1403/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
گمراهی و هدایت در آیات قرآن و تأثیر آن بر انسانها/سوره مدثر (4 نزول) آیات 31-38 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره مدثر (4 نزول) آیات 31-38 /گمراهی و هدایت در آیات قرآن و تأثیر آن بر انسانها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم.
«وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ كَلَّا وَالْقَمَرِ وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ نَذِيرًا لِلْبَشَرِ لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ»
گمراهی و هدایت در آیات قرآن و تأثیر آن بر انسانها
عرض میکردم که مسئله بحث ۱۹ خازن نگهبان جهنم، این یک جریانی بود برای اینکه توطئه ولید بن مغیره و همراهانش خنثی شود. این مسئله شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد، اما اگر ارتباط آیات قطع شود، دلیلی برای مطرح شدن آن وجود نخواهد داشت.
این مسئله باید مطرح میشد تا معلوم شود که توطئه واقعی بوده و یک تحقیق علمی نیست که بهطور تصادفی به اینجا رسیده باشد. این متن همانطور که ذکر شد، نتیجهگیری صحیح و بر اساس سحرآمیز بودن آن است.
بعد از اینکه این مسئله را بیان فرمودند، توضیح دادند که مطلب باعث میشود که برخیها یقین پیدا کنند که این کلام کلام الهی است. این مسئله در برخی باعث افزایش ایمان و در برخی دیگر باعث از بین رفتن تردیدها میشود. اما کسانی که دلشان بیمار است و کافر هستند، شروع به ایراد گرفتن و تمسخر میکنند.
در اینجا، خداوند فرمود: «ببینید، من با یک خبر مشت اینها را وا کردم».« ذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ » یعنی همانطور که به وسیله خبر گمراه میکنم، به همین طریق هدایت میکنم. این به این معناست که گمراهی خداوند ذاتی نیست بلکه از مسیری خاص به دست میآید.
کسانی که کافر یا بیمار دل هستند، از این هدایت نتیجه عکس میگیرند. گمراهی نتیجه قهری هدایت است. همانطور که در نظام هستی شر ذاتی نیست، بالعرض است. یعنی گمراهی نیز بهطور مستقیم به اراده خداوند نمیآید، بلکه نتیجه عکس از مسیر هدایت است.
برای مثال، اگر بگویید یک میوه بسیار مغذی است، اما فردی که مشکل چربی خون، فشار خون یا قند خون دارد، وقتی این میوه را مصرف میکند، ممکن است به جای تقویت بدنش، بیمارتر شود. این مسئله به این معناست که هدف اولیه آفریده شدن میوه برای تقویت قوا بوده است، اما وقتی فردی بیمار است، نتیجه عکس میگیرد.
کلمه «کَذَلِکَ» بهطور دقیق باید مورد توجه قرار گیرد. خداوند میفرماید که گمراهی و هدایت نتیجههایی است که در مسیر خود بهطور طبیعی بهوجود میآید.
« وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ »؛ معمولاً گفته میشود که خداوند سپاهیان فراوان دارد و هیچکس تعداد آنها را نمیداند. بسیاری از مفسران نیز چنین تلقی دارند، اما نکتهای لطیف در اینجا وجود دارد. همه میدانند که مخلوقات خدا فراواناند، از جمله ابابیل که با یک لشکر ابرهه را نابود کرد. اما در اینجا « وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ »؛ منظور این است که در لحظات خاص، گاهی یک جمله یا یک عمل بهطور غیرمنتظره میتواند وسیلهای برای هدایت یا گمراهی شود.
گاهی یک جمله یا یک رفتار میتواند وسیله آزمایش برای انسانها باشد. بهطور مثال، یک دوست، همسر یا فرزند ممکن است بهطور غیرمستقیم موجب انحراف انسان شوند. پس «ما یعلم» از نظر عدد نیست، بلکه از نظر کیفیت و نوعیت این سپاه خداوند است که در هر لحظه میتواند از هر چیزی بهعنوان وسیلهای برای آزمایش یا هدایت استفاده کند.
در مورد اتفاقاتی که در بدن انسان رخ میدهد، مانند لخته شدن خون که باعث سکته مغزی میشود، هیچکس نمیداند چه اتفاقی قرار است بیفتد. این نشان میدهد که انسان باید همیشه مراقب باشد. در برخی لحظات غیرمنتظره، حتی یک اتفاق کوچک میتواند تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کند .این مسئله تأکید دارد که انسان باید در هر لحظه از زندگی مراقب باشد و به عظمت الهی توجه داشته باشد. گاهی یک سرماخوردگی ساده میتواند به یک حادثه بزرگ تبدیل شود. بنابراین، میخواهم به شما عرض کنم که همیشه در لحظاتی که فکر نمیکنید، از چیزی که انتظارش را ندارید، ممکن است اتفاقی بیفتد که بهطور کامل مسیر زندگی شما را تغییر دهد.
« وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ »؛ این «هی» یک حادثه و رخداد را میگویند. بشر تنها آدمهای امروز نیستند، بلکه انسانهایی که در زمان ولید بن مغیره و دیگران بودند نیز در نظر گرفته میشوند. این مسئله چه پیامی برای ما دارد؟ میخواهد بفرماید که کاری که ولید انجام داد، میتواند در آینده در اعماق تاریخ تأثیرگذار باشد که پیغمبر در زمان خود نابغههای ادبی را تکذیب کرد. اگر این مسئله نبود، همیشه باقی میماند که ادبای آن زمان پیغمبر را تکذیب کردهاند. ما امروز در عصر معجزات صحبت میکنیم و میخواهیم اثبات کنیم که این معجزات واقعی هستند.
بررسی تفسیر آیات قرآن و تناسب آنها با قرآن و سفر
امروزه بشر از نظر ادبی به دلیل تعاملات کلامی ضعیف خود، عرب در گذشته در ادبیات بسیار قوی بود، اما امروز ضعیف شده است. اگر بنا بود کسی تحدی با قرآن بکند، عربهای زمان خود میتوانستند تحدی کنند از عربهای الان این کار ساخته نیست . مثلاً تحدی با قرآن. آنهایی که عرب بودند میفهمیدند که با این کلام نمیتوان در زمان خود در افتاد و داوری کرد. این در تاریخ میماند. بشر میخواهد این را بگوید؛ یعنی اثر این آزمایشی که ما اکنون کردیم، اثر این مشت وا کردن که اکنون انجام دادیم، تا بشر همیشه میماند و تذکری برای او خواهد بود. فکر نکنید که در زمان پیغمبر بر اساس مطالعه و بررسی تکذیب شد، نه، هیچوقت این حقیقت برای بشریت حل نمیشود.
« وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ » یعنی چه؟ اشاره به بحث آزمایش به وسیله ۱۹ عدد. پس ببینید چقدر این آیه لطیف است، چقدر این آیه گویاست. خداوند به آسانی به وسیله یک جمله، مشت اینها را وا کرد و بشریت را از تردید نجات داد، تا روز قیامت از تردید نجات داد.
مسئله ۱۹ زبانیه حل شد. مشت اینها باز شد. اما یک داوری هم در مورد قرآن شده بود که گفته بودند این سخن سحر است. این کلام سحرآمیز است. یعنی میخواهند برگردند به مسئله خود قرآن. یعنی اینکه داوری کردید، داوری شما داوری ظالمانه بود. قرآن چیست؟ از اینجا میخواهد بگوید چنین نیست که شما تصور میکنید.
در اینجا دو تفسیر از این چند آیه شده است: یکی اینکه این آیات اشاره به مسئله سقر دارند و دیگری اینکه این آیات به مسئله قرآن اشاره دارند. دو تفسیر پا به پای هم جلو رفته است. بعضیها به مسئله سقر تأکید کردند که این «کلا» به مسئله سقر اشاره دارد و بعضیها روی مسئله قرآن تأکید کردند. البته به نظر میرسد قول قویتر مسئله قرآن باشد. موضوع بحث قرآن بود؛ تهمتی که به قرآن زدند. بر اساس هر یک از اینها مروری بر آیات داشته باشیم تا ببینیم.
« كَلَّا وَالْقَمَرِ»؛ یعنی چیزی در ذهن اینها رفته است، حالا میخواهد آن را رد کند. چه چیزی در ذهنشان است؟ ا ادعا کرده بودند که بله این سحر است و میشود با قرآن معارضه کرد؟ کار تمام شد؟ « کلا»؛ اینطور نیست.
در مورد« سقر» هم باید مناسبت این سوگندها را در کلام حکیم بررسی کنیم. آیا نسبتی با سفر دارد یا خیر؟ به نظر میرسد خود این یکی از مرجحات انتخاب قرآن است در ضمیر آنها.
به عبارت دیگر، ممکن است تصور کنید که بر اساس سقر، ۱۹ نفر را فرض کنید زمین بزنید. اما این تصور باطل است. قسم به ما و شب هنگامی پشت کرد که تدبیر یا تدبر را انجام میدهید و به عاقبت چیزی توجه میکنید. عاقبت بیتوجهی به این متن چیست. « وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ »؛ پس شب هنگامی که پشت کرد. « وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ»؛ یعنی رو کرد برای صبح شدن و صبح هنگامی که چهره بگشاید، «اسفر» به معنای کنار رفتن پرده و نشان دادن صحنهها است.
مثلاً الان که شب کنار میرود، ما همه چیز را میبینیم. شب، تاریک است و همه چیز در آن پنهان میشود. اما صبح که میآید، پرده کنار میرود و همه چیز آشکار میشود. مسافر هم همینطور است. در قدیم در مناطقی که قبیلهای بودند و برخی روستاها، وقتی آدم جدیدی میرفت، میگفتند که این غریب است، این مثل ما نیست. «سفیر» به این دلیل میگویند که این فرد نظرات دولت مطبوع خود را اظهار میکند.
وقتی این را کنار میزدند، میگفتند «اسفرت المرأت عن وجه»؛ اینها همگی یک معنا دارند. همگی به معنای چهره گشایی هستند. صبح هنگامی که چهره گشایی میکند یعنی حقایق پدیدهها را روشن میکند.
« إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ »؛ اگر این «ها» به مسئله سفر برگردد، قسم به شب هنگامی که پرده گشایی کند، یکی از خبرهای بزرگ و هشداری برای بشریت خواهد بود. توجیه آن چگونه است؟ چرا به ماه قسم میخورد؟ چرا به شب وقتی که میرود، قسم میخورد؟ چرا به روز وقتی که میآید، قسم میخورد؟ تناسب بین این قسمها و « انها لاحدی الاکبر» بسیار سخت است. لذا مفسرین هیچکدام نتواستهاند توضیح دقیقی بدهند.
اگر شما بگویید که قمر همانند خود قرآن است، شب وقتی که پشت میکند یعنی آمدن قرآن باعث میشود که تیرگیها از بین بروند. «جاء الحق و زهق الباطل» که حقایق به وسیله قرآن روشن شوند. اگر اینطور بگویید، یعنی «انها» به آیات قرآن بخورد؛ آیات قرآن به این اساس قسمها را درست میکنند. ماه نمادی از قرآن است. شب وقتی که پشت میکند یعنی تیرگیها پشت میکنند و با طلوع ماه و بالا رفتن آن، صبح پرده گشایی میکند. اینها تناسبش با قرآن بیشتر است. تناسب سوگندها با آیات قرآن ظاهراً بیشتر است.
یک نکته دیگر هم هست. ما میدانیم که قرآن در نگاه شیعه قابل تطبیق است. در روایات ما « إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ » بر امیرالمؤمنین یا بر ائمه اطهار تطبیق شده است یا بر فاطمه زهرا سلام الله علیها تطبیق شده است. زهرای مرضیه اهل بیت عصمت و طهارت عدل قرآن هستند. وقتی قرآن چنین اثری دارد، آیات قرآن و ائمه اطهار یا فاطمه زهرا هم در روایات تطبیقی به این آیات اشاره میشود. بنابراین، بر اساس آن فهم تطبیقی که از آیات میشود، این « انها» اگر برگردد به قرآن دقیقتر است.
این تردیدی که وجود دارد، شاید با این دو قرینه ما را به سمت مسئله قرآن بکشاند. سیاق بحث یکی از این قرائن بود که مسئله سفر را حل کرد و مسئله اصلی داوری درباره قرآن بود. یک داوری شده بود که مشت اینها را وا کرد و گفت که اینها ایمان به کتاب ندارند. اینها از سر تحقیق به قرآن نرفتند بلکه اگر به قرآن رفتند برای این بود که علیه آن چیزی بگویند.
تحلیل تاریخ قرآن و مفاهیم مرتبط
ما امروزه در مطالعات شرقشناسی این نکته را باید توجه کنیم؛ وقتی مسئله تاریخ قرآن را مطرح کرد، هدفش این نبود که واقعاً قرآن را بشناسد، بلکه هدفش این بود که مطالعات انتقادی درباره قرآن انجام دهد و مشکلات قرآن را بیرون بیاورد. مانند مطالعات انتقادی که درباره کتاب مقدس انجام شده است. لذا ما مسلمانها تعبیر «تاریخ قرآن» نداریم. تاریخ قرآن را کی آوردند؟ شرقشناسان. مطالعات انتقادی را شروع کردند و اسمش را گذاشتند «تاریخ قرآن»، مانند تاریخ عهدین که به بررسی ایرادات آن پرداختند.
میخواهم این را خدمت شما عرض کنم که مسئله ما این است که ظاهراً در مطالعاتی که انجام دادند، ایرادات قرآن را درآوردند. که این سحر است و قول بشر و در عین حالی که دارد سوگند میخورد، مشابهسازی میکند. آمدنش مثل این است که مثلاً فرض کنید شب را میبرد و مثل صبح که وقتی قرآن آمد، همه چیز را روشن میکند. متنی که میآید، حقایق را روشن میکند و تیرگیها را میبرد. مثلا ماه مانند شب چهارده میدرخشد قرآن هم مانند ماه آرام آرام از یک نقطهای نیمکرهای روشن میشود. با آمدن این متن، تیرگیها کنار زده میشود و حقایق ظاهر میشود.
وقتی چیزی ذاتاً چنین ویژگیهایی را دارد، چنین آثاری را به جای میگذارد، جایی برای تردید نیست. با این فرآیند چندگانهای که عرض کردم، ظاهراً تقویت میشود مسئله قرآن. قرآن مناسبت خود را دارد. متن را ببینید، معلوم است که این نه سحر است و نه کلام بشری. خیلی روشن است. مطلب خیلی روشن است. اشاره به نزول تدریجی قرآن دارد، زیرا ما آرام آرام از اصلاح شب اول تا شب چهاردهم، این نزول کامل میشود.
«نَذِيرًا لِلْبَشَرِ»؛ یعنی قرآن یکی از بزرگترینهاست، چون در کنار چیزهای دیگری هم هست که باید به آن توجه شود. بزرگها فقط قرآن نیست. دیگر کتب آسمانی نیز هستند. عترت و سنت نیز در کنار قرآن قرار دارند.
این تنها و تنها او نیست. یکی از بزرگترینهاست. هشداردهنده برای همه بشریت. این نظیر در اینجا بعضیها گفتند حالا برخی دیگر گفتند تمیز هم درسته. هیچ مشکلی نیست. هشداردهنده بشریت است.
«ندیزا» در اینجا بعضیها حال و بعضی تمیز معنا میکنند و هر دو هم درست است. در اینکه خداوند چیز بزرگی است که باید هشدار بدهد. در هشدار، بزرگترین است. "لمن شاء منکم ان یتقدم او یتأخر" این نیز باز نکتهای است که بد نیست بدانید.
« لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ»؛ هر یک از شما که بخواهد، پیش بیاید یا عقب بماند. اینکه به سمت «سقر» بخواهی بیایی یا به سمت « سقر» نخواهی بروی. آقایان مفسرین معنا کردهاند که این یعنی کسی که بخواهد به سمت قرآن بیاید یا از آن دور شود. به سمت قرآن رفتن یا نرفتن بر اساس هر دو تفسیر قرار دارد.
خداوند درباره قرآن با یک سلسله سوگند به حقیقت پردهبرداری میکند، مانند استفاده از شواهد طبیعی. شما میتوانید بازسازی کنید که این متن چنین آثاری دارد. به هر حال، این بحث به اینجا میرسد که «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»؛ هر شخصی به آن چیزی که کسب کرده است. دنیا محل تجارت است و انسان به وسیلهی اعمالی که انجام میدهد، اعتقاداتی که دارد، رفتارهایی که دارد، تجارت میکند. آن وقت این تجارتی که میکند اثرش را روی خود نقس میگذارد.
من وقتی تنبلی میکنم، اول فعل تنبل را انجام میدهم، یواش یواش بدنم تنبل میشود. اول نفس من که میخواهد زیاد بخورد، معده درد میگیرد، اما کم کم به پرخوری عادت میکند. این به معنای کسب نفس است و در روز قیامت میگویند مثلاً این نفس تنبل است، مثلاً دروغگو است یا پرخور یا حرامخور است. یا مثلاً میگویند کسی که بدزبان است سگ میشود. روز قیامت اینها نشان داده میشود.
« كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ»؛ یعنی انسان به وسیلهی اعمال و رفتاری که انجام میدهد، نفس شکل میگیرد. هرکسی هویت و شخصی پیدا میکند. مثلاً میگوییم فلان کس نجار است یعنی تعداد دفعات نجاریش زیاد بوده و دستش به اره و برش و ابتکارات عادت کرده است. به اینها کسب میگویند. مثلاً فلان کس عالم است. فلان کس متفکر است. این ویژگیها در کنار عمل است.
مثلاً میگوید: میخوام بخیل نباشم. ده بار که دستت بدهد، عادت میکند و دیگر بخیل نیستی. اینکه در روایات داریم که تشبه نکنید؛ یعنی مثلاً زنان لباس مردان را نپوشند و زنان لباس مردان را نپوشند بخاطر همین است که اینها اثر میکند. لذا میفرماید: « کل نفس بما کسبت رهینة» یعنی بینمازی را کسب کرده است، بینمازی را کسب کرده است، بیادبی را کسب کرده است، همه چیز را کسب کرده و برای روحش عادی شده است.
«رهینة» یعنی در گرو. انسان در گرو چیزهایی است که کسب کرده است. فلان کس عادت به چشم چرانی دارد فلان کس عادت به دروغ دارد. اینجا خیلی مهم است که دارد مسأله روانشناختی را مطرح میکند و باید تأمل بکنیم.