1403/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
تشریح سحر و تحلیل رفتار مغیره/سوره مدثر (4 نزول) آیات 21-30 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مدثر (4 نزول) آیات 21-30 /تشریح سحر و تحلیل رفتار مغیره
تشریح سحر و تحلیل رفتار مغیره
بسم الله الرحمن الرحیم
«إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ سَأُصْلِيهِ سَقَرَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ »
نوبت گذشته را عرض کردیم. مفسرین هم تقریباً در اینجا یک مسیر واحدی دارند. یک نظر داشتند و در یک مسیر قرار گرفتند. اصل ماجرا را هم توضیح دادم که ولیده به مغیره برنامهاش این بود که یک نقشهای بریزد و بر اساس آن نقشه، پیغمبر را تضعیف کند. قرآن، آن چیزی که باعث بزرگی و عظمت دعوت پیغمبر بود، این قرآنی که ایشان جاری میکرد، عاملی شده بود برای جلب توجه مردم و بنابراین ولید تصمیم گرفت که این قدرت حضرت را در زمین بزند. بررسی کرد چگونه با قرآن برخورد کند. بعد اندازه گرفت، یعنی تصمیم گرفت.
تفاوتهایی در فهم هست. مفسرین بعضاً چیز دیگری فرمودند. به اصطلاح، تقدیر به این معنا که مقدر کرد، ارزش این کلام خیلی بالاست، نه اینکه اینطور نبود. بر عکس، تنظیم کرد که چگونه، چه موضعی بگیرد. یعنی موضع خودش را مشخص کرد. منظور از تعبیر در اینجا این است که تصمیم میگیریم و این اندازه تصمیم را... و به همین دلیل است که نفرین میکند.
« ثُمَّ نَظَرَ »؛ بعد از اینکه برنامه را ریخت، شروع کرد به اجرا کردن. «ثم» اشاره به منطقه متاخر از تصمیم است. اول تصمیمش را گرفت، برنامهریزی کرد، بعد شروع کرد به اجرا. مثل اینکه کسی نقشهای را برای ساختمان بریزد و بعد شروع کند به اجرا. اشاره به آن مرحله اجرایی کردن نقشه. اول کاری که کرد این بود «نظر» که در تعابیر قرآن، به معنای مطلق نگاه اثر از سر تأمل است. « أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ»؛ دقت در این معنا که ببینید چگونه این شتر خلق شد. بررسی کنید، ارزیابی کنید. این نبرد وقتی همراه با دقت است، در تعابیر قرآن به کار میرود.
خب، این آدمی که نقشهاش را ریخته بود، در نقشهاش این بود که مثل یک کارشناس وارد بشود. نقشه را اینطوری ریخت که واقعاً مثل کسی که دنبال حقیقت میرود. فقط یک سری آدم میفرستند، بعد هم میگویند معلوم نیست چه خبره. یعنی او بعد از اینکه نقشش را دوخته بود، آمد و مثل یک انسانی که کاملاً جستجو میکند از حقیقت. در سخنان پیغمبر، ایشان قرآن میخواند. در سخنان پیغمبر تحمل کرد. یک کسی به عنوان یک کارشناس گوش میکرد.
« ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ »؛ اشاره به آن حال عبوس، یعنی انسانی که ترشرو است. عباس و عباس در هم کشیده، دژم به تعبیر ما ایرانیها. در واقع، کسی که چهرهاش از قبول شدن به هم میریزد، از خشم به هم میریزد، از ناراحتی به هم میریزد. حالت ماده جمع پیدا میکند میگویند «عبس». یا عباس، روزی که دائماً این حالت را دارد. «بسر» به معنای آغاز کردن؛ رفتاری است که به اصطلاح روی گردانی همراه با ترشویی است. بسر به معنای اینکه آغاز کرد در اظهار این ناراحتی.
کاملاً نقشه دقیق را جستجو میکند، دقت میکند، تحمل میکند در رفتار. تحمل کرد. مثل یک محقق. رویش را عبوس میکند. ناراحتیاش را آغاز میکند. «بسر» ناراحتی را آغاز میکند. وقتمان را تلف کردیم. رفتیم اینجا، چیزی هم گیرمان نیامد. این تعبیر آغاز کردن به اوقات تلخی یعنی آغاز کرد اظهار ناراحتی. زبانش راه افتاد. به زبانش به راه افتاد بد، چه کرد؟
« ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ »؛ پشت کردن، پشت چیزی قرار گرفتن. ادبار یعنی مثلاً مانند ادبارا نجوم، پشت کردن ستارگان، خودش برگشت. « وَاسْتَكْبَرَ »؛ یک حس برتری طلبی خود را خیلی در حالت استکباری و در حالت در کبریایی قرار داد. استکبار میدانی به معنای طلب کبریایی، یعنی طلب بزرگی، ادای بزرگی درآوردن، چون واقعاً بزرگ نیست. تکبری به خودش گرفت، همه عرب، همه قریش. ایشان آمده مثل یک کارشناس، دارد بررسی میکند، حالا میخواهد موضعش را مشخص کند.
«« فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ »؛ ان با الا وقتی میآید انحصار را میرساند. همیشه در ترکیب عربی، إن نافیه به اضافه استثنا که میآید انحصار را میرساند. «هذا» در مقام علوم بلاغی گاهی به معنای توهین و تحقیر است. یعنی به جای اینکه اسم ظاهر را بیاورد، شروع میکند با اشاره اسم اشاره که در مواردی برای تعظیم است، در مواردی برای تحقیر. اینجا که همراه با ترشویی، اظهار به اصطلاح ناراحتی و پشت کردن است و استکبار است. این«هذا» در این مقام برای تحقیر است.
بررسی مفهوم سحر و شعبدهبازی از منظر اسلامی
سحر در تعبیر ما ایرانیها یعنی چشمبندی. چشم انسان را ببندند ، یعنی حقیقت را ندید. ساحر با دروغگویی، با ترکیباتی که خیالانگیز است، کاری میکند که شما واقعاً جلو چشمتان، گویا واقع چیز دیگری است. این را چشمبندی میگویند و امر باطل و تمرکزش روی خیال مخاطب است و چشم را به اشتباه میاندازد.. خیال و احساسات انسان را به اشتباه میاندازد. قرآن هیچوقت سحر را به عنوان یک امر حقیقی قلمداد نکرده است، هرچند شما گاهی اثر حقیقی روی آن بار میکنید. مثلاً بددلی میکند، کاری میکند که بددل بشند، بین زن و مرد فاصله بیفتد. فاصله واقعی است. آن اثر سحر است. خود سحر یک چشمبندی است. شما با یک چشمبندی چیزی را میبینید، فکر میکنید واقعی است، بعد بر اساس آن واقع عمل میکنید و اثر آن واقعی است،
اما خود سحر، عملی است که باعث میشود شما متعاقب آن، کاری را انجام دهید. این عمل باطل است. آموزههای اسلامی نیز برای ابطال سحر، اورادی گفته شده است. این نشانگر این است که بسیاری از مردم تصور میکنند سحر به این صورت عمل میکند.
الان گاهی در شبکههای تلویزیونی یا ماهوارهای میبینید که افرادی که چشمبندی میکنند و به اصطلاح ساحری میکنند، در حقیقت شعبدهبازی میکنند و این افراد امروزه زیاد شدهاند. اما چون همه میدانند که این افراد در حال بازی هستند، این عمل از حرمت خارج شده است. یعنی همه میدانند که آنچه که این افراد انجام میدهند، فقط بازی است و در غیر این صورت، سحر حرام است.
در مکاسب محرمه، دوستانی که ملاحظه فرمودید، در شعر و ادله اربعه گفته شده که سحر و شعبده حرام است. حالا که سحر حرام است، پس چرا انجام میشود؟ چرا در تلویزیونها و شبکههای ماهوارهای چنین کارهایی انجام میشود؟ یعنی چون میدانیم که این افراد دروغ میگویند، طراحی دروغهای آنها برای ما جذاب است. ما میدانیم که آنچه انجام میدهند، فقط چشمبندی است و باور نمیکنیم که واقعاً این کارها حقیقت دارند.
کسی که واقعاً عمل سحر انجام دهد بهخاطر تأثیر حرامی که بر انسان میگذارد، کارش حرام است. اما چون ما میدانیم که این افراد فقط مهارتهای خود را به نمایش میگذارند و در حقیقت کاری نمیکنند که اثرات واقعی سحر را داشته باشد، این عمل حرام نیست.
شاید مسئله فقهی این قضیه نیز در ذهن برخی دوستان مطرح باشد، که چرا با اینکه حرام است اما انجام میشود. این کارها تبدیل شدهاند به نمایشهایی که نشان میدهند چطور میتوان از عناصر شیمیایی و فیزیکی و سرعت دست تردستی استفاده کرد و چیزی را به شکلی واقعی نمایش داد.
این تفاوت اصلی است که بین سحر و شعبدهبازی وجود دارد. در شعبدهبازی، فرد به دروغ میگوید و مثلاً تأثیری در احساسات مخاطب میگذارد تا او باور کند که باید کاری انجام دهد، مثل اینکه خود را بکشد یا آبروی خود را از دست بدهد. اما سحر در نقطهای است که انسان را به یک باور غلط میاندازد و این باور او را به عملی منفی میکشاند. این عمل حرام است.
اما اگر کسی بگوید من این کار را انجام میدهم، اما این حقیقت ندارد و من فقط مهارت خود را نشان میدهم، مثلاً مانند سحره موسی که جیوه را با طنابها مخلوط کردند و آفتاب که به آنها میزد، حالت تحرک پیدا میکرد. این افراد نمیگفتند که کارشان واقعی است. اگر فرض کنیم که کسی چنین حرفی بزند، یعنی بگوید که کاری که انجام داده، همانند کاری است که موسی علیهالسلام انجام داده است و این فقط یک بازی است.
در واقع، شعبدهبازی را میبینید و میدانید که این افراد دروغ میگویند و شما از آنها انتظار ندارید که حقیقت را بگویند. اما اگر کسی بخواهد این عمل را به عنوان حقیقت معرفی کند، حرام خواهد بود.
در حقیقت، سحر بهطور کلی حرام است. اگر کسی، کسی را سحر کند و بخواهد او را به خیال بندازد و آثار منفی بر او بگذارد، این حرام است. اما اینکه شما بدانید که چنین کارهایی را میتوان با استفاده از خواص شیمیایی، عناصر فیزیکی و ترکیبات فیزیکی انجام داد، این حرام نیست.
مهم این است که این تأثیرات، تأثیرات باطلی هستند. این جذبههایی که شما احساس میکنید، در حقیقت واقعیت ندارند. این تأثیرات از نوع دروغین هستند. اگر به این فکر کنید که این اعمال سحر به نوعی ناشناختهاند، همچنان که در گذشته میگفتند که سحر از طریق عناصر شیمیایی یا ترکیب فیزیکی ممکن است، شما باید بدانید که پزشکان و محققان در این زمینه ناتوان بودند.
همچنین، زمانی که در قرآن اشاره شده است که «إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ » تأکید میشود که این سحر اثربخش است. این کلام حتی در حد کلام بشری است و نه حتی کلام جن و فرشته تا چه رسد به سخن خدا. پیامبر سخن خداست و پیام او نیز پیام خداست. پس از این بابت باید توجه داشت که این تأثیرات از جنس سحر نیستند و برای جلوگیری از سردرگمی، باید بدانید که آنچه گفته میشود، حقیقت ندارد و برای تشویش اذهان طراحی شده است. پس عنایت بفرمایید چقدر نقشه دقیق طراحی شده است تا مردم سردرگم نشوند. این اثر را به من بدهید. تکراری بودن، یعنی تکراری بودن در حد از کلام خدا که پایین میآورد، نه در حد ملائکه، بلکه در حد قول بشر.
خداوند بعد از اینکه این مسئله را فرمود، در ابتدا ما او را غرق در انواع مشکلات زندگی کردیم. آنجا بحث شد که بعضیها گفتند این زندگی سخت مربوط به دنیاست. بعد از آن، گرفتار شد بعضیها حتی اصرار کردند که نه، این در دنیا نیست. منتهی، آنچه که در سیره و تاریخ آمده این است که ولید وضعش از این به بعد دیگر خوب نبود. فلذا مشکلاتی که برایش بیان شد، این مشکلاتی بود که در دنیا متوجه شد و میتواند البته در آخرت هم همینطور باشد. اثر وضعیاش همینطور است.
خود قرآن قبل از آن میفرماید که «سَأُصْلِيهِ سَقَرَ » این چه چیزی است که تقویت میکند؟ ین تقویت مربوط به فقط دنیاست. چون دوباره اینجا دارد از عذاب آخرت سخن میگوید. پس آنجا میتواند یا خاص دنیا باشد یا مخصوص آخرت. اگر مفسری گفت فقط مخصوص دنیا را بیان میکند. این عرضم به شما شاهدی باشد که در آنجا مراد، سختیهای دنیا است. این مطلب بهطور کلی اعم از دنیا و آخرت است.
«سقر» به معنای آویزان کردن بیان شده است.
در مسیحیت، تا قرن شانزدهم اجازه نمیدادند که به اصطلاح عهد جدید ترجمه به زبان عبری یا متن عربی دستمان باشد و ترجمه نشود. همه هم میگفتند این کلام خداست. شخصی به نام ارسطو، وقتی ترجمهاش کرد به زبان لاتین که زبان مشترک اروپاییها بود. این کلام خداست و ادبیاتش در حد ادبیات ویل دوران است، در حالی که ادبیاتی که در آن به کار رفته بود در حد ادبیات کوچه و بازار است.
هرچه بیشتر اناجیل ترجمه شد و توضیح داده شد، هی بدتر شد. هرچه بیشتر مردم با عهد عتیق و عهد جدید آشناتر شدند، فاصله جامعه علمی از کتاب مقدس بیشتر شد. این همه ضدیت با دین را دوستان باید توضیح دهید که در ذهن خودنان این سوال به وجود آمده باشد. اروپا، از مسیحیت حاکم که ۱۱ قرن حکومت داشت تا این اواخر جز اختلاف، جز اعدام و بدگویی، جز نسبت ارتداد و خشونت، چیزی ندید. و بعد هم به متنی تمسک کردند که این متن هم مشکلات ادبی یعنی ظاهر لفظی داشت، هم مشکلات محتوایی و مخالفت با علم داشت. این مجموعه مشکلات باعث شد که به اروپا به دین پشت بکند.
آنهایی که گاهی بعضی از روایات ضعیف را به عنوان روایت قطعی اسلامی مطرح میکنند، باید خیلی مراقب باشیم. گاهی انتظاراتی ایجاد نکنیم که این انتظارات در واقع دین را مطرح نکند و این خطری است که ممکن است با آن مواجه شویم.
برخی گفتهاند «ُیؤْثَر» به معنای اثرگذاری است. بعضیها گفتند «ُیؤْثَر» یعنی قدیمی است. تفسیر اثری یعنی چه؟ تفسیری که در گذشته، در قدیم از آن سخن گفته شده است.
یعنی میخواستم بگویم این مدلش، مدل تکراری است و قبلاً هم بوده، چون در خود آن اثر دارد.احتمالاً «ُیؤْثَر» به معنای قدیمی است که معنایش دقیقتر باشد. لذا من این را الان انتخاب کردم.
« سَأُصْلِيهِ سَقَرَ »؛ «صل»، به معنای آویزان کردن است. وقتی یک کسی را مثلاً از سقف آویزان میکنند اسمش صلی میشود. این «صل» اشارهاش به «سقر» است. بعضیها گفتهاند «سقر» مطلق جهنم است. بعضیها گفتهاند: سقر یک مرتبه از مراتب جهنمی است که بسیار سخت است و محل متکبران است. مقاتل بن سلیمان میگوید که طبقه پنجم جهنم محل خاصی است. سلیمان از تابعین دیگر این طبقه را بیان کرده است.
امام صادق علیهالسلام نیز میفرمایند که «سقر»، محلی بسیار آتشین است، جهنمی که برای مستکبران بسیار سخت است. اینگونه گفته میشود که مستکبران از شدت گرمای آن، از خداوند میخواهند که فرصتی برای تنفس به آنها بدهد. این تنفس از دهان مستکبران خارج میشود و با تنفس این مستکبران این گرما را در خودشان دارند. مابقی جهنم آتش میگیرد. از انفجارات خورشیدی که در آنجا صورت میگیرد، گرمای شدید میسازد. در این روایت آمده است که سقر آنچنان تاثیر دارد که انسانهایی که در آنجا هستند، با اسمی که سقر از خداوند میگیرد، تنفسی بازدمی دارد که بخشی از گرمای جهنم از همین بازدم مستکبران ناشی میشود.
این روایت را دقیقاً باید درک کرد. از نظر رابطه ظاهر و باطن، رفتاری که مستکبران در دنیا دارند، باعث میشود که مستضعفین و پیروانشان را به مسیر غلط ببرند و در نهایت خودشان را در آتش سقر بیندازند. قرآن در رابطه با فرعون میفرماید که او قوم خود را وارد آتش جهنم کرد. این روایت ظاهرش نشان میدهد که نقش دنیوی مستکبران در به انحراف کشاندن پیروانشان باعث میشود که خودشان نیز گرفتار عذاب شوند.
در رابطه با سقر، باید بگوییم که این مکان مختص کسانی است که به اندازه ظرفیت وجودی خود فاسد کردهاند. از اینرو، سقر نمیتواند برای افراد عادی و گناهکار باشد، بلکه باید به مقامات خاص یا درکات خاص جهنم اشاره داشته باشد. این نظر که سقر مکانی خاص است، بر اساس این است که ولید بن مغیره از کسانی بود که جهان خود را به اندازه ظرفیتش فاسد کرد.
« لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ »؛ یعنی نه باقی میگذارد و نه رها میکند. بعضیها گفتهاند که سقر تنها نمیتواند افرادی را رها کند، بلکه برای همیشه آنها را به آتش میافکند. هیچ بخشی از بدن انسان در امان نمیماند و همه اعضا از پوست تا استخوان، تحت تاثیر این آتش قرار میگیرند. این وضعیت در سوره نساء نیز آمده است که: « کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها »؛ به آن استناد میکند. این استناد غلط است چون آنجا فقط در مورد پوست دارد سخن میگوید نه کل بدن. بعضیها گفتهاند همه کسانی که گرفتار سقر میشود،« لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ »؛ هیچ احدی در سقر نیست الا اینکه آزار و شکنجهاش میدهند.
یک معنای دیگر هم گفتهاند که: « لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ »؛ به این معناست که انسانی که در سقر گرفتار میشود خالقی پیدا میکند که نه زنده است و نه رهایش میکند. مانند یک چیزی مانند مرگ و زندگی نگهش میدارد.
ممکن است برای « لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ » معانی دیگری برایش لحاظ شود. معنایش روشن است که «سقر» یک معنایی دارد که احدی را باقی نمیگذارد و احدی را رها نمیکند. سوزاندن هم جسمشان هم روحشان را تحت شکنجه قرار میدهند.
یک کسی را بخاطر استکبارش سرزنش میکند، یک کسی را بخاطر غضبش سرزنش میکند، یک کسی را بخاطر نیرنگش سرزنش میکند. «« لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ »؛ یعنی هیچ صفتی از صفتهای زشت این انسانها نیست مگر اینکه تحت شکنجه قرار میدهد. میخواهم بگویم ذهنتان اگر روی مصادیق توسعه پیدا کند مانعی ندارد. جنس شکنجههای سقر، جنس بسیار گسترده است.
« لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ»؛ به معنای تغییر است. یعنی مثلاً از سفیدی به قرمزی یا از قرمزی به سیاهی. به اصلاح برشته شدن است. « لَوَّاحَةٌ » یعنی این حالت را ایجاد میکند، کاملاً بشر دگرگون میکند. «بشر» روی پوست را میگوید.
« لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ»؛ آیا رنگ پوست عوض میشود سپس گوشت سوخته میشود، سپس استخوان سوخته میشود، میشود روی این هم فکر کرد. اگر « لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ» به معنای گسترده باشد، قاعدتاً باید بگوییم اگر سوزاندن پوست باشد این تغییر در آن ایجاد میشود. یا برعکس آتش جهنم از داخل بیرون میآید. پوست آخرین بخش از بدن است که تحت تأثیر عذاب قرار میگیرد. « لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ» دارد میگوید که آن عذاب از داخل شروع میشود تا اینکه پوست را هم تغییر بدهد.
اگر « لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ» براساس آن روایاتی یا بعضی از اشارات قرآن که میگوید: آتش جهنم از درون میسوزاند، آن موقع « لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ» یک معنای دقیقتری دارد. یعنی میسوزد میسوزد از درون؛ سوزشی که منجر به سیاهی پوست میشود.
با توجه به این توضیحات، برخی گفتهاند که بشر در جهنم دگرگون میشود و پوستش به گونهای تغییر میکند که از قرمزی به سیاهی میرود. این تغییرات پوستی مانند سوختن گوشت است که از درون شروع میشود و در نهایت پوست به رنگ سیاه یا قرمز در میآید. این نوع سوزش از درون بدن آغاز میشود و تا بیرون اثر میگذارد.
« عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ »؛ اصل دعوا از اینجا شروع میشود. « علیها» یعنی بر این «سقر» 19 تاست. این فتنهای برای کافران شد. آیهای که در این مورد آمده، نشان میدهد که این فتنه برای کفار است و در نهایت آنها را به عذاب و بدبختی خواهد انداخت.