1403/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
پرهیز از منت گذاری و زیادهخواهی در مسیر بیدارگری/سوره مدثر (4 نزول) آیات 4-6 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره مدثر (4 نزول) آیات 4-6 /پرهیز از منت گذاری و زیادهخواهی در مسیر بیدارگری
در جلسهی گذشته، وارد تفسیر سورهی مدثر شدیم. توضیح دادیم که خدای متعال، دومین مأموریت پیامبر را، که از نظر جایگاه بسیار مهم بود، بر عهدهی ایشان گذاشت؛ مأموریتی با رویکرد بیدارگری و هشداردهی برای ورود به صحنهی اجتماع.
بیان کردیم که اگر جامعهای در غفلت بماند و بیدار نشود، تمامی استعدادها و ظرفیتهای آن ممکن است هدر رود. افراد یا گروههایی ممکن است ظرفیتهای بالقوهی خوبی داشته باشند، اما به دلیل غفلت، این ظرفیتها بالفعل نمیشوند و از بین میروند.
کار مصلحان و بیدارگران این است که این ظرفیتها را فعال و بیدار کنند. برای تحقق این بیداری، مؤثرترین عامل، هشدار است. البته هشدار باید از سوی کسی باشد که صلاحیت هشدار دادن داشته باشد؛ کسی که بتواند آینده را بهدرستی ببیند، و مهمتر از آن، آینده در اختیار و تحت ربوبیت او باشد. هیچکس جز پروردگار، هم آگاهی کامل از آینده ندارد و هم مالک حقیقی آن نیست.
بنابراین، تنها هشدارهایی مؤثر و بیدارکنندهاند که از جانب پروردگار صادر شده باشند. حتی اگر پیامبری چون رسول خدا (ص) هشدار میدهد، این هشدار باید مستند به امر الهی باشد تا کارآمدی و تأثیرگذاری لازم را داشته باشد.
بیداری پایدار و هوشیاری مستمر جامعه، در پرتو ربوبیت خداوند شکل میگیرد. البته ربوبیت خدا زمانی در جانها مؤثر خواهد بود که عظمت و کبریایی پروردگار نیز تبیین شده باشد؛ باید روشن شود که او مالک و مدبری بیهمتاست، و هیچکس در مقام مالکیت و تدبیر، با او قابل مقایسه نیست.
این نکات، در جلسهی پیشین مطرح شد.
اکنون، به ادامهی آیات میپردازیم. در بخشی از آیه، خداوند میفرماید: «وَثِيابَكَ فَطَهِّرْ».
در اینجا لازم است توضیح دهیم که دربارهی «لباس» در عربی، تعبیرات گوناگونی وجود دارد. «ثیاب» یکی از این تعبیرهاست که به پوششهایی گفته میشود که انسان بر تن میکند.
واژهی «صبح» را از این جهت «صبح» مینامند که به چیزی برای استفاده و بهرهبرداری آمادهشده، اطلاق میشود. مانند آنکه لباسی را آماده میکنیم تا آن را بپوشیم؛ یا عمامهای را برای قرار گرفتن بر سر آماده میکنیم. واژهی «صبح» به آمادگی برای مقصودی اشاره دارد.
واژهی «ثواب» نیز از همین ریشه است. چرا به پاداش «ثواب» گفته میشود؟ چون آنچه از یک عمل حاصل میشود، نوعی بازگشت یا نتیجهگیری از آن است. حتی اگر این پاداش بهصورت مادی یا ملموس نباشد، به هر حال یک مقصود و فایده در کار است. بنابراین، وقتی عملی انجام میدهیم و نتیجه یا پاداشی برای آن دریافت میکنیم، به آن «ثواب» میگویند.
لباس نیز همینگونه است؛ آن را میپوشیم تا یا از سرما و گرما محافظت شویم، یا به عنوان زینت و پوشش استفاده کنیم. پس لباس هم کاربرد و مقصودی دارد.
تفسیر آیه «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» و اهمیت پاکیزگی ظاهری و باطنی
در آیهی «وَثِيابَكَ فَطَهِّرْ»، واژهی «ثیابک» مفعول جمله است. وقتی مفعول بر فعل و فاعل مقدم میشود، دلالت بر اهتمام یا گاهی انحصار دارد.
نمونهی دیگر این قاعده، آیهی «وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ» است. همینطور در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» نیز مفعول بر فعل مقدم شده است، که در این مورد، دلالت بر انحصار دارد: یعنی فقط تو را میپرستیم. این نکتهی نحوی در موارد مختلف، یا بر انحصار تأکید دارد یا بر اهمیت و توجه خاص.
پیش از آنکه به توضیح این چند آیه بپردازم، نکتهای را عرض کنم:
دوستان عزیز! وقتی کسی وارد عرصهی هشداردهی و انذار میشود، طبیعتاً باید بداند که اینگونه اقدامات، معمولاً با نوعی احساس تنفر در مخاطب همراه است. حتی نصیحت، با وجود آنکه خیرخواهانه است، در بسیاری موارد موجب رنجش میشود. وقتی کسی را با نیت خالصانه نصیحت میکنید، در واقع مثل آینهای در برابر او قرار میگیرید و به او میگویید: این عیب را داری، این رفتار را کنار بگذار، یا این کار را نکن. مردم غالباً این نصیحتها را دخالت در امور شخصی خود تلقی میکنند.
حال اگر قرار باشد که شما فقط به نصیحت اکتفا نکنید و وارد حوزهی هشدار و بیدارگری اجتماعی شوید، طبیعی است که میزان این رنجش و تنفر بیشتر خواهد شد. هشدار دادن، ذاتاً میتواند فراریدهنده باشد.
از همین رو، خدای متعال در این سوره، برای آنکه مردم از پیامبر فراری نشوند ــ چون تنفر، به معنای واقعی کلمه، باعث دوری و گریز مردم میشود ــ مجموعهای از توصیهها را به پیامبرش ارائه میدهد؛ توصیههایی که هدف آنها، کاهش میزان فرار و نفرت مردم از پیامبر است.
در همین سوره میفرماید که مردم مانند گورخرهایی هستند که از شیر گریختهاند! این تصویر، نشاندهندهی واکنش تند مردم به هشدارهایی است که خوشایندشان نیست.
پس ما وظیفه داریم تلاش کنیم تا زمینههای تنفر و فرار مردم از یک مصلح هشداردهنده را به حداقل برسانیم. برای این منظور، مجموعهای از سفارشها از جانب خداوند متعال مطرح شده است.
یکی از آنها، جملهی«وَرَبَّکَ فَکَبِّر» است؛ یعنی: پروردگارت را بزرگ شمار. این جمله، به چند نکته اشاره دارد:
اولاً، باید برای مردم روشن شود که تو از جانب خودت سخن نمیگویی، بلکه پیامآور پروردگاری هستی که سخن او را به میان میآوری.
ثانیاً، ظاهر و هیئت بیرونی ما نیز باید اصلاح شود. یکی از جلوههای اصلاح ظاهری، مسئلهی لباس است. زیرا برای آنکه مخاطبان از هشداردهنده فراری نشوند، لازم است که ظاهر فرد، دلزننده و دافع نباشد.
لباس باید پاکیزه و مرتب باشد. لباس تمیز، در جذب مخاطب و کاهش نفرت مؤثر است. انسانی که قصد دارد نهی از منکر کند یا مردم را متوجه وظایفشان سازد، باید بکوشد تا ظاهرش بهگونهای نباشد که موجب بیزاری یا دوری مردم شود.
از همین رو در آیه آمده است: «وَثِیَابَکَ فَطَهِّر»؛ یعنی لباست باید عاری از لکه و آلودگی باشد. برای مثال، لباسهایی که بلند هستند و به زمین کشیده میشوند، دامنهشان در اثر تماس با خاک و آلودگی، ناپاک میگردد. ما که عبای بلند میپوشیم، ممکن است ناخودآگاه خاک زمین را با خود حمل کنیم.
در گذشته، لباسها بهقدری بلند بودند که دامن آنها با زمین تماس داشت و خاک و خاشاک را جذب میکرد. این موضوع در روایات ما نیز مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً دربارهی لباس یاران حضرت مهدی (عجلالله تعالی فرجه الشریف) نقل شده است که لباسهای آنان کوتاه خواهد بود؛ یعنی آنها را بالا میزنند و از کشیده شدن بر زمین جلوگیری میکنند.
در زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، اگرچه لباس کوتاه در نگاه عمومی، نشانهای از ریا یا خلاف عرف بهشمار میآمد، اما در روایات داریم که در عصر ظهور، سبک پوشش متحول میشود و مردم، لباسهای کوتاه و تمیز بر تن میکنند.
این نکته را از آن جهت عرض کردم که این ادب و فرهنگ ظاهری در لسان روایات ما آمده و شایسته است مورد توجه قرار گیرد. حتی عبای ما یا قبای ما نیز نباید بر زمین کشیده شود. شاید بگویید که عموم مردم امروزه لباسهایی میپوشند که شلوارشان یا سایر پوششهایشان با زمین تماس ندارد؛ اما در هر صورت، چه لباس عربی باشد و چه غیرعربی، اگر بهگونهای باشد که به زمین کشیده شود، این خلاف ادب ظاهری است.
در تفاسیر، تعبیرات دیگری نیز دربارهی آیهی «وَثِیَابَکَ فَطَهِّر» آمده است. برخی از مفسران، «ثیابک» را از معنای حقیقی به معنای مجازی بردهاند؛ به این معنا که منظور از «ثیاب» همسر انسان است. یعنی گفتهاند: همسرت را پاکیزه و پاکسیرت کن. اگر مشرکه است، سعی کن به اسلام دعوتش کنی؛ اخلاقش را اصلاح کن و اهدافش را متعالی گردان؛ زیرا مردم به خانواده و همسر یک دعوتگر نگاه میکنند.
در این برداشت، گفته میشود که اگر همسر پیامبر ویژگیهای مناسبی نداشته باشد، ممکن است موجب دافعه در مردم شود. پس لازم است که او را اصلاح و تطهیر کند.
این تفسیر، غالباً مستند به آیهای از سورهی بقره است که میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»؛ یعنی همسران شما پوششی برای شما هستند و شما نیز پوششی برای آنها.
اما باید توجه داشت که آن آیه، در مدینه نازل شده و آیهی مورد بحث ما، یعنی «وَثِیَابَکَ فَطَهِّر»، از آیات ابتدایی مکی است. بنابراین، به نظر میرسد که در فضای آغازین دعوت، این معنا کمی دور از ذهن باشد.
افزون بر این، ممکن است همسر انسان، همانند همسر حضرت نوح یا همسر حضرت لوط علیهماالسلام، اساساً اعتقادی به رسالت نداشته باشد. حتی دربارهی برخی از زنان پیامبر اکرم (ص)، در سورهی تحریم نکاتی آمده که میتواند نمونهای از همین وضعیت باشد.
پس، هرچند تفسیر «ثیابک» به همسر، معنا و جهت ناپسندی ندارد، ولی از آنجا که موارد نقض متعددی برای آن میتوان یافت، پذیرش آن مشکل خواهد بود.
عرضم به حضورتان که اگر استناد ما به آن «لباس» نباشد، برخی گفتهاند که اشاره آیه به جسم انسان است؛ پوششی برای روح او، پوششی برای جان. یعنی: بدنت را تمیز نگهدار. این هم معنایی است.
حال آیا واقعاً به بدن میتوان «لباسِ روح» گفت یا نه؟ یعنی آیا چنین استعمالی درست است یا نادرست؟ این نکتهای است که باید دربارهاش تأمل کرد.
و البته اینکه بدن انسان، یعنی همان ظاهر جسمانیاش، باید تمیز باشد، خود سخنی پذیرفتنی است. یعنی باید خلق و خوی خودت را—که نشانگر و نماد شخصیت تو هستند—پاکیزه نگهداری. بداخلاقی نکن، تندزبان نباش، عرضم به حضور شما، رفتارهایی که چهره واقعی تو را نشان میدهند، اگر ایرادی دارند، اصلاحشان کن. «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» شامل همه این نکات میتواند باشد.
خب، از منظر تفسیری، در عین حالی که همه این نکات سخنان درستی هستند، اما باید توجه داشت که در تفسیر، تا زمانی که نیازی به خروج از ظاهر الفاظ قرآن نباشد، نباید از معنای حقیقی به معنای مجازی رفت. همسر، معنایی مجازی است؛ بدن، معنایی مجازی است؛ خلقوخو هم همینطور.
رفتن به سمت این معانی مجازی، زمانی است که ما نتوانیم «لباس» را به معنای ظاهری آن در نظر بگیریم یا قرینهای بر خلاف آن موجود باشد. اما ظاهراً قرینهای برخلاف نیست. و از طرفی، این قرینه وجود دارد که انسان در کار تبلیغ و هشداردهی باید لباس مناسبی داشته باشد. این معنا وجاهت دارد، دلیل دارد و از نظر فصاحت و بلاغت نیز وجه صحت دارد.
بنابراین، نباید خیلی بر تغییر معنا اصرار کرد. بله، میتوان بین ظاهر و باطن جمع کرد؛ مثلاً گفت در آغاز تطهیر، لباس ظاهری مطرح است و اگر انسان بتواند لباسهای باطنی خود را نیز اصلاح کند، آن هم پسندیده است.
البته چون در ادامه آیات، توصیههای دیگری آمده، ظاهراً میشود آنها را جایگزین همان معانی مجازی کرد که عرض شد، مثلاً راجع به وصیت و... که البته بهزودی به آنها خواهیم پرداخت. بله، درست است؛ معنای صحیح این است که وجهی برای خروج از معنای ظاهری نداریم. امکان جمع هست، ولی در آنجا خودِ «احیا» بهاصطلاح، همان حیاتبخشی به انسان است.
حیاتبخشی در تعابیر قرآن، بهروشنی به معنای حیات معنوی آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ...»
البته این آیه هنوز نازل نشده. ما الآن در اولین مواجهه هستیم. اگر قرینهای باشد... لباس ظاهر و لباس باطن...
اما آیات بعدی که در ادامه عرض میکنم، ممکن است ما را از نیاز به رفتن به سمت معانی مجازی بینیاز کند. حالا با توضیحی که الآن خواهم داد.
بله، ما نمیتوانیم در تفسیر، از معنا خارج شویم، اما میتوانیم در تطبیق این معانی را اضافه کنیم. درست است. ولی بهاصطلاح وقتی داریم توضیح میدهیم، آیا پیامبر وقتی میفرمود: «لباسم را پاک کنم» یعنی چه؟ یعنی همسرم را؟ یعنی مثلاً اخلاقم را؟ آیا مردم آن زمان چنین چیزی را متوجه میشدند؟
باید قرینهای وجود داشته باشد. دقت در این موارد ضروری است. وقتی شما به سمت معنای مجازی میروید، باید دلیل داشته باشید. یعنی حمل بر معنای حقیقی دشوار باشد، تا بشود از آن عبور کرد.
اما کسی مانع نمیشود که بگویید: جمع میان معنای ظاهری و باطنی یا میان معنای حقیقی و مجازی ممکن است. مخالفتی ندارد. ولی معنای اصلی آیه، همان لباس ظاهری است، و همین هم ارزشی خاص دارد.
ما مبلّغان، ما هشداردهندگان، باید بهشدت مراقب لباسمان باشیم. فرض کنید کسی دو لنگه جوراب بپوشد: یکی قرمز، یکی سبز؛ بعد برود میان مردم و به آنها هشدار دهد. اگر ترکیب لباسش مناسب نباشد، طبیعی است که مخاطب تأثیر لازم را نمیگیرد. اینها نکاتی هستند که باید به آنها دقت کرد.
معنای هجرت از پلیدیها و ضرورت فاصلهگیری معنوی
«از پلیدیها دوری کن.» معنای آن را در ادامه توضیح خواهم داد. هجرت یعنی فاصله گرفتن، رها کردن و ترک کردن چیزی. این مفهوم را میتوانیم بهصورت خلاصه بررسی کنیم.
واژهی "رِجْز" چند معنا دارد. یکی از معانی آن «اضطراب» است؛ حالتی که انسان دچار تزلزل است، حرفهایش از استحکام لازم برخوردار نیست. مثلاً ممکن است سخن خوبی بگوید، اما آنچنان لرزان و نامطمئن که شنونده احساس کند خودِ گوینده هم به گفتههایش باور ندارد، یا آنقدر اعتماد به نفس ندارد که بر مخاطب اثرگذار باشد.
کسی که قرار است هشدار دهد، باید شخصیتی محکم و استوار داشته باشد؛ نه ترسخورده و مردد. اگر کسی بخواهد «نهی از منکر» کند، اما نتواند حتی در چشم مخاطب نگاه کند، چگونه تأثیرگذار خواهد بود؟ مثلاً بگوید: «خانم نکن... آقا غیبت نکن... آقا تهمت نزن...» ولی در بیان این سخنان، لرزش و تردید دیده شود؛ این دیگر بیدارگری همراه با استحکام نیست.
در آیهای خداوند به پیامبر خود توصیه میکند: «وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ»؛ یعنی از پلیدیها دوری کن.
"رِجْز" در معنای دیگرش به پلیدی، گناه، و هر چیزی که مردم از آن نفرت دارند یا از آن فاصله میگیرند نیز اطلاق میشود.
مثلاً کسی سیر یا پیاز خورده، یا مسواک نزده، و دهانش بوی ناخوشایندی میدهد. بعد با همان وضعیت میرود بین مردم و میخواهد آنها را هدایت کند. یا بدنش بوی آزاردهنده عرق میدهد و با همان ظاهر در جامعه ظاهر میشود. آیا چنین فردی میتواند بیدارگر باشد؟ مردم از چنین وضعیتی خوششان نمیآید.
یا اخلاق ناپسندی دارد؛ مثلاً بداخلاق است، عبوس است، مهربانی ندارد، بخشنده نیست. آیا چنین کسی میتواند در میان مردم تأثیرگذار باشد؟
مثال دیگری هم هست: فرض کنید کسی روحانی است، اما همسرش با پوشش نامناسب در خیابان ظاهر میشود. یا فرزندانش با رفتار و ظاهری ناپسند در جامعه دیده میشوند. حتی بدتر، فرزندش یا نزدیکانش درگیر فساد اقتصادی یا اخلاقیاند. آنگاه چگونه میتواند با این وضعیت، مردم را بیدار کند؟
از هرگونه پلیدی باید فاصله گرفت. «فَطَهِّر» را حتی میتوان به ظاهر هم تطبیق داد. یعنی ظاهر و رفتار ما هم باید از آلودگیها پاک باشد.
مقصود از هجرت چیست؟ گاهی ما زورمان به برخی اصلاحات نمیرسد. مثلاً نمیتوانم همسرم را اصلاح کنم، اما میتوانم از رفتار نادرستش فاصله بگیرم. یا فرزندم را نمیتوانم تغییر دهم، اما میتوانم اعلام کنم که با فساد اقتصادی یا اخلاقی او موافق نیستم.
اما وقتی گفته میشود «فَطَهِّر»، یعنی تو باید آن را پاک کنی. خب، ممکن است من توانایی این کار را نداشته باشم. آیا باید فدای همسر یا فرزندم شوم؟ اگر او مثل من نیست، من باید نابود شوم؟ قرآن به ما یادآوری میکند«فَخانَتاهُما»؛ همسر نوح و همسر لوط خیانت کردند. پیامبران الهی هم زورشان نرسید آنها را اصلاح کنند.
پس نباید بارِ مسئولیتی را بر دوش کسی گذاشت که توانش را ندارد. در مواجهه با فساد، اگر نمیتوانیم آن را اصلاح کنیم، میتوانیم فاصله بگیریم. میتوانیم اعلام برائت کنیم. این کار کمهزینه نیست، اما وظیفه ماست.
بنابراین، وقتی وارد فضای اجتماعی یا حتی فضای مجازی میشویم، باید با خودمان صادق باشیم: آیا توان اصلاح داریم؟ اگر نه، لااقل فاصله بگیریم. به عبارت دیگر، به مردم نشان دهیم که ما با این فساد همراه نیستیم.
در مناطق مختلف، از پاکستان گرفته تا آفریقا، سوریه، عراق و سایر جاها، در خانوادهها و عشیرهها، کسانی هستند که با شما نزدیکاند؛ برادر، بستگان، یا نزدیکان دیگر. من یادم هست پیش از انقلاب، یکی از مبارزان بسیار متدین، برادری کمونیست داشت؛ خودش بسیار اهل دیانت بود، ولی فرزندش کمونیست بود. من آن خانواده را میشناختم. حالا چه کار باید بکند؟ در اینجا هجرت لازم است.
هجرت یعنی اعلام موضع؛ یعنی مشخص باشد که تو کنار آنها نیستی. هر کسی تا حد توان خودش وظیفه دارد که موضعاش را روشن کند. این حرف ما شامل خود طلبهها هم هست، شامل هر کسی که هشدار میدهد، بیدارگری میکند. باید ببینیم چقدر میتوانیم مؤثر باشیم.
پیامبر خدا (ص) نتوانست عموی خودش را اصلاح کند؛ بعضی از همسرانش هم در برابر او بودند. نمیتوانست آنها را تغییر دهد، اما میتوانست فاصله بگیرد؛ یک فاصله معنوی و روشن که: «من مثل آنها نیستم، حتی اگر کنارشان زندگی میکنم.»
به نظر من، «هجرت» غیر از «اعراض» است. هجرت یعنی دلت جدا شود، وابستگی قلبیات قطع شود، علاقهات به آنها از بین برود. حتی اگر زبانت را نگه داری، درونت دیگر با آنها نیست.
گاهی اوقات کسانی به ما نزدیک میشوند، در حالیکه خودشان درگیر فساد اقتصادیاند؛ آدمهای اهل ربا در بازار، افرادی که با فساد مالی زندگی میکنند. وقتی آنها به ما میچسبند، به تبلیغ دینی لطمه میزنند. اینگونه نزدیکیها، خطرناک است.
پس هجرت معنایی وسیع و مفید دارد. از نظر مصداق، میتوانید انبوهی از رفتارها را نام ببرید که لازم است یک بیدارگر از آنها فاصله بگیرد. چرا؟ چون آن رفتارها نفرتانگیزند.
مثلاً همین اواخر، دیدیم یکی از بزرگان حوزه، وقتی متوجه شد که فرزندش مرتکب اشتباهی شده – مثلاً استفاده شخصی از اموال عمومی یا وابستگی به یک نهاد مذهبی – چقدر برایش مشکل ایجاد شد. یا مسئولی در دفترش اشتباه کرده بود. وقتی آن بزرگوار متوجه شد، فاصله گرفت و اعلام برائت کرد. این مهم است؛ نه اینکه خطا پیش نمیآید، بلکه مهم آن است که مرزها روشن باشد.
اگر این مرزبندی انجام نشود، زبان آن شخص دیگر زبان اخلاقیِ مؤثر نخواهد بود. هشدارهایش بیدارگر نخواهند بود، اثر نخواهند گذاشت.
پرهیز از منت گذاری و زیادهخواهی در مسیر بیدارگری
در ادامه، خداوند میفرماید: «وَلا تَمنُن تَستَکثِر»؛ منت مگذار.»
منظور از «منّت گذاشتن» در اینجا، سنگین کردن کار بر مردم نیست، بلکه به این معناست که انسان دیگر نمیتواند راه را ادامه دهد. یعنی از درون احساس سنگینی میکند، توقع پیدا میکند.
«وَلا تَمنُن تَستَکثِر» معنا و پیامی بسیار دقیق و لطیف دارد. گاهی انسان از مردمش انتظار دارد؛ مثلاً انتظار مزد دارد. توقع دارد که وقتی مردم را بیدار کرد، در نهایت خود او رهبرشان شود. یعنی هدف واقعیاش این نیست که مردم نجات پیدا کنند، بلکه خودش دیده شود، بالا برود.
این روحیه، قطعاً شکست میخورد. مردم تنها از کسی تأثیر میپذیرند که برای هدایتشان پاداشی نخواهد. به همین دلیل، پیامبران وقتی رسالت خود را بیان میکردند، در کنار آن میگفتند: «ما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر»؛ من در برابر هدایت شما، هیچ مزدی نمیخواهم.
در سوره قلم هم همین مسئله آمده است. گاهی مردم حرفی را نمیپذیرند، چون حس میکنند که طرف مقابل از آنها مزد میخواهد؛ همین حس، توفیق هدایت و بیدارگری را از گوینده میگیرد.
اگر کسی کار خودش را بزرگ ببیند، بهتدریج بر دیگران منت میگذارد. میگوید: «من شما را بیدار کردم، من شما را نجات دادم، من چنین کردم...» این «تستکثر» است؛ یعنی بزرگ شمردن عمل خود.
در نهایت، اگر کسی واقعاً بیدارگر باشد، باید مراقب باشد که احساس بزرگی نکند. هرچه کارش مهمتر باشد، باید در دلش کوچکتر ببیند. منت گذاشتن، حتی گاهی بر سر خدا هم میآید، وقتی انسان کار خیرش را بزرگ میبیند.
گاهی انسان در دلش میگوید: «خدایا، مگر من چه گناهی کردهام؟ خدایا، من بودم که این خدمت را کردم؛ من بودم که این مردم را هدایت کردم؛ من در این شهر زحمت کشیدم. این شهر چه شد؟ من برای این کشور جان کندم، پس نتیجه چه شد؟»
این همان منتگذاری است. حتی نسبت به خدا. وقتی کسی کار خودش را بزرگ میبیند، دچار غرور میشود، خواه در برابر مردم، خواه در برابر خدا. و این دقیقاً معنای «ولا تَمنُن تَستکثر» است.
اگر کارت را بزرگ ببینی، طبیعی است که منت خواهی گذاشت. و این منتگذاری از کجا ناشی میشود؟ از همین بزرگ پنداشتن کاری که کردهای. این نگاه، در ظاهر زیباست ولی در باطن، سمی است.
بعضی وقتها انسان کاری میکند، مثلاً مردم را بیدار میکند، اما نه برای خدا، بلکه برای اینکه چیزی گیرش بیاید؛ پاداشی، موقعیتی، قدردانیای. این میشود معامله. یک معامله با مردم. مثل اینکه بگویی: «من به تو کمک میکنم، تو هم جبران کن!» این دقیقاً همان روحیهی «استکثار» است.
یعنی: کاری نکن که از مردم چیزی طلب کنی؛ نه مزد، نه قدردانی، نه مقام، نه تشکر. اگر نیتت این باشد که چیزی بیشتر گیرت بیاید، بدانی که توفیقاتت قطع خواهد شد. «مَنّ» اگر به معنای قطع باشد، یعنی کسی که منت میگذارد، مسیرش قطع میشود. عندالله اینگونه است.
مثلاً کسی کتابی مینویسد برای مردم؛ اما در دلش این است که مردم باید قدر بدانند، باید تحسین کنند، باید بزرگش کنند. اگر هدفش همین است، باید بداند که آن کتاب ماندگار نخواهد شد؛ برکت از آن گرفته میشود، مسیرش قطع میشود.
نباید کارت را بزرگ بدانی؛ نباید بگویی: «من بودم که این کار را کردم؛ من ده جلد نوشتم، من فلان اثر را نوشتم...» همین روحیه باعث میشود زحمتهایی که میکشی، دوام و اثر نداشته باشد.
اگر کسی در جایگاه منذر و بیدارگر قرار گرفته، باید مراقب باشد. این جایگاه لوازمی دارد. اگر دچار رفتارهای نفرتزا بشود، خودش باعث میشود که کارش به بنبست برسد.
اگر هم «مَنّ» به معنای قطع باشد و «تستکثر» به معنای زیادهخواهی، یعنی تو کارت را بزرگ بدانی و در برابر آن توقعات زیادی داشته باشی، نتیجهاش چیست؟ کارت متوقف میشود، بیدارگریات بیاثر میشود، زبانت کاراییاش را از دست میدهد.
این «استکثار» را مثل بحث «روزه» باید بیشتر در آن تأمل کرد. میتوان برایش مصادیق زیادی پیدا کرد.
یکی از آنها این است که: میخواهی بیدارگری کنی، ولی در کنارش توقع داری که مردم فوراً واکنش مثبت نشان بدهند. این همان زیادهخواهی است. اینکه نتیجه را خیلی زود بخواهی، باعث شکست میشود.
یکی دیگر از مصادیقش، عجله است. اگر در این مسیر عجله داشته باشی، نتیجهاش همین میشود: کارت قطع میشود، اثربخشیات از بین میرود. باید مراقب این ریزهکاریها بود.
انشاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده پی خواهیم گرفت.