1403/09/07
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی سوره مدثر و مسائل مربوط به نزول سورهها/سوره مدثر (4 نزول) مقدمات /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی /سوره مدثر (4 نزول) مقدمات /بررسی سوره مدثر و مسائل مربوط به نزول سورهها
بررسی سوره مدثر و مسائل مربوط به نزول سورهها
بسم الله الرحمن الرحیم..
الحمدلله توفیق پیدا کردیم بعد از مقدماتی که عرض شد، سه سوره را بر اساس ترتیب نزولش بررسی کنیم. سوره علق و سوره قلم و سوره مزمل و از امروز انشاءالله بحث سوره مدثر را محضرتان مشرف خواهیم کرد. در سوره مدثر، مثل سوره مزمل و سوره قلم، اختلاف در ترتیب نزولش وجود دارد. زمان نزولش اینگونه بوده که اینها عمدتاً دلیلهای مختلفی دارند. در این چند سوره اول دوره فطرت وحی است و رابطهای که بین سوره مزمل و سوره مدثر وجود دارد، به ویژه آغاز رسالت پیغمبر، باعث اختلافاتی شده است. برخی روایات معتقدند که آغاز رسالت پیغمبر از سوره مدثر بوده است.
این موارد باعث شده که اختلافات زیادی در باب تفسیر سوره مدثر و نزول آن پیش بیاید. تقریباً همه در مکی بودن سوره اتفاقنظر دارند. اما در مورد این که آیا این اولین سوره است که نازل شده یا سومین یا چهارمین سوره است، یا اینکه بعد از فطرت وحی نازل شده، یا اینکه به سه سوره قبل متصل است، اینها اختلافاتی است که در باب سوره مدثر وجود دارد. انشاءالله توضیحات بیشتری خواهیم داد و مقدمات سوره را به عرض شما خواهیم رساند و انشاءالله آماده خواهیم شد وارد اصل تفسیر سوره.
مستحضر هستید که نامگذاری سورهها بر اساس مناسبتهاست. یعنی اینطور نیست که اسمها توقیفی بوده و از طرف خدا تعیین شده باشد. شکل نامگذاری معمولاً بر اساس آیات ابتدایی سوره است. مثلاً سوره ماعون را به این دلیل میگویند "ارایته" چون اولین آیهاش "أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ" است. سوره ص است چون اولین آیهاش همینطور است. در تفسیرهای گذشته، بیشتر در این زمینه نوشته میشد. بنابراین در صدر اسلام اسمهای مختلفی به سورهها داده شده بود، اما از یک زمانی به بعد همه توافق کردند که اسمگذاریها دیگر تغییر نکند.
مثلاً سوره حمد، تا ۱۹ اسم برایش گفته شده بود. بعضی از سورهها هم فقط یک اسم دارند. سوره مدثر به نام مدثر خوانده میشود. یا مثلاً در برخی منابع گفته شده "یا ایها المدثر". محور اصلی نامگذاری سوره، کلمه "مدثر" است. نام دیگری که برای سوره اطلاق نشده، با توجه به این است که آغاز سوره با این کلمه شروع میشود.
حال آیا این بحث علوم قرآنی است. آیا اینها توقیفی هستند؟ استاد ما حضرت آیتالله معرفت فرمودند که در تمهید هم هست، نامگذاریها توقیفی است. یعنی اینکه مثلاً متوقف بر این اسامی است. من به نظرم اینطور به نظر میرسد که توقیفی نیست، بلکه توافقی است. یعنی توافق شده که نامگذاریها از زمان صدر اسلام دیگر تغییر نکند و مسلمین بر این اساس توافق کردهاند. افراد مختلف برای سورهها نامهای متعددی به کار میبردند.
در حال حاضر، همین وضعیت ادامه دارد. مثلاً سوره اسرا و سوره بنیاسرائیل، این وضعیت دارد. از یک زمانی به بعد، تحول در لفظ قرآن متوقف شد. اختلافاتی که در رسمالخط قرآن وجود داشت، دیگر اصلاح نمیشد. حضرت علی علیهالسلام نیز به عنوان پشتوانه چنین توقفی شناخته میشود. "لَا یُحَوَّلُ" از این روز به بعد، دیگر کسی تحولی در مصحف ایجاد نخواهد کرد. چنین روایاتی نیز از حضرت در بین شیعه و اهلسنت نقل شده است.
تناقضاتی نیز در مواردی وجود دارد. مثلاً در یک جا کرسی همزه دندانهدار شده و در جای دیگر کرسی همزه با الف نوشته شده است. هر دو نسخه در قرآن موجود است، اما تصمیم بر این شده که تغییرات در مصحف صورت نگیرد. زیرا اشتباه بزرگی در صدر اسلام اتفاق افتاد که آنجا اسناد گذشته قرآن به هم خورد. معروف است که عثمان مصاحف مختلف را سوزاند تا وحدت مصحف حفظ شود.
این توضیحاتی بود که درباره تغییرات در قرآن و اسناد آن آمده است و برخی از اهل سنت در دفاع از این اقدام به توضیحاتی پرداختهاند.
مشکلات اسناد تاریخی و قرآنی در تحقیقات اسلامی
سنیها برای اینکه اهل سنت بخواهند توضیح یا توجیهی ارائه دهند، به اصطلاح مخرق را رو کردند تعابیر مختلفی هم در دفاع از ایشان وجود دارد. یکی از مشکلاتی که ما با برخی از فرق اسلامی داریم، این است که اسناد گذشته را نابود میکنند و بناهای گذشته را از بین میبرند. نمیدانم که چه ضرری از این کار به اصطلاح به پیشینه اسلام میزنند، پیشینهای که بسیار مهم است. ما دنبال این هستیم که فرض بفرمایید در کوه آرارات نشانههای کشتی نوح اینجاست. بنابراین بر اساس همین شروع میکنیم به تحلیل ماجرای حضرت نوح. اگر درست باشد یا مثلاً در مسجد کوفه جایی را آماده کردهاند و میگویند این محل کشتی نوح بوده است.
به این معنا که جایی که نابود شده است از نظر باستانشناسی، آنجا محل بود که حضرت نوح رسالتش را در عراق آغاز کرده است. فاصله بین آرارات اگر درست باشد و کوفه را حساب کنیم و بر اساس آن محاسبات مردمشناسی و جغرافیایی صورت دهیم، اسناد را نباید از بین ببریم. الان هم شرقشناسان وقتی میخواهند ما را اذیت کنند، میگویند سندتان از قرآن نیست و بعد چون میگویند سند ندارید، شروع میکنند به شبههافکنی.
کسی که بحثهای شرقشناسان را خوانده باشد، میداند که نداشتن اسناد قابل عرضه چقدر لطمه به تحقیقات اسلامی زده است. دوستانی هم اشتباه میکنند، حتی در قرائات و سایر مسائل نیز به طور ناخودآگاه میتواند لطمه بزند. طوری که در مباحث علوم قرآنی مطرح میشود که اینها سینه به سینه به ما رسیده هم به اصطلاح مورد خدشه قرار میگیرند. این امر خیلی خطرناک است.
باید بسیار محتاط باشیم نسبت به این اقدامات که میتواند اعتبار اسناد و تاریخ ما را تزلزل کند. مقداری از اسناد و تاریخ که میتوانیم از آنها دفاع کنیم، باید به آسانی از دست ندهیم. مثلاً مشهور است که بعضی قرائتها گم شدهاند. قرائتهایی که در دوره پیغمبر وجود داشته و امروز از دست رفته است. این که متنی باقی نمانده و قرائتش هنوز موجود باشد، خیلی سوالبرانگیز است. باید بسیار محتاط بود و اگر سندی وجود ندارد، نباید بیجهت سعی کنیم آن را اثبات کنیم یا تأییدش کنیم. محقق باید توجه داشته باشد که تا زمانی که اطمینان کامل ندارد، نباید اسناد موجود را به هم بریزد. این یک اصل حاکم در ذهنیت پژوهشگران است که باید رعایت شود.
مطلب دومی که میخواهم عرض کنم، همینطور که ذکر شد، مربوط به وضعیت خود سوره است. بعضیها گفتهاند آیه ۳۱ سوره « وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ » استثنائی است و در مدینه نازل شده است. این حرف توسط ابن عاشور نیز بیان شده است، اما هیچ سندی ندارد. حتی به کسی نسبت داده شده به نام نقیب، که بررسی کردم در کتابش چنین حرفی وجود ندارد. خیلی روشن است که این آیه نمیتواند مربوط به دوره مدینه باشد.
باز اینجا یه فکری در ذهن برخی وجود دارد که هرچه طول آیات بزرگتر میشود، این آیات به سمت مدینه میروند.. برخی از شرقشناسان این موضوع را مطرح کردهاند که آیات طولانی به تدریج بیشتر به مدینه ربط پیدا میکنند. این صحبتها از شروع به اصطلاح وایل، گریمر و نولتکه شروع شده و هنوز هم مطرح میشوند. آنها ادعا میکنند که پیغمبر یک کاهن بوده و جملات کوچک آهنگین میگفته است. سپس، به مرور، این آیات طولانیتر شدهاند. آقای بازرگان هم همین مبنا را گرفت و بر اساس طول آیات گفته که مثلاً اگر این آیه کوتاه است، مال سال اول است، و اگر کمی بیشتر طولانی است، برای سالهای بعدی است. این باعث شد که قرآن را به هم ریختند.
توجه بفرمایید، ما نباید در دام برخی از این شرقشناسان که سخنان بیپایهای دارند قرار بگیریم. قبول دارم که برخی از آیات کوتاه و هماهنگ هستند، اما باید بدانیم که این نوع آیات نمیتواند به تنهایی دلیلی برای تعیین مکه یا مدینه بودن سورهها باشد. در اینگونه سورهها، نباید برای ما دلیلی وجود داشته باشد که بخواهیم معیار برای قرآن تعیین کنیم. باید به مضمون این آیات هم توجه کرد. به عنوان مثال، آیه ۳۱ سوره، «وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَاهُمْ إِلَّا فِتْنَةً» مضمون کاملاً پیوستهای دارد که با مطلب گذشته در ارتباط است.
اینگونه ذهنیتها که برای مخاطبین درست میکنند و نگرانشان میکنند، نباید در کار ما قرار بگیرند. بنابراین، آیه استثنائی وجود ندارد. بخشی دیگر از این بحث این است که آیا هفت آیه اول سوره مدثر ابتدا نازل شدهاند و آیات بعدی با فاصله نازل شدهاند. چنانکه از ظاهر عبارات علامه هم برداشت میشود. به نظر من، نباید ما نگران این مسئله باشیم. اینطور نیست که علامه بر اساس این که مسئله نزول سوره مدثر حل نشده باشد، گفتهاند که هفت آیه اول در ابتدا نازل شدهاند و آیات بعدی مربوط به دورههای آینده هستند.
در حالی که اصلاً اینگونه نیست. وقتی سوره مدثر را نگاه میکنید، میبینید که ادبیاتش همانند سوره مزمل است، که در آن به پیغمبر گفته میشود که کار اینها را به من بسپار. در ادامه، به وحی اشاره میشود و این به وضوح نشان میدهد که این سوره به مسئلهای مربوط است که این افراد در برابر پیغمبر گرفتند و در ابتدای سوره به آن اشاره شده است. کاملاً پیوسته است و با محتوای سوره همخوانی دارد.
اصل مسئله در اینجا این است که ما هنوز نتوانستهایم مسئله فطرت وحی را حل کنیم. به همین دلیل، مفسرین احتمالات مختلفی را بیان کردهاند. برخی روایات هم وجود دارد، اما باید بگوییم که این روایات خیلی معتبر نیستند و توضیح روشنی در مورد آنها وجود ندارد. به همین دلیل، بسیاری از مطالب به اشتباه تفسیر شدهاند.
در مورد سخن ابن عاشور هم که میخواهم توضیح دهم، باید گفت که سنیها تقریباً همه این صحبتها را مطرح کردهاند. دیشب که مطالعه میکردم، دیدم که ایشان حدیثی از عایشه و حدیثی از جابر بن عبدالله نقل کردهاند که به گونهای ذهنشان را درگیر کردهاند و سعی کردهاند مسئله را حل کنند. اولاً، عایشه در آن زمان هنوز متولد نشده بود، یا اگر هم متولد شده بود، بسیار کم سن بود. او در انتهای مکه یا اوایل مدینه با پیامبر بوده است. بنابراین گزارشهایی که از ایشان در مورد حالات پیغمبر وجود دارد، نمیتواند مانند گزارشهای کارشناسانه باشد. به عنوان مثال، ابن عباس به عنوان کارشناس گزارشهایی از سبب نزولها میدهد.
تجربه شخصی پیامبر و مسائل مرتبط با تفسیر وحی
ما در اینگونه مسائل باید احتیاط کنیم. مثلاً فرض کنید گفته شود که پیغمبر از غار که پایین آمد، گفت دثرونی دثرونی بعد سوره مدثر نازل شد. این تعابیر مال کسانی که است که گزارش را می بینند چون آنها گرفتارند و میخواهند این ها را که از امثال عایشه گرفتند را توجیه کنند . جابر ابن عبدلله می گوید وقتی پیغمبر شنید که به او خطاب شد "یا رسول الله"، لرزید و گفت "دثرونی، دثرونی". و این آغاز رسالت بود.
این اناجیل آنچه در اناجیل آمده است، در حقیقت توسط کسانی نوشته شد که از حضرت عیسی دور بودند. نزدیکترین افراد به حضرت عیسی در نوشتن اناجیل، کسانی بودند که حدود ۳۰ تا ۷۰ سال بعد از ایشان این کار را انجام دادند. مابقی اناجیل نیز با فاصله زیادی نوشته شدند.
ثانیاً، مشکلی که در این زمینه وجود دارد، غلطهای علمی است که در اناجیل و تفسیرهای مسیحی وجود دارد. این غلطها باعث شد که اروپا به مدت طولانی درگیر دادگاههای تفتیش عقاید و حکمهای ارتداد شود. این مسائل به شدت وحشیانه بودند و به کشته شدن افراد منجر میشدند. این وضعیت باعث شد که فیلسوفان دین شروع به حل مسائل و اشتباهات علمی کنند.
چطور این مسائل حل شد؟ همانطور که آقای محمودی گفتهاند، این به تجربه شخصی برمیگردد. فیلسوفانی که پیغمبر را ندیدهاند، اما الهاماتی از عیسی گرفتهاند، تجربهای که از عیسی آموختهاند را در حد درک خود و سطح فهمشان به ما عرضه کردند. لذا در تحلیلهایشان، عیسی اشتباه نکرد، بلکه فکر متی، یوحنا، لوقا و دیگران اشتباه کردهاند.
فیلسوفان اروپایی در حوزه اناجیل و کلام مقدس تلاش کردند تا این اشتباهات را اصلاح کنند. این بازسازی هنوز ادامه دارد و امروز روشنفکران نیز تلاش میکنند که همان مسیر را دنبال کنند. مسئله اصلی آنها این است که پیغمبر تجربهای شخصی دارد. این آغاز بحث هرمونوتیک در قرآن است. بر اساس این نگاه، ما میتوانیم بگوییم که در قرآن نیز غلطهای علمی وجود دارد. این غلطها ممکن است نتیجه فرهنگ و دریافتهای خود پیامبر باشد که در حد فهم آن زمان بوده است. در دوره پیامبر اینها غلط نبود.
تحلیل تجربه شخصی و وحی در قرآن و مشکلات تفسیری
خداوند فرموده اند خورشید از مشرق آمد، خورشید از مغرب غروب کرد، خورشید در آب رفت. اینها که اینطوری نیست. این گردش زمین است که ما اینطور میبینیم، خورشید سر جایش است. بر اساس چنین تحلیلهایی، آمدند گفتند که این غلطها، غلطهای یعنی فهم عرفی پیغمبر است. و پیامبر تجربه شخصی خود را به ما می گوید اگر اشتباهی صورت گرفته، اشتباه ناشی از فرهنگ است.لذا افرادی میگویند زبان تحت تأثیر فرهنگ است. فرهنگی که بر جامعه حاکم میشود، فرهنگ ما، تجربهای که از عاداتمان، سنتهایمان، بینشهایمان و عقایدمان داریم، این فرهنگ روی زبان ما تأثیر میگذارد. اینها میگویند که تجربه شخصی داشته که می تواند غلط باشد. میتوانند این تجربه را به دلایلی، بهواسطه تأثیر فرهنگ شخصی در فضای فرهنگی فرد، به گونهای تلقی کنند که آن تلقی غلط است. لذا اگر غلطی که در قرآن مشاهده میکنید، این غلط ناشی از تجربه شخصی بیان کننده است. خود مطلب حق بوده، لذا می گوید من یک گوهر دین درست میکنم یک صدف دین. صدفها ممکن است غلط باشند، ولی گوهرهای دین مثل عدالت، محبت، در آن درست است. این در تحلیل پیغمبرانه، تجربه پیغمبرانه و مدلهایش در جامعه این دستوراتی است که میبینید، مطابق با فرهنگ آن زمان و تجربه است.
اصولاً مشکل عمده اینها این است که اصل وحی را یک تجربه شخصی میدانند. نمیشود حقیقت را آنچنان که هست به دیگران منتقل کرد. شنیدید که میگویند دین چیزی است، معرفت دینی چیز دیگری است، این برای علوم اصولی است. اما در باب علوم حضوری، درست نیست. صورت شیء پیش شما حاضر نمیشود، خودش حاضر میشود. وحی علم حضوری است، یعنی القایی است در جان. اصلا تجربه شخصی به این معنا ندارد.
وحی یک دریافت حقیقی است، القای حقیقی است در جان افراد. و این به اصطلاح با همه بند و بیلهایش، با همه الفاظش، در اختیار پیغمبر است. در ذهن آدم این حرفها میرود که مثلاً پیغمبر را با متی، لوقا، یوحنا اینها یکی میدانند. این اشکالی ندارد، اما آن چیزی که ما را نجات میدهد، ، آثارش است. میگویند ببینید این الفاظ و عبارات میتوانند مثلش را بیاورید برای اینکه این شبهه ها کنار برود. تنها راه این است که از طریق آثار بفهمیم.
اثر تجربه این است که شما میتوانید تجربه دومی داشته باشید. اثر تجربه این است که من در حد فرهنگ خودم مطلب را فهمیدم و گفتم. .خطا و تناقض در آن بروز کرد. قرآن برای اینکه این مشکل را حل کند، یک جا گفته: قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِي يَعلَمُ ٱلسِّرَّ فِي ٱلسَّمَوَتِ وَٱلأَرضِ ، که اسرار آسمانها و زمین است. چون اسرار آسمانها و زمین است، کسی نمیتواندمثلش را بیاورد. دانشی در اینجا داشته باشد که زمان پیغمبر، نه فقط برای پیغمبر، بلکه در فرهنگ عمومی جهان علم جهان این اسرار وجود نداشت.
پیامبر نه شاعر بوده نه خوانا بود نه نویسا بوده و در طی ان سالها مطالب القا شده، گفته شده، حالتهای مختلف پیغمبر هم بوده است: ضعفش بوده، قوتش بوده، قدرتش بوده، پیروزیاش بوده، حکومتش بوده. همه اینها یکسان با یک سبک مشابه هم بیان می شوند شک دارید؟ مثلش را بیاورید .
تحلیل فلسفی و تاریخی وحی و رسالت پیامبر
به هر حال میخواهم این را عرض کنم محضرتان که این مسئله تجربه نبوی برای عموم، از نظر فلسفه، میتوانند این را کپیسازی بکنند از اناجیل، منتها قرائن درون متنی قرآن و ادعاهای قرآن این مطالب را رد می کند و ما را برمیگرداند به یک تفسیر درست از وحی. که همان به اصطلاح انتهای سوره جن، می فرماید من این مطالب را با کنترل دقیق ملک در اختیار انسانی می گذارم و که مراقبت میکنم که این انسان دقیقاً به مردم منتقل کند و بر همه احاطه دارم.
بنابراین میخواهم این را عرض کنم که ما یک به اصطلاح تصویرسازی داریم. این تصویر را میگوییم، در عین حالی که ما مخالف نیستیم که میشود چیزی تجربه باشد، یک چیزی به دیگری گفته شود و این چیزی که به دیگری گفته میشود، او در حد فرهنگ خودش این را تفسیر بکند و بیان کند. در فلسفه این را داریم.
جناب استاد، مصباح و سروران دیگر هم این را گفتند. میگویند شما حتی در علم حضوری یک چیزی را تلقی می کنید و درست است، اما وقتی این را تحلیل میکنید، نادرست است شما الان درد را در وجودتان احساس میکنید ولی وقتی میخواهید این درد را توضیح دهید میگویید شکمم درد میکند. این در حالی است که آپاندیس و کیسه صفرا خراب شده است. نمیدانید تحلیل که میکنید اشتباه میکنید، اما اصل احساس درد درست است.
ببینید، ما از نظر فلسفی نمیخواهیم رد کنیم ادعا را که انسان حتی در علم حضوریاش ممکن است اشتباه بکند. میخواهیم بگوییم پدیده وحی یک پدیده متفاوت است و تنها راه اثباتش شواهدش است. یعنی ادعاهایی است که در این رابطه هست که این به اصطلاح حدسیات را کنار میزند، این مظنونات را کنار میزند. راه دیگری هم ندارد.
زبان تحت تأثیر فرهنگ است. زبان زیر چتر فرهنگ عمل میکند و لذا اگر به اصطلاح من سخن میگویم در چهارچوب فرهنگم سخن میگویم، مشکل اینها این است که زبان را زبان کی میدانند؟ پیغمبر ، در حالی که این زبان زبان خداست. وقتی میخواهند این را حل کنند می گویند خداوند گفته من به لسان عربی مبین، و چون زبان فرهنگ عرب معاصر نزول شده است پس بازهم باید غلط آنها را پذیرفته باشد.
مثل این است که مثلاً چون سر و کارتان با کودک افتاد، باید زبان کودکانه داشته باشید. من وقتی با کودک حرف میزنم باید غلط هم داشته باشم، کی گفته. که من دارم با بچهام حرف میزنم؟ طوری هم حرف می زنم دروغ نباشد، خطا نباشد، رقیقشده مطلب درست هم باشد نزول همین است. من مطلب حق را نازل میکنم، آلودش به باطل نمیکنم. این اشتباه این ها است که وقتی زبان را میگویند، چون خداوند خواست به زبان بشر سخن بگوید، به زبان بشر سخن گفتن همانا و خطای فرهنگ را پذیرفتن همانا.
مشکلات هرمنوتیک پیچیده نیست در زبان ما. فقط باید دقیقاً بدانیم چه ادعاهایی دارند.
عمده مشکلی که الان ما با آن مواجه هستیم در انتهای بحث این است که اینها از مثل عایشه و اینها دارند و میخواهند اینها را تثبیت کنند. ما برای حل این روایات راه داریم. به ما یاد دادند در تعادل و تراجیح مسئله را چطور حل کنید. وقتی به قرآن این مطالب را عرضه میکنم، میبینم که این متن کاملاً در فضایی نازل شده که در آن فضا سخن خیلی علنی دارد گفته میشود و مطالب هم کاملاً پیوسته و مقارن هستند. سه سال مثلاً بین سوره مزمل و سوره مدثر، سه سال بین سوره قلم و مزمل یا مدثر اختلاف وجود داشته باشد از نظر مضمون چنین حقیقتی را نمیتوانیم انکار کنیم که مضامین کاملاً به هم پیوستهاند. شما از همنوایی متن به راحتی میتوانید این دغدغهها را ببینید.
در سه سوره گذشته، احساس فاصله کردهاید؟ از اولی که فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»، بعد هم گفتش چالش برایت پیش میآید. چالشی که برایش پیش آمد، در سوره قلم مطرح کرد. تو سوره قلم پاسخ به اصطلاح انفعال احتمالی پیغمبر را داد. بعد تو سوره مزمل، کار دومی با شما دارم، کار دوم را هم در سوره مدثر بیان می کند.
از اولش درگیری اجتماعی. شما دیدید، مثلاً صحبت از این درگیری وجود ندارد. مشکلی وجود ندارد. اصلاً مال خودت است، برای خودت بخوان اصلا شما چنین فضایی را ندیدید. کاملاً پیغمبر اول آمده بین مردم، مطالب مطرح کرده، از واکنشها وجود دارد. این واکنشها را خداوند مدیریت کرده است.
من خواهشم این است که شما این سوره قبل را یک مروری بفرمایید. واقعاً ببینید انسجامش به هم خورده؟ یک کلمه کلیدی آخر هم عرض کنم و آن این است که ما با فطرت مخالفتی نداریم. اما فطرت را بین دوره قبل از رسالت و رسالت میدانیم یک دوره نبی بود اما رسول نبود.
در آن دورهای که پیغمبر نبی بود، خبرهای غیبی میرسید، اما مأمور به ابلاغش نبود. حتی من این را به شما بگویم که اگر پیغمبر آن مطالبی را که بهش گفته میشد با خدیجه در میان گذاشته بود، با حضرت علی علیهالسلام در میان گذاشته بود، و آنها هم پذیرفته باشند مشکلی درست می کند؟ من یک چیزی را میدانم، یک حقیقتی به من گفته شده است، به افرادی که اعتماد دارم میگویم. هنوز اما مأمور به ابلاغ عمومی نیستم. تو برو سر کوه ابو قبیس و اعلام کن، که من رسول خدام. مثلاً اصل قصه را اینجا حل کنید. آن روایتی که میفرماید قرآن در طول ۲۰ سال بر پیغمبر نازل شد، احتمالاً این را میخواهد بگوید.
سه سال پیغمبر اصلاً رسول نبود. نبی بود، مطالبی را میدانست از باب دلسوزی به این و آن میگفت. هیچ مانعی نداشت، اما از وقتی که سوره علق نازل شد، کاملاً ایشان به مثابه رسول بین مردم و با چالشهای اجتماعی مسئله وحی را مطرح کردند.
حضرت موسی سالها ایشان رسول بود، اما تورات در اختیارش قرار نگرفت. بعد از هلاک شدن فرعون، از دریا گذشت، تو صحرا، ایشان رفت تو کوه، ۴۰ روز در کوه بودند، تورات را در اختیارش گذاشتند.
چه اشکالی دارد که وحی بر اسم پیغمبر نازل شود، اما وحی قرآن به عنوان رسالت از زمان خاصی شروع شده باشد. اینطوری حلش بکنید که مسئله ذهنی برایمان درست نشود.
اینها تصوری کردند که از روز اولی که پیغمبر ارتباط با خدا پیدا کرد، ارتباط وحیانی قرآن نازل شده است. در حالی که میتوانم بگویم نه، ایشان نبی بودهاند و مطالبی هم در اختیارشان بوده است. زمانی که قرآن در اختیارش قرار گرفت و اعلام کرد، شروع شد به چالش و آن رسالتش بود.
یکی از به اصطلاح طلبههای فاضل مرتبط با این تفسیر تنزیلی، صبیه حضرت آیتالله یوسفی غروی که در تاریخ معرف حضور هستند، ایشان کتابی نوشته که این مطلب را که الان عرض کردم، بررسی کرده. کتاب مختصرا هم است، اسناد تاریخیاش را آورده، چون جناب پدرشان هم نظرشان همین است.
قرآن از روزی که نازل شده، علنی نازل شده است. هیچ دوره مخفی در قرآن نیست. این ذهنیات ماست که داریم سعی میکنیم این را تحلیل کنیم. اینها را حل کنید، مشکل حل است. ما با یک قرآن کاملاً پیوسته روبهجلو در بین مردم مواجهیم.