1403/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
تحلیل و تفسیر ذکر لفظی و قلبی در قرآن/سوره مزمل (3 نزول) آیه 8 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره مزمل (3 نزول) آیه 8 /تحلیل و تفسیر ذکر لفظی و قلبی در قرآن
توضیحاتی پیرامون عبادات شبانه و مفهوم « وَتَبَتَّلْ»
« أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً...»
در نوبت گذشته عرض کردم که این برنامه نماز شب برای عبادات شبانه، به طور کلی برای این بود که ظرفیت پیامبر برای دریافت وحی و ماموریت سنگینتری که بر دوش داشتند، بالاتر برود. چرا که بایستی ظرفیت او افزایش مییافت. بنابراین، نماز شب یا مجموعه عبادات شبانه بر ایشان واجب بود.
یک نکتهای از آن بحث باقی ماند و آن این است که برای توسعه روحی انجام عبادات، اینگونه نیست که با یک بار و دوبار انجام دادن، کافی باشد. بعضی از عبادات، مثلاً حج، تنها یک بار در تمام عمر واجب میشود، اما برخی از عبادات برای اینکه تاثیر لازم را داشته باشند، باید مکرر و مستمر انجام شوند، مانند توسعه روحی. توسعه روحی یک مسئلهای است که ما همواره با آن درگیر هستیم؛ به دلیل مسائل مختلفی که در طول حیات تبلیغی، تربیتی و اجتماعی با آن مواجه میشویم، باید دائماً به روز و شاداب بماند.
به همین دلیل است که در عبادت شبانه، به یک حد معین از تکرار محدود بسنده نکردهاند و فرمود که: باید این برنامه به طور دائم در زندگی شما باشد. این نکته قابل توجهی است که در آیه ذکر شده است. حتی در آیه انتهایی سوره، بحث تعداد عبادت شبانه به صورت مشخص مطرح نشده و تاکید نشده که هر شب بیدار بشوید. بلکه بیشتر بر تداوم و استمرار بیداری شبانه تاکید دارد.
به عبارت دیگر، برخی عبادات تاثیرشان زمانی است که مکرر انجام شوند. مثلاً یک یا دو بار نماز شب خواندن به تنهایی نمیتواند انسان را به هدف تربیتی مورد نظر برساند.
در دورهای، صوفیه برای اینکه مردم را به قرآن جذب کنند، شروع به تولید روایات فضیلت کردند، اما باید با احتیاط با اینگونه روایات برخورد کرد. در صورتی که در روایات ذکر شده باشد که خواندن آیات قرآن تاثیر خاصی دارد، این تاثیر باید در راستای بالا بردن ظرفیت انسان برای انجام فعالیتهای الهی در طول روز باشد. در غیر این صورت، آثاری که از روایات برای افزایش روزی یا تقویت قدرت تحمل مطرح میشود، باید با دقت و احتیاط بررسی شود. آیا این روزی شامل روزی مادی است یا معنوی؟ این مسائل را باید با توجه به سندهای روایات بررسی کرد.
فقها معمولاً در مورد مستحبات تسامح در ادله سنن دارند، اما نباید این تسامح باعث شود که روایات ضعیف در فضیلتها و آثار عبادات به طور گسترده بین مردم ترویج شود. این کار ممکن است موجب شود که وقتی مردم نتیجهای از این عبادات نمیبینند، از دین دور شوند. در واقع، ممکن است که اثر و نتیجهای که در روایت برای یک عمل آمده، نادرست باشد و در نتیجه، اعتماد مردم به آموزههای دینی آسیب ببیند.
«وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا...» در اینجا یکی از بحثهایی که مطرح شده این است که آیا ذکر، لفظی است یا قلبی؟ این یک موضوع جداگانه است که باید بررسی شود. علامه طباطبایی در توضیح این موضوع تمایل دارند که ذکر را مربوط به شب بدانند و آن را ادامهای بر عبادات شبانه میبینند. در حالی که اکثر مفسرین، به ویژه در مقام ظاهر قرآن، ذکر را مطلق میدانند که میتواند در شب یا روز انجام شود.
در خصوص ذکر لفظی، علامه طباطبایی اصرار دارند که ذکر لفظی مورد تایید است و دیگران مطلق گرفتهاند مثل آقای مکارم شیرازی، ایشان تاکید دارند که ذکر باید قلبی باشد و این موضوع را با استناد به روایتی که در باب « ... وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا ً» بیان میکنند.
« اسم» در اینجا به چه معناست؟ علامه طباطبایی میفرمایند: هر اسمی از اسامی الهی است. مثلاً « و اذکر رحمة الله، واذکر قدرة الله....» یا میفرمایند: اسم جلاله؛« وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ» یعنی الله را. این هم عبارت دیگری که باید دقتی روی آن بکنیم. بعضیها هم گفتهاند یعنی بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم. این هم یک تفسیر که از این عبارت شده است.
« وَتَبَتَّلْ»، امر است و «بتول» به معنای قطع کننده است. مثلاً زهرای بتوی یعنی زهرایی که آنقدر اوج گرفت که از حد عمومی مردم زمان خودش بالاتر رفت و قطع شد یا به معنای کسی است که از تمام روابط دنیوی قطع شده و تنها ارتباط با خدا را در نظر دارد. این قطع ارتباط از دیگران به معنای قطع امید و چشمداشت از پذیرش مردم و توجه به تایید یا تمجید آنها است. اما خود « وَتَبَتَّلْ» به معنای قطع از دیگران و وصل شدن به سمت خداست. یعنی بخاطر رفتن به سمت خدا از دیگران قطع میکند. یعنی اگر کسی میخواهد برود بین مردم و هشدار بدهد « وَتَبَتَّل» یعنی قطع چشمداشت از پذیرش مردم، پاداش، تجلیل و همراهی مردم و فارغ شدن دل برای خدا.
تحلیل و تفسیر ذکر لفظی و قلبی در قرآن
« تَبْتِيلًا » هم مصدر است و برای تأکید میآید. معمولاً تنوینها و مفعول مطلقها در این موارد به معنای عظمت کار هستند؛ به عبارت دیگر، برای نشان دادن قطع نمایانی انجام میشود.
در مسئله ابتدایی که عرض کردم این است که آیا این ذکر، ذکر لفظی است یا قلبی؟
مثلاً فخر رازی آمده و گفته که این ذکر لفظی است. در جای دیگری هم به اصطلاح در سوره اعراف، آیه ۲۰۵، مراد ذکر لفظی است، در حالی که در جایی دیگر مثل سوره احزاب، این ذکر به عنوان «اتصال مطلق» آمده است. این تحلیلها نیاز به دلیل دارند و این تقسیمات معمولاً توسط مفسران انجام میشود، بدون اینکه قرائن مناسبی را بیان کنند.
من یک توضیحی را اینجا میدهم: تفسیر به رأی از تفسیر معتبر جدا میشود به دلیل وجود قرائن. تفسیر به رای این نیست که انسان علایق خودش را بر قرآن تحمیل کند. تفسیر به رأی این است که انسان به روشی غیرمنطقی و بیدلیل به سراغ قرآن برود و تحلیلهایی بدون قرینه معتبر ارائه دهد. این کار، دخالت دادن رأی شخصی در قرآن است.
همیشه باید تلاش کنیم که قرآن حقیقتی را بر ما آشکار کند. این میشود تفسیر معتبر. پس تفسیر معتبر از تفسیر به رأی تفاوت دارد. نه اینکه کسی قصد سوئی داشته باشد و از این رو به سراغ قرآن برود. این تفسیر به رأی است، اما منحصر به این نمیشود. خواستم بگویم که تفسیر باید توسعه یابد و با احتیاط و بر اساس دلایل معتبر به آیات الهی برخورد شود. خداوند همه ما را از این گرفتاریها معصوم و محفوظ بدارد. قرینه باید عمدتاً از قرآن باشد یا از روایات معتبر یا دلایل عقلی. هر سه اینها ممکن است و هیچ اشکالی ندارد، اما قرینهای که ارائه میشود باید معتبر باشد.
حال، ذکر چه اشکالی دارد که ما اعم از ذکر لفظی یا قلبی بگیریم؟ اگر انسان بخواهد ذکر لفظی بگوید، چنانکه علامه فرمودند، این ذکر شامل هر دو حالت لفظی و قلبی میشود. برای اینکه این مطلب را متوجه شویم، باید ببینیم سیاق کلام ما را به کجا میبرد.
غرض از این ذکر چیست؟ غرض این است که انسان قلبش به یاد خدا بیفتد. هدف از ذکر این است که انسان ظرفیت روحی خود را توسعه دهد و تحمل مشکلات، هشدار دادن به دیگران و انجام وظایف دینی را بپذیرد. آیا این هدف فقط در صورتی محقق میشود که ذکر به شکل لفظی باشد؟ چرا که زیاد پیش میآید که هر وقت به این واژهها میرسیم، مفسر این ذکر را به لفظی یا قلبی تقسیم میکند. برای ارزیابی این موضوع باید ببینیم که اثر تربیتی ذکر چیست و اینکه آیا الزاماً ذکر باید لفظی باشد یا خیر.
اگر ذکر الزاما باید لفظی باشد، پس اثر تربیتی تنها از طریق لفظ باید حاصل شود. اما حقیقت این است که حتی اگر انسان در دل خود پروردگار را به یاد آورد، این خود میتواند منجر به قطع ارتباط از دیگران و فارغ شدن دل برای خدا شود. این میشود ذکر قلبی. بنابراین میخواستم بگویم که باید بر اساس قرینهها پیش برویم. اثر تربیتی ذکر در اینجا این است که انسان روح و ظرفیت خود را توسعه دهد و تحمل مشکلات را پیدا کند.
اگر انسان این کار را از طریق تفکر و توجه به پروردگار انجام دهد، بدون اینکه چیزی از زبان جاری شود، آیا مانعی دارد؟ بله، اگر ذکر قلبی همراه با ذکر لفظی باشد، احتمالاً تأثیر آن بیشتر خواهد بود، اما قوام ذکر به لفظی بودن آن نیست.
این برداشت غلط است که بعضی میگویند ذکر باید فقط لفظی باشد. این نوع تفکر برای مبتدیان است؛ کسانی که در ابتدای راه هستند و برای اینکه قلبشان باز شود، باید ذکر لفظی بگویند. به همین دلیل حضرت امام در کتاب چهل حدیث میفرمایند که یاد خدا باید به گونهای باشد که ایمان قلبی در انسان ایجاد شود، حتی اگر در ابتدا با ذکر لفظی آغاز شود.
اما برای پیغمبر که در اوج سیر و سلوک خود است، توصیه به ذکر لفظی به معنای باز کردن باب قلبی او نیست، بلکه باید دلیلی دیگر برای این توصیه وجود داشته باشد. لذا ذکر لفظی برای کسانی که تازه در آغاز راه هستند، توصیه میشود.
بنابراین، ذکر لفظی و قلبی باید هر دو با هم در نظر گرفته شوند. به هر حال، هدف اصلی این است که قلب انسان باز شود، روح او توسعه یابد و ارتباط قلبی با خدا برقرار کند. در این مسیر، ذکر لفظی میتواند کمککننده باشد، اما قوام ذکر به لفظی بودن آن نیست.
اهمیت ذکر قلبی و لفظی در مسیر سلوک و تربیت دینی
در این امتداد، مگر مثلاً کسی در مبتدیها، نه در خطابه به پیغمبر، به مبتدیها بگوید که ذکر لفظی بکن تا تازه قلبت باز بشود؟ شاید در مورد مبتدیها بشود این را گفت، یعنی کسانی که در ابتدای سیر و سلوک هستند. اما مفهوم ذکر یک مفهومی است که میشود با ذکر قلبی مسئله را حل کرد.
«اسم» اینجا به چه معناست؟ آیا مثل علامه بگوییم که یکی از اسامی، مثلاً، میتواند باشد؟ وقتی در محضر اساتید سیر و سلوک و عرفان میرسیم، به شخصی که جوان است و شهوت به او فشار میآورد، میگویند: «ارحم الراحمین» را بگو. یا کسی که گرفتار خواستههای دنیوی است، مرحوم آقای ملکی تبریزی به او میگویند که در سجده مثلاً ذکر یونسیه بگو. این دستورات را از اساتید و عرفا داریم.
اما حضرت علامه میفرمایند که: اسم هر اسمی میتواند باشد، یا مثلاً اسم جلاله. منظورشان این است که هر کس قلبش به اسمی از اسامی خدا باز میشود. احتمالاً اینطور باید باشد. در توجیه فرمایش حضرت علامه، آن نکتهای که در توصیههای علما و اساتید اخلاق هست را بیان میکنیم.
اما در سوره علق که الان ما در سوره سوم هستیم، آیه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» آمده است. در آنجا، اسم رب توضیح داده شد. اسم رب خالقیتش بود، ویژگی رب در آنجا این بود که «الَّذِي خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ»، یعنی ما در آنجا یک معنای اسم داشتیم که این اسم میتواند حالا در اینجا تفسیر بشود به استناد به همان اسم.
ما برای انفتاح قلب و گشایش قلبمان نمیتوانیم هر ذکری را بگوییم. یعنی نمیتوانیم هر دکمهای را در کامپیوتر بزنیم و انتظار داشته باشیم که مثلا «دلیت» شود یا هر دکمهای را بزنیم که برنامه باز شود. هر چیزی که از اساتید یاد گرفتیم، برای هر ذکری اثر خاصی وجود دارد. ما الان میخواهیم اثر تربیتی خاصی را مطرح کنیم که قلب را باز کند و ظرفیت آن را بالا ببرد.
در سوره علق این مسئله مطرح شده است. اسم، به اصطلاح ویژگی آفریدگاری است. اینکه او قدرت مطلق بر همه چیز دارد و حق مطلق بر همه چیز است. عرضم به حضور شما که خالق همه چیز است و عالم به همه چیز. از کلمه «خلقت» در آنجا قدرت و علم را بیرون کشیدیم. اینها دخالت دارند در اینکه من ظرفیت خود را بالا ببرم، چون دارم از طرف او مطلبی را بیان میکنم که ناشی از خلقت اوست. در پرتو این اسامی، من درک میکنم.
کما اینکه در آنجا گفتیم اسم میتواند به معنای «سُمُوّ» باشد، یعنی علو و برتری. یعنی چه؟ یعنی برتری پروردگار را یاد کن. اگر اسم به معنای سمو باشد، پروردگار تو برتر از همه چیز است و بر همه چیز قادر است. هر کاری را که بخواهد میکند، و اگر او ارادهای بکند، دیگران کاری نمیتوانند انجام دهند.
اگر ما آنجا اسم را به معنای سمو گرفتیم، یعنی برتری پروردگار تو بر همه موجودات عالم را یاد کن. انسانی که خود را در پرتو رب قرار میدهد، خب یک گشایشی در قلبش ایجاد میشود که این گشایش، او را قادر به تحمل بسیاری از میدانهای سخت میکند، از جمله وقتی که القای ثقیل در بهشت میشود.
بنابراین، ما میتوانیم با توجه به معنای اسم در سوره علق اینجا را معنا کنیم، بدون اینکه لزوماً مطلقش کنیم، چنانکه حضرت علامه بیان فرمودند. میتوانیم این را به معنای گستردهتری بگیریم. آن چیزی که قلب ما را انفتاح میدهد و روح ما را ظرفیتش را بالا میبرد، سموّ ربوبیت خداست، زیرا خود ربوبیت هم اسمی از اسامی الهی است.
پس وقتی میفرماید باید اسم، یعنی این اسم باید به رب تعلق بگیرد. اسمی که به رب تعلق میگیرد شاید همان «سُمُوّ» او باشد، یا مثلاً خالقیت او که باز از خالقیت او علم و قدرت بیانتهایی را میفهمیم. این باز به برگشت به مفهوم ربوبیت دارد.
بنابراین، باز نباید خودمان را گرفتار یک ابهام کنیم. « وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا ». همانطور که عرض کردم، «تبتل» به معنای این است که انسان دلش از دیگران فارغ شود و به سمت خدا برود. وقتی ما چشمداشتها را از دیگران کم کردیم و هدفمان این شد که تمام چشمداشتمان به سمت خدا باشد، در حال ایجاد تبل در خود هستیم.
شاید قصه حضرت یوسف، اگر درست باشد، اشاره به این نکته دارد. حضرت یوسف به همبندی خود میگوید: « فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ »؛ شیطان ذکر رب را گرفت و او را از یاد خدا بازداشت. اگر درست باشد، اشاره به این نکته است که اینها در مسیر تبلیغ سخت و ورود به لایههای سخت تبلیغ، یعنی هشدار دادن به مردم، قرار دارند.
اینها در مسیر تبلیغ هیچ چشمداشتی به دیگران ندارند و همه امیدشان به خداست و اگر لحظهای امیدی به تشویق اطرافیان داشته باشند، حتی تشویق لفظی، اینها در مسیر خود گرفتار میشوند. آدمهایی که چشمشان به تشویقها و پاداشهاست، قدرت بیان محکم مواضعشان را از دست میدهند. وقتی معروف میشوند، قدرت سخن گفتن را از دست میدهند و حرفهایی را که باید بزنند، نمیزنند.
توسل و قطع امید از غیر خدا در مسیر سلوک
اینکه دلی فارغ نباشد برای خدا، چنین آدمهایی شهامت خود را برای گفتن حقیقت از دست میدهند. از نظر تربیتی، دقیقاً این آیه پیغمبر را برای ورود به میدان سخت آماده میکند؛ چشمی به کسی نداشته باشد و تنها چشمش به حضرت حق باشد. این شهامت را به پیغمبر میدهد «وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا » به معنای قطع امید از دیگران و تنها امید بستن به خداست.
عرضم به شما، داروهای مادی و اینها میبندند. چقدر در مقام تضرع، درگاه خدا، در مقام تضرع توسلگونه به ذوات معصوم پیشرفت میکنند. حالت مضطر را ملاحظه میفرمایید. این تبدلی که در اینجا مطرح است، از این جنس است که انسان بتواند واقعاً امیدش را با قطع امید از دیگران ببینید. ما معمولاً در توکلهایمان اینطوریم؛ به اصطلاح مواضعمون اینطور است که خدا را واقعاً به او توجه داریم، اما هم به الطاف دیگران هم توجه داریم. شیطان هم کمکمان میکند و میگوید شاید خداوند ایشان را سبب این کار قرار داده باشد. شیطان خیلی به اصطلاح زرنگ است.
لذا «تبتل» یعنی دست را از این دستاویزها قطع کردن و دستاویز را فقط خدا قرار دادن. این یک جنبه نفی و اثبات دارد. یک جنبه سلبی و یک جنبه ایجابی در « تبتل الیه» وجود دارد: قطع امید از دیگران، قطع نگاه و طمع به دیگران و انحصار کردن طمع در خدای متعال. این ما را قدرتمند میکند که در میدان، اگر امروز احساس کردیم در این میدان نمیتوانیم کاری انجام دهیم، راحت راحت ازش بگذریم. اینجا نمیتوانم بمانم، فایدهای ندارد، راحت راحت ازش بگذریم. این یک توصیه بسیار بسیار مهم است.
حالا یک بحثی مطرح است؛ آیا تبدیلات دو تا دستور است؟ آقای مکارم شیرازی میفرمایند اینها دو تا دستور است. بنده تصورم این است که اینها به اصطلاح یک دستور یا دو تا امر است که مکمل همدیگر است. یعنی شما وقتی علوّ پروردگارتان را دیدید، برتری پروردگارتان را دیدید، آن وقت به سمت او میروید. چرا مثلاً ترجیح بلامرجح نداریم؟ حضرت آقا هست، حضرت آقا من میتوانم مطلب را از ایشان سوال بکنم یا تقاضا کنم. چرا ایشان را انتخاب بکنم و ایشان را انتخاب نکنم؟ یک مرجحی پیش من بوده. برای اینکه تبتل را، امیدم را به سمت خدا ببرم، به سمت پروردگار ببرم، باید علوّ پروردگارم را باور بکنم و ترجیح او را بر دیگران.
و ذکر اسم رب، آن ترجیح را برای من درست میکند. یعنی کسی میتواند امید را به خدا ببرد که کاملاً علوّ و برتری او را باور کرده باشد. اگر نکرده باشد، چطور تبتل کند؟ چه دلیلی دارد که قطع ارتباط کند. بابا همین الان این آقا رئیس کاره با یک امضا، مشکل من حل میشود، دم دستم هست؟ میفرماید: «وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا »اگر من این علو پروردگار را نبینم، میگویم اینکه نقد است، راضیش میکنم، یک امضا میکند، کارم حل میشود.
لذا باید علو را بیاد آورم تا تبل حاصل شود. تقدم رب، بر «وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا » میخواهد این را برای ما درست کند و خیلی هم حکیمانه است. توصیه به طلبهها بکنید: باید توصیه اخلاقیتان چه باشد؟ ذکر اسم رب کنید، علو و برتری رب خود را. و الا مثلاً ما برویم آقا بگوییم: طلبه تو باید قطع امید بکنی از مردم چون روزی رسان خداست؛ فایدهای ندارد. راهش این است که اسم رب را، علو رب را درست بکنیم. بگوییم مالک مدبر من برترین است و او همه امور را سامان میدهد.
مثلاً یا حداقل بفرمایید، آن مقدمه این است: زمینه این است، « تبتل» وقتی حاصل میشود که شما ذکر اسم رب کرده باشید و توضیحش دادم. ذکر اسم رب، ذکر اسم رب قلبی است. نبض باید بیاید کمکش بکند، مثلاً تقویتش بکند.
یه روایاتی هم هست که «تبتل» را معنا کرده و آن این است که در روایات ما هست که «تبتل» این است که شما دست را در هنگام دعا بالا ببرید. علامه هم از همین جا بود که گفتید پس اون ذکر لفظی است. منتهی این روایات در زمان دعا بالا ببرید، اینها نمادند. اینها تأثیر تربیتی دارند. دیدید مثلاً این روانشناسان میگویند: «صبح که میروی تو آینه وقتی اعتماد به نفس نداری، تو آینه به خودت بگو که تو میتوانی». به خودت القا کن. بعضی از رفتارهای نمادین برای چیست. برای این است که ما اینطور نیست که همیشه از درون جانمان یک رفتار در بیرون شکل بگیرد. گاهی از رفتار بیرون به تدریج درونمان سامان میگیرد.
مثلاً انسانی که از نظر روحی به هم ریخته است، میرود در اتاقش، همه چیزش به هم ریخته است، لباسش اینور است، نمیدانم کفشش آنور انداخته، غذایش را میخورد زمین میگذارد، این برای کسانی که روانشناسی میکنند، میفهمند که این از نظر روحی دچار یک سری اضطرابها و به هم ریختگیهاست. و میگویند : این را درست کنید، این درست میشود. به او یک آرامش دل بدهید، این درست میشود.
به عکسش هم هست. یعنی چه؟ یعنی برای اینکه این به اون نظم درونی برسد، میگوییم در بیرون بهش بگو ناراحت نباش، سر جاش بزار. آرام آرام از بیرون درونش نظم پیدا میکند. مثل آینه و شخصی است که مقابلش است، در هم تأثیر و تأثر دارد. مثلاً استاد ما احمدی میانجی، خدا رحمتشان کند، مثلاً یک کسی دور کعبه یک ذکری رو میگفت: «حسبی ربی الله ما لا اله الا الله» رفیقش گفت: تو اینها را باور نداری. گفت: آنقدر میگویم تا باورم شود.
ما اینقدر نماز میخوانیم تا بندگی را اثبات کنیم. یعنی درونمان هم بنده بشود. این از اذکار لفظی است. این اعمال لفظی یا این اعمال نمادین را دست کم نگیرید. خواستم این را عرض کنم. گاهی نظم ما از این به اصطلاح رفتارهای بیرونی باعث نظم درونی و انسجام درونی ما میشود. عدالت بیرونی ما به تدریج باعث عدالت درونی ما میشود. اینها در هم تأثیر و تأثر دارند.
خب، این که گفته شده، از دستهایتان هنگام دعا بالا ببرید، این به خاطر این است که آن اثر را ایجاد بکند. یعنی آن قطع ارتباط. ««وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا » یعنی من اگر دستم روی پایم هست و بگویم «اللهم کل لولیک الفرج.. »، انقطاع به سمت درخواست از خدا ایجاد نمیکند، اما اگر دستان بالا برود، حالا در قنوت مثلاً گفتن ، دستها را بالای صورتتان قرار بدید، روبروی صورت. اگر ترس دارید، به این شکل باشد. دیدید بعضی از اولیا الهی، بسته به ذکرشان، اون ذکر این اثرها را دارد.
اون به اصطلاح رفتار نمادین هم کاشف است از آنچه در درونش میگذرد، هم از این طرف به تدریج حاصلکننده این رفتار در درون است. این که ائمه گفتند دستهایتان را بالا ببرید، این است. این که در آن ذکر رجبیه داریم، انگشت را، یعنی دست را، انگشت را اشاره میکنید به خدا و این تکانهها، اشارهاش به همون «تبتل» است. یعنی تنها تو، تنها تو. تنها تو تنها.
و این «تبتل» یعنی تنها. این به تدریج در من اثر میکند. پس این رفتارهای نمادین به تدریج منو در درون به اصطلاح درست میکند. عرض کردم در ذکر لفظی، در ذکر لفظی که ابتدای راه، آنهایی که اهل سلوکاند، در ابتدای راه به آنها میگویم قلبشان باز بشود. اینطور نیست که اینها صرفاً بگیم از کوزه همان طراوت که در اوست. بله، این طراوتهای طبیعی، اما به تدریج برای اینکه آن درون را درست بکنیم، ما باید در بیرون یک سری رفتارهای نمادین انجام بدهیم. بنابراین اگر در روایت چنین مطلبی آمده، انحصار را نمیرساند که معنای «تبتل» این است، بلکه نماد تبدیل این است. یعنی این روایت را شما حل کنید و نمادهای توسل، نماد قطع ارتباط به غیر خدا و اتصال به حضرت حق؛ این دست به دعا شدن و بلند کردن دست نماد هست.