« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

رابطه انسان با خدا و نقش آن در بهره‌مندی از هدایت الهی/سوره مدثر (4 نزول) جمع‌بندی /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مدثر (4 نزول) جمع‌بندی /رابطه انسان با خدا و نقش آن در بهره‌مندی از هدایت الهی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً كَلَّا بَلْ لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »

رابطه انسان با خدا و نقش آن در بهره‌مندی از هدایت الهی

در جلسه گذشته عرض کردیم که خدای متعال در بخش پایانی سوره، مردم قریش را سرزنش می‌کند. این کتاب که برای تذکر نازل شده و کاملاً هماهنگ با نیازها و پاسخ‌های درونی انسان است، از سوی آنان مورد بی‌توجهی قرار گرفته و از آن فرار می‌کنند. خداوند در آیات، آنان را به گورخرانی تشبیه می‌کند که از شیر می‌گریزند. گفتیم که «حُمُر»جمع «حمار» است و به تناسب این فرار، واژه « قَسوره» که به معنای شیر است، به کار رفته است و جمع آن «قَساوِر» می‌شود. گورخرانی که در جنگل به‌صورت جمعی زندگی می‌کنند، هنگامی که شیری به آن‌ها حمله می‌کند، دچار سرگردانی و شتاب‌زدگی شده و به این‌طرف و آن‌طرف پراکنده می‌شوند.

بعد بیان فرمود که حقیقت این است که این افراد نمی‌خواهند پیامبر واسطه باشد؛ و چون نمی‌خواهند پیامبر واسطه باشد، برخوردهای بدی با او دارند. دوست دارند خودشان صحیفه‌ای، نوشته‌ای با نام خودشان داشته باشند که کاملاً باز شده به آن‌ها برسد و آنان را خطاب قرار دهد؛ و واسطه‌ای میان آن‌ها و خدا نباشد.

«فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً »، سپس فرمود که: ریشه این مسئله آن است که این‌ها از آخرت نمی‌ترسند. یعنی حتی اگر باوری به آخرت داشته باشند، این باورشان همراه با ترس از روز حساب و روز دیگر نیست. نگران آنجا نیستند.

روایت دوم می‌فرماید که: این کتاب، «تذکره» است؛ هر کس بخواهد، از این کتاب متذکر می‌شود. البته این بهره‌گیری از کتاب، استفاده از آن به عنوان یک متن تذکری است، نه یک اسطوره یا متنی داستان‌گونه برای خواندن باشد. این بهره‌مندی ممکن نیست مگر اینکه خدا بخواهد؛ یعنی یک بحث توحیدی در میان است. توضیح دادیم که معنای این سخن آن است که تا انسان رابطه‌اش را با خدا درست نکند، امکان استفاده از پیامبر را هم ندارد. انسانی که پیامبر را یک مرد معمولی و بی‌اهمیت تصور می‌کند، به‌جای آن‌که از همراهی با او لذت ببرد، درباره‌اش بدبینانه یا خنثی قضاوت می‌کند.

قرآن هم همین‌گونه است. دعا هم همین‌گونه است. محبّت اهل‌بیت هم همین‌طور است. هر چیزی که می‌تواند در انسان اثر مثبت بگذارد، پیش‌زمینه‌اش این است که انسان رابطه درستی با خدا برقرار کرده باشد؛ چون تا خدا نخواهد، آن اثر محقق نمی‌شود. هر شیء نافع، تنها در صورتی اثر می‌گذارد که انسان، شایسته بهره‌گیری از آن باشد.

خداوند کسی است که باید انسان از او حذر کند، مراقب جانب او باشد، او را به خشم نیاورد و لطف او را از خود دریغ نکند. وقتی گفته می‌شود « أَهْلُ التَّقْوَى »، مفهوم بسیار گسترده‌ای دارد. یعنی در موارد زیادی باید انسان مراقب باشد که مبادا رابطه‌اش با خدا به‌هم بخورد. نه‌فقط از خشم خدا باید ترسید، بلکه از رها شدن از جانب او نیز باید بر حذر بود. به همین دلیل در دعاها می‌گویید: « اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً »: خدایا مرا به حال خودم وامگذار یا امام سجاد علیه السلام می‌فرماید: « اگر مرا به حال خودم بگذاری هلاک می‌شوم». لازم نیست خداوند خشمگین شود، کافی است توجه رحمانی‌اش را از ما دریغ فرماید. اهل تقوا صرفاً کسانی نیستند که از خشم خدا بترسند؛ بلکه کسانی هستند که از رها شدن از عنایات الهی نیز بیم دارند.

بسیاری از ما گرفتار همین رهاشدگی هستیم. وقتی خداوند می‌فرماید: «فاذکرونی أذکُرْکم»، یعنی اگر شما یاد من باشید، من نیز شما را یاد می‌کنم. بنابراین، اگر کسی در هنگام خشم، شهوت، طاعت یا در هر حالت دیگری یاد خدا نکند، خدا هم در شرایط مشابه، او را یاد نخواهد کرد.

وقتی خداوند کسی را یاد نکند، یعنی او از چشم خدا افتاده است و خدا بی‌توجه به اوست. همین کافی است. کافی است که گره‌ای در زندگی‌اش نیفتد، اما در لحظه‌ای که باید شاد باشد، رها شود و همان شادی به غم تبدیل گردد. بنابراین «أَهْلُ التَّقْوَى» مفهوم گسترده‌ای دارد.

انسان باید همیشه حذر کند، حتی انسان مؤمن. نباید خود را رها کند. باید مراقب باشد که کاری نکند تا نگاه خاص خداوند به نگاه عمومی تبدیل شود؛ یعنی توجه ویژه خداوند از او برداشته شود و بسیاری از عقب‌ماندگی‌های ما نتیجه همین موضوع است که خداوند نظر خاصش را از ما می‌گیرد.

إن‌شاءالله در سوره «لیل» خواهیم خواند که انسان‌های وارسته کسانی هستند که تلاش می‌کنند توجه خاص خدا را به‌سوی خود جلب کنند. یعنی نگاه مخصوصی به ایشان بشود؛ مثلاً وقتی ما می‌گوییم «توجه من به کسی هست»، یعنی توجه خاصی به آن جانب دارم.

اهل تقوا اگر انفاق می‌کنند، برای این است که توجه خاص خدا را جلب کنند. بنابراین، «اهل تقوا» یک مفهوم گسترده دارد. صرفاً به معنای پرهیز از کفر یا گناه نیست، بلکه به معنای مراقبت از این است که خداوند نظر خاصش را از انسان نگیرد.

و «اهل مغفرت» نیز یعنی سزاوارترین کسی که نظر محبت به بندگان دارد و اشکالات آنان را می‌پوشاند، اوست. در روایتی داریم که می‌گوید: او سزاوار این است که عیوب بندگان خدا را می‌پوشاند، اوست که سزاوار است مورد توجه و محبت الهی باشد.

خب، اینجا امیدی وجود دارد، همچنان که شما باید از خدا حذر کنید. سزاوارترین کسی که می‌بخشد، خداوند است. سوره تمام شد. همان‌طور که در موارد دیگر نیز وقتی سوره‌ای را بررسی می‌کردیم، چند نکته در پایان بیان می‌کردیم، مناسب است در اینجا نیز برخی نکات را مطرح کنیم. البته در ضمن تفسیر سوره، مطالب مناسبی ارائه شد، اما در اینجا چند نکته را نیز از باب تأکید عرض می‌کنم.

بر اساس سیر نزول، ما اکنون در چهارمین سوره‌ای هستیم که نازل شده است. اولین سوره، سوره‌ی علق بود، سپس سوره‌ی قلم و حالا مدثر و آن سوره‌هایی که نشان‌دهنده‌ی گام‌های تحول هستند.

در این سوره‌ها، اولین گام این بود که انسان تسلیم ربوبیت خداوند شود. در سوره‌ی علق تلاش شد که انسان تسلیم ربوبیت خدا شود؛ یعنی مالکیت و تدبیر او را بپذیرد و امور خود و جهان را به دست خدا بداند. این اولین گام است. یعنی وقتی انسان یا جامعه‌ای می‌خواهد مسیر تکامل را طی کند، ابتدا باید بداند که اختیار خودش، اختیار انسان‌ها و اختیار جهان، همه به دست خداوند است.

تدبیر یعنی چه؟ یعنی چینش و نظم‌دهی به‌گونه‌ای که امور به مصلحت‌ها و اهدافی که برای آن‌ها ایجاد شده‌اند منتهی شود. کسی که می‌تواند و دارد هستی را به‌نحو شایسته سامان می‌دهد، امور را تدبیر می‌کند، هماهنگ می‌سازد تا به نتیجه‌ی مطلوب برسند. به اصطلاح امروز، خداوند مانند کسی است که همه چیز را «جورچین» می‌کند. این اولین مسئله است.

دومین گامی که برداشته شد، این بود که انسان‌ها، بر اساس پذیرش و تسلیم در برابر ربوبیت خدا، یقین داشته باشند که چون خداوند عادل است، به پاداش مناسب خواهند رسید. همچنین آن‌هایی که تسلیم نمی‌شوند و مسیر متفاوتی را طی می‌کنند، به جزای مناسب خود خواهند رسید. در سوره‌ی قلم فرمود که: « إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ» مسلمین (مؤمنان) به این پاداش می‌رسند. این نیز گام دومی است که برداشته شد.

در گام سوم، که در سوره‌ی مدثر مطرح شد، نکته‌ی مهمی نسبت به انسان‌ها بیان شد: اینکه انسان باید هوشیار شود. این هوشیاری ناشی از هشدار است؛ یعنی با هشدارها ما را بیدار و آگاه می‌کند تا متوجه شویم که الان در چه وضعیتی هستیم.

انسان هوشیار مانند راننده‌ای است که در مسیر تهران در حال رانندگی است و اگر لحظه‌ای چُرتش بگیرد، ممکن است تصادف کند. انسان نیز در مسیر تکامل همین‌طور است. پیامبران دائم تلاش می‌کنند که مردم به خواب نروند، بلکه همواره بیدار و هوشیار باشند.

این سومین گام است، یعنی بر اساس سیر نزول، پس از آنکه مردم را با ربوبیت خدا و به‌ویژه با عدالت ربوبی آشنا کردیم، گام بعدی این است که مردم را نسبت به وضعیتی که در آن به‌سر می‌برند و مسیری که به سوی آن در حرکت هستند، هوشیار سازیم. سوره‌ی مدثر دقیقاً همین هدف را دنبال می‌کرد.

به عبارت دیگر، ببینید آقایان، وقتی پیامبران کار خود را آغاز می‌کنند، نخست مردم را با ربوبیت آشنا می‌سازند تا آنان را از غفلت خارج کنند. پیامبران می‌خواهند مردم غافل نباشند. در این مسیر، ممکن است انسان‌هایی مانند ابوجهل در مسیر انحراف بیفتند، اما انسان‌های دیگر رشد کنند.

گام دوم این است که انسان‌ها از غفلت خارج شوند، اما فقط همین کافی نیست. بلکه باید ضریب هوشی و هوشیاری‌شان را نیز بالا ببرید. گاهی فرد غافل نیست، اما هوشیار هم نیست. کار پیامبران این است که مردم را هوشیار نیز بکنند. با هشدارهایشان، مانند این‌که در جاده‌ی لغزنده رانندگی می‌کنی و باید مواظب باشی، این آگاهی را به مردم می‌دهند.

پس، بعد از بیداری از غفلت، هشدارها داده می‌شود و این یک سیر تربیتی است. ما برای اینکه هوشیار بشویم یا هشدارها را جدی بگیریم، نیاز به شناخت هشداردهنده داریم. یعنی تا زمانی که من رب خودم، مالک و مدبر خودم را نشناسم، نمی‌توانم نسبت به هشدارهای او حساس و هوشیار باشم.

بنابراین، آقایان، از نظر تربیتی، اول باید مردم را نسبت به رب خودشان و نقش‌های ربوبی او آگاه سازید. زبان او را بشناسند، سپس هشدار دهید.

پیامبر ما، ابتدا ربوبیت خدا را معرفی کرد و سوره‌هایی که نازل شدند، با تمرکز بر ربوبیت، مباحث را جلو بردند. بعد که جلو رفت، هشدارهایی که داده شد، بر پایه‌ی همین ربوبیت بود. یعنی عظمت هشداردهنده نیز معرفی شد. باید از کاری که می‌خواهیم بکنیم، این باشد که مردم کاملاً از غفلت بیدار شده و واقعاً هوشیار شوند.

برای هوشیارسازی مردم باید هشدارها از زبان او باشد و کبریایی او نیز مطرح شود. نکته‌ی چهارم، یا بهتر بگوییم سومین نکته‌ی مهمی که اینجا می‌خواهم مطرح کنم، این است که وقتی ما واسطه‌ی هوشیارسازی هستیم و هشدار می‌دهیم، باید به یک نکته‌ی مهم توجه کنیم: هشدار دادن و بیدار کردن مردم، ممکن است تنفرهایی را نیز با خود به‌همراه داشته باشد.

شما می‌خواهید رسوم، عادت‌ها، فرهنگ‌ها و ضدفَرهَنگ‌ها را تغییر دهید و کنار بزنید. طبیعی است که جامعه نسبت به شما حساس شود. باید از نظر روانی و عاطفی، این حساسیت‌ها را مدیریت و مراقبت کنید.

برخی از مفسران به این نکته توجه نمی‌کردند. خدا حفظ کند آقای قرائتی را که می‌گفت من یک راننده‌ی سرباز داشتم. سربازی او تمام شده بود گفتم حالا که داری می‌روی نکند از من ناراحت شده باشی، یا رنجیده خاطر شده باشی؟ گفت بله حاج‌آقا، یه روزی توی ماشین به یکی کمپوت گیلاس تعارف کردی، ولی به ما تعارف نکردی!

ببینید، ما گاهی بعضی از مسائل را در ذهنمان به‌صورت تصویرهای نامناسب نگه می‌داریم. این‌ها مانند براده‌های آهنی‌اند که اگر در میدان مغناطیسی قرار بگیرند، قطب‌نما را منحرف می‌کنند. هر وقت حرف می‌زنم، مثل همین قطب‌نماهاست که تصویرهای قبلی ممکن است جهت نگاه را منحرف کنند.

نقش صبر، امید و تدبیر در اصلاح جامعه و مقابله با چالش‌ها

بنابراین، این سوره وقتی می‌فرماید « قُمْ فَأَنْذِرْ وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ ...» در واقع دارد ما را به صبر دعوت می‌کند. گاهی عوامل بیرونی مانند «براده‌های آهنی» که مسیر قطب‌نما را کج می‌کنند، ذهن ما را نیز از مسیر اصلی منحرف می‌سازند. باید خیلی مراقب باشیم، خیلی زیاد. روز به روز باید سعی کنیم این عوامل تنفربرانگیز را از خودمان دور کنیم.

این هم نکته چهارمی است که از این سوره می‌توانیم استفاده کنیم. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که صبر میدان‌های مختلفی دارد. در سیر نزول قرآن، ملاحظه فرمودید که خداوند دائماً پیامبرش را به صبر و شکیبایی در میدان‌های گوناگون توصیه می‌کند. در سوره علق، سوره قلم، سوره مزمل و سوره مدثر، این توصیه‌ها به شکل‌های مختلف آمده است. این‌ها نشان‌دهنده آن است که کار مصلحان و کسانی که مسئول مدیریت تحول هستند، تنها با صبر در همه میدان‌ها به نتیجه می‌رسد.

شکیبایی را باید در همه امور به‌عنوان لباس همیشگی خود در نظر بگیریم. در همه عرصه‌ها، صبر باید همراه ما باشد. من در تجربه‌های شخصی خودم دیده‌ام که گاهی در برابر تخلفات، واکنش‌های تند و عجولانه نشان دادیم، و همین تندی‌ها باعث شد که تخلفات بدتر شوند. ما گفتیم «نه، این دیگر به درد ما نمی‌خورد»، و کل سازمان به‌هم ریخت؛ تصمیم‌هایی که عجولانه گرفته شدند، بی‌صبری‌هایی که موجب شد فرصت‌ها را از دست بدهیم. فقط به‌خاطر اینکه هنگام مواجهه با مشکلات، صبر نکردیم و عجولانه تصمیم گرفتیم.

شکیبایی واقعاً بسیار مهم است. این لباس مصلحان است، و نمی‌شود کسی مصلح باشد اما صبور نباشد. بسیاری از ضررهایی که متحمل شده‌ایم، به‌دلیل بی‌صبری در برخی میدان‌ها بوده است. پس سفارش به شکیبایی باید در همه عرصه‌ها وجود داشته باشد.

نکته‌ای که می‌خواهیم از سوره مزمل استفاده کنیم، این است که شکیبایی با امید پایدار می‌ماند. تا وقتی انسان امید به نتیجه نداشته باشد، نمی‌تواند شکیبا باشد. اینکه خداوند به پیامبرش فرمود چه اتفاقی خواهد افتاد، خود نشان می‌دهد که انسان وقتی می‌تواند شکیبا باشد که امید به آینده داشته باشد؛ «الصبر مفتاح الفرج». اگر کسی احتمال گشایش ندهد، صبرش هم فایده‌ای نخواهد داشت و فرو می‌ریزد.

بنابراین، برای اینکه جامعه‌ای صبور داشته باشیم، باید به آن امید بدهیم. مثلاً الان دشمن حمله کرده، خرمشهر را گرفته؛ حاج احمد آقا می‌گوید من با عجله از فرماندهی ارتش خبر گرفتم که عراق خرمشهر را گرفته، سال ۵۹. من سراسیمه رفتم اتاق امام. امام داشت اقامه نمازش را می‌خواند. فرماندهان خبر دادند که این اتفاق افتاده است. در حال قیام بود، فرمودند به آن‌ها بگویید: «آقا، جنگ همینه دیگه».

سوریه را گرفته‌اند، به ظاهر کل جریان مقاومت در یک وضعیت بد قرار گرفته، اما بعد از همه این فشارها، رهبر معظم انقلاب به مردم می‌فرمایند: «اگر این نباشد...» اگر ایشان در آن لحظه دستپاچگی از خودشان نشان می‌دادند، اگر به مردم امید نمی‌دادند، کار به جایی نمی‌رسید. کافی بود ایشان دو جمله اضطراب‌آمیز بگویند، آن وقت می‌دیدید که چه بلایی سر جامعه می‌آمد. این نشان می‌دهد نقش رهبر چقدر مهم است.

حالا خدا را به عنوان رهبر تصور کنید، پیامبر را به عنوان عامل این هدایت. وقتی خداوند می‌فرماید: «من قضیه را جمع می‌کنم، نگران نباش»، یا حضرت آقا می‌فرمایند: «جوانان سوریه را نجات خواهند داد»، این جملات، امیدبخش و آرام‌بخش‌اند. دقت بفرمایید، رهبری که مضطرب باشد، کارش پیش نمی‌رود. ما باید شکیبایی را خوب یاد بگیریم و بتوانیم جامعه‌مان را شکیبا تربیت کنیم. اگر نتوانیم کسانی را که تحت امرمان هستند صبور بار بیاوریم، کارمان به جایی نمی‌رسد.

برای صبور کردن جامعه، باید از طریق امید دادن به آن‌ها عمل کنیم. اگر امید را از مردم بگیریم و فقط بگوییم: «نمی‌دانم چه خواهد شد؛ وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم، شاید بشود، شاید نشود»، آن وقت شکیبایی در جامعه گسترش نمی‌یابد. باید خیلی مراقب بود که از ادبیات امیدبخش استفاده کنیم.

نکته دیگر این است که کسی که وارد فعالیت‌های اصلاحی و تحولی می‌شود، باید چند امر را هم‌زمان در نظر بگیرد. بعضی‌ها هستند، حالا من این را می‌گویم برای اینکه دوستان توجه کنند، که فقط کارهای مثبت را پشت سر هم ردیف می‌کنند، اما هیچ‌وقت به جریان رقیب و چالش‌های میان راه توجه نمی‌کنند.

کسانی که در طراحی خود، به چالش‌ها فکر نمی‌کنند و برای رفع آن‌ها تدبیر نمی‌نمایند، نمی‌توانند تحول‌آفرین موفقی باشند. اینکه می‌گویم «دشمنت را بشناس، دشمنت را دست‌کم نگیر، حرکاتش را زیر نظر داشته باش»، به‌خاطر این است که نمی‌شود کسی رهبر باشد، اما در برابر چالش‌ها بی‌تدبیر.

گاهی این چالش‌ها به جریانی مستحکم تبدیل می‌شوند. باید با آن‌ها هوشمندانه برخورد کرد. پس می‌خواهم عرض کنم که دعوت دینی و اصلاح جامعه بدون هوشیاری و تدبیر در برابر توطئه‌ها، و بدون برنامه برای مقابله با نقشه‌های دشمن، موجب عقیم شدن برنامه‌های اصلاحی خواهد شد.

ما باید برای عقیم کردن و از کار انداختن دستگاه دشمن هم برنامه‌ریزی کنیم. این‌گونه است که می‌توان یک برنامه موفق برای طراحی تحول در جامعه به سامان رساند.

تحلیل انگیزه‌های جریان مخالف و نحوه مواجهه قرآنی با توطئه‌ها

نکته‌ی دیگری که عرض می‌کنم این است که تحلیل انگیزه‌های مخالفت جریانات، یکی از نکات مهم در فرایند مقابله با آن‌هاست. تا زمانی که شما نتوانید به‌خوبی تحلیل کنید، اولاً باید توصیف درستی ارائه دهید که چه اتفاقی افتاده است. می‌دانید که ما یک گزارش داریم و یک توصیف.

ابتدا باید مشخص شود که چه رخ داده، سپس آن را به‌درستی توصیف کنیم، یعنی ویژگی‌های دقیق آن را بیان نماییم. کسانی که برنامه‌ای برای تحول دارند، باید پس از مرحله‌ی توصیف و گزارش، تحلیل روشنی از جریان مخالف داشته باشند. تحلیل انگیزه‌ها بسیار اهمیت دارد.

لذا خداوند به پیامبر می‌فرماید که من قرآن را به‌تدریج نازل کردم. یکی از فواید این کار چیست؟ اصل ماجرا چیست؟ « «وَ لَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيرًا » یعنی توصیف درستی از واقعیت داشته باش. انگیزه‌ها را نیز به‌خوبی تحلیل کن. اگر چنین نگاهی به جریان مخالف نداشته باشید، نمی‌توانید با آن برخورد مناسبی داشته باشید. باید آن را به‌خوبی بشناسید، تحلیلش کنید و برای مواجهه با آن برنامه‌ریزی نمایید.

بنابراین، اطلاع از انگیزه‌های واقعیِ جریان مخالف، مانع از صرف وقت و انرژی در پاسخ به شبهات و ادعاهای کاذب آن‌ها می‌شود. گاهی جریان مخالف، مثلاً می‌گوید: «شما می‌خواهید انرژی هسته‌ای بسازید، می‌خواهید بمب اتم بسازید!» شما چه می‌کنید در برابر این ادعا؟ قرآن چه می‌کند؟ یکی از کارهای دقیق قرآن این است که ادعا را مطرح می‌کند، اما بعد، ریشه‌ی آن را نیز توضیح می‌دهد.

مثلاً می‌گویند: « بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً » این‌ها می‌خواهند چنین کاری بکنند.» خداوند جواب مستقیم نمی‌دهد، بلکه می‌فرماید: کَلّا یَخافونَ الآخِرَه؛ یعنی این‌ها از آخرت نمی‌ترسند. دوباره گفت: «كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ » این نکته بسیار مهمی است: وقت خود را صرف پاسخ به حرف‌های بیهوده دشمن نکنید، بلکه ریشه‌ی اصلی را شناسایی و تحلیل کنید.

در این سوره نیز خداوند همین کار را می‌کند. مخالفان می‌گویند: «ما چنین و چنان می‌خواهیم.» خداوند به‌جای اینکه وارد پاسخ مستقیم شود، به انگیزه‌ها و ریشه‌ی مخالفت می‌پردازد. اصل مسأله این است که آن‌ها از آخرت نمی‌ترسند.

قرآن می‌فرماید: این‌ها چون ترسی از آخرت ندارند، این حرف‌ها را می‌زنند. مثلاً اگر کسی سیر است به غذا ایراد بگیرد، شما شروع به توضیح دادن نکنید که این بهترین غذاست! اصل ماجرا آن است که او اصلاً نیت صحیحی ندارد؛ انگیزه‌اش چیز دیگری است. باید دلیل اصلی را پیدا کنید و روی آن تمرکز کنید. دشمن همیشه همین‌گونه عمل می‌کند. گاهی شما را دنبال نخودسیاه می‌فرستد و مشغولت می‌کند. ما باید دشمن را خوب بشناسیم. اگر دشمن را به‌درستی نشناسیم، ممکن است ضعف را از جای اشتباه شناسایی کنیم.

نحوه‌ی برخورد با توطئه‌گران و اشخاص نیز در این سوره بیان شده است:

     واگذاری کار آن‌ها به خدا؛

     شکیبایی در برابر توطئه‌های آنان؛

     پاسخ ندادن به مکرشان؛

     آشکار ساختن حقیقت آن‌ها با ایجاد چالش برایشان.

در واقع، این‌ها شیوه‌ی مدیریت یک جریان توطئه‌گر است که خداوند در این سوره به ما نشان داده است.

نکته‌ی پایانی هم این بود که تا انسان رابطه‌ی خود با خدا را اصلاح نکند، حتی از ابزار مفید نیز نمی‌تواند به‌درستی استفاده کند. نگاه توحیدی، یعنی توحید افعالی، همین است. اگر خداوند نپسندد، حتی اگر شما از پیامبر یا امام زمان کمک بگیرید و او در مقابل شما قرار گیرد و بگوید: «این کار را انجام بده»، باز هم تأثیری نخواهد داشت، مگر آنکه رابطه‌ی شما با خدا اصلاح شده باشد.

رابطه‌ی درست با خدا، یعنی اینکه هر چیزی را سر جای خودش قرار دهید. اجازه دهید با جسارت مثالی بزنم: اگر کسی نیاز به عینک داشته باشد ولی از آن استفاده نکند، نمی‌تواند به‌خوبی ببیند. مشکل ما همین است؛ باید «عینک توحید» را به چشم بزنیم. آن وقت می‌توانیم کتاب را با بینش توحیدی بخوانیم و از آن بهره ببریم.

با بینش توحیدی می‌توانید از پیامبر استفاده کنید، از عالم دین بهره ببرید، از مقبره‌ی حضرت معصومه نیز بهره ببرید. اما باید ابتدا رابطه‌ی خود با خدا را اصلاح کنید، تا مابقی امور هم اصلاح شود. وگرنه هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد.

 

logo