1403/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی جایگاه ولید بن مغیره در قرآن و تحلیل مفهوم آیات مربوطه/سوره مدثر (4 نزول) آیات 11-15 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مدثر (4 نزول) آیات 11-15 /بررسی جایگاه ولید بن مغیره در قرآن و تحلیل مفهوم آیات مربوطه
ولید بن مغیره و مواجهه با دعوت پیامبر اسلام در آغاز رسالت
نوبت گذشته درباره مسئله رسالت پیامبر و آغاز فعالیت ایشان صحبت کردیم. مخالفتها عمدتاً از طرف چهرههای سرشناس و تأثیرگذار مکه و قریش علیه پیامبر شکل گرفت. از جمله این چهرهها، کسی به نام ولید بن مغیره بود. او بهعنوان یک نابغه شعر و ادب در میان عرب شهرت داشت و به همین دلیل، در تشخیص سخن و داوری در این زمینه مورد توجه بود. وقتی فرمایشات پیامبر در مراحل ابتدایی و اولیه مطرح شد، بهطور طبیعی یک جریان مخالف علیه ایشان شکل گرفت و انتظار میرفت که کسی مانند ولید بن مغیره در این باره داوری کند؛ اینکه این عباراتی که پیامبر میگوید، آیا از خودش است یا از منبعی دیگر. به دلیل جذابیت این کلمات، افراد بهسرعت تحت تأثیر قرار میگرفتند. همانطور که اکنون هم اگر شعری بسیار زیبا، موزون و پرمحتوا باشد، جذابیت خاص خودش را دارد.
به همین دلیل، از ولید بن مغیره خواستند که داوری کند. او در داوری اولیهاش این باور را ابراز کرد که این متن بسیار رسا، زیبا و کامل است و همه چیز آن در جای خود قرار دارد. اما گفته میشود ابوجهل به او گفت: اگر این داوری را انجام دهی، تمام عرب به طرف پیامبر میروند و نظام ما از هم میپاشد. باید کاری بکنی که جامعه عرب به سوی ایشان نرود.
در نتیجه، نقشهای طراحی و اجرا کرد. این نقشه بهقدری تأثیر منفی داشت که خداوند در قرآن، بهطور تفصیلی به آن پرداخت. در سوره مدثر، این نقشه توضیح داده میشود؛ اینکه از کجا آغاز شد و چگونه طراحی گردید.
از این جهت، من ابتدا عرض کنم که برای این واقعه چند سبب نزول بیان شده است. ممکن است ما اجمالاً با برخی از آنها موافق نباشیم یا آنها را نپذیریم. این خیلی هم مشکلساز نیست؛ چراکه خود قرآن این جریان را بهصورت مفصل بیان کرده و خیلی هم نیاز به روایت شفاف دیگری نیست.
من در همین مناسبت این نکته را عرض کنم که پیشنهادی برای دوستان علاقهمند به تاریخ دارم. پیشنهاد میکنم یک بار بر اساس ترتیب نزول سورههای قرآن، تاریخی از قرآن و زندگی پیامبر نوشته شود. یعنی اگر کسی علاقهمند به مسائل تاریخی است، بیاید و روایت کند که مسائل تاریخیای که در قرآن درباره پیامبر آمده، از آغاز رسالت چگونه آغاز شد و چه اتفاقاتی در طول مسیر افتاد.
در مثلاً در سوره علق، چگونه مخالفتی با پیامبر شکل گرفت و چگونه خداوند پیامبر را از بهاصطلاح چالش خارج کرد؟ در سوره قلم چه اتفاقی افتاد؟ کسانی که در حال رقم زدن این حادثه بودند، عمدتاً چه افرادی بودند؟ در این موارد، استفاده از سبب نزولها و بهرهگیری از منابع تاریخی مثل ابناسیر و امثالهم، میتواند بسیار مفید باشد.
پیشنهاد این است که بر محور قرآن، تاریخی از صدر اسلام و از رسالت پیامبر نوشته شود. یعنی اصل را باید بر قرآن قرار داد و نکات تاریخی را برای تکمیل آن افزود. هنوز تاریخی ندیدهام که از دل قرآن و بر اساس این مسیر نوشته شده باشد، و اگر چنین اثری نوشته شود، احتمالاً بسیاری از ظرایف و لطایف دوره رسالت پیامبر که تاکنون بهاصطلاح روشن نشدهاند، آشکار خواهند شد.
مثلاً کسانی مثل آقای یوسفی غربی که درباره تاریخ اسلام نوشتهاند، ساختار کارشان اینگونه است که تلاش کردهاند بر اساس تاریخ نزول هر سوره، تاریخی تنظیم کنند و گزارش دهند که این سوره مثلاً در چه زمانی نازل شده است. اما اگر اصل کار بر پایه قرآن و گزارشات تاریخی درون قرآن باشد، تصور من این است که یک سیره رسالی جامع از پیامبر شکل خواهد گرفت.
در این سیره، مسئله ازدواجها یا مسائل دیگر چندان مطرح نمیشود، بلکه تمرکز بر دعوت پیامبر است: پیامبر چگونه دعوتش را آغاز کرد؟ با چه چالشهایی مواجه شد؟ چگونه از این چالشها گذر کرد؟ اگر با این رویکرد، کسی تاریخ اسلام بنویسد، بسیار مفید خواهد بود و جامعه علمی و جامعه آموزشی میتواند از این دانش برگرفته از ترتیب نزول سورهها و نقاط تاریخی درون قرآن بهره ببرد.
خوب، عرضم به محضر با سعادت شما اینکه ماجرا درباره ولید اینطور شد: ولید نشست و فکر کرد. نقشهای که دیروز محضرتان عرض کردم، نقشهای بود که ولید طراحی کرد. ویژگی این نقشه آن بود که پیامبر را همچون سحره جلوه دهد، بلکه بالاتر از سحره موسی. چون در زمان موسی، فرعون ساحران را از سراسر دنیای آن روز جمع کرده بود؛ اما ولید در میان قریش بهعنوان شخصی با سابقه ادبی عرب شناخته میشد.
در ضمن، دیروز سوالی شد که آیا خالد پسر او بوده است؟ بله، بررسی کردم. در منابع، خالد بهعنوان پسر او نام برده شده است. سه نفر از فرزندانش مسلمان شدند که از جمله آنان خالد بن ولید بود، که در همان جنگها نیز شرکت کرد و نقش ایفا نمود.
بر همین اساس، حالا مروری بر آیات داشته باشیم. در آیه «وَذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا»، تعبیر «وَذَرْنِي» قبلاً هم در سورههای نازلشده آمده است. مثلاً در سوره مزمل، خداوند فرموده است که: «کار اینها را به من بسپار.» سپس فرمود که من رسولی فرستادهام و اینها را مخاطب قرار دادهام. اینها نمونههایی از مواردی هستند که خداوند تعبیر «وَذَرْنِي» را به کار برده و فرموده که: «تو وارد نشو، این مسئله را به من بسپار.»
در آیه «وَذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا»، که اشاره به خلقت فردی خاص دارد، ولید بن مغیره مدنظر است. همینجا نکتهای را عرض کنم که گاهی از شما سوال میشود که چرا نام اشخاص بهصورت مستقیم در قرآن نیامده است؟ مدل قرآن اینگونه است که نسبت به تاریخ قبل از اسلام، غالباً نامها را ذکر میکند، اما نسبت به کسانی که در دوره نزول قرآن و تاریخ اسلام نقش داشتند، اسامی را مستقیم نمیآورد. دلیلش این است که این وقایع قابل تکرارند.
بررسی جایگاه ولید بن مغیره در قرآن و تحلیل مفاهیم آیات مربوطه
مسئله برای ما شخص خاصی نیست؛ مسئله برای ما این است که خداوند میخواهد از یک ظن (ظاهراً اشاره به مفهوم خاصی است که در ادامه مشخص میشود) سخن بگوید. لذا اشخاص را نام نمیبرد، بلکه صفاتشان را بیان میکند؛ صفاتی که اگر در طول تاریخ، کسانی شبیه آنها پیدا شوند، مشمول همان حکمی خواهند شد که در این آیات آمده است. از این رو توجه بفرمایید که در قرآن، اسامی افراد اندکی برده شده است. نام برخی افراد، خصوصاً در زمان پیامبر اسلام، آورده نشده، اما کاملاً مشخص است که درباره چه کسی صحبت میشود. مثلاً در مورد « ولید بن مغیره مخزومی»است.
در آیهی «وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا»، خداوند میفرماید: در مورد واژهی وحیداً میان مفسران اختلافنظر وجود دارد، اما این اختلاف، مشکلی ایجاد نمیکند. برخی گفتهاند که وحیداً صفت «من» (فاعل) است؛ یعنی خود خداوند که بهتنهایی خالق او بوده است. برخی دیگر گفتهاند که وحیداً به مفعول برمیگردد؛ یعنی خداوند او را بهتنهایی خلق کرده، و این بیانگر نوعی مالکیت و ربوبیت کامل است، بهگونهای که میتواند هرگونه تصرفی درباره او انجام دهد. این یعنی کسی که اینچنین خلق شد، اکنون در برابر خدا ناسپاسی میکند؛ در حالی که میداند کلام خدا سحر نیست، اما زبان به انکار گشوده و به خدایی که این همه نعمت و فرصت به او داده، دهنکجی میکند.
اگر وحیداً به خداوند برگردد، این یکی از مواردی است که خداوند در مقام امتنان و یادآوری نعمتها میفرماید: «من او را خلق کردم، در حالی که هیچ خالقی جز من برای او وجود نداشت؛ و او اینگونه وظیفهاش را زیر پا گذاشت و نمکدانشکنی کرد.»
معنای دیگر این است که خود ولید وحید بود؛ در واقع، به همین نام نیز شناخته میشد: «وحید» یعنی ویژگیهایی داشت که این ویژگیها منحصر به او بود و در این خصوص کسی با او شریک نبود. اشارهی « ذرنی و من خلقت وحیداً» میتواند به این معنا باشد که خداوند به او مقاماتی داد، فرصتهایی که به دیگران نداد؛ نبوغی داشت که دیگران نداشتند، بهویژه نبوغ ادبی و شعری. مثلاً وقتی میگویند فلانی یک نابغه است و در حوزهای خاص فردی بینظیر است، به این معناست که در آن زمینه «فرد» است و دومی ندارد. در مورد ولید نیز همینگونه بوده است. استفاده از این ویژگیها، در جای خود، درست است.
خداوند میفرماید: «و جعلت له مالاً ممدودا»؛ یعنی برای او مالی گسترده و کشیده شده قرار دادم. واژهی ممدود یعنی کشیدهشده و وسیع. در رابطه با ولید گفته میشود که اموال بسیار زیادی داشت. بین مکه و طائف، بخش زیادی از زراعتها، باغها و زمینها متعلق به ولید بن مغیره بود. پس از نظر مالی نیز وضع بسیار خوبی داشت.
در ادامه، ویژگی دیگری نیز ذکر میشود: «و بنین شهودا»؛ یعنی فرزندانی حاضر و همراه. واژهی بنین بهمعنای پسران است، اما برخی گفتهاند که ممکن است شامل دختران هم بشود. در بعضی آیات قرآن، در ترجمهها واژهی «فرزندان» بهجای بنین آورده میشود که دربرگیرندهی پسر و دختر است. اما در عرف عرب، بنین بیشتر به پسران اطلاق میشود؛ چون در نظام عشیرهای عرب، فرزندان پسر مایهی قدرت بودند.
در فرهنگ قبیلهای، وقتی گفته میشد «مردان ما بیشتر از مردان شما هستند»، این بیانگر قدرت بیشتر بود. حتی امروز هم، در برخی جوامع، آمار پسران در سرشماری، بهنوعی شاخص قدرت تلقی میشود؛ چون جامعهای که مردان بیشتر دارد، نیروی مبارز و جنگاور بیشتری دارد. البته امروزه، افزایش جمعیت، بهطور کلی، یکی از نشانههای قدرت کشورها محسوب میشود؛ چرا که جمعیت بالا میتواند منابع انسانی، تولیدی، اقتصادی و نظامی بیشتری را فراهم آورد.
این آیات و تفاسیر نشان میدهد که خداوند از شخص خاصی نام نمیبرد، بلکه صفات و ویژگیهایی را بیان میکند که اگر کسی در طول تاریخ دارای این صفات باشد، مشمول همان پیام و هشدار الهی خواهد شد. این نوع بیان، جنبهی فرازمانی و فراشخصی به مفاهیم قرآنی میدهد.
عنوان: نعمتها و قدرت در نگاه قرآنی؛ بررسی شخصیت ولید بن مغیره
الآن هم نگرانیهایی که در دنیا وجود دارد این است که جمعیت یک کشور پیر شود. جمعیت یک کشور اُفت کند، افول کند. حتی برخی کشورها مهاجر از کشورهای دیگر میپذیرند؛ چرا؟ برای اینکه جمعیتشان را بالا ببرند. جمعیت هنوز هم یکی از معیارهای قدرت است، صرفنظر از زن یا مرد؛ بهخصوص با تأکید روی مردان.
بنابراین وقتی قرآن در کنار مال از فرزندان هم یاد میکند، به این دلیل است که این دو عامل، دو رکن از ارکان قدرتاند. در سوره قلم، فرزندان نماد قدرت هستند. حال اگر تعبیر عربی آن را در نظر بگیریم، در فضای عربی، پسران نماد قدرت بودند. اصولاً جمعیت نماد قدرت است.
امروزه نیز یکی از نگرانیهای برخی کشورها، مثل خود ایران، همین موضوع است که وضعیت جمعیتشان به کجا میرسد. تا چند سال آینده ممکن است دچار یک حفره جمعیتی شوند و همه پیر بشوند. وقتی اینگونه شد، یعنی جمعیت فعال کشور کاهش پیدا میکند و جمعیت بیشتر به سمت خدماتپذیری میرود. وقتی جمعیت خدماتپذیر شد، این آغاز استهلاک و آغاز ناتوانی یک کشور است. به همین دلیل، مدیران و مسئولان کشورها روی جمعیت و جوانی جمعیت حساب ویژه باز میکنند و این البته جای تأمل و بررسی دارد.
اما فرزند، یعنی جمعیت، هم بهتنهایی کفایت نمیکند. جمعیت وقتی اهمیت دارد که به چشم بیاید. لذا در اینجا میفرماید: «وَ بَنِينَ شُهُودًا»؛ یعنی فرزندانی که حاضر، دیدهشونده و به چشم آمدنیاند. وقتی در یک جمعیت یا جلسهای مینشینند، این فرزندان به چشم میآیند. خودشان شخصیتی مستقل و بزرگ برای خودشان دارند.
جامعهای که جمعیتش جمعیتی نابغه، دانشمند، با ضریب هوشی بالا و تحصیلکرده باشد، این جمعیت نماد قدرت مؤثر میشود. لذا خداوند در اینجا میفرماید: من به ولید، فقط فرزند ندادم، بلکه فرزندانی دادم که دیده میشدند. یعنی وقتی در جمع یا جلسهای مینشستند، کاملاً به چشم میآمدند.
مثل اینکه مثلاً مرجع بزرگی دارد درس میدهد و فرزندش هم وارد بحث میشود، کاملاً معلوم است که این آدم، آدم ملایی است. دیده میشود، مشخص است. فرزندان ولید بن مغیره هم اینگونه بودند. یعنی خداوند ببینید چطور نعمتهایش را برای او میشمارد: نابغه بود، وحید بود، مال گسترده به او داده بود، و فرزندانی که در جامعه شخصیت مستقل داشتند و به چشم میآمدند. اینها اسلحه بهدست نبودند؛ بلکه در جمعها و محافل اجتماعی هم دیده میشدند، برای خودشان شأن و جایگاهی داشتند.
«وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا» یعنی اینکه میگویند آقا، دستش را به هر چیزی میزند، طلا میشود. در اصطلاح ما ایرانیها میگویند «برکت دارد». یعنی مسیر کار برایش هموار است. عبارت «مَهَّدتُ لَهُ تَمهیدًا» یعنی برای او همهچیز را آماده کرده بودم. هر وقت میخواست اقدامی کند، همهچیز برایش جور بود. کافی بود زنگ بزند و بگوید: فلان معامله را انجام بدهید؛ میگفتند: چشم. هر چه لازم بود، هرچه میل داشت، برایش فراهم میشد. هیچ بنبستی در مسیرش قرار نمیگرفت. همهچیز برایش مهیا بود.«تمهیداً» مفعول مطلق است و اشاره به عظمت هموارسازی کار دارد. یعنی مهیاسازی کامل امور. زمینهها را برایش خیلی خیلی مهیا کرده بودم.
نقش توفیق الهی، طمع انسانی و جایگاه نخبگان در مسیر دعوت دینی
ببینید آقایان، در لسان روایات ما مسئله توفیق چنین معنا شده است. توفیق یعنی اینکه امور، موافق ارادهها و برنامههای شما پیش برود. این میشود توفیق. وقتی گفته میشود «خدا به کسی توفیق داد»، یعنی او حرکتی کرد و امور هماهنگ با ارادهاش پیش رفت.
لذا از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «خیرُ الاجتهادِ ما قارنَه التوفیق». بهترین تلاش، تلاشی است که با توفیق همراه باشد. یعنی اموری که به آن مربوطاند، با آن هماهنگ و موافق باشند. بهترین اجتهاد، اجتهادی است که همراه با توفیق باشد.
شما میخواهید مثلاً یک خدمتی را انجام دهید؛ زمینهها برایتان فراهم است، اسبابش مناسب است. این میشود «وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا»، یعنی زمینههای لازم برای تحقق آن کار آماده شدهاند. این توجه به نقش الهی در زندگی انسان است.
این نکته را در نظر بگیرید که میخواهد نقش خدا را حتی در زندگی شخصی افراد نشان دهد؛ تفاوتی است با نگاه فیلسوفانه، چراکه فیلسوفان معمولاً به کلیت امور نگاه میکنند. در حالی که تعبیر قرآن چنین نیست، بلکه میگوید: «من فرد فرد شما را دارم تدبیر میکنم؛ از روزی که شما را خلق کردم، استعداد خاصی به شما دادم؛ مال دادم، نعمت دادم.»
توحید را در معنایی عمیقتر نشان میدهد؛ یعنی شما در ریزترین مسائل زندگی، نقش خدا را ببینید. قرآن میفرماید: «من به او دادم»؛ و نگاه من به ایمان و کفرش نبوده که چه دارد. رحمانیت خداوند ایجاب میکند که استعدادها را متفاوت بیافریند تا این افراد بتوانند به یکدیگر کمک کنند و ترکیب اینها جامعه را به نحو شایستهای پیش ببرد.
«ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ »؛ البته، انسان در این مسیر طمع هم دارد. اجازه دهید نکتهای را اضافه کنم: انسان سیر نمیشود؛ نه به مال، نه به فرزند، نه به عبور از مراحل زندگی. همیشه طمع دارد که چیزی اضافه کند. این به خاطر میل سیریناپذیر انسان است.
شما اگر یک خانه داشته باشید، و نتوانید میل خود را مدیریت کنید، به قناعت نرسید، همان یک خانه را تبدیل میکنید به دو خانه، و بعد هم باز قانع نخواهید شد. اشتهای انسان گسترده است، هم در قدرت، هم در ثروت. قدرتطلبی و ثروتاندوزی حدّی ندارد مگر اینکه تربیت بشود.
امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «دو نفرند که سیر نمیشوند؛ طالب ثروت و طالب علم.» اگر واقعاً کسی طالب علم باشد، هیچگاه نمیگوید که بس است. تا حالا شنیدهاید که کسی از طالبان واقعی علم، بگوید: دیگر کافی است؟ طالب علم، اشتهایی پیدا میکند که مانند اژدهایی سیریناپذیر است.
در اینجا نیز آمده است: «ثُمَّ یَطمَعُ أَن أَزیدَ»، یعنی طمع دارد که این را زیادتر کند. کلمه «کلا» در اینجا به کار رفته است؛ یعنی «نه، اینطور نیست». وضعیت گذشته، چنین بوده. ما در سورههای پیشین هم بارها واژه «کلا» را دیدیم و توضیح دادیم که وقتی انتظاری دارید که برآورده نمیشود و خلاف آن اتفاق میافتد، از واژه «کلا» استفاده میشود.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بسیار تلاش میکرد تا برخی افراد را جذب کند، اما خداوند میفرماید: «نمیخواهم که اینقدر خودت را به زحمت بیندازی.» پیامبر دنبال آن بود که عناصر تأثیرگذار را راضی کند؛ ولی آنها زیر بار نمیرفتند. پیامبر زحمت زیادی میکشید، اما خداوند جریانهای ثروتمند و قدرتمندِ منحرف را در اولویت قرار نداد.
توجه داشته باشید که تلاش میشود، اما اگر امر دایر شود بین جذب ثروتمندان یا جذب علاقهمندانِ فاقد موقعیت اجتماعی، اسلام توصیهاش به گروه دوم است. کما اینکه در داستان عبدالله بن ام مکتوم ـ که پیرمردی کور و ژندهپوش بود ـ خداوند میفرماید: باید به او پرداخت. کسی که از دنیا بینیاز است، شاید تلاش شود که هدایت شود، اما اگر نشد، معنایش این نیست که ما شکست خوردهایم.
خداوند موسی را برای هدایت فرعون میفرستد، و میفرماید: «لَعَلَّهُ یَذَّکَّرُ أَو یَخشَى»؛ شاید پند بگیرد یا بترسد. حتی اگر اثری هم نداشته باشد، وظیفهای هست، اما اولویتی نیست.
معمولاً در کشورها هم همینطور است. مثلاً در کشورهای خودمان، در ایران، افراد روشنفکر، نخبه، صاحب ثروت و موقعیت اجتماعی، در عین حالی که ظرفیت زیادی دارند، اما گاهی روحیهشان اینگونه است که نمیخواهند در میدان باشند. میگویند: مردم باید وسط میدان باشند و کار را پیش ببرند.
اختلاف بنیاسرائیل با پیامبر اسلام از اینجا آغاز شد. آنها فکر میکردند که چون یک جریان دینی هستند، دیر یا زود پیامبر سراغ آنها خواهد آمد و کارها را به آنها خواهد سپرد. اما پیامبر به مدینه رفت و از کسانی که در میدان بودند، سپاهیان خود را انتخاب کرد. او از میان عموم مردم، شخصیتهایی توانمند ساخت و کارها را به آنها سپرد. همین باعث شد که فاصلهای میان پیامبر و جریان بنیاسرائیل ایجاد شود.
روشنفکران یا نخبگان جامعه، اگر مانع شوند یا انتظاراتی داشته باشند که به این معنا باشد که دیگران زحمت بکشند و آنها بر گرده مردم سوار شوند، از اولویت دعوت دینی خارج میشوند. معمولاً طبقه خواص جامعه چنین حالتی دارند.
و لذا در حالی که برای جذب آنها تلاش میشود، این به معنای انتظار برای آنها نیست. تلاش میشود، ولی منتظر آنها نمیمانند. روشنفکران جامعه باید بتوانند همراه با توده مردم حرکت کنند، نه اینکه بر دوش آنها سوار شوند.
نقش نخبگان، رهبری شایسته و توزیع استعدادها در جامعه از نگاه دینی
رهبران شایسته، رهبرانی هستند که در خط مقدم و جلوتر از مردم قرار دارند. آنها بیشتر از دیگران سختیها را تحمل میکنند و همواره در کنار مردماند. حضرت علی علیهالسلام، امام حسین علیهالسلام و سایر ائمه، نمونههایی از این رهبران هستند.
در تاریخ اسلام میبینیم که مردم کوفه، مردم عراق، ابتدا اعلام میکردند که ما رهبر پیشین را عزل کردهایم و حالا شهر را در اختیار گرفتهایم؛ حالا تو بیا و رهبری ما را بر عهده بگیر. این نگاه، نگاهی است که پیامبران و رهبران دینی هیچگاه نداشتند. آنها به دنبال نخبگانی نبودند که از توده مردم جدا باشند و از بالا نگاه کنند.
پیامبران و رهبران الهی همواره دست مردم را به گرمی میفشردند. آنها از روشنفکران و نخبگانی که خود را از مردم جدا میدانند و در انتظارند تا بر گرده مردم سوار شوند، فاصله میگرفتند. این یک سیر تاریخی است که در منش پیامبران و بهویژه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله دیدهایم. این نوع از نخبگی، مورد توجه دین نبوده است.
در نامه حضرت امیر به مالک اشتر هم آمده است که «این رعیت را دریاب» . خواص خیلی دیر با تو همراه میشوند و زود هم از تو برمیگردند. مراقب این گروه باش. این توده مردماند که سختیها را تحمل میکنند، با تو همراهی میکنند و در میانه میدان حاضر میشوند، وقتی میخواهی یک حرکت اجتماعی انجام دهی.
اما نخبگان و روشنفکران، مانند بسیاری از ما، در خانه مینشینند و راهپیماییها را فقط از تلویزیون تماشا میکنند. سختیها را مردم میکشند، آنها فقط نگاه میکنند. این روحیه خطرناکی است که آرامآرام در برخی افراد شکل میگیرد. پیامبر اسلام برای جذب این افراد زحمت زیادی میکشید، اما هیچگاه منتظر آنها نمیماند. جهت حرکت را از قبل تعیین میکرد.
پیش از دعوت اسلام، جامعه نیاز به مدیریت داشت. خداوند استعدادها را در جامعه توزیع میکند. این نکته مهمی است. استعدادها تقسیم شدهاند؛ یکی باید نابغه در تولید علم باشد، مثل ادیسون یا گراهام بل. یکی نابغه در قدرت و مدیریت باشد، مثل ناپلئون. جامعه باید مدیریت شود و این مدیریت، نیاز به تنوع استعداد دارد.
برآیند این تفاوتها، جامعه را به پیش میبرد؛ چه جامعهای که ایمان داشته باشد، مانند جامعه اسلامی ایران، و چه جامعهای که ایمان نداشته باشد. بعضی از آدمها در زندگی اجتماعی، نقش مرکب برای دیگران دارند؛ حتی اگر ایمان قوی نداشته باشند یا حتی مشرک باشند. جامعه باید با استعدادهای مختلف اداره شود و هر کس در جای خودش، در خدمت دیگران باشد.
در قرآن آمده است: «قل من حرّم زینة الله التی أخرج لعباده والطیبات من الرزق...» یعنی چه کسی نعمتهای پاک را بر مؤمنان حرام کرده است؟ سپس میفرماید: «قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا...» یعنی اینها برای مؤمنان در زندگی دنیاست.
یعنی چه؟ یعنی حتی اگر این استعدادها و نخبگان غیرمسلمان باشند، اصل آنها به خاطر مؤمنان است. یعنی منِ خدا این استعداد را به او دادهام تا در خدمت مؤمنان باشد. او تلاش کرده، اختراع کرده، اما در نهایت برای رفاه مؤمنان کار کرده، هرچند خودش نداند.
از نگاه خدای متعال، نعمتها برای مؤمنان خواسته شدهاند. اگر به کسی استعداد داده شده، هدفش این بوده که او به مؤمنان خدمت کند. اجازه ندهید این حرف بد برداشت شود، ولی مثل این میماند که گاوی برای شما شیر میدهد. گاو باید شیر بدهد. دانشمند منحرف هم باید خدمت کند. خودش نمیداند، ولی دارد خدمت میکند.
توزیع قدرت و استعداد در جامعه بر اساس نیازهای آن است، اما اصل آن خدمت به مؤمنان است. بعضیها میپرسند چرا خدا به آنها هم نعمت داده؟ چون اگرچه ایمان ندارند، اما ضرری هم به ما نمیزنند. این نعمتها به آنها داده شده نه چون مؤمناند، بلکه چون خدمتشان به مؤمنان میرسد.
امروز کامپیوتر اختراع شده، کسی آن را تولید کرده که ممکن است به اعتقادات شما ایمان نداشته باشد، اما شما الآن از آن استفاده میکنید یا نه؟ بله، استفاده میکنیم. اما خداوند همیشه میفرماید: این امکان سیطرهای که به آنها داده شده، به خاطر ضعف شما بوده است. اگر شما قوی و توانمند باشید، از این ظرفیتها بهدرستی استفاده خواهید کرد.
مثلاً امروز در ایران، در برخی رشتهها مثل موشکهای بازدارنده، انرژی هستهای، فناوری نانو، استعدادهایمان را رشد دادهایم. بسیاری از زمینههای آن را دیگران فراهم کردهاند، ولی ما باید قدردان باشیم و از این ظرفیتها استفاده کنیم.
خداوند میفرماید: اگر این فرصتها را ایجاد کردم، به صدقه سر مؤمنان بوده است. ارزش مال کیست؟ اگر بخواهیم ارزشگذاری کنیم، ارزش اصلی مال جامعه مؤمنان است. زینتهای الهی و طیبات رزق، برای مؤمنان است و این امکانات در خدمت ما هستند. ناخواسته زندگی ما را بهتر میکنند.
سیطرهای که الآن آنها دارند، نتیجه ضعف ماست، نه قدرت آنها. ببینید الآن در سوریه چه اتفاقی افتاده است. ساخت حکومتها و شیوه مدیریت ما، بر اساس ارزشهای برگرفته از تقوا نبوده است. کار به جایی رسیده که مثلاً یک حکومت، پنجاه سال بر مردم سلطه دارد. اگر از اول درست عمل کرده بودیم، میشد حکومت را بر اساس شایستگی و استعداد، دستبهدست کرد و این شورشها هم اتفاق نمیافتاد.
امروز میبینید که ترکیه، اسرائیل، آمریکا، هرکدام از یک طرف وارد ماجرا شدهاند. فردا معلوم نیست سرنوشت آن کشور چه خواهد شد. این ضعف از ما بوده است. اگر از ابتدا جامعهمان را درست ساخته بودیم، کار به اینجا نمیرسید. خداوند معیارها را قرار داده، ولی ما به آنها عمل نکردهایم. دست برتر آنها نتیجه ضعف ماست، نه قوت آنها.
خداوند میفرماید: از این به بعد، توسعه و امکانات را از ایشان میگیرم. چرا؟ چون در دشمنی با اسلام و قرآن لجاجت کردند. و وقتی لجاجت به اوج برسد، تنبیه الهی در قالب اثر وضعی رخ میدهد.
Top of Form
Bottom of Form