« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

مفهوم انذار و اهمیت هوشیاری در دعوت پیامبران/سوره مدثز (4 نزول) آیات 1-3 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره مدثز (4 نزول) آیات 1-3 /مفهوم انذار و اهمیت هوشیاری در دعوت پیامبران

 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «یا أیها المدثر...»

توفیقی است که ان‌شاءالله از امروز وارد تفسیر سوره‌ی مدثر می‌شویم؛ چهارمین سوره‌ای که بر پیامبر عزیز اسلام نازل شده است. در فهم آیات سوره‌ی مدثر، همچنان که انتظار می‌رود، میان مفسران اختلافاتی جزئی وجود دارد، اما هماهنگی کلی نیز میان دیدگاه‌ها دیده می‌شود. با اجازه‌ی شما، به اندازه‌ی لازم نظرات مفسران را عرض می‌کنم و آنچه را که به نظر درست‌تر می‌رسد، خدمتتان بیان خواهم کرد.

خطاب «یا أیها المدثر» و معنای آن

آیه‌ی ابتدایی سوره با تعبیر «یا أیها المدثر» آغاز می‌شود. «مدثر» یعنی کسی که خود را در پوششی پیچیده است.

در معنای «دثار» (پوشش یا لباسی که به خود پیچیده می‌شود) و این‌که پیامبر چه چیزی به خود بسته بود و چرا این خطاب صورت گرفته، مباحثی مطرح است که مشابه آن در ابتدای سوره‌ی مزمل هم آمده بود.

برخی گفته‌اند پیامبر، هنگامی که فشار مردم و تکذیب آنان را مشاهده کرد، خود را در عبایی پیچید. در برخی نقل‌ها آمده که ایشان در عبای خود فرو رفته بود که این خطاب به او نازل شد:

«یا أیها المدثر» یعنی ای کسی که در پوشش فرو رفته‌ای! برخی دیگر نیز گفته‌اند که این پوشش، کنایه از لباس رسالت است؛ یعنی ای کسی که لباس رسالت را بر تن کرده‌ای، آماده‌ی ابلاغ پیام خداوند باش.

زمخشری می‌گوید: «دثار» لباسی است که روی لباس دیگر پوشیده می‌شود؛ نه لباسی برای پوشاندن بدن، بلکه پوشش رسمی مثل عبا یا عمامه. اگر این تعبیر را بپذیریم، آن‌هایی که «دثار» را کنایه از لباس رسالت دانسته‌اند، سخنشان معنا و وضوح بیشتری می‌یابد.

خداوند در سوره‌ی مزمل، پیامبر را برای مأموریتی سنگین آماده می‌سازد؛ مأموریت هشدار دادن و انذار مردم. حال در سوره‌ی مدثر، با خطاب «یا أیها المدثر»، به پیامبری اشاره می‌شود که آماده‌ی این رسالت است و گویی لباس رسالت را بر تن دارد. یعنی پیامبر به مرحله‌ای رسیده که توان و آمادگی کامل برای انجام این مسئولیت بزرگ را دارد.

مطلب دیگری که در این رابطه گفته شده است: عرض بنده محضر شریف شما این است که در تفاسیر مختلف مانند منهج‌الصادقین، تفسیر شِهاب، کشاف زمخشری و دیگر تفاسیر، این معنا (که در بخش قبل اشاره شد) مورد تأیید قرار گرفته است، و چون این نکته در اکثر آن‌ها تکرار شده، دیگر نیازی به ذکر جداگانه‌ی همه‌ی آن‌ها نیست.

غالب مفسران، معنای دوم را (که «مدثر» کنایه از لباس رسالت باشد) پسندیده‌اند و بر آن تأکید کرده‌اند.

 

مفهوم انذار و اهمیت هوشیاری در دعوت پیامبران

آیه‌ی بعد می‌فرماید: «قُمْ فَأَنذِرْ» در این‌جا، «قُم» به‌معنای برخیز است، و امر به قیام داده شده است. در واقع، ترتیب جمله چنین است: برخیز، و حالا که برخاسته‌ای، هشدار بده. این آیه، پیامبر را به یک مسئولیت مهم سوق می‌دهد: مسئولیت انذار، یعنی هشدار دادن به دیگران.

اما انذار به چه معناست؟ وقتی از انذار صحبت می‌کنیم، در ترجمه‌ها چند معنا برای آن ذکر شده است: گاهی آن را به معنای «ترساندن» آورده‌اند؛ یعنی بترسان! گاهی به معنای هشدار مطلق، و گاهی هم به معنای «اعلان خطر» یا «بیدارباش» یا تعبیراتی مانند «توجه! توجه!»

در واقع، همه‌ی این معانی در یک جهت قرار دارند. به نظر می‌رسد که ترساندن، معنای لازمِ انذار است. و هشدار دادن، معنای اصلی آن. یعنی وقتی گفته می‌شود "انذار کن"، لازمه‌اش این است که مخاطب، از چیزی بترسد و نسبت به آن، آگاه و هوشیار شود. انذار، یعنی آگاه‌سازی انسان نسبت به خطری که در پیش روی اوست. وقتی گفته می‌شود: "فَأَنذِرْ" یعنی: برخیز، هشدار بده، اعلام خطر کن.

در واقع، این خطاب، تلاشی است برای آگاه کردن کسی که هنوز متوجه خطر نیست.همان‌گونه که در جاده‌ها علائم هشدار نصب می‌شود—مثل: پیچ خطرناک، شیب تند، خطر ریزش کوه—برای این نیست که راننده از حرکت باز بایستد، بلکه برای آن است که با هوشیاری حرکت کند. انذار نیز همین است: هوشیار کردن مردم نسبت به وقایع و خطراتی که ممکن است در پیش باشد.

در تفاسیر آمده است که ثمره‌ی انذار، ترساندن مخاطب از ارتکاب یا ادامه‌ی رفتاری است که خطرآفرین است.
حالا این سوال مطرح می‌شود که متعلَّقِ انذار چیست؟ یعنی پیامبران از چه چیزی هشدار می‌دهند؟

غالباً گفته شده که انذار نسبت به قیامت است، و البته همین‌طور هم هست؛ مهم‌ترین خطری که پیامبران نسبت به آن هشدار می‌دهند، خطرِ آینده و آخرت است. اما اگر کسی بخواهد دایره‌ی انذار را وسیع‌تر در نظر بگیرد، می‌تواند بگوید که: پیامبران نسبت به خطرهای دنیوی نیز هشدار می‌دادند؛ مثلاً:

         ناسپاسی نکنید؛ چون اگر ناسپاسی کنید، خداوند در برابر نعمت، با شما برخورد خواهد کرد.

         ستم نکنید؛ که در همین دنیا، نتیجه‌ی ستم دامن‌گیر شما خواهد شد.

         حقوق دیگران را نخورید؛ که این رفتار اثر وضعی خواهد داشت.

برای مثال، در سوره‌ی فجر آمده است که گاهی انسان دچار تنگی روزی می‌شود. چرا؟ چون رفتاری از او سر زده که نتیجه‌اش این تنگی روزی بوده است. گاهی انسان در زمین فساد می‌کند، و در فسادش زیاده‌روی می‌کند، و همین باعث هلاکت او می‌شود؛ و این هلاکت، مربوط به همین دنیا نیز هست.

پس انذار، تنها به آخرت محدود نیست، گرچه اصل و اساسش آخرت است. اما این، نفی نمی‌کند که هشدارهای پیامبران، شامل خطرهای دنیوی هم نباشد. مثلاً اگر کسی کفران نعمت کند، ممکن است در همین دنیا دچار تنبیه یا آثار وضعی آن شود.

ملا هویش در بیان‌المعانی—که اولین تفسیر معاصر به ترتیب نزول قرآن است—در تفسیر این آیه می‌گوید:
«فَأَنذِرْ قَومَکَ وَ حَذِّرهُم عَذابَ رَبِّهِم» یعنی: قوم خود را هشدار بده و آنان را از عذاب پروردگارشان بترسان.

البته با توجه به سیاق آیات و موقعیت اجتماعی پیامبر در میان قریش، ایشان در تفسیر خود نکاتی را به این قرائن نیز افزوده است. از جمله اینکه در ادامه می‌فرماید: "وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ" و مانند آن‌ها.

به نظر من خوب است که در این‌جا نکته‌ای مهم را نیز اضافه کنیم: جاهلیت، بر پایه‌ی غفلت مردم شکل می‌گیرد، قوام می‌یابد و ادامه پیدا می‌کند. اصلی‌ترین عامل دوام جاهلیت، غفلت است. جاهلیت یعنی رفتاری که از نادانی یا بی‌توجهی به علم و آگاهی ناشی می‌شود. و نتیجه‌ی آن چیست؟ نتیجه‌اش غفلت است.

در روایات ما نیز آمده است که:هر کس به دانسته‌های خود عمل کند، خداوند دانشی را که نمی‌داند، به او عطا می‌کند. یعنی عمل به علم، زمینه‌ساز رشد و گشایش‌های بعدی است.

عمده مشکلی که مردم با آن مواجه‌اند، غفلت از تبعات اعمالشان است. وقتی انسان غافل است، نه فقط از آینده بی‌خبر است، بلکه حتی به دانسته‌های فعلی‌اش نیز بی‌اعتنایی می‌کند. مثلاً می‌داند که باید به فقرا کمک کند، می‌داند که باید یار مظلومان باشد، اما این کار را انجام نمی‌دهد. چرا؟ چون از تبعات عمل نکردن به این دانسته‌ها غافل است.

جهالت یعنی چه؟ جهالت این نیست که انسان چیزی را نداند و انجام دهد؛ جهالت واقعی آن است که بداند و انجام ندهد. در تعبیر قرآن، جهل در برابر عقل قرار گرفته است.

در کتاب اول اصول کافی، بابی هست با عنوان عقل و جهل. در آن‌جا عقل به معنای نداشتن دانایی نیست، بلکه به این معناست که انسان دانسته‌هایش را نسنجد و بر اساس آن‌ها عمل نکند. کسی که می‌داند و مطابق دانایی‌اش عمل نمی‌کند، جاهل است. می‌داند که نباید نسبت به پدر و مادر بی‌ادب باشد، ولی بی‌ادبی می‌کند می‌داند باید نماز بخواند، ولی نمی‌خواند. یعنی دانسته‌هایش را نادیده می‌گیرد، و این می‌شود جهالت عملی.

کار بزرگ انبیا این است که انسان را از غفلت بیدار کنند؛ به او یادآوری کنند که تبعات عمل، چه در دنیا و چه در آخرت، دامنگیر او خواهد شد.

اگر انسان به تبعات رفتارش آگاه باشد، بسیاری از دانسته‌هایش را به کار می‌گیرد.و همین کافی است.

در روایات آمده که انسان‌ها در روز قیامت بر اساس عقلشان محاسبه می‌شوند.یعنی براساس آن دانایی‌هایی که داشته‌اند؛ و اینکه آیا این دانسته‌ها در دستگاه سنجش و زندگی‌شان مورد توجه بوده یا نه.

در قیامت، از انسان می‌پرسند: چقدر عقلت را به کار گرفتی؟ یعنی: دانسته‌هایت را چقدر مورد توجه قرار دادی؟ و چقدر مطابق آن‌ها رفتار کردی؟

پس می‌بینیم که: دستگاه جهالت، بر پایه‌ی غفلت است، و در مقابل، دستگاه هدایت، بر پایه‌ی هوشیاری است.

هرچه ذکر و یادآوری بیشتر شود، هوشیاری انسان نسبت به مسائل بیشتر می‌شود، و به تبع آن، اعمالش نیز تصحیح می‌گردد. به همین دلیل است که در نظام تربیتی اسلام، این‌قدر به ذکر توجه شده است.

انسان ذاکر، دانسته‌هایش را درست به‌کار می‌گیرد. این اصل و اساس مسئله‌ی انذار است. چرا اولین وظیفه‌ای که بعد از مسئله‌ی ربوبیت خداوند در قرآن آمده، انذار است؟ یعنی پس از آنکه پیغمبر معرفی می‌شود، اولین مأموریت او هشدار دادن است. چون اگر مردم هوشیار شوند، دانسته‌های فطری‌شان و عقل عملی‌شان را به کار می‌گیرند و در مسیر رشد پیش می‌روند. لازم نیست چیزهای زیادی به مردم یاد بدهیم؛ لازم است بیدارشان کنیم.

مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در توصیه‌های اخلاقی‌شان مکرراً می‌فرمودند: به دانسته‌هایتان عمل کنید.می‌گفتیم: «می‌خواهیم درهای معرفت به رویمان باز شود.» می‌فرمودند: عمل کن، خداوند درهای معرفت را به رویت خواهد گشود. پس مسئله‌ی انذار، مسأله‌ای اساسی است. دست‌کم نگیرید. همین‌که مردم، انسان‌های بیدار باشند، بسیاری از امورشان را خودشان اصلاح می‌کنند. چراغ باید روشن شود. وقتی چراغ هوشیاری درون انسان روشن شد، خودش می‌داند باید چه کند. مهم آن است که کلید روشن باشد، نور برسد. ذکر، نور است.

پیامبران آمده‌اند تا مردم را هوشیار کنند. پس نباید تصور کرد که انذار، فقط یک اعلان خطر مبهم است؛ بلکه یکی از اصلی‌ترین برنامه‌های پیامبران است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در قرآن چنین توصیف کرده‌اند: «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُنذِرِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ"تو هشدار دهنده‌ای، بر راهی راست. ما نیز باید مردم را هوشیار کنیم. اگر هوشیار شوند، خودشان راه می‌افتد.

این هم نکته‌ای است که در اینجا لازم بود درباره‌اش عرض کنم: اساس گفتمان اسلامی بر پایه‌ی هوشیارسازی و بیدارسازی است. هر جایی که اگر به نام دین، مردم یا دستگاه حاکم یا هیئت حاکمه یا هر نهاد دیگری—از جهالت مردم سود می‌برد، بدانید این حرکت ضد اسلامی است. هر جایی که بنا دارند مردم خاموش باشند، ندانند، بی‌اطلاع و غیربیدار بمانند، بیداری اسلامی را بخوابانند، این حرکت اسلامی نیست و در راستای حرکت انبیا قرار ندارد.

به نظر بنده، این مهم‌ترین شاخص برای تشخیص یک حرکت صحیح از یک حرکت ناصواب است. از همان ابتدا قرآن می‌فرماید انسان غافل، استعدادهایش شکوفا نمی‌شود؛ جامعه‌ی غافل نیز استعدادهایش شکوفا نمی‌شود. کمی تأمل کنید و این پدیده را تحمل کنید تا انگیزه‌تان برای هوشیارسازی جامعه افزایش یابد.

تکبیر پروردگار و ارتباط آن با انذار

درباره‌ی آیه‌ی «وَرَبَّکَ فَکَبِّر»، در تفاسیر به نظر می‌رسد که برداشت دقیقی صورت نگرفته است. دیشب توفیقی شد که بسیاری از تفاسیر را مرور کنم. اغلب تفاسیر از قول مجاهد بن جبر، از تابعین صدر اسلام، نقل کرده‌اند که وقتی پیامبر از بستر برخاست، گفت: «الله اکبر کبیراً»، و حضرت خدیجه نیز با شنیدن این سخن تکبیر گفت: «الله اکبر». او دانست که پیامبر به سوی وحی هدایت شده است.

در «منهج الصادقین» نیز همین معنا ذکر شده، همچنین در «تفسیر المعین» آمده است که: «کبریا را توصیف کن به عظمت و بزرگی». در تفسیر «زُحَلی» آمده: «تَکَبَّرْهُ فی عبادتک و کلامک و جمیع احوالک»، یعنی خدا را در همه‌ی عبادات و سخنان و حالاتت بزرگ بدار؛ زیرا او اکبر از آن است که شریکی داشته باشد. شرک و کفر، سبب خشم پروردگار است و توحید، اساس دعوت الهی است.

در تفسیر «معارج التفکر» که از تفاسیر به ترتیب نزول قرآن است و حسن میدانی زحمت آن را کشیده، آمده است که: «فَإِنَّهُ هُوَ الْأَکْبَر»، یعنی: «اوست بزرگ‌ترین»، و نیز آمده: «اکبر من کل کبیر»، او از هر بزرگی بزرگ‌تر است، از هر عظیمی عظیم‌تر است؛ چون او خالق همه‌چیز است، پس باید از همه چیز اکبر و اعظم باشد.

همچنین بزرگان دیگر از جمله علامه طباطبایی و زمخشری نیز همین تعبیر را دارند که تکبیر یعنی «الله اکبر». برخی حتی استفاده کرده‌اند که این آیه، اشاره‌ای لطیف دارد به اینکه نماز را با «الله اکبر» آغاز کن. این نشان می‌دهد که پیامبر در آغاز رسالت، مأمور به نماز بوده‌اند، نمازشان را با الله اکبر آغاز می‌کرده‌اند و این ذکر، زینت لبان‌شان بوده است.

در نتیجه، آنچه در معراج به پیامبر اکرم داده شد، به‌نظر می‌رسد تکمیل نماز از نظر رکعات و دفعات آن بوده است. حال باید دید چه نسبتی میان آیه‌ی دوم و آیه‌ی اول سوره وجود دارد؟ آیا می‌توان این برداشت‌ها را تأیید کرد؟ تقریباً همه‌ی مفسران این آیه را به گونه‌ای معنا کرده‌اند که در بالا عرض شد.

سؤال این‌جاست: آیا می‌توانیم بگوییم «رَبَّکَ أَکْبَرُ مِنَ الْکُفَّار»؟ این‌جا از شما دوستان می‌خواهم تأمل بیشتری داشته باشید. بله، فرمایش آن استاد محترم درست بود: اینکه عظمت کفار نباید انسان را بگیرد، یک معنای ضمنی و لازمه‌ای است که از آیه می‌توان برداشت کرد.

اما نکته‌ی مهم اینجاست که در همه‌ی این تفاسیر، واژه‌ی «رَبّ» را تبدیل به «الله» کرده‌اند. سؤال این است که این تغییر از کجا آمده؟ قرآن فرموده: «وَرَبَّکَ فَکَبِّر»، اما مفسران گفته‌اند: «قُلِ اللهُ أَکْبَر». و از همین‌جا نتیجه گرفته‌اند که نماز را با «الله اکبر» آغاز کن. در حالی‌که هنوز نام «الله» در این آیات مطرح نشده است. خداوند می‌توانست بفرماید: «الله اکبر»، اما فرموده: «ربک فکبر».

ما در آغاز رسالت، شاهد تمرکز قرآن بر توضیح ربوبیت هستیم. «رَبّ» یعنی چه؟ یعنی مالک، مدبر، کسی که صاحب ماست و امور ما را تدبیر می‌کند. این با اسم «الله» فرق دارد. «الله» اسمی است جامع که همه‌ی کمالات و صفات الهی را در خود دارد. وقتی بخواهیم به ذات اقدس الهی به‌طور جامع اشاره کنیم، از واژه‌ی «الله» استفاده می‌کنیم.

در آغاز سوره‌ها، خطاب الهی بیشتر با واژه‌ی «ربّ» است، چون اولین چیزی که باید اتفاق بیفتد، پذیرش ربوبیت است؛ یعنی باور به اینکه ما صاحب داریم و صاحب‌مان امور ما را تدبیر می‌کند. وقتی خود خداوند فرموده «ربک»، ما نباید آن را تبدیل به «الله» کنیم.

مسئله‌ی مهم این است که در تفاسیر، «ربّ» تبدیل به «الله» شده و بر همین اساس نتیجه گرفته‌اند که آغاز نماز با «الله اکبر» است. گفته‌اند پیامبر فرمودند: «الله اکبر»، خدیجه گفت: «الله اکبر»، و این آغاز نماز شد. اما باید دقت کرد که در آن مقطع، هنوز نام «الله» در محور نبوده و هنوز از نماز هم به‌صورت کامل سخنی به میان نیامده است.

اینجاست که تفسیر ممکن است لغزنده شود. اگر بگوییم «الله اکبر» یک مصداق است، ایرادی ندارد؛ اما نباید آن را به عنوان معنای اصلی آیه تحمیل کرد. در سوره‌ی علق، «ربّ» تعریف می‌شود. ربّ کیست؟ خالق هستی، خالق انسان از نطفه، کسی که قلم را به انسان داده، کسی که بازگشت انسان به سوی اوست. در سوره‌ی قلم، ربّ کسی است که متقین را به بهشت می‌برد و ستمگران را مجازات می‌کند.

در واقع تمرکز قرآن در آغاز رسالت، بر تبیین ویژگی‌ها و نقش‌های ربوبی است. چون مشرکان ربوبیت خداوند را نمی‌پذیرفتند و برای خود اربابانی در عرض خدا قائل بودند. بنابراین، قرآن در آغاز بیشتر از واژه‌ی «ربّ» استفاده می‌کند تا ابتدا این مفهوم بنیادین در دل‌ها تثبیت شود.

بحث ربوبیت یعنی باور به اینکه تنها کسی که مالک مستقل تدبیر عالم است، خداوند متعال است. از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل شده است که فرمودند: «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیَّةِ»؛ ما را از مقام ربوبیت پایین بیاورید. یعنی نباید احدی غیر از خداوند را رب دانست.

در آیه‌ی «وَرَبَّکَ فَکَبِّر»، سخن از «ربّ» است، نه از «الله». چرا؟ چون مشرکان با اسم «الله» مشکل نداشتند، بلکه اختلاف آنان در پذیرش ربوبیت الهی بود. آن‌ها نیز «الله» را می‌پذیرفتند، اما در کنار آن، ارباب متفرقون برای خود قائل بودند. پس وقتی خداوند می‌فرماید: «وَرَبَّکَ فَکَبِّر»، یعنی باید پروردگارت را بزرگ بشماری، نه اینکه صرفاً بگویی «الله اکبر». تکبیر نسبت به رب است؛ چرا که پیامبر در مقام انذار، هشداردهنده‌ای از جانب پروردگار است.

این واوِ عطف در «فَأَنذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّر» به چه معناست؟ یعنی هشدار بده و در کنار آن، پروردگارت را بزرگ بدار. این نکته بسیار مهم است: چرا در کنار انذار، موضوع «تکبیر رب» مطرح می‌شود؟ چون پیامبر در حال هشدار نسبت به آینده و عواقب اعمال است، اما این هشدار از طرف خودش نیست؛ بلکه از جانب پروردگاری است که خالق، مدبر و صاحب هستی است. عظمت و کبریایی گوینده هشدار، در تأثیر هشدار بسیار مهم است.

وقتی کسی از آینده سخن می‌گوید، اگر فردی عادی باشد، هشدارش تأثیر چندانی ندارد؛ اما اگر فردی بزرگ، چون امام معصوم یا ولی خدا هشدار دهد، یا مثلاً حضرت بقیة‌الله الاعظم بفرماید که اگر چنین کنید، چنین خواهد شد، این هشدار تأثیر عمیق‌تری دارد.

پس وقتی پیامبر از طرف پروردگار هشدار می‌دهد، باید پروردگار را نیز با عظمت و کبریایی یاد کند. این تأثیر هشدار را دوچندان می‌کند. همان‌طور که صدای زنگ هشدار، اگر ضعیف باشد، کسی را بیدار نمی‌کند؛ اما اگر صدایی قوی و رسا باشد، انسان را از خواب بیدار می‌کند. بنابراین، «وَرَبَّکَ فَکَبِّر» در مقام انذار، باعث افزایش بیداری و هوشیاری مردم می‌شود.

 

logo