1403/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
تحلیل چالشها توطئههای علیه پیامبر اسلام/سوره مدثر (4 نزول) آیات 16-20 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مدثر (4 نزول) آیات 16-20 /تحلیل چالشها توطئههای علیه پیامبر اسلام
تحلیل چالشها و توطئههای علیه پیامبر اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
«كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ سَأُصْلِيهِ سَقَرَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ »
عرض میکردیم که یکی از چالشهای بزرگ و توطئههای بزرگی که علیه پیغمبر بهطور متفکرانه ترتیب داده شده بود، قصه ولید بن مغیره است. ولید بن مغیره برنامهریزی کرد به عنوان شخصیتی که نابغه عرب در ادبیات بود، تا قرآن را زمین بزند. با نزول قرآن قاعدتاً ولولهای در بین عرب افتاده بود. عرب به شدت از نظر عددی و از نظر بلاغی قوی بود و علاقمند بود. آیاتی که خوانده میشد، حتی ولو اندکی که نازل شده بود، تاثیر فراوانی گذاشت.
اینها در دارالندوه نشستند. بر اساس سبب، قابل قبولتر هست که برنامهریزی کردند که باید نسبت به این متن کاری کرد. این متن را به اصطلاح امروز ما از کارآمدی خارج کنند. پیشنهاداتی مطرح کردند که این متن پریشانی دارد و به ایشان نسبت دادند. مسئله دومی که گفتند این بود که مطرح کنیم این شعر و سجع کاهنان است و ایشان کاهن شدند. سخنشناسان سجع کاهنان را چنین توضیح دادند که ردیف جملات، یعنی آخر جملات را موزون و به اصطلاح مناسب ذکر میکنند، اما دچار تکلف میشوند.
بعضی از اشعار عرفی در مقام طنز خوانده میشود، با صداها و هجای مناسب. ردیف را درست میکنند و با پا رفتن، مثلاً اینطور بود. یعنی نمیتوانستند اینها دائماً جملاتشان را از نظر ردیف آخر و وزن هماهنگ کنند. اما قرآن این تکلفها را ندارد. انتهای آن چقدر کوبنده و مرتب است، بدون اینکه تکلفی در آن باشد. کاملاً واضح است: «نون والقلم و ما یسترون، ما انت بنعمة ربک بمجنون، ان لک لاجر غیر ممنون». اینها انتهاهای قرآن است که نظم و ترتیب خاصی دارند، بدون اینکه تکلفی داشته باشند.
منظور من این است که ولید این کار را نپسندید. تنها گزینهای که پذیرفته شد در آن جمع این بود که گفته بشود این سحر است، یعنی کلامی مؤثر، اما این کلام مؤثر از جنس سحر و چشمبندی است. چرا چشمبندی است؟ چون واقعیت ندارد. این تأثیرش تأثیر واقعی نیست، به خاطر اینکه بین پدرها و مادرها، بین همسران و والدین باعث اختلاف شده است. این مرد با سحرش دارد بچههایی را که تا الان احترام به پدر میگذاشتند، بر میگرداند. چشمبندی کرده، چون فرهنگ آن جامعه، فرهنگ احترام به والدین بود. بزرگترها به این جوانها احترام میگذاشتند. حالا این جوانها را به هم ریخته است. برده، غلام، کنیز و دیگر حرفها که به صاحب خود را اهانت میکنند.
قاعدتاً شما میدانید که نباید جمعیت زیادی باشند، چون این تازه اول قصه است. اگر این حرف درست باشد، چون من این اسباب نزول را معمولاً معتقدم که ریشه درست و حسابی ندارند، باید با یک تسامحی پذیرش داشته باشد. مثلاً به این شکل میتوان توجیه کرد که اینها مضامین را میدانستند و مضامینی است که بالاخره اختلاف ایجاد میکند.
مثل اینکه سقوط حکومت بشار اسد، پایان کار سوریه نیست، بلکه آغاز یک سلسله درگیریهایی است که بعداً در سوریه اتفاق میافتد. ما وقتی تحلیلی میکنیم، مثلاً میگوییم: کردها، اسرائیل یک طرف، آمریکا یک طرف، ترکیه یک طرف، ایران یک طرف، معترضان داخلی یک طرف و نظام به هم ریخته دیکتاتوریاش یک طرف. اینها که جمع بشوند، به اصطلاح تازه بعد از این، آغاز یک سلسله مشکلات است. یعنی میتوانیم پیشبینی کنیم که مثلاً باید اینطور باشد. این پیشبینی بیشتر از آن چیزی است که در میدان واقع شده است. طبیعت این حرفها، طبیعتی است که اختلافبرانگیز است.
در جلسه گذشته عرض کردیم که خداوند توضیح میفرماید که این مردی که من آفریدم، نابغه است. امکانات مالی به او داده است، قدرت به او داده است، و فرزندانی که در جمع دیده میشوند، شخصیتی علمی دارند. بچههای ولید هم همینطور بودند. بنابراین خداوند میفرماید که باز هم طمع داشتهاند. یعنی این توسعه سهگانه: نبوغ، مال و قدرت، ادامه پیدا میکند. اما خداوند اینجا متوقف میکند. یعنی انتظار دیگه پاسخ داده نخواهد شد. از این به بعد برای کسی که شعر دانهای بگوید، باید در مجمع ادبی تشخیص داده شود که این شعر از شعرهای دیگر است.
بررسی اعجاز قرآن و تأثیر آن بر مخالفان
19 آیه سوره علق را ببینید. همین الان شما بر اساس تجربه ۱۵ قرن گذشته، از همه میان سوره علق را تفسیر میکنند. هر وقت هم که میآیند، چیز جدیدی از آن در میآورند. همین الان شما معجزه این لفظ را میبینید که مثلاً در کمترین الفاظ، بیشترین معانی را منتقل کردهاند. مثلاً بنده حساب کردم فاصلهای که من از سوره علق فهمیدهام با دیگر مفسران، مثلاً اگر حالا درست باشد تصور کنید، بعد یک کسی بعد از من خواهد آمد و خود ما اگر دوباره فرصت کنیم، باز هم چیزی جدید از آن خواهیم یافت. مرحوم علامه طباطبایی در عظمت این متن میگوید که من پیرامون یک آیه دو یا سه صفحه مینویسم، اما برگ تمام میشود و دوباره فرصت میکنم ببینمش. باز هم چیزهایی هست که نگفتهام، ندیدهام. واقعاً همینطور است.
یک آدم ادیب مانند ولید، وقتی میگوییم صرف این نیست که آهنگ باشد. سید قطب وقتی میخواهد اعجاز قرآن را توضیح بدهد، اعجاز قرآن در آهنگ سخن گفتن، وزن در اشعار، در کلام قرآن از درونش است. لذا شما همین که شروع میکنید به خواندن قرآن، بیسواد یا با سواد، هرچه باشید، آهنگ غیر از این است. اما مثلاً الان اگر بخواهید شعری از فردوسی را به یکی از خوانندهها بدهید، باید برایش آهنگساز پیدا شود. باید کسی پیدا شود که آن را در دستگاهی بریزد. اما شما همین الان میبینید که میتوانید همین آیات را در دستگاههای شور و در دستگاههای مختلف بخوانید و به آهنگهای مختلف بخوانید. سواد هم لازم ندارد. سواد نسبت به آهنگ. این از عظمتهای این متن است.
اما همه عظمت این متن این نیست که وزن و نظم و آهنگ از درونش میطرابد. یک ویژگی این است که شما با کمترین الفاظ، بیشترین معانی را منتقل میکنید. یکی دیگر این است که معانی آن پایانپذیر نیست؛ یعنی هر وقت دوباره سراغش بروید، باز هم چیزهایی ناگفته میماند. مانند ولید ، اینها را درک میکند. ما وقتی میگوییم ولید، یعنی نابغه ادبی؛ کسی که میتواند این عبارات را، مثلاً سوره علق، چقدر در آن اشارات ادبی، بلاغت، به اصطلاح نکات بیانی، بدیهی، محتوایی و... ریخته است که از آوردن مثل عاجز هست.
بسیار هم انسانی که اینها را درک میکند، به میزان درکش تاثیرگذار است. اعتراف میکند که بسیار شیرین است، ریشههایش قوی است. لذا مجبور بود نقشه بریزد. پس صرفاً مسئله به الفاظ قرآن برنمیگردد، بلکه ولید هم تمام جهات ادبی متن را در نظر گرفته است.
عرب نشست با بزرگان عرب در دارالندوه و تصمیم گرفت که درباره قرآن چه بگویند. چند پیشنهاد شد، اما همه پذیرفتند و نشستند سر این ادعا. این متن، متن سحری است؛ یعنی اگر اثر دارد، چون نمیتوانستند اثر قرآن را انکار کنند، میدانستند قرآن اثر دارد، اما اعجاز آن را نمیتوانستند بپذیرند. تنها راه آنها این بود که بگویند اثر قرآن بر دلها و چشمها سحر است؛ اما این اثر، اثر واقعی نیست و پیشینه هم دارد. سحر، مؤثر است و اینها سعی کردند با این اتهام، در واقع بار تاثیر قرآن را که نمیدانستند انکار کنند، کم کنند.
«كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا »؛ این اتفاق نخواهد افتاد. که من فرصتهای ولید را ادامه دهم. چرا؟ زیرا کسانی که با اینکه میدانند این حق است، لجبازی میکنند و مخالفت میکنند.
« سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا »؛ صعود به معنای گردنه است. وقتی شما میخواهید بالای یک تپه بروید، پیچهای تند دارد، گردنههای تند دارد. تو رانندگی هم هست. مناطق کوهستانی گردنهای که رو به بالا میرود، به اصطلاح مبالغه است در چیزی که رو به بالا حرکت میکند. گردنه، سختی حرکت شیبدار رو به بالا است. یعنی مبالغه در سختیها.
« ارهاق» به معنای پوشش است. وقتی شما چیزی را کاملاً میپوشانید، یعنی لبریز. از بالا دیدید، مانند چتری که همه چیز را فرا میگیرد. مثل زمانی که میگویند، «تحقق در زمان نزدیک»؛ به زودی ما او را غرق میکنیم یا میپوشانیم، تعبیر دقیقترش میشود: «میپوشانیم.» مشکلاتی که از جنس بالا رفتن از شیب هستند.
بنابراین وقتی که ماشین شما در کفی حرکت میکند، بدون هیچ مانعی، اما وقتی که شد صعودا، یعنی تازه میاندازمش تو دستاندازها و پیچهای پر از مشکلات. این همان احساس است که در زندگی ولید هم بود، که از این به بعد دچار مشکلات زیادی خواهد شد. اینها مختل شدن زمینهای اجتماعی و خانوادگی ولید را نشان میدهد. بچههایش میمردند، اموالش دچار مشکلات میشدند، معاملاتش به هم میریخت. این اختلالات نشاندهنده وعدهای بود که خداوند در اینجا به ولید داده بود.
از نظر تاریخی هم گفته میشود که این اتفاق افتاد. خداوند توضیح میدهد که چرا این مسیر برای ولید قطع میشود و او دچار مشکلات میشود. این همان اثر وضعی رفتار ما است که در قرآن هم آمده است. ولید با این عمل خود، پیامبر را در مشکل قرار داد. اگر ولید ایمان میآورد و اعتراف میکرد، اتفاقات زیادی به سود پیامبر رقم میخورد، اما او با مخالفت خود، بحران بزرگی برای پیامبر ساخت. خداوند نیز این را به نوعی در برابر عمل ولید قرار داد، تا پیامبر در هالهای از مشکلات گرفتار شود. اینکه دست و پای پیامبر را بست و او را در شیب تند گرفتار کرد، نیت ولید برای مقابله با قرآن و پیامبر را توضیح میدهد. این نقشه باعث دردسرهای متوالی برای پیامبر شد.
مفهوم تفکر و عقل
« إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ »؛ در منطق گفته میشود که تفکر حرکت از مبانی به مراد است. یعنی شما وقتی فکر میکنید، به دانستههای خود مراجعه میکنید، آنها را تجزیه و تحلیل میکنید، سپس به نتیجه میرسید که چگونه مسئله را حل کنید. آقایان فکر میکنند که با دانششان میتوانند این مشکل را حل کنند. این فکر کردن برایشان بسیار سنگین است، بهطور مثال دهها کتاب میخوانند و منابع زیادی را بررسی میکنند تا جواب سؤالشان را پیدا کنند.
«قدُّر» در این فرآیند، خداوند همه چیز را اندازهگیری میکند. همه چیز در دنیا اندازهای دارد، مثل عمر ما، نسل ما، استعدادهای ما. خداوند آن اندازهگیری را برای همه موجودات انجام میدهد. ولید، با پردازش فکری زیادی که انجام داد، به این نتیجه رسید که قرآن یک سحر مؤثر است. این سحر مؤثر نشان میدهد که او چقدر در معلومات خود رفت و برگشت کرده تا اندازهای از قرآن را پیدا کند.
بعد از این که ولید این سحر را شناخت، گفت که این کلام، جذاب است و اثر آن همچنان برای او چالش برانگیز بود.تأثیرگذاریاش از جنسی بود که بعدها روشن شد به آن سحر میگفتند. برای اینکه نگویند این یک سحر معمولی است، گفتند: این سحر، مؤثر است؛ یعنی سحری که سابقه هم دارد. گفتند: این سحری است که قبلاً هم سابقه داشته است. برای اینکه مردم دورش جمع نشوند، گفتند این شخص، ساحری است که نهتنها چیز جدیدی نمیگوید، بلکه حرفهای دیگران را تکرار میکند. این تقدیری بود که او از قرآن کرد.
« فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ »؛ این «فاء» در واقع به معنای آن بود که تعجبی را در این مقام منتقل کند. وقتی خداوند او را لعنت میکند، میفرماید: «بمیرد یا کشته باد»؛ این نشانگر عظمت و بزرگی کاری است که ولید انجام داد. خیلی جای تعجب دارد؛ چطور توانست این کار را بکند؟ «كَيْفَ قَدَّرَ » چطور توانست اندازه بگیرد؟ اصلاً چگونه اندازه گرفت. چون بالاخره از او سؤال میکنند و باید پاسخی داشته باشد. طوری اندازه گرفت که بتواند توجیهی برای حرفش ارائه دهد.
« ثُمَّ قُتِلَ »؛ باز هم بمیرد، این همه تعجب روی تعجب، برای این است که اهمیت کار ولید را نشان دهد. سپس وقتی میگوید: «بمیرد»، یعنی همانطور که ما میگوییم «دهها بار بمیر»، منظور همین است. یعنی «بمیر، بد بمیرد». چه کرده با پیامبر ما؟ کسی که چنین چالش بزرگی برای پیامبر درست کرده است. وقتی کسی را پر از دردسر و چالش میکنند، این چالشها در برابر پیامبری که مأمور الهی است، جلوهای خاص دارد. خداوند در برابر این عمل که واقعاً دست و پای پیامبر را بست و او را در موضع سختی قرار داد، میفرماید: «این کار، آنقدر بزرگ بود؛ « فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ». قرآن از این جهت که این حرف ولید پیامبر را در یک مشکل، بلکه بحران بزرگتری قرار داد، داوری میکند.