« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

روش‌های هشدار و بیدار کردن مردم در قرآن/سوره مدثر (4 نزول) آیات 42-44 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مدثر (4 نزول) آیات 42-44 /روش‌های هشدار و بیدار کردن مردم در قرآن

 

روش‌های هشدار و بیدار کردن مردم از زبان قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

«كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً »

در نوبت گذشته عرض می‌کردیم که یکی از روش‌های بسیار مهم در هشدار دادن به مردم و بیدار کردن آن‌ها این است که پرونده اعمال و سرانجام اشخاص و گروه‌ها از زبان خودشان مطرح شوند. یعنی اینکه به جای اینکه خدای متعال یا پیغمبر بفرماید چه بلایی سرشان خواهد آمد، از زبان خودشان پرونده‌شان باز شود و آن‌ها بگویند که چرا گرفتار شده‌اند.

بنابراین، هشدار پیغمبر به مردم این است که اگر بیدار بشوند، غالباً می‌دانند که باید چه کار کنند. راه را پیدا می‌کنند. کلید اصلاح مردم در بیدار کردن آن‌ها است. مردم بیدار بشوند و خودشان می‌دانند که چطور می‌توانند خود را نجات دهند.

لذا تمرکز دعوت پیغمبران در بیدار کردن مردم است و این بیدار کردن به‌طور دائمی انجام می‌شود. این‌طور نیست که در یک مرحله اتفاق بیفتد، بلکه دائماً با هشدار دادن و به اصطلاح آینده‌پژوهی، به تعبیر امروز ما آینده‌بینی و پیش‌بینی آینده، سعی می‌کنند مردم را نسبت به مسیری که دارند می‌روند، هوشیار کنند.

روش‌هایی که در رسالت‌ها وجود دارد، حالت هوشیاری و بیدار کردن ملت‌ها است که به ترتیب در قرآن نازل می‌شود. تبیین‌گری هم برای همین است که می‌گویند معناش این است که دائم مردم را نسبت به حقایق روشن کنیم. یکی از حوزه‌های حقایق‌نمایی این است که آینده از زبان خود مردم و کسانی که گرفتار شدند، مطرح شود. در قرآن فراوان می‌بینید که مثلاً کسانی که مستکبر هستند با کسانی که مستضعف بودند و پیروشان بودند، در قیامت دعوا می‌کنند و گفتگو می‌نمایند.

هر گروهی که می‌آید، گروه دیگر را لعن و نفرین می‌کند. این‌ها از وقایعی است که بین خودشان اتفاق می‌افتد. مستضعفین از خدا می‌خواهند که این کسانی که ما را گمراه کردند، نشانشان بده تا پایکوبشان کنیم و له‌شان کنیم. این تعابیر که دائماً در قرآن تکرار می‌شود به دلیل اهمیت گزارش فرجام‌ها از زبان مردم یا از زبان تاریخ است.

مثلاً می‌فرماید: «ببینید فرعون چه بلایی سرش آمد» یا «آثار او را برید و ببینید»، «شمایی که مردم مکه هستید، برید از کنار شهرهای فلسطین». این‌ها خیلی مهم است. یعنی دیدن و شنیدن از زبان خود آن‌ها؛ و ما باید بیشترین اطلاعات وضعیت‌های مربوط به خود این‌ها را از زبان خودشان و پرونده‌های خودشان داشته باشیم.

مثلاً شما می‌خواهید غرب را نقد کنید؛ این فایده‌ای ندارد، از زبان ما که غرب وحشی است. شما جنگ صلیبی را گزارش دهید. جنگ جهانی دوم را گزارش دهید. وقتی که به هم ریختگی خانواده‌ها را نشان می‌دهید و پرونده‌ها را از زبان مراکز رسمی آن‌ها اعلام می‌کنیم، نظاماتی را که الآن به اصطلاح بنیان خانواده را به هم می‌زنند، برای مردم دیگر به نمایش می‌گذاریم. به هر حال این یکی از کلیدی‌ترین مسائلی است که باید در هشدار دادن مورد توجه قرار گیرد.

لذا در این آیاتی که از دیروز تفسیرش را شروع کردیم، خداوند پرونده اعمال این‌ها را از زبان خودشان می‌فرماید. اصحاب یمین که دیروزم درباره‌شان مفصل صحبت کردیم، پی در پی گفتیم «یَتَسَآلُونَ»؛ طبق فرمایش زمخشری وقتی شما از چیزی پی در پی سوال می‌کنید، در باب «تفعل» از آن استفاده می‌کنید، دائماً از این‌ها سوال می‌کنند. «یَتَسَآلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ» از مجرمین یعنی کسانی که پیوند خود را در زندگی با خدا قطع کرده‌اند.

از این‌ها سؤال می‌کنند.: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ»؛ سلوک یعنی نفوذ دادن. یعنی انسان در معنویت و در قرب الی الله نفوذ کند. یک سلوک هم به سمت جهنم است. یعنی بعضی‌ها طوری رفتار می‌کنند که سالک‌اند و همراه با نفوذ، نه صرفاً رونده. صرف رفتن نیست، بلکه رفتن همراه با نفوذ است، مثل اینکه من در دروازه شهر هستم. از میدان شهر وارد می‌شوم و این داخل شهر نفوذ می‌کند. و شهر مرا فرا می‌گیرد. رفتنی است که همراه با نفوذ باشد.

دین هم همینطور است. انسان یا دم دروازه دین می‌ماند، یا در داخل آن نفوذ پیدا می‌کند. امروز اعتقاداتش را درست می‌کند. فردا اخلاقش را درست می‌کند و سپس رفتار خود را اصلاح می‌کند. بعد از آن که روابط اجتماعی خود را درست می‌کند. همینطور هی می‌رود جلو. به این سلوک می‌گویند. سیر الی الله همینطور است.

لذا مثلاً وقتی سیر الی الله را شروع می‌کنیم، ابتدا خودمان را می‌بینیم، هستی را می‌بینیم، موجودات را می‌بینیم. آرام آرام آرام آرام که سیر و سلوک می‌کنیم، وابستگی این‌ها به عالم بالا را می‌بینیم. ملکوت خودم یعنی وابستگی خودم به خدا. بندگی خودم از خدا. وقتی خدا مالک است، مملوک دارد. مملوکش کیست؟ این ساختمان مربوط به شمال است، مربوط به آسمان است، زمین است، خورشید است، ماه است. « وَكَذَلِكَ نُرِي إِبرَهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَوَتِ وَٱلأَرضِ» یعنی همین. یعنی ما به حضرت ابراهیم وابستگی همه این دستگاه‌ها را به خدا نشان دادیم. معرفت به این وابستگی رسید. هرچه ما بیشتر وابستگی را احساس می‌کنیم، یقین‌مان به وجود حضرت حق بیشتر می‌شود.

«سالک الی الله» به تدریج احساس می‌کند که ابتدا همه را مستقل می‌بیند، همه را می‌بیند. بعد یواش یواش وابستگی خود و وابستگی زندگی‌اش را می‌بیند. شما الان بسیاری از امور خود را وابسته به اراده‌ها می‌بینید. آرام آرام وابستگی زمین، وابستگی آسمان، وابستگی همه پدیدها به اراده‌ها و تفسیر الهی، به تصرفات الهی است. به تدریج بالاتر می‌روید و اصلاً به این نتیجه می‌رسید که این‌ها وجود تعالی است.

در رابطه عبد و مولا، کسی است که مولاست، کسی است، اما در رابطه بندگی ما با خدا، یواش یواش می‌رسیم به جایی که اصلاً عبد وجود مستقلی از خود ندارد. عرفا مثلاً مثل رابطه موج و دریا می‌گویند: موج جزء دریا هست یا نیست؟ در عین حال چیزی است، اما دریا چیست؟

به تدریج چشمم وا می‌شود و می‌بینم که وجود اصل جز خدا نیست. مالک اسب جز خدا نیست. این نتیجه سیر و سلوک است. حالا تا اینجا برسم که بگویند: «توحید اسقاط الاضافات است»، یعنی غیر خدا هیچ‌چیز نیست. حالا چقدر این درست است، چقدر غلط است؟ حقیقتش چقدر به آن می‌توان رسید؟ از نظر فکری و نظری می‌توان به اینجا رسید، اما

سلوک عملی و اهمیت نماز در مسیر بندگی خدا

انسان باید به جایی برسد که جز او نبیند. به قول سعدی، حافظ شاعر ایرانی:«رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.» این تقربی است که ما به آن دعوت شده‌ایم. به تدریج کاری می‌کند که ما خودمان را هم نبینیم. «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند»؛ بنگر تا چه حد است مقام آدمیت مقام انسانی بسیار بسیار بالاست. این درد را انسان می‌تواند پیدا کند.

پس سیر و سلوک مسیری است که نهایتش به اینجا می‌رسد که وجود اصل خدا را می‌بیند و دیگر پدیده‌ها را در سایه آن می‌بیند، در موجی از او، در تجلی از او می‌بیند و این خیلی مهم است. ریاضت یعنی هم باید انسان طهارت نفس را دائم داشته باشد، هم باید دائم تفکر بکند در پدیده‌ها تا به تدریج به این حالت دست پیدا کند.

لذا عرفای بزرگ یا شخصیت‌های بزرگی مثل آیت‌الله العظمی بهجت با این بازی‌های لفظی و عرفان لفظی و نظری خیلی میانه خوشی نداشتند. «بندگی کن تا که سلطانت کنند». الان در ۵ دقیقه کل مسیر را گفتیم. ۵ دقیقه این مسیر را می‌شود رفت، اما پنجاه سال بعد جان می‌کنند تا به اینجا برسند.

اینکه حضرت امام (رضوان‌الله تعالی علیه) نسبت به شهدا چه می‌کرد، شهدایی که در جنگ بودند، مقام‌شان از ماه‌ها بسیار بالاتر است. چرا؟ چون یک شبه ره صد ساله را می‌روند. من عارف وقتی می‌خواستم به این مقام برسم که جز خدا را نبینم، باید خودم را، جانم را، مالم را خرج کنم، از وابستگی‌ام به همسرم، به فرزندم، به خانواده‌ام و به حیاتم بگذرم. صد سال باید طول بکشد.

الان من و شما می‌خواهیم مثلاً از شهرت‌مان دست بکشیم. چند سال زحمت کشیدیم، درس خواندیم، مدیریت کردیم، کار کردیم، کتاب نوشتیم که همگی شهرت است. ناخواسته یا خواسته شهرتی ایجاد شد. حالا فرض کنید که تکلیفی بشود که شهرت‌سوز باشد. من همه این‌ها را در راه خدا بذارم. زندگی و ماشین و خانه و امکانات و لوازم، همه این‌ها آماده باشند و من این‌ها را در راه خدا بگذارم، چقدر سخت است.

اینکه افرادی که در میدان مبارزه هستند و خود را آماده کرده‌اند می‌گویند «بزن»، این نشان می‌دهد که گاهی سرعتی دارند که در یک شب کار صد ساله عارف را طی می‌کنند. عارف‌ها این‌ها را به جان کندن آرام از دست می‌دهند.

اما بعضی‌ها هستند که ره صد ساله را یک‌شبه طی می‌کنند. سلوک عملی خیلی سخت است و تا انسان در خود را نندازد، به آن نتیجه هم نمی‌رسد.

کسانی بودند که حتی در میدان نتوانستند از خیلی‌ها بگذرند، در میدان مبارزه. بنابراین ما سلوک عملی لازم داریم و سلوک عملی بسیار سخت است، مگر اینکه انسان در یک آزمایش الهی قرار بگیرد که بتواند این مسیر را طی کند.

اولیای خدا مثل مظلومیت حضرت علی علیه‌السلام را که ۲۵ سال خانه‌نشینش کردند، بعد از آن همه مجاهدت، مظلومیت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را که امروز روز میلاد ایشان است، مشاهده می‌کنیم و ما افتخار می‌کنیم که به مثل ایشان متوسل می‌شویم. مظلومیت این زن ۱۸ ساله که این همه کنار پدر زجر کشید، زحمت کشید تا اسلام را ببیند و سپس همه چیز به یغما رفت و باز برای اسلام از همه چیز، از شهرتش و جایگاهش گذشت.

بنابراین سیر و سلوک دو نوع سلوک دارد: سلوک معنوی مثبت و سلوک به سمت جهنم. در این آیات، سوال می‌شود از مجرمین که: ««مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ»؛ چی شد که شما سالک مسیر جهنم شدید؟» چهره غضبی حضرت حق را به آن‌ رسیدید؟

دیروز هم عرض کردم که این «یتسائلون» پشت سر هم سوال می‌کنند. از ماده «تفاعل» می‌توانید استفاده کنید. یکی هم این است که «یتسالون» یعنی از همدیگر سوال می‌کنند. داشتم فکر می‌کردم که شاید بشود «یتسائلون» را هم اینطوری معنا کرد: اهل بهشت از اهل جهنم از همدیگر در رابطه با اهل جهنم سوال می‌کنند. اما جواب را کی به آن‌ها می‌دهد؟ بعد حادثه‌ای پیش می‌آید که خود آن‌ها جواب می‌دهند.

سوال کردن اهل بهشت از همدیگر هم سازگار است. این شاید راهی است برای اینکه خیلی نزدیک باشد به توجیهی که به زمخشری داشته باشد. یعنی من و شما از همدیگر سوال می‌کنیم: «چه اتفاقی افتاده؟» «تو حرم چه خبر است؟» خود حرم برایمان سوال است. از همدیگر سوال می‌کنیم و بعد خود اهل جهنم اعلام می‌کنند که علت جهنمی شدن ما این است.

این هم ممکن است که ما دربارشان سوال داشته باشیم و از همدیگر سوال کنیم و بعد آن‌ها خودشان جواب بدهند. این هم راهی است برای اینکه نگرانی نسبت به این واژه «یتساءلون» برطرف شود.

به اصطلاح حالا مطلبی است که فقط زمخشری گفت و مشکل ما را حل کرد؛ نه! من و شما الان داریم راجع به فرض بفرمایید، وضعیت لبنان می‌پرسیم. توضیح می‌دهد بدون اینکه ما با ایشان صحبتی کرده باشیم. ما از همدیگر سوال می‌کنیم: «وضعیت لبنان چه خبر است؟» «من وضعیت لبنان را نمی‌دانم، شما خبر دارید؟» من و ایشان با همدیگر داریم سوال می‌کنیم. این هم ممکن است.

شاید می‌تواند توضیح داده شود. معناش این است که ما به جوابی نمی‌رسیم و منتظریم که آن‌ها جواب دهند. یعنی اینطور نباشد که مستقیم خطاب به اهل جهنم شود، بلکه سوالی از همدیگر می‌کنیم که جوابش را آن‌ها می‌دهند. «یتسالون عن المجرمین» می‌تواند یک معنایش این باشد که پی در پی سوال کردن تا آن‌ها جواب بدهند.

یکی هم این‌که ما سوال می‌کنیم و آن‌ها جواب می‌دهند. اگر کسی مورد اول را نپذیرفت، مورد دوم هم راه‌حل دارد. با ظاهر آیه، معنای مشهور باب «تفاعل» هم تناسب دارند. این هم یک نظر است. چون خیلی سخت است که ما به اصطلاح توضیح بدهیم که «یتساءلون» یعنی این‌ها از مجرمین سوال کردند. خیلی سخت است. گفتیم خیلی سخت است از وضعیت مجرمین پرسیدند. مجرمین هم مثلاً از وضعیت اهل بهشت سوال می‌کنند. فعلاً مثل اهل جهنم از اهل بهشت از همدیگر سوال می‌کنند.

«قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»؛ گفتند که ما از مصلین نبودیم. این « لَمْ نَكُ» را می‌دانید که در تعابیر عربی به معنای یک عمل مستمر اشاره می‌کند. عمل مستمر و ماندگار. اینجا نمی‌فرماید که ما از اهل نماز نبودیم. معمولاً مفسرین این را کم توضیح داده‌اند و توجیهی در این باره نکرده‌اند.

نماز یک راهی است برای اینکه انسان همیشه متعادل بماند. نماز فرمانی است برای اینکه شما در جاده بمانید. کسی که نماز می‌خواند مثل راننده‌ای است که فرمان دستش است. راننده‌ای که فرمان دستش است، می‌داند کجا باید برود و هر لحظه هم دائم با وسیله فرمان در دست دارد. تکرار نماز در طول روز هم برای همین است: یعنی دائماً دست به فرمان باش که سقوط نکنی و کج نروی؛ در مسیر بندگی خدا جاده سلوک به سمت بندگی خدا، خارج نمی‌شوی.

«قوَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»؛ این یعنی چی؟ یعنی فرمانده دستان دارد سخن می‌گوید. فرمانده دستان یعنی مجموعه کسانی که فرمان به دستشان است. این یک معنایی دارد که جریان‌های اهل نماز یک جریان‌های هم‌افزا هستند. انرژی‌های مثبت به همدیگر کمک می‌کنند. شما در جاده دارید می‌روید، خودتان تنهایی شک دارید. علامتی نیست. شک دارید که این مسیر هست یا نه. در جاده‌ها گاهی این‌طور می‌شود که واقعاً آدم نمی‌داند که در مسیر دارد حرکت می‌کند یا نه. اما وقتی می‌بینی ده‌ها ماشین در همین مسیر حرکت می‌کنند، دلتان قوی می‌شود که مسیر درست است. مسیری که داری می‌روی به سمت تهران هست یا نه؟ این انرژی مثبت است. « لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ »، یعنی در زمره این جریان اهل بندگی خدا هستیم. وقتی انسان در این جمله باشد، ماها همدیگر را با انرژی مثبت تقویت می‌کنیم.

اجتماع و اصول انسانی در قرآن

نکته اول این‌که؛ شما اگر مثلاً گاهی در یک جامعه که رفتید تنها هستید، مثلاً چین، خودتان تک و تنها هستید. یا در آفریقا، مثلاً کسی در یک کشوری دیگر تک و تنهاست. اما وقتی جمعی از افراد شیعه در کنار هم هستند، قوی می‌شوید. می‌دانید که در اینجا یکی از اقدامات جدی دین را در ایجاد تشکل و جمعیت دینی مطرح می‌کند. رسالت انبیا یک رسالت ایجاد جمع است. مثلاً به حضرت موسی می‌فرماید که بنی‌اسرائیل را از سراسر مصر جمع کنید و در یک محل، خانه‌هایشان روبروی هم بسازند. مسلمان‌ها باید یکدیگر را تقویت کنند و اگر خطری بیاید، همدیگر را تایید کنند. لذا در اینجا، می‌فرماید: «ما در جمع مصلین نبودیم».

اینکه می‌خواهم بگویم بعد اجتماعی دین مهم است، بودن در آن جمع. اینکه می‌گویند در نمازهای جماعت شرکت کنید، در جمع‌ها شرکت کنید و در جایی که تظاهر عمومی مسلمانان است حضور داشته باشید، همه این‌ها نشان‌دهنده اهمیت حضور در جمع است. کسانی که تک می‌افتند، به تدریج روحیه‌شان تضعیف می‌شود. شما باید در نماز جماعت و جمعه شرکت کنید. اگر سه هفته در آن شرکت نکردید، حس نفاق در قلب شما شکل خواهد گرفت. این مفهوم دارد. یعنی در نظام تعلیم دینی، اجتماع دادن مسلمان‌ها بسیار مهم است.

نکته دوم این است که در ابتدای نزول قرآن، مصلین شامل یهودی‌ها، مسیحی‌ها و زرتشتی‌ها هم می‌شوند. ما همه دین واحدی داریم و باید به آن توجه کنیم. در همین ابتدا، یک گرایی به ما داده می‌شود، یک قله‌ای به ما نشان داده می‌شود که شما همه مصلین هستید. عیسی هم می‌گفت: « وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ». یحیی هم می‌گفت: « وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ» و اسماعیل هم می‌گفت: « وكان يأمر أهله بالصلاة والزكاة ...»و عیسی و همه این پیامبران با هم در موضوع نماز و زکات مشترک هستند. نماز یک برنامه مشترک برای همه ادیان است. همه شریعت‌ها نماز دارند. « لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ » یعنی در زمره این امت واحده بودن. و اینکه از ابتدا هم این را در ذهن ما می‌گذارند که خودتان را تنها نبینید.

پیامبر شاخه‌ای از شاخه کل دین است و این چند نفری که دارند نماز می‌خوانند، شاخه‌ای از آن درخت بزرگ هستند. بله، در زمان نزول این آیات، مصلین با حضرت در یک مسیر مشترک حرکت می‌کنند. بودن در این جمع خیلی مهم است. و این جمع هم جمعی نیست که تازه بخواهد تشکیل بشود، بلکه مصلین از روز اول با حضرت آدم شکل گرفتند و این جریان روز به روز در رسالت‌ها تجدید می‌شود.

ببینید چقدر این آیه مفهوم اجتماعی بلندی دارد. کل جریان مصلین در برابر کل جریان مجرمین قرار دارند. اما نگاه من و شما به عنوان مسلمان این است که ما به همه پیامبران ایمان داریم. من از روز اول، نامم را در صف مؤمنین به پیامبر اسلام گذاشتم، یعنی در کنار 24 هزار پیامبر قرار گرفتم. وقتی اولین آیه قرآن را ایمان آوردم، یعنی به همه آیات الهی که تا آن زمان نازل شده بود ایمان آوردم. این نکته خیلی مهم است.

در سوره شورا و سوره مومنون این مسئله به وضوح آمده است که همه شما امت واحده هستید. من از اول در این صف قرار گرفتم. « لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ » این معنا را دارد که در زمره این امت واحده بودن، احساس قوت و قدرت به ما می‌دهد. قدرتی که شاخه‌ای از درخت بزرگ اسلام هستیم. من یک برگم از درختی بزرگ. این احساس باید از اول در ما باشد. مسئله‌اش نماز نیست، مسئله‌اش نمازگزاران است.

نکته دوم این است که نمازگزاران در طول تاریخ نیز باید در این جمع باشند، نه فقط نمازگزاران دوره صدر اسلام. نماز مثل فرمان زندگی است. به این شکل است که انسان باید تعلقاتش را کم کند. تعلقات انسان از طریق کمک به دیگران و رسیدگی به حال مسکین‌ها کاهش می‌یابد. در اینجا، قالب مفسرین رسیدگی به حال مسکین را توضیح می‌دهند. مسکین کسی است که فقرش پایدار است، کسی که امیدی به تغییر وضعیت خود ندارد.

مثال بزنم، کسی که از کار افتاده است و امیدی به درآمد و زندگی بهتر ندارد، مسکین است. کسی که فقر پایدارد دارد حتی ممکن است آنقدر فقیر باشد که گرسنه است. به همین دلیل، مسئله ما این نیست که من به حال مسکین رسیدگی نکردم، بلکه مسئله این است که ما انسان‌ها نباید مانند حیوانات باشیم که فقط به فکر خودمان هستیم. انسانیت کفی دارد که انسان را از درنده خویی جدا می‌کند این است که به فکر شکم گرسنه باش.

نیچه مکتب قدرت را پایه‌گذاری کرد. او می‌گفت زندگی برای انسان برتر است، مانند حیوانات در جنگل، کسی که قوی‌تر است زنده می‌ماند و دیگران را می‌خورد. مثالش این است که اگر من یک روز گرگ باشم بهتر از این است که ده سال گوسفند باشم. این چه مکتبی است که مسیحیت دارد. قرآن به ما می‌گوید که انسانیت به این است که گرسنه را سیر کنید. انسان اگر از این سقوط کند، دیگر انسان نیست.

این همان چیزی است که قرآن می‌خواهد به ما بیاموزد: کسانی که اهل جهنم هستند، کسانی هستند که این کف انسانیت را ندارند. چرا این‌ها به جهنم می‌روند؟ چون انسان بودن را فراموش کرده‌اند. انسان اگر انسان باشد، همیشه به فکر شکم گرسنه است. این کف انسانیت است که ما را از حیوانات جدا می‌کند.

 

logo