« فهرست دروس
درس تفسیر استاد عبدالکریم بهجت پور

1403/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتماد به پروردگار و استمرار در برنامه ریزی اجتماعی/سوره مزمل (3 نزول) آیات 9-11 /تفسیر تنزیلی

 

موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مزمل (3 نزول) آیات 9-11 /اعتماد به پروردگار و استمرار در برنامه ریزی اجتماعی

 

مروری بر دستورات سوره مزمل و مسئله توکل بر خدا

«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا إِنَّ لَدَيْنَا أَنْكَالًا وَجَحِيمًا وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا»

یادآور می‌شوم که ما در تفسیر سوره مزمل بودیم؛ سومین سوره‌ای که بر پیغمبر عظیم‌الشأن نازل شد. در این سوره تعدادی از دستورات برنامه‌ای جامع برای ورود ایشان به عرصه هشدار و انذار به مردم بیان شد و همچنین بنا شد که مردم را نسبت به رسالت ایشان آگاهی دهد و اینکه خدای متعال حافظ و نگهبان ایشان است. مأموریت ایشان به گونه‌ای است که اگر در برابرش سرکشی شود، خدای متعال با کسانی که در برابر ایشان طغیان می‌کنند برخورد خواهد کرد.

این‌ها مضامین اصلی سوره مزمل است. در بخش اول، نسبت به بیداری و عبادت شبانه، توصیه‌های لازم را فرمود. آن حضرت مأمور بود که حداقل نصف شب را، یا قدری کمتر یا بیشتر، بیدار باشد. عبادتش را هم به گونه‌ای انجام دهد که شمرده، با دقت در مضامین و توجه به مرادهای آیات یا مطالبی که بر زبان جاری می‌کرد، صورت گیرد.

این برنامه‌ اولی بود که خدای متعال ایشان را مأمور کرد که هر شب زندگی‌شان انجام دهند. توضیح هم فرمود که بتوانی تحمل بکنی این دستور جدیدی را که بر محور هشدار بود. این اتفاق بایستی بیفتد.

دستور دومی که مطرح فرمود این بود که با توجه به علوّ پروردگارت، دلت را فارغ از دیگران بکن و همه امیدت و توجهت را به پروردگار کن. چون این توجه به پروردگار باعث می‌شود که انسان تحت تأثیر فشارهای اطراف و چالش‌هایی که برای انسان فراهم می‌شود قرار نگیرد.

دستور سومی که امروز می‌خواهیم واردش بشویم در این برنامه، مسئله توکل بر خداست؛ یعنی اعتماد به کارسازی خدا. وقتی صحبت از توکل هست، یعنی انسان به کارسازی خدای متعال اعتماد بکند، تکیه بکند و برای اینکه این حالت اعتماد ایجاد بشود، می‌فرماید: « رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ »: خداوند پروردگار، یعنی مالک تدبیر مشرق و مغرب است. « لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»: جز او معبودی یا معلوحی وجود ندارد. پس او را وکیل بگیر.

این آیه دو مقدمه دارد؛ یعنی برای اینکه انسان اعتماد به خدا و تکیه بر خدا بکند، دو برنامه مقدماتی بیان می‌فرماید. توجه به دو نکته را بیان می‌فرماید و با توجه به آن دو نکته، آن دو بینش، دستور به اعتماد به خدا می‌کند. ببینید، اعتماد موجب شجاعت است. یعنی کسی که در میدانی وارد می‌شود، بر اساس اعتمادی که پیدا می‌کند، به همان میزان در آن میدان ورود می‌کند.

حالا بعضی‌ها اعتماد به نفس دارند؛ آدم‌هایی مثلاً خودشیفته هستند. خودشیفته کیست؟ کسی که شیفته توانایی‌های خودش است، کمالات خودش است. بر اساس باور و اعتمادی که به خودش دارد ـ و بیش از اندازه است ـ وارد عرصه‌هایی می‌شود که گاهی خطرهای بزرگی را برایش به همراه دارد.

گاهی هم نه، انسان اعتماد می‌کند و این اعتمادش، حتی به نفس خودش، بر اساس این است که ظرفیت‌های لازم را در خودش ایجاد کرده؛ اعتماد به نفس درست و منطقی.

مثلاً من در میدان یک امتحان علمی ورود می‌کنم، به دلیل اینکه آن ظرفیت لازم را برای این کار فراهم کرده‌ام. کسی وارد می‌شود، فرض بفرمایید در یک تجارتی، و تمهیدات لازم را برای آن تجارت انجام داده، به مقداری که بتواند اعتماد به نفس خودش را بالا ببرد.

یک بخش از اعتمادها که شجاعت می‌آورد، شجاعت ورود در میدان است و انسان را مرد میدان می‌کند. اعتماد به دیگران است. مثلاً اعتماد و اتکال، اعتماد به یارانی که او را به‌اصطلاح کمک کنند؛ اعتماد به دیگران، با اعتماد به کارسازی دیگران، مشاورینش، معاونینش، باعث می‌شود ورود در میدان بکند و آن میدان را فکر کند که می‌تواند انجام دهد. این هم مدلی از اعتماد است.

اعتماد به خدا و شجاعت اقدام در میدان‌های زندگی

بالاترین و مؤثرترین نوع اعتماد، اعتماد به پروردگار متعال است. اعتماد به پروردگار متعال و ورود به میدانی که او می‌فرماید: «اگر متکی به من وارد این میدان بشوید، حتماً کارتان به نتیجه می‌رسد.» این بالاترین نوع شجاعت را به دنبال دارد. یعنی اگر انسان زمینه‌های اعتماد به کارسازی خدا در درون خود ایجاد کند و وارد میدانی شود که او فرموده است، مطمئناً به نتیجه خواهد رسید؛ زیرا این فرد حس شجاعت اقدام را پیدا می‌کند، ولو اینکه اسباب به قدر کافی فراهم نباشد. در واقع، چون خدای متعال فرموده است که اگر در این میدان به این میزان وارد شوید، نتیجه خواهید گرفت، اعتماد به توصیه او این امکان را فراهم می‌کند.

برای مثال، در مسائل ساده‌ای همچون ازدواج، خداوند می‌فرماید: « إن یکونوا فقراء یغنهم اللَّه من فضله واللَّه واسع علیم » (اگر فقیر باشند، خداوند از فضل خود آنان را غنی می‌سازد). این وعده الهی است که خداوند می‌فرماید:« وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ»: قطعاً خداوند یاری خواهد کرد کسی را که یاری خدا بکند.

همچنین در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «ادعونی استجب لکم» (مرا بخوانید، من پاسخ می‌دهم). این‌ها میدان‌هایی است که خود خدای متعال برای ما باز کرده است. اگر کسی در این میدان‌ها، مطابق دستورالعملی که به او داده شده، ورود کند، مثلاً وقتی می‌فرماید: « وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ »، هدفش یاری خداوند باشد، نه شهرت‌طلبی یا ظاهرسازی، که برای خداوند هیچ اهمیتی ندارد؛ زیرا خداوند به قلب‌ها نگاه می‌کند.

این اعتماد به خدا شجاعت اقدام را به فرد می‌دهد، زیرا او می‌داند که چون خداوند تضمین کرده است، حتماً به نتیجه می‌رسد. شما اگر دو نفر باشید، یکی سرمایه‌ای در اختیار دارد و به شما می‌گوید: «سرمایه را به تو می‌دهم، برو وارد میدان شو، نگران نباش»، انسان چقدر دلگرم می‌شود. خداوند اگر در میدانی خود فرموده باشد که شما ورود کنید و من پشتیبان شما هستم، با این شرایط وارد شوید، قطعاً نتیجه خواهید گرفت. مطمئناً چنین فردی با شهامت و شجاعت وارد میدان می‌شود.

لذا حضرت نوح علیه‌السلام در رابطه با مخالفت‌های مردمش می‌فرماید: «هر کاری می‌خواهید انجام دهید، هر توطئه‌ای می‌خواهید علیه من بچینید، من توکلم بر خداست.» این در قرآن آمده است که او به مردم گفت: «جمع کنید همه توانتان را، هیچ کوتاهی در مخالفت با من نکنید.» این نشانگر شهامت و شجاعت فرد در ورود به میدان است. او می‌فرماید: «هرچه می‌خواهید فکر کنید و هیچ کوتاهی هم نکنید در مخالفت با من.» این نشانگر اعتمادی است که شخص به خدای متعال پیدا کرده است.

در آیه‌ای دیگر، خداوند به پیامبرش می‌فرماید که در آغاز رسالتش وارد میدان شود، حتی اگر به اندازه عطسه‌ای هشدار به مردم بدهد. این مانند دست گذاشتن در لانه زنبور است. او باید در این میدان به اعتماد خدا وارد شود. برای اینکه اعتماد به خدا را پیدا کنید، دو بینش مقدماتی لازم است. اول اینکه باید بینش نسبت به خداوند، «رب المشرق و المغرب» ، داشته باشید. این «رب المشرق و المغرب» چه پیامی برای ما دارد و چه مطلب معرفتی را به ما می‌دهد که به ما شهامت ورود در میدان را بدهد؟

وقتی می‌گوییم: «رب المشرق و المغرب»، یعنی خداوند صاحب تدبیر مشرق و مغرب عالم است. شما امروز ببینید که برای اینکه شرق و غرب درست شود، خورشید باید در جایگاهی خاص باشد، زمین باید یک گردش خاصی داشته باشد، این اجرام بزرگ باید نسبتی با هم برقرار کنند. حرکت وضعی و انتقالی زمین و خورشید باید با دقت اتفاق بیفتد. در طول سال، هر روز؛ روز کم می‌شود و شب طولانی‌تر می‌شود، اما به مقدار بسیار کم، مثلاً شبی یک دقیقه، ۶۰ ثانیه اضافه می‌شود، تا شب یلدا دوباره از شب یلدا که طولانی‌ترین شب است، باز می‌گردد؛ روزی یک دقیقه اضافه می‌شود تا به عید برسد که تعادلی بین شب و روز برقرار می‌شود.

این همه برنامه‌ریزی‌ها و پیش‌بینی‌ها بر اساس کارسازی خدای متعال انجام می‌شود. ما می‌دانیم که شب یلدا چه زمانی است، عید چه زمانی است، غروب و اذان چه زمانی است و... برنامه‌های سفره‌ها و زندگی‌مان را تنظیم می‌کنیم. این همه اعتماد به خداوند است که تدبیر مشرق و مغرب را در دست دارد. علامه طباطبایی و دیگر مفسران قرآن تأکید دارند که این مفاهیم ساده نیستند. رب، یعنی تدبیر، مالکیت خداوند بر مشرق و مغرب عالم، پیامی برای ما دارد.

ما امروز زندگی‌مان و برنامه‌ریزی‌هایمان را بر اساس این کارسازی خداوند انجام می‌دهیم. وقتی شما به اتصال مشرق و مغرب و برنامه‌های جاری توجه دارید، در واقع بر اساس تدبیر خداوند عمل می‌کنید. بنابراین، وقتی خداوند می‌فرماید که «اعتماد کن به من و وارد میدان شو»، به این معناست که همان کسی که تدبیر مشرق و مغرب را در دست دارد، شما را نیز در میدانی که به او اعتماد دارید، حمایت خواهد کرد. این اعتماد، شجاعت و اطمینان به شما می‌دهد تا وارد میدان‌های زندگی شوید.

اعتماد به پروردگار و استمرار در برنامه‌ریزی اجتماعی

و یکی دیگر از پیام‌های مشرق و مغرب، استمرار است. یک وقت شما مثلاً می‌گویید: «حالاً امروز پول داشتم، کمکم کرد، فردا چی؟» یا مثلاً «من الآن دارم یک مجموعه‌ای را اداره می‌کنم. اگر دستم به جایی نرسد، بعد می‌گویم که آیا می‌توانم کار ثابت انجام دهم یا نه؟» و می‌گویم که معلوم نیست، معلوم نیست که به نتیجه برسد یا نه. میزان ورودی به برنامه‌ها نظم خاصی ندارد و من هم اعتمادی ندارم. ولی اگر اعتماد کرده و بر اساس آن برنامه‌ریزی کند، مثلاً می‌گوید: «بودجه سالانه کشور این است، من بر اساس این دارم عمل می‌کنم» و به طور مستمر هم درآمد نفتی کشور اینقدر است و مالیات‌ها اینقدر، این درآمدها را محاسبه می‌کند. بر اساس این محاسبه، اعتماد کرده و وارد عمل می‌شود. غیر از این است که شما در برنامه‌های مالی، غیر از این عمل می‌کنید؟ برنامه‌هایی که دولت‌ها طراحی می‌کنند و اجرا می‌کنند، اعتمادی است که بر اساس استمرار برنامه‌ریزی و درآمدهای سالانه دولت اتفاق می‌افتد.

وقتی می‌فرماید «رب المشرق والمغرب»، «لا اله الا هو»، این رب المشرق و مغرب یک پیامی به شما می‌دهد. آن پیام استمرار است. یعنی مالک و مدبر که کارسازی می‌کند و شما می‌دانید که دائماً این کارسازی در حال انجام است. وقتی عملی تکراری است، خود این اعتماد شما را بیشتر می‌کند. یکی از راه‌های اعتمادساز، تکرار یک عمل است. یعنی کارساز دائماً این کار را انجام می‌دهد. مثلاً شما می‌بینید که یک پزشک دائماً یک عمل جراحی سنگین را انجام می‌دهد و خوب از آب در می‌آید. به همین دلیل اعتماد می‌کنید و به دیگران توصیه می‌کنید. این همان اعتماد و اتکال به پروردگار است و همین «رب المشرق و المغرب»، یکی از پیام‌ها همین است: «یک امر مستمر است.» این مفهوم از «رب المشرق والمغرب» دو پیام برای ما دارد که اعتماد ما را به حضرت حق بالا می‌برد.

مطلب دومی که در این آیه بیان می‌فرماید، این است که «لا اله الا هو»؛ در واقع، در بحث‌های گذشته، مانند سوره‌های علق و قلم که قبل از این ذکر شده است، دلایل بر این که خداوند تنها معبود بشر است به نحو کافی بیان شده است.«لا اله الا هو» می‌فرماید تنها کسی که معبود بشر است، خداوند است. و برای اینکه معبودیت، یعنی الوهیت، ثابت بشود، یک پایه اصلی باید اثبات شود و آن پایه، ربوبیت خداست. یعنی باید ربوبیت خدا به اثبات برسد تا از دل ربوبیت به الوهیت برسید.

وقتی فرمود: «اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»، یعنی شما کاملاً در چهارچوب تدبیر خدایی هستید که هم علم کافی و هم قدرت کافی برای تدبیر امور بشر در دست خداوند است. وقتی شما به چنین ربی رسیدید، به طور طبیعی زندگی‌تان را در جهت عبودیت در برابر او قرار می‌دهید. این بندگی در برابر کسی است که خود را بی‌نیاز از مالک مدبر ندانسته است.

اگر انسان احساس بی‌نیازی از خدا کند؛ « كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى»، زمینه برای سرکشی و تکبر ایجاد می‌شود. ولی اگر انسان احساس نیاز کند، خود به خود بندگی خواهد کرد. بندگی محصول احساس نیاز و فقر به پروردگار است، و مهم‌ترین فقر وجودی، فقر به واجب الوجود است.

خدای متعال در اینجا می‌فرماید که بر پایه ربوبیت، که یکی از مصادیق آن ربوبیت مشرق و مغرب است، شما به یک بینش دوم می‌رسید. این بینش دوم این است که او تنها اله شماست. «لا اله الا هو» جز او موثری در عالم وجود ندارد.

یک وقت شما می‌گویید:« خداوند می‌فرماید که من کارسازم، دیگری هم وجود دارد که کارساز من باشد.» این جمله دوم، نفی می‌کند آن احتمال را می‌فرماید که نه، همانطور که کارساز منم، هیچ کس دیگری نباید مورد اطاعت قرار گیرد یا مورد پرستش باشد. بنابراین خداوند در این آیه برای اینکه اعتماد به پروردگار را در ما تقویت کند، جنبه اثباتی را بیان فرمود: «رب المشرق والمغرب»، و جنبه سلبی اثباتی را که تنها اوست: «لا اله الا هو».

با توجه به این دو لنگه، شما شجاعت ورود در میدان را پیدا می‌کنید و اعتماد به فعال‌سازی پروردگار، این هم مرادی است که از این آیه برداشت می‌شود.

دستور چهارمی که بیان می‌فرماید، صبر و شکیبایی است. یکی از ویژگی‌هایی است که انسان باید در فعالیت‌های اجتماعی داشته باشد، ورود به فعالیت اجتماعی هزینه‌هایی دارد. یکی از این هزینه‌ها، چالش‌ها و مخالفت‌های انسان‌های مجرمی است که در برابر شما می‌ایستند. این‌ها هم کوتاه نمی‌آیند، حرف دارند برای گفتن، توهین می‌کنند، نسبت می‌دهند و برخوردهای نامناسب دارند. حداقل این برخوردها ، برخورد زبانی است. گاهی شما مثلاً یک برخورد اجتماعی ساده می‌خواهید داشته باشید، تذکری بدهید، اما با سلیطه بازی‌ها می‌آیند و جلوی شما را می‌گیرند.

این حداقل را تصور کنید. وقتی شما بالاتر نگاه می‌کنید، مثلاً بنگاه‌های تبلیغاتی، جریان‌های قدرت، جریان‌های ثروت، در جامعه وقتی پیامبر حرکت خود را شروع می‌کند، این‌ها که در برابر پیامبر سکوت نمی‌کنند. این‌ها که در برابر پیامبر کوتاه نمی‌آیند. نمی‌توانید شما وارد این معرکه بشوید و وارد این چالش اجتماعی شوید و در این چالش اجتماعی صبور نباشید. حتی هوشیارترین و تیزهوش‌ترین انسان‌ها اگر صبور نباشند، ماندگاری در میدان را نخواهند داشت.

دستور چهارم: صبر و هجرت جمیل

لذا دستور چهارم صادر می‌شود. برنامه باید چقدر جامع باشد؟ یکی از نکات این است که در برابر چالش‌ها باید صبور باشید. شکیبا باشید در برابر آنچه که می‌گویم. ببینید، صبر چون میدان‌های گوناگونی دارد، به پیغمبر دائماً در سه سوره از صبوری دعوت می‌کند. در سوره علق فرمود که تو با برخوردهای زیادی مواجه خواهی شد، و در سوره قلم، مسئله «فاَصَبِّرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» را بیان فرمود. من این‌ها را به سرعت از بین نخواهم برد. تو باید صبور باشی. این میدان، میدان پرتلاطم و طولانی است. مثل پیغمبر یونس نشود که سی و سه سال زحمت کشید، اما بعد از آن قهر کرد با مردمش. اینجا جای قهر کردن نیست. الآن هم در واقع مسئله سوم باز همان مسئله صبر را مطرح می‌کند.

در برنامه چهارمی که پیغمبر وارد آن می‌شود، یعنی هجرت به مردم، می‌فرماید: «مسئله دیگری که تو باید به آن توجه داشته باشی، این است که در برابر آنچه که این‌ها می‌گویند، باید صبور باشی.» حالا جالب این است که بعد می‌فرماید: «وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا » این هجرت چیست؟ بعضی‌ها می‌پرسند هجرت یعنی چه؟ وقتی شما هجرت می‌کنید از یک جایی، « هَجْرًا جَمِيلًا » یعنی چه؟

«هَجْرًا جَمِيلًا »یعنی شما کاری به کار کسانی که باید برخورد کنند، نداشته باشید. یعنی دیگر تبلیغ برای آن‌ها نکنید. اصلاً پیغمبر آمده که این‌ها را تبلیغ کند و حجت را بر آن‌ها تمام کند. مگه می‌شود پیغمبر در اینجا عرضم به حضور شریفتون که به اصطلاح، این‌ها را ترک کند؟ مثل ما که مثلاً در خیابان نمی‌توانیم تبلیغ کنیم، در دانشگاه که می‌رویم نمی‌توانیم با سر و کله بزنیم، بعد می‌رویم در مسجد می‌نشینیم و وقتی حرف از مسجد می‌شود، تبلیغ می‌کنیم. مسجد مثلاً دانشگاه ۴۰ هزار نفر دانشجو دارد، ولی فقط ۴۰۰ نفر متدین هستند که به مسجد می‌آیند. ما برای این ۴۰۰ نفر تبلیغ می‌کنیم، ولی ۳۹۶۰۰ نفر دیگر، یعنی دانشجویان و اساتید را رها می‌کنیم. درسته؟ این آیه می‌گوید «وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا »، یعنی آن‌ها را رها کن، هجرت کن.

انسان وقتی از جایی هجرت می‌کند که دلش آنجا نباشد. هجرت تو ریحه تعبیر زیبایی دارد. در محضر شریفتون که می‌گویید «هجر»، یعنی مخالفت با قلب و ترک علاقه باطنی و حفظ ارتباط زبانی به منظور دعوت آن‌ها به حقیقت. همچنین ترک درگیری با آن‌ها و تلاش برای مجازات آن‌ها. این معنا چیست؟

چطور شد؟ شما در حج معنای لغوی کلمه‌ها را ناظر به روایات و آیات بررسی می‌کنید. یعنی استعمالات در کل آیاتی که بیان شده است، بررسی می‌شود. یکی از اهل لغت می‌تواند کمک کند. «هجر»، یعنی شما قلباً علاقه‌تان را از این‌ها بردارید. چون انسان وقتی علاقه به کسی پیدا می‌کند، بسیار دل بسته می‌شود و این‌ها بر تفکر انسان اثر می‌گذارند.

برای اینکه صبور باشید، چه کاری باید بکنید؟ در برابر آن‌ها، بگذارید هرچه می‌خواهند بگویند. قلباً ارتباط خود را با آن‌ها قطع کنید. دل‌تان وابسته به آن‌ها نباشد. چنان که در روایات ما آمده است، "کن فالن" یعنی با مردم باشید اما همراه مردم نباشید. دلتان با این‌ها گره نخورد. یعنی از آن‌ها جدا شوید. در موتن دل شما نباید با این‌ها باشد.

طریحی تعبیر زیبایی دارد می‌گوید: هجر مخالفت با قلب و ترک علاقه باطنی و حفظ ارتباط زبانی به منظور دعوت آن‌ها به حقیقت و نیز ترک درگیری با آنها، ترک تلاش برای مجازات آن‌ها. طریحی استعمالات را در کل آیات و روایات بررسی می‌کند یک معنا می‌دهد. طریحی می‌گوید: هجر این است که شما قلباً علاقه‌تان را از این‌ها ببرید. چون انسان وقتی علاقه به کسی دارد، خیلی دلبسته کسی شد ناز و غم و عشقش روی انسان تأثیر می‌گذارد.

شما برای این‌که در برابر یک بی‌ادب صبور باشید باید بگویید ولش کن بگذار هر چه می‌خواهد بگوید. قلباً ارتباطت را با او قطع کن. وابسته به او نباش. چنانچه در روایات ما هست: « کن فی الناس و لا تَکُن مَعَهم»؛ با مردم باش اما همراه مردم نباش. دلت با این‌ها گره نخورد. در موطن تو این‌ها نباشند. «وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا»: اما ارتباط زبانی را با آن‌ها داشته باش شما باید وظیفه‌تان را انجام دهید، و اینکه اگر آن‌ها را هدایت نکردید، نباید نگران باشید.

این که اگر شما هدایت نکنید و آن‌ها راضی نشوند، نباید کاری کنید که آن‌ها راضی شوند. « قُلِ الْحَقَّ وَ إنْ کانَ مُرّاً»: حق را می‌گویید ولی سخت است. اما بدرفتاری یا بی‌نزاکتی نخواهید کرد، ولی اگر او از شما خوشش نیاید، باید سعی کنید او را راضی کنید. وظیفه‌تان را انجام دهید. دلبسته به رضایت آن‌ها نباش. در مسیر اسلام، ممکن است دیگران لعن کنند، مثلاً امام علی علیه السلام را صد سال سر منبر لعن می‌کردند. دل‌تان به رضایت آن‌ها گره نخورد.

« وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا»، می‌فرماید: «دلت وابسته به حرف‌های این‌ها نباشد، دلت در قید و بند حرف این‌ها نباشد.» بعضی‌ها برای اینکه معنای هجر را توضیح دهند، می‌گویند که انسان در برابر سخن یا موضعی قرار می‌گیرد، آن‌ها هم حرف می‌زنند و ارتباط کلامی برقرار می‌شود. در اینجا، انسان وظیفه خود را انجام می‌دهد. آیات بعدی قرآن هم کاملاً روشن می‌کند که پیغمبر دست از دعوت این‌ها و تبلیغ دین برای آن‌ها نکشید، اما دلبسته این‌ها نباشد. وظیفه خود را انجام می‌دهد، ولی وابسته و دلبسته آن‌ها نیست. این هجرت است.

یعنی شما باید دامن علاقه‌تان و حوزه رضایت و خشمتان را جمع کنید. هرچه می‌خواهم بگویم، این پایداری را ایجاد می‌کند. انسان اگر دلش وابسته به رضایت دیگران باشد و در قید و بند رضایتشان از من یا خشمشان از من باشد، جرات و جسارت سخن را از دست می‌دهد. لذا برای اینکه جرات و جسارت ورود اجتماعی پیدا کنیم، می‌فرماید: « وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا»: از این‌ها هجرت کن، دلت از این‌ها فارغ باشد. این یعنی راه شکیبایی و ورود به میدان همین است که من در برابر سخنان این‌ها، دلم اینور و آنور نرود.

دیدید مثلاً برای من؟ الآن اگر مقام مثلاً مرجعیت چیزی درباره ما بگوید، برایمان خیلی مهم است، هم در تکذیب و هم در تایید. مرجعیت، رهبری، امام زمان، این‌ها برای ما خیلی مهم است، چرا؟ چون این‌ها را معبری به سمت خدا می‌دانیم. اما اگر یک دشمنی حالا به ما حرف بزند، امام می‌فرمود که هر وقت دیدی دشمن تو را تعریف می‌کند، در راهت شک کن. انسان پایدار، اولین قدمی که در میدان می‌گذارد، این‌ها حرف می‌زنند، ولی برای جلب رضایت این‌ها فکر نکن.

برای جلب رضایت این‌ها از من یا رضایت از من نباید برنامه‌ریزی کنی. این‌ها کسانی نیستند که دل‌تان به آن‌ها گره بخورد. مثل ابناء دنیا، من بروم در جلسه‌ای از ابناء دنیا و طوری حرف بزنم که خوششان بیاید. همش سرگرم غفلت و قیمت دلار و نفت و تفریحات دنیا باشم. من هم برای اینکه بگویم کم نمی‌آورم، از سخن حق کوتاه بیایم در برابر این‌ها. این‌ها کوتاه آمدن است، ولی هجر جمیل یعنی دل‌تان وابسته به این‌ها نباشد. در موطن دلتان به این‌ها راه پیدا نکند. یعنی شما باید از آن‌ها جدا شوید. ترک نیست، بلکه باید در جمعیت این‌ها نروید و سخن حق را نگویید.

مسئله بعدی، «وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ» است. یک برنامه چهارم محوری بیان فرمودند: نماز شب، تَبَتُل، توکل و صبر. با این چهارتا برنامه انسان می‌تواند وارد فعالیت‌های اجتماعی شود. کسی که این ظرفیت را در خود جمع کند، می‌تواند وارد فعالیت‌های اجتماعی شود.

خب حالا وارد فعالیت اجتماعی شد. شروع به مخالفت و برخورد با زبان و دیگر مسائل می‌کند، مخصوصاً با بنگاه‌های خبرپراکنی و امپراطوری رسانه‌ها دست‌شان است. حالا من چه کنم؟ خداوند می‌فرماید: «وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ» :کار این‌ها به من بسپار. حالا که وظیفه تو مشخص شد،«وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ» تو وظیفه‌ات را انجام بده و نتیجه را به خدا بسپار. "نَعْمَتِ اللَّهِ" یعنی کسانی که در وسعت عیش و رفاه هستند، این‌ها کسانی هستند که زندگی بسیار متنوعی دارند. "نَعْمَتِ اللَّهِ" یعنی چیزهایی که خدا به انسان می‌دهد.

اما «أُولِي النَّعْمَةِ »: یعنی کسانی که در رفاه و وسعت عیش هستند، در زندگیش خوش می‌گذرد. گاهی هم باید این‌ها را توضیح دهم و محفل‌ها را تا مدت کمی مهلت بدهم. بگذار هر مسخره‌ای که می‌خواهند بکنند، بگذار هر نیشی که می‌خواهند بزنند، کاری به کارشان نداشته باش.

« وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا »؛ مدت کم، قیامت. مردم سوال می‌کنند که مال کجاست؟ تقریباً همه‌اش مال قیامت است. یعنی پیغمبران باید از روز اول به این مسئله توجه کنند که خداوند به سرعت تنبیه نخواهد کرد. بماند که خدا این کار را نمی‌کند، چون برای خدا کل دنیا یک مدت قلیله است. این را توجه کنید. برای اینکه توسعه صبر و پایداری داشته باشیم، باید فرض کنیم این درگیری‌ها مادام العمر است و در ادامه باید ثابت‌قدم باشیم.

یادتان هست که امام اولی که جنگ تحمیلی شروع شد؟ جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم. فکر می‌کنید جنگ با ۳۰ روز و ۳۳ روز یا یک سال تمام می‌شود؟ قدرت مقاومت انسان ممکن است از دست برود.

«وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا »: مدت کم، یعنی مدت کمش تا قیامت است.

 

logo