) در کتاب فقهی مکاسب، بر ایشان وارد میکنند. حاصل این ایراد آن است که در مشیِ فقهی و اصولی شیخ(قدسسره)، یک نوع تهافت و تناقض در مبنا به چشم میخورد. ایشان از یک سو در بحث ما (اصول فقه)، با قاطعیت و استدلال، قائل به جریان استصحاب تعلیقی در مثال عنب و زبیب شدهاند، اما از سوی دیگر، در مبحث خیارات مکاسب، جریان استصحاب را در «عقود تعلیقیه» صراحتاً منع کردهاند. این دوگانگی در رویه، نشان از عدم اطراد و ثبات مبنای ایشان دارد.
تبیین تفصیلی عقود تعلیقیه:
برای فهم دقیق عمق اشکال، باید فرق میان عقود تنجیزی و تعلیقی را به تفصیل بدانیم.
عقود تنجیزیه
مانند «عقد بیع»، عقودی هستند که اثر آنها (مانند انتقال ملکیت مثمن و ثمن) به صورت «منجّز» و بلافاصله پس از ایجاب و قبول و بدون تعلیق بر هیچ شرطی، حاصل میشود. به مجرد گفتن «بعتُ»، ملکیت آناً و بدون هیچ قید و شرطی منتقل میگردد.
عقود تعلیقیه
مانند «عقد جعاله»، «سبق» و «رمایه»، عقودی هستند که مُنشأ و اثر آنها (یعنی ملکیت) بر امری در آینده «معلق» شده است و فعلیت آن آنی نیست و حتی ممکن است هیچگاه محقق نشود.
در جعاله: جاعل میگوید: «هرکس عبد فراری مرا بیابد و تحویل دهد، ده میلیون به او میدهم». در اینجا، ملکیت ده میلیون برای عامل (یابنده)، معلق بر «ردّ عبد» است و تا قبل از آن، هیچ مالکیتی محقق نمیشود.
در سبق (مسابقه اسبدوانی) و رمایه (تیراندازی): مالکیت جایزه معلق بر «برنده شدن» در مسابقه یا «اصابت تیر به هدف» است.
تحلیل محقق نائینی(قدسسره) از اولویت جریان استصحاب در عقود تعلیقیه:
محقق نائینی(قدسسره) برای تقویت نقض خود، بیان میدارند که اتفاقاً موردِ عقود تعلیقیه برای جریان استصحاب، اولویت دارد.
«و یا لیته عكس الأمر و اختار المنع عن جریان الاستصحاب التعلیقي في مثال العنب و الزبیب، و الصحّة في استصحاب الملكیة المنشأة في العقود التعلیقیة.
أمّا وجه المنع عن جریان الاستصحاب في مثال العنب و الزبیب فلما سیأتي بیانه و أمّا وجه الصحّة في الملكیة المنشأة في العقود التعلیقیة فلأنّ حال الملكیة المنشأة فیها حال الأحكام المنشأة على موضوعاتها؛ و كما یصحّ استصحاب بقاء الحكم عند الشك في نسخه ولو قبل فعلیته بوجود الموضوع خارجاً، كذلك یصحّ استصحاب بقاء الملكیة المعلّقة عند الشك في بقائها و لو قبل فعلیتها بتحقّق السبق و إصابة الرمي خارجاً»[2] .
محقق نائینی(قدسسره) اظهار میدارند: ای کاش شیخ انصاری(قدسسره) برعکس عمل میکردند! یعنی در مثال عنب و زبیب (که محل اشکال است)، استصحاب تعلیقی را منع میکردند، اما در باب عقود تعلیقیه که اولی به جریان است، قائل به صحت استصحاب میشدند.
ملکیتی که در عقود تعلیقیه انشاء میشود، شباهت تامی به احکام کلیهای دارد که بر موضوعات مقدرالوجود انشاء میگردند. همانگونه که احکام شرعیه بر موضوعات خود به نحو معلق جعل میشوند (مثلاً وجوب حج معلق بر استطاعت)، در عقود تعلیقیه نیز ملکیت بر تحقق امری در آینده معلق شده است. از همین رو، همانطور که در شک در نسخ یک حکم کلی (قبل از فعلیت یافتن موضوع آن در خارج)، استصحاب عدم نسخ جاری است و این امر مورد اتفاق است، به طریق اولی باید استصحاب بقای «ملکیت معلّقه» را (قبل از تحقق شرط خارجی آن مثل ردّ ضاله)، در صورت شک در بقای آن، جایز و بلکه راجح دانست.
ایراد دوم: اشکال در ماهیت مستصحب
«أوّلاً: إنّ الملازمة بین غلیان العنب و نجاسته و حرمته و إن كانت أزلیّة تنتزع من جعل الشارع و إنشائه النجاسة و الحرمة على العنب المغلي أزلاً و یكون انقلاب العنب إلى الزبیب منشأ للشك في بقاء الملازمة، إلا أنّه قد عرفت في الأحكام الوضعیة أنّ الملازمة و السببیة لایعقل أن تنالها ید الجعل الشرعي؛ فلایجري استصحاب بقاء الملازمة و السببیة في شيء من الموارد، لأنّ المستصحب لابدّ و أن یكون حكماً شرعیاً أو موضوعاً لحكم شرعي ... .
و ثانیاً: إنّ الملازمة على تقدیر تسلیم كونها من المجعولات الشرعیة فإنّما هي مجعولة بین تمام الموضوع و الحكم، بمعنی أنّ الشارع جعل الملازمة بین العنب المغلي و بین نجاسته و حرمته و الشك في بقاء الملازمة بین تمام الموضوع و الحكم لایعقل إلا بالشك في نسخ الملازمة، فیرجع إلى استصحاب عدم النسخ و لا إشكال فیه، و هو غیر الاستصحاب التعلیقي المصطلح علیه.
فالإنصاف أنّ الاستصحاب التعلیقي ممّا لا أساس له، و لایرجع إلى معنی محصّل»[3] .
محقق نائینی(قدسسره) برای عمق بخشیدن به اشکال و بستن تمام راهها، بیان شیخ(قدسسره) را به دو تقریب ممکن تحلیل میکنند تا هر دو را ابطال نمایند:
1. تقریب اول (استصحاب خودِ لازم): مستصحب، نفسِ «حرمت و نجاستِ» تقدیری است.
2. تقریب دوم (استصحاب ملازمه): مستصحب، «رابطه سببیت» میان غلیان و حرمت است.
ایشان با توجه به تأکید ویژه شیخ(قدسسره) بر عبارت «متحقّقةٌ بالفعل» در مورد ملازمه، استظهار میکنند که تکیه اصلی شیخ(قدسسره) بر تقریب دوم، یعنی «استصحاب ملازمه» است. سپس بر این تقریب، دو اشکال متوالی و دقیق وارد میسازند:
اشکال اول بر استصحاب ملازمه (عدم قابلیت جعل):
شما در بحث احکام وضعیه خواندهاید که اموری مانند «ملازمه» و «سببیت»، از امور انتزاعی عقلی هستند و یدِ جعل تشریعی به آنها نمیرسد و قابل جعل و وضع مستقل نیستند. استصحاب تنها در «حکم شرعی» یا «موضوع حکم شرعی» جاری است. این ملازمهای که شما از آن سخن میگویید، نه حکم است و نه موضوع حکم، پس نمیتواند مستصحب قرار گیرد. این ایراد مبتنی بر این است که ملازمه، امری تکوینی یا عقلی محض است.
پاسخ تفصیلی به این اشکال:
این ایراد، ناشی از یک خلط دقیق است. ملازمه در اینجا، یک «ملازمه تکوینیه» (مانند ملازمه آتش و حرارت) نیست تا از تحت قدرت جعل خارج باشد. این یک «ملازمه اعتباریه و تشریعیه» است که خود شارع آن را خلق و جعل کرده است. این ملازمه، در حقیقت به «شرطیت» غلیان برای ثبوت حرمت بازمیگردد. و میدانیم که «الشرط یرجع إلی الموضوع»؛ یعنی شرط، در واقع بخشی از موضوع حکم است یا به منزله آن است. وقتی ملازمه به شرطیت بازگشت کرد و شرطیت نیز جزء موضوع شد، پس این ملازمه، به مثابه «موضوع حکم شرعی» خواهد بود و استصحاب در آن کاملاً ممکن و معقول است.
اشکال دوم بر استصحاب ملازمه
محقق نائینی(قدسسره) در یک حرکت تنزلی میفرمایند: سلمنا که ملازمه مجعول شرعی است. اما این ملازمه، بین «تمام الموضوع» (یعنی عنبِ در حال غلیان) و «حکم» (نجاست) برقرار است. شک در بقای چنین ملازمه کلیای بین تمام موضوع و حکمش، معنایی جز «شک در نسخ» ندارد. پس استصحاب شما به همان «استصحاب عدم نسخ» که در وجه اول مطرح شد بازمیگردد و ما نیز آن را قبول داریم، اما این استصحاب تعلیقی مصطلح نیست.
پاسخ تفصیلی به این اشکال:
این بیان نیز دقیق نیست. ما در «نسخ» اصل قانون کلی شک نداریم. ما در «سعه و ضیق» موضوعِ آن قانون شک داریم. استصحاب ما، استصحاب بقای ملازمهی میان «غلیان» به عنوان ملزوم و «حرمت» به عنوان لازم است. حال که موضوعِ این غلیان (یعنی عنب) تغییر کرده و به زبیب تبدیل شده، ما در بقای همان ملازمهی سابق میان غلیان و حرمت شک میکنیم، نه در نسخ اصل قانون. این شک در بقای خود ملازمه پس از تغییر حالت موضوع است، نه شک در نسخ اصل قانون. لذا استصحاب تعلیقی، ماهیتی متفاوت از استصحاب عدم نسخ دارد.
ایراد سوم: نقض به عدم جریان استصحاب در لباس مشکوک
«انّ القائل به لا أظنّ أن یلتزم بجریانه في جمیع الموارد، فإنّه لو شك في كون اللباس متّخذاً من مأكول اللحم أو من غیره، فالحكم بصحّة الصلاة فیه تمسّكاً بالاستصحاب التعلیقي -بدعوی أنّ المكلّف لو صلّی قبل لبس المشكوك كانت صلاته صحیحة فتستصحب الصحّة التعلیقیّة إلى ما بعد لبس المشكوك و الصلاة فیه- ممّا لا أظنّ أن یلتزم به القائل بالاستصحاب التعلیقي، و لو فرض أنّه التزم به فهو بمكان من الغرابة»[4] .
این ایراد نقضی دیگری است که به نحو عام به تمام قائلین به استصحاب تعلیقی وارد میشود. بیان اشکال این است که اگر استصحاب تعلیقی صحیح باشد، باید در همه جا جاری شود، از جمله در مسئله لباس مشکوک. اگر کسی در لباس خود شک کند که از پوست حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، هیچ فقیهی فتوا به صحت نماز با تمسک به استصحاب تعلیقی نمیدهد؛ به این بیان که: «این مکلف، قبل از پوشیدن این لباس مشکوک، نمازش صحیح بود (چون یا لباسی نداشت یا لباس مباحی بر تن داشت)، پس آن صحت را استصحاب میکنیم به بعد از پوشیدن لباس مشکوک و حکم به صحت نماز فعلی میکنیم». چون هیچکس به چنین استصحاب غریبی ملتزم نمیشود، پس معلوم میشود استصحاب تعلیقی در اساس باطل است.
پاسخ تفصیلی به این اشکال نقضی:
این قیاس، یک قیاس مع الفارق و این نقض، ناشی از عدم درک صحیح ماهیت استصحاب تعلیقی است.
تفاوت اساسی در موضوع:
مجرای استصحاب تعلیقی جایی است که یک «موضوعِ معین و واحد» در زمان سابق وجود داشته و «حالتی از حالات آن تغییر کرده» و ما در بقای حکم آن شک میکنیم. (مانند عنب که به زبیب تبدیل شد). اما در مثال لباس مشکوک، ما با یک «موضوع جدید و مردد» از همان ابتدا مواجهیم. لباسی که مکلف اکنون پوشیده، یک شیء جدید است که از ابتدا حکم آن مشکوک است. اینگونه نیست که لباسی قبلاً حلال گوشت بوده و حالا تغییر کرده و مشکوک شده باشد. اگر چنین بود، بله، جای استصحاب بود. اما اینجا از ابتدا شک در موضوع داریم.
مجرای اصول عملیه دیگر:
این مسئله، یعنی شک در شرطیت (کون اللباس من مأکول اللحم)، از موارد شک در تحقق شرط است و مجرای «قاعده اشتغال» میباشد. مکلف علم تفصیلی به وجوب نماز با شرایطش دارد و شرطیت لباس مأکول اللحم یکی از آن شرایط است. حال که در مقام امتثال، در تحقق این شرط شک دارد، برائت جاری نیست و باید شرط را احراز کند و چون نمیتواند، اشتغال یقینی، فراغ یقینی میطلبد. بنابراین، این نقض به دلیل تفاوت ماهوی دو مسئله و خلط بین مجاری اصول عملیه، کاملاً بیمورد و مردود است.
ایراد چهارم: اشکال اساسی در وجود تقدیریِ لازم (حکم)
این ایراد، دقیقترین، عمیقترین و اساسیترین اشکال محقق نائینی بر کلام شیخ(قدسسرهما) است.
ایشان میفرمایند: ما میپذیریم که «ملازمه» بالفعل است. اما ادعای شما مبنی بر اینکه «لازم» (خودِ حکم حرمت) نیز یک «وجود تقدیریِ متحقق فی نفسه» دارد، به هیچ وجه قابل پذیرش و مساعدت نیست.
استدلال دقیق نائینی(قدسسره):
وجود حکم، منوط به فعلیت موضوع آن یا جعل و انشاء شارع است. قبل از تحقق شرط (غلیان)، حکم حرمت هیچ نحوه وجودی در عالم اعتبار شرعی ندارد. این که شما از «وجود تقدیری» سخن میگویید، این صرفاً یک «وجود در وعاء نفسالامر» یا «وجود در علم الهی» است. همانطور که هر معدوم ممکنی، قبل از وجود خارجی، در علم الهی وجود دارد.
اگر قرار باشد چنین وجود ذهنی یا نفسالأمری برای رکنیت استصحاب (یقین به وجود سابق) کافی باشد، لازمهاش این است که برای «همه چیز» حالت سابقه یقینی داشته باشیم، زیرا همه چیز در علم الهی وجود دارد. این چیزی است که هیچکس، حتی خود شیخ انصاری(قدسسره)، به آن ملتزم نیست.
نتیجه اشکال: چون «لازم» (حرمت) در زمان سابق، وجودی در وعاء مناسب خودش یعنی «عالم اعتبار شرعی» نداشته و صرفاً یک وجود نفسالأمری داشته، فاقد رکن «یقین به وجود سابق» است و استصحاب در آن جاری نیست. ([5] )
جواب تفصیلی به ایراد چهارم: تبیین مراد شیخ(قدسسره)
پاسخ نهایی و دقیق به این اشکال اساسی، در گرو فهم صحیح مراد شیخ(قدسسره) و تحلیل دقیق مراتب حکم شرعی است:
مراد شیخ(قدسسره) از وجود تقدیری، وجود انشائی است:
مراد شیخ انصاری(قدسسره) از «وجود تقدیری» و «تحقق فی نفسه»، وجود در عالم وهم و نفسالامر یا علم الهی نیست. بلکه مراد ایشان، وجود حکم در «مرحله انشاء» است که اولین مرتبه از مراتب تحقق حکم در عالم اعتبار است.
تحلیل مراتب حکم:
بنا بر مبنای مختار (بر خلاف نظر محقق اصفهانی(قدسسره) که انشاء را حکم به حمل اولی میداند)، حکم در مرحله انشاء، یک «حکم حقیقی به حمل شایع صناعی» است. «انشاء» به معنای «ایجاد» است و «ایجاد»، عین «وجود» در عالم اعتبار است. شارع، حکم حرمت را برای عصیر عنبی، در صورت غلیان، «انشاء» و «جعل» کرده است. این حکم انشائی، هرچند به دلیل عدم تحقق موضوع کاملش (غلیان)، به «مرحله فعلیت» نرسیده، اما در «مرحله انشاء» که خود یک مرتبه از وجود اعتباری است، کاملاً محقق و موجود است.
بنابراین، وقتی شیخ(قدسسره) میفرمایند لازم (حرمت) وجود تقدیری دارد، منظورشان همین «وجود انشائی» است که در وعاء مناسب خودش، یعنی «عالم اعتبار شرعی»، تحقق یافته است. این وجود انشائی، همان حالت سابقه یقینی ماست.([6] )
نتیجه نهایی و جمعبندی مقام اول:
با این تبیین، اشکال چهارم و اساسی محقق نائینی(قدسسره) کاملاً مرتفع میگردد.
• استصحاب تعلیقی از جهت استصحاب ملازمه: اگر ملازمه را مجعول تشریعی بدانیم (که بیان شد صحیح است)، استصحاب آن جاری است.
• استصحاب تعلیقی از جهت استصحاب لازم (حکم): این استصحاب نیز قطعاً جاری است. زیرا مستصحب (حکم انشائی) در زمان سابق، در وعاء مناسب خود (عالم اعتبار) وجود یقینی داشته و ارکان استصحاب (یقین سابق به وجود انشائی و شک لاحق در بقای همان وجود انشائی) کاملاً تام و تمام است.
پس نتیجه نهایی مقام اول آن است که استدلال شیخ اعظم انصاری(قدسسره) بر جواز استصحاب تعلیقی، استدلالی دقیق، استوار و فارغ از اشکالات وارده است و قول به جریان، قول تحقیق میباشد.[7]