1403/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
جایگاه و ویژگیهای سوره حمد در قرآن/سوره حمد (5 نزول) آیات 1-2 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره حمد (5 نزول) آیات 1-2 /جایگاه و ویژگیهای سوره حمد در قرآن
جایگاه و ویژگیهای سوره حمد در قرآن
دیروز بحث سوره حمد را آغاز کردیم و عمدتاً تمرکز ما بر مقدمات این سوره بود. عرض کردم که برای سوره حمد حدود ۱۹ اسم ذکر شده است. البته برخی از این اسمها مشهورتر هستند. توضیح دادم که این اسامی متعدد، عمدتاً به این دلیل بودند که تا یک دورهای، گویا صحابه، تابعین و مفسرین میتوانستند بر اساس آنچه از این سوره دریافت میکردند، برای آن نام انتخاب کنند. اما بعدها تصمیم بر این شد که اسامی متوقف شده و توسعه پیدا نکند.
از بین این اسامی، برخی مشهور و ماندگار شدند. نامهایی همچون «حمد» به مناسبت آیه اول سوره، یا «امالکتاب» که گفته شده چون این کتاب، سایر مباحث قرآن را به دنبال خود دارد یا به این دلیل که برخی گفتهاند اصل و ریشه قرآن است، یا به این خاطر که مجموعه آنچه در قرآن آمده به شکل مجمل در این سوره جمع شده است.
در برخی از این نامگذاریها، حکمتی وجود دارد. همچنین سوره حمد به عنوان «فاتحةالکتاب» نیز شناخته شده است، به این معنا که کلید ورود به مجموعه ارادههای الهی است که بروز پیدا کردهاند. برخی نیز آن را فاتحه الکتاب دانستهاند چون یا آغاز قرآن در نزول بوده یا به این دلیل که ترتیب مصحف با این سوره شروع میشود.
در این باب توضیحاتی را خدمتتان عرض کردم و گفتم که نمیتوان وجه دقیقی برای کتابخواندن این سوره قائل شد، مگر اینکه بیان شود این سوره کلید ورود به ارادههای ابراز شده خدای متعال است. زیرا حتی ترتیب سورهها نیز محل اختلاف است. همین که این سوره، نخستین سورهای است که بر پیامبر عظیمالشأن اسلام نازل شده است، دلیل خاصی ندارد که آن را آغازگر قرآن بدانیم.
در مورد اول یا پنجم بودن این سوره نیز توضیحاتی را عرض کردم. گفتم در بخش قابل توجهی از اسنادی که ترتیب نزول سورهها را بیان میکنند، اصولاً سوره حمد ذکر نشده است. دلیلش هم این بوده که گفتهاند سوره حمد قرآن نیست بلکه عِدل قرآن است؛ یعنی در برابر قرآن است، هموزن قرآن است. برای مثال در مصحف عبدالله بن مسعود اصلاً این سوره ذکر نشده است. در تعداد زیادی از روایات مربوط به ترتیب نزول سورهها نیز سوره حمد بیان نشده است.
این در حالی است که در عین حال که سوره حمد را قرآن عظیم دانستهاند، از مفاهیم ظاهری آن چنین برمیآید که این سوره بخشی از قرآن، اما بخشی باعظمت از آن است. در روایتی از سعید بن مسیب از علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، این سوره به عنوان اولین سوره نازلشده بر پیامبر معرفی شده است.
پیرامون این موضوع نیز توضیح دادم که چرا در مصاحف یا در نگاه برخی مفسرین و دانشمندان، سوره حمد به عنوان اولین سوره شناخته شده است. عمدتاً این دیدگاه را به مسئله نماز پیوند میدادند و در روایات آمده است که: «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»؛ یعنی نماز بدون سوره حمد پذیرفته نیست. اما توضیح دادم که این بدان معنا نیست که سوره حمد از همان ابتدا نازل شده و جزئی از نماز بوده است.
برای نمونه، طهارت از خبث و احکام مربوط به طهارت که شرط صحت نماز هستند، در سورههایی مانند نساء (که سوره نود و دوم است) یا مائده (که سیزدهمین سوره است) آمدهاند. بنابراین وقتی گفته میشود: «نماز بدون طهارت صحیح نیست»، به این معناست که از زمانی که آیات مربوط به طهارت نازل شد، نماز بیطهارت صحیح نیست. همین توضیح را باید درباره سوره حمد هم ارائه داد. یعنی از وقتی که سوره حمد نازل شد و به عنوان جزئی از نماز قرار گرفت، از آن زمان به بعد، نماز بدون سوره حمد صحیح نیست. این یعنی سوره حمد جزئی از نماز شده است، نه اینکه ذات نماز از ابتدا با آن تعریف شده باشد.
همچنین توضیح دادم که میتوان چنین تبیینی ارائه کرد که سوره حمد دوبار نازل شده است؛ یکبار پیش از آغاز رسالت پیامبر و در قالب وحی الهی، و پیامبر آن را در نمازهای خود به کار میبردند. و بار دیگر، این سوره به عنوان بخشی از قرآن نازل شد و در میان سورههای قرآن جای گرفت.
در مورد اینکه این سوره پنجمین سوره نازلشده باشد، به نظر میرسد قرائن قویتری وجود دارد. زیرا محتوای سوره حمد به مسائلی اشاره دارد که نیازمند پیشزمینههایی در سورههای پیشین هستند؛ مانند بحث ربوبیت خداوند، عدالت ربوبی، رسالت پیامبر، پذیرش هشدارها، و دغدغه انسان برای یافتن راه مستقیم و رستگاری.
اگر این مفاهیم در سورههای پیشین مطرح نشده باشند، دلیلی ندارد که انسان در سوره حمد از خداوند هدایت به راه مستقیم را بخواهد، یا بندگی خدا را اعلان کند، یا استعانت توحیدی از خداوند را اظهار کند. بنابراین مفاهیم سوره حمد نیازمند مفاهیم پشتیبان هستند که باید پیش از این سوره در سورههای علق، قلم، مزمل، مدثر و امثال آن نازل شده باشند. در همین زمینه و در بخش مربوط به ارتباط سورهها، توضیح دادم که ما در نهایت، از بیان خدای متعال در سوره مدثر استفاده کردیم که استفاده از هر وسیله هدایتی منوط به تنظیم رابطه انسان با خداوند است.
تأملی در ساختار و محتوای سوره حمد
و ما در سوره تکویرگفتیم: « وَ مَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»، قرآن میفرماید که باید رابطهتان را با خدا تنظیم کنید، منظور این است که تنها در این صورت میتوان از قرآن بهرهبرداری کرد. حال سوره حمد میآید و این رابطه را تنظیم میکند. اصول رابطه با خدا در این سوره، مسئله توحید عبودی، توحید استعانت و طلب هدایت برای رفتن به سمت راه استوار است. اگر این رابطه شکل بگیرد، انسان آنگاه میتواند رابطهاش را با خودش، با طبیعت، با سایر انسانها و حتی برای عمق بخشیدن به رابطه با خدا، از این مسیر پیدا کند.
بنابراین، به نظر ما تقدم سوره حمد بر دیگر سورهها چندان وجه مرجحی ندارد. برخی از بزرگان گفتهاند که این سوره پنجمین سوره نازلشده است، اما در عین حال این حدیث میگوید که قبل از چهار سوره دیگر آمده است. البته این سورهها یکجا نازل نمیشدند، بلکه تکهتکه نازل میشدند و سپس تکمیل میگشتند. اما اولین سورهای که کامل و یکجا نازل شد، سوره حمد است. اگر این را هم بپذیریم، باز هم منافاتی با این ندارد که ما از آن بهعنوان پنجمین سوره یاد کردهایم و با استفاده از مفاهیم پشتیبان، آن را تقویت کردهایم.
از عرایضی که خدمتتان ارائه شد، معلوم میشود که مقصود سوره، تنظیم مهمترین و اصولیترین و بهترین روابط انسان با خداست؛ در پرتو شناخت پروردگار و نقشهای خدا در زندگی انسان. این سوره نازل شد تا این رابطه را تنظیم کند. و در واقع، اینکه ما در نماز نیز دائماً این سوره را تکرار میکنیم، بهخاطر این است که یادآور آن میثاقی باشد که ما با خدا بستهایم. در نماز اعلان میکنیم: خدایا، تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم و هدایت میطلبیم.
از نظر محتوا نیز روشن است که این سوره نقشهای خدای متعال را بیان میکند و سپس محورهای اصلی ارتباط با خدا را توضیح میدهد. در رابطه با فضیلت این سوره نیز اشاره کردم که گاهی گفته شده است سوره حمد، کل قرآن است. همین جمله برای شناخت فضیلت سوره کافی است. در روایات نیز آمده که هرکس سوره حمد را بخواند، گویی همه قرآن را خوانده است. یا گفته شده است که دو سوم قرآن، و یا در کمترین فضیلتی که برای این سوره بیان شده، یکسوم قرآن را در بر دارد. این مسئله کاشف از این است که این سوره تا چه اندازه میتواند معارف را به مخاطب منتقل کند و مسیر را برای او هموار سازد.
از نظر سیر تحولی نیز، این سوره در ترتیب نزول سورهها گامی مهم در تنظیم رابطه با خداست. این سوره از زبان مردم تبعیت میکند و میگوید: محصول شناختهای پیشین و صدر همین سوره، باید بهگونهای باشد که انسان به سه خواسته اصلی از خداوند برسد. اگر کسی به این حد از معرفت، درک و نیاز به پروردگار رسیده باشد، در مسیر تحول، سعادت و رستگاری گام برداشته است.
حالا وارد اصل سوره هم که نشویم، همانطور که خدمت شما معروف است و ملاحظه فرمودید، معمولاً چون این نخستین سوره است، مفسران فراوانی درباره آن صحبت کرده و ابعادش را بررسی کردهاند. البته بنده در اینجا سعی میکنم بهاختصار، با توجه به نظرات مفسران ارجمند، گزارشی از وضعیت سوره ارائه دهم.
سوره با بسمله (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع میشود. معمولاً گفتهاند که حرف «ب» در بسمالله یا برای استعانت است یا برای ابتدا. اینکه گاهی گفته شده «ب» برای یاریطلبی است، و گاه برای شروع، از جمله احتمالاتی است که مفسران بیان کردهاند. اما در قرآن، وقتی خود خدای متعال میفرماید بسم الله الرحمن الرحیم، نمیتواند به عنوان استعانت باشد، قاعدتاً باید به معنای ابتدا باشد. وقتی میفرماید: بسم الله الرحمن الرحیم یعنی «من شروع میکنم».
واژه «اسم» را هم پیشتر در سوره علق توضیح دادم. گفتم که اسم یا به معنای نشانه رب است که تدبیر تکوینی خدا را بیان میکند، یا اینکه از ریشه «سمو» به معنای برتری و علو است. بنده این بخش را تقویت میکردم. پس بسم الله الرحمن الرحیم یعنی «ابتدا میکنم به علو و برتری خداوند رحمان و رحیم».
رحمانیت و رحیمیت در اینجا بیانگر دو نوع رحمت الهیاند: یکی رحمت عام که شامل همه موجودات است، و دیگری رحمت خاص برای اهل ایمان. در آغاز سورهها، وقتی با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز میشود، منظور این است که از جمله جلوههای رحمت الهی، نزول سورههای قرآن است. چون موضوع، سورههای قرآن است، تطبیق یا مخاطب در هنگام آغاز سوره در نظر دارد که این سوره جلوهای از رحمت الهی است. رحمت عام برای همه و رحمت خاص برای اهل معنا و کسانی که از «رحیمیت» بهرهمند شدهاند.
همچنین میتوان گفت که این سوره راه را به همه نشان میدهد، اما برای برخی نیز زمینه جلب رحمتهای ویژه را فراهم میسازد. بنابراین، بسم الله الرحمن الرحیم از جانب خدا، در آغاز نزول سورهها، متمرکز بر محتوای سورهای است که نازل میشود.
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم، نظر مرحوم علامه طباطبایی است که میفرمایند این عبارت، نوعی ادب الهی است که خداوند به ما آموخته تا کارهایمان را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم. این نکتهها، هرچند خارج از تفسیر هستند، اما برداشتهایی معنویاند که از رفتار خداوند الهام گرفته میشوند.
آیه بعدی: «الحمدلله رب العالمین.؛ درباره الف و لام در «الحمد»، همه گفتهاند که این الف و لام، الف و لام استغراق است، یعنی شمولیت و فراگیری. شمول این حمد فقط مخصوص خداوند است.
در ذهن ما این سؤال ایجاد میشود که چرا خداوند همه حمد را مخصوص خودش کرده است؟ پاسخ مفسران این است که اگر کسی شایسته حمدی باشد، آن هم ناشی از صفاتی است که خدا به او داده است. بنابراین، خداوند سرچشمه همه آن صفات و کمالات است. به همین دلیل، حمد واقعی فقط مخصوص خداست.
در رابطه با واژه حمد، سه کلمه مورد توجه مفسران است: مدح، شکر و حمد. بین این سه سعی شده تفاوتی قائل شوند. گفته شده مدح به توصیف صفتی زیبایی گفته میشود، حتی اگر اختیاری نباشد. مثلاً شما گل، خورشید یا آسمان را مدح میکنید، چون ویژگیهایی دارند که خودشان تحصیل نکردهاند. اما حمد به صفاتی برمیگردد که با اختیار حاصل شدهاند؛ یعنی شخص خودش آن را کسب کرده است. تفاوت مدح و حمد در همین اختیاری یا غیر اختیاری بودن است.
اما شکر، ستایشی است که انسان برای چیزی انجام میدهد که از آن بهرهای برده است. یعنی وقتی کسی نعمتی به من داده، و مشکلی را از من برطرف کرده، من او را شکر میکنم. پس شکر مربوط به جایی است که شکرکننده از آن نعمت بهرهمند شده باشد.
مفهوم «الحمد لله رب العالمین» و نقش ربوبیت الهی در جهان
بنابراین، ما در حمد، صرفنظر از اینکه از آن ویژگی، کمال یا صفت چیزی به ما رسیده باشد یا نرسیده باشد، تعبیر به "حمد" میکنیم. اگر نعمتی به ما رسیده باشد، تعبیر به «شکر»" میکنیم. گفتیم که این در واقع جلوهای از توحید عالی را نشان میدهد. «الحمد لله» یعنی هیچکس، هیچ صفت قابل ستایشِ اختیاری و مستقلی از خودش ندارد، مگر خدا. لذا «لله» یعنی نامِ اختصاصی و مختصِ خدای متعال است.
«الحمد لله رب العالمین»؛ رب العالمین در اینجا، صفتی است که ما برای خدای متعال بیان میکنیم از جنبه ربوبیتی که خدای متعال نسبت به ما انسانها و دیگر موجودات جهان دارد. یعنی مدحی که میکنیم، در همه صفات نیست. حداقل در اینجا، مدح ما ناظر به ربوبیت خداوند است، یعنی او که ربِ جهانیان است.
واژه «رب» را هم قبلاً در سوره علق توضیح دادیم. رب بهمعنای مالک تدبیر است؛ یعنی کسی که مالکیت دارد و میتواند هرگونه تصرفی در ما انجام دهد، و تدبیر امور ما نیز به دست اوست. وقتی کسی مالکِ تدبیر شد، از جنبه مالکیتش در ما تصرفاتی میکند. این تصرفات هم تصرفات کمالی هستند.
در ادامه، از واژه «عالمین»" یاد میشود. «عالمین» هم الف و لامی که بر آن آمده، الف و لام استغراق است، بهمعنای شمول و گستردگی؛ یعنی همه جهانیان، و خدای متعال، مالک تدبیر همه آنهاست. اینجا، واژه «عالمین»" وارد شده است. مفسران درباره آن مطالبی را بیان کردهاند. یکی از نکاتی که مطرح کردهاند این است که «عالمین» اشاره به «عالم» دارد. چرا میگویند عالم؟ بهخاطر اینکه ما از طریق آنها به صاحب آنها پی میبریم؛ اینها همچون آینه، حقیقت پروردگار یا حقیقت خدای متعال را به ما نشان میدهند.
عالم را «عالم» میگویند چون چنین نقشی را دارد؛ آینهوار، چهره جمال الهی را نشان میدهد. این مضمون را در اشعار نیز میبینیم. سعدی میگوید: «برگ درختان سبز در نظر هوشیار؛ هر ورقش دفتری است معرفت کردگار». یعنی شما اگر به هر چیزی بنگرید، چهره خدای متعال را در آن میبینید. یا باباطاهر میگوید: «به دریا بنگرم دریا تو بینم؛ به صحرا بنگرم صحرا تو بینم؛ به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت؛ نشان از روی زیبای تو بینم» یعنی اینها آینهدار چهره جمال الهی هستند.
در اینجا من این نکته را عرض میکنم که ما در اولین مواجههمان با پدیدههای عالم، این پدیدهها را میبینیم. انبیا آمدند و تربیت انبیا، چنانکه در سیر جلسات تاکنون هم گفتهام، به گونهای است که چشم ما را به جهان غیب باز میکنند. وقتی انسان چشمش به جهان غیب باز میشود، یعنی فراسوی از ماده و فراتر از آن چیزی را که میبیند درک میکند. چیزی هست که همه اینها را به حرکت درمیآورد، ایجاد میکند، در آنها تصرف میکند، آنها را نظم میبخشد، شبکه ارتباطیشان را برقرار میسازد، و این شبکه را در هم تأثیر و تأثر میدهد و به سوی هدفی حرکت میدهد.
کاری که انبیا انجام میدهند، این است که بهتدریج چشم ما را به آن جهان غیب باز میکنند. هرچه فهم ما از جهان بیشتر میشود، موجودات عالم را بهتر میشناسیم. از طریق کلیات، ارتباط پدیدهها و مدیریتشان را درک میکنیم. اساساً بیشترین تلاش آیات قرآن، مخصوصاً در سورههایی که درباره رابطه با عالم صحبت میکنند، این است که ما را به این شناخت و ادراک برسانند.
نکته دیگری که اینجا مطرح است، این است که در قرآن، 926 بار کلمه «رب» تکرار شده است. مسأله ربوبیت حقش در مسائل کلامی ادا نشده است. یعنی مسأله ربوبیت با توجه به اهمیتی که قرآن به داده است در دانش کلام حقش آنچنان که باید ادا نشده است.
آیه دوم «الرحمن الرحیم» است که صفت یا بدل برای واژه «الله» است و یا وصف برای «رب» است. مفسرین در مورد تکرارِ واژه «الرحمن» در قرآن، از باب تأکید بر همین معناست. در « بسم الله الرحمن الرحیم» ، رحمانیت و رحمیت پرودگار بیان شده است و اینجا هم برای این است که تأکیدی برای رحمانیت و رحمیت خداوند متعال کرده باشد.
اما به نظر حقیر اینجا دارد بیان میکند علت انحصار «حمد» به پرودگار است، علت انحصار ربوبیت خداوند. ربوبیت خداوند وقتی کامل میشود که ظرفیتهای عام موجوداتی که مورد تربیت او هستند، کاملاً شکوفا کرده باشد. اینجا تأکید نیست، میخواهد بفهماند که ربوبیت خداوند کامل است. ربوبیتی که اولاً؛ صفات و ویژگیهای موجودات را به طور عام در نظر میگیرد و همه را به شکل عمومی شکوفا میکند.
اندازه و ظرفیتهایی که خداوند به موجودات میدهند دو دسته هستند: یک اندازه به همهی مخلوقاتش میدهد. یک تدبیر نسبت به همه مخلوقاتش به طور یکسان میدهد کاری ندارد که این مؤمن است، کافر است، درخت است، حیوان است. به تمام موجودات تحت تربیت خودش آنچه را که از رحمت و گشایش و مهرورزی است، نسبت به اینها انجام میدهد. کاری هم ندارد به اینکه الان در چه وضعیتی است. مهم این است که او مخلوقی از مخلوقاتش است.
یک ربوبیت دومی هم هست که براساس نشان دادن ظرفیتهای خاص پدیدهها به آنها داده میشود. وقتی من در بخش عمومی از پدیدههایم استفاده بکنم و فرصتها را به خوبی استفاده بکنم یا ویژگیهایی داشته باشم که این ویژگیها در موجودات دیگر نیست. رحیمیت الهی توجه ویژه و خاصی است که با توجه به ویژگیهای موجود در ما یا با توجه به ظرفیتهایی است که ما از خودمان به نحو شایسته استفاده میکنیم و بهره میبریم.
بنابراین «الرحمن الرحیم» در اینجا یک مفهوم جدیدی را به ما منتقل میکند. به خلاف «الرحمن الرحیم» در بسم الله الرحمن الرحیم؛ در آنجا خود ذات باری تعالی را به عنوان وجودی که کمالات و صفاتی دارد و در اینجا صفت رحمانیت و رحیمیتش در نزول قرآن تجلی کرده است. همین مقدار استفاده میکنیم.