1403/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
مروری بر مطالب سوره قلم/سوره قلم (2 نزول) آیات 48-50 /تفسیر تنزیلی
موضوع: تفسیر تنزیلی/سوره قلم (2 نزول) آیات 48-50 /مروری بر مطالب سوره قلم
تذکرات انتهایی سوره قلم
«بِسم ِاللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»
در نوبت گذشته، عرض کردیم که خدای متعال انواع احتمالات تساوی مجرمین و مسلمانها را مطرح فرمود و اینها را رد کرد. و روشن فرمود که به هیچ وجه در عدالت ربوبی، زمینهای برای تساوی فرجام مسلمانها و مجرمین وجود ندارد. بعد از اینکه این موارد را بیان فرمود، در نهایت به پیغمبر عظیمالشأن، قسمت انتهایی سوره را تذکراتی بیان میکند.
مروری بر مطالب سوره قلم
اگر مروری بر مطالب سوره قلم داشته باشیم، اولین مطلب این بود که خداوند به پیغمبر تسلیت خاطر داد و دلداری داد و نسبت به جنونی که به ایشان نسبت میدادند، موضع گرفت. خداوند فرمود که: چنین اتفاقی نیفتاده است و پیغمبر اجر این همه فشار و زحمت را خواهند برد. آینده نیز معلوم خواهد کرد که دیوانه کیست و چه کسی در ذهنیتش و عقلانیتش فتنه میپروراند.
بعد از این، خداوند بیان فرمود که: علت و انگیزه این فشارها این است که دشمنان میخواهند پیغمبر تن به سازش بدهد و باید در برابر آنها مقاومت کند. چرا؟ زیرا کسانی که آن طرف قصه هستند، شخصیتهایی هستند که از نگاه اخلاقی و اعتقادی در موضع مخالف پیغمبر و علیه دستگاه آیات الهی قرار دارند. قرآن میفرماید: «إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (پس از آن که آیات ما بر آنها خوانده میشود، میگویند اینها افسانههای پیشینیان است).
بعد از اینکه نهی شد از اینکه پیغمبر نرمشی در برابر اینها نشان بدهد، بیان فرمود که اینها هم رها شده نیستند و حتماً اینها را تنبیه خواهد کرد. همچنان که اصحاب باغ، تصور میکردند کسی حامی و پشتیبانشان نیست و تصمیم گرفتند سهمشان را بگیرند و زکاتشان را نپردازند. خداوند باغشان را از بین برد. اینها نیز در دنیا و آخرت عذاب خواهند شد.
مفهوم نهایی سوره قلم: تفکیک مجرمین و متقین
قسمت سوم ادامه همان بخش بود که فرمود آیا تو تصور میکنی ای مجرم که حساب تو و کسی که متقی است، یکسان خواهد بود؟ من برای متقی باغهایی از بهشت را تدارک دیدهام و تو را در دنیا و آخرت عذاب خواهم کرد و مناشی قدرت را از تو خواهم گرفت. این تفکیک در نهایت پنج دلیل ممکن بود برای کسانی که این تصور را داشتند، اما همه این دلایل رد شد.
یکی از دلایل این بود که این افراد به دنبال فرار از بار مسئولیت بودند، همانطور که بعضیها تصور میکردند که پیغمبر غرامتی را برایشان تعیین کرده است. تا اینجا ملاحظه فرمودید که سوره قلم یک مجموعه کاملاً منسجم است. من این انسجام را زیاد تأکید میکنم؛ دوستان باید به آن توجه داشته باشند. در ابتدای ورود به سوره، بعضی این سوره را تکهتکه کرده و تقسیمبندیهایی مانند «این بخش مکی است» یا «این بخش مدنی است» ارائه کردهاند. اما ملاحظه میکنید که هیچ دلیلی برای تکهتکه شدن و شکست پیوستگی سوره وجود ندارد. چون از سورههایی است که زیاد راجع به تکهتکه شدن آن بحث شده است. پس باید این پیوستگی مورد توجه قرار گیرد که معلوم شود این سخن نمیتواند درست باشد.
مفهوم فسبر الحکم ربک
بعد از چهار بخش که بیان شد، وارد بحث پنجم و انتهایی سوره میشود که تکلیف پیغمبر در برابر تکذیب است. با توجه به این مقدمات، حالا روشن میشود که «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ». یکی از بحثهایی که در اینجا مطرح میشود این است که این «فا» به کجا برمیگردد؟ «فَصْبِرْ» یعنی صبر کن، اما تفریع از چه چیزی است؟ آقایون مفسرین در اینجا دیدگاههایی را بیان کردهاند.
ابن آشور در «التحریر و التنویر» میگوید این تفریع به معنای ابطال مزاعم مشرکین است. مشرکین میگفتند که وضعیت مسلمانها با وضعیت مشرکین یکی است و هیچ تفاوتی ندارد. در نهایت، اینها طعنههایی در قرآن و نسبت به پیامبر زدند، مانند اینکه قرآن را افسانههای پیشینیان نامیدند و پیامبر را دیوانه خواندند. خداوند متکفل است که پیغمبر را یاری کند، مانند داستان اصحاب باغ که خداوند باغشان را نابود کرد. این نظر ابن آشور در «التحریر و التنویر» است.
در «المیزان» هم به این بخش اخیر اشاره میشود و میفرمایند: حکم پروردگارت این بود که اینها را از طریق استدراج نابود کند. امهال (مهلت دادن) به آنها در واقع بخشی از این حکم الهی است. بنابراین، «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» یعنی بر این حکم خدا صبر کن، زیرا خداوند این افراد را از طریق استدراج و مهلت دادن به نابودی خواهد کشاند.
در «تفسیر نمونه» آقای مکارم این «فا» را به مسئله نفرین برمیگرداند و میگویند: «اینها را نفرین نکن.» این دیدگاهها از کجای قصه استفاده شده است و چه معنایی را میرساند، مورد بررسی و تأمل بیشتر قرار خواهد گرفت.
با توجه به قصه یونس بن متی که به اصطلاح بیصبری کرد، بعد از ۳۳ سال رسالتی که بر عهده داشت، مردمش را نفرین کرد، خداوند به او گفت که باید صبور باشد. پس این عبارت «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ» یعنی در امر رسالت صبور باش و مردم خود را نفرین نکن. در ادامه، ایشان با توجه به مطالب آینده، توضیحاتی در این زمینه ارائه دادند.
در مجموع، تقریباً دیدگاهها در این زمینه مختلف است. برخی به کل ماجرا پرداختهاند، برخی فقط به قضای اخیر اشاره کردهاند و بعضی دیگر، مانند ابن آشور، این عبارت «َفاصْبِرْ» را به نوعی تفریح در قبال مطالب گذشته تفسیر میکنند. به نظر میرسد که این تفسیر منطقیتر باشد، چون در ادامه نیز به مسئله نفرین اشاره خواهد شد، ولی صحیحترین تفسیری که میتوان ارائه داد، این است که این «فَاصْبِرْ» نسبت به مطالب قبلی باشد، نه فقط به نفرین.
ظاهراً مطلب « ابن آشور» باید قویتر باشد. چون چالشی که برای پیغمبر درست شد، چالش تکذیب بود. تکذیبی که برای پیغمبر درست شد سبب شد که این مطالب گفته بشود و از جمله یکی از آنها این باشد که من اینها را از طریق «استدراج» و «استمهال» تنبیه خواهم کرد.
به نظر میرسد که تفسیر ابن آشور دقیقتر باشد، چرا که چالش اصلی برای پیامبر در این زمان، چالش تکذیب بوده است. تکذیبی که مردم از پیغمبر داشتند، باعث شد تا خداوند از این طریق وعده تنبیه بدهد. در واقع، «فَصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ» یعنی صبر کن بر فرمان پروردگارت، به خصوص در برابر تکذیبها و حوادثی که از آن ناشی خواهد شد. پس این میتواند تفریع بر مجموع مطالبی باشد که در ابتدا گذشت.
در مورد حکم «رب» هم دو تفسیر وجود دارد که این رب چیست. این بحث ربوبیت را یادآوری کنم که در سورههای اول تمرکز مباحث روی ربوبیت رفته است. با کفار که بحث میکند «الله» مطرح میشود اما محور مباحث در چه در سوره علق و چه در سوره قلم، مسأله ربوبیت است. باید نقشهای رب به خوبی در جان جامعه بنشیند. مردم نقشهای پروردگار را اگر احساس بکنند، واکنش مثبتی نشان خواهند داد. چون معلوم اگر بشود مالک مدبر با چه نقشهایی در زندگی حضور دارد، دایماً روی مسألهی ربوبیت تأکید میشود. اینجا هم میفرماید: «فاصبر لحکم ربک».
اما راجع به حکم المیزان میفرماید: قضا و حکم الهی بر استدراج است. آقای مکارم «لحکم» را تبدیل به «الی» میکند. « فاصبر لحکم ربک» یعنی «فاصبر الی حکم ربک»؛ تنبیه مکذبین و مجرمان و امثالهم و صبر را هم به انتظار تبدیل میکند. یعنی انتظار بکش تا وقت رسیدن فرمان پروردگارت مبنی بر تنبیه اینها.
(اصل اولیه برای شما این باشد که برداشتی را از آیات داشته باشد که الفاظ را بهم نریز. لام را به معنای الی نکند. صبر را به معنای انتظار نکند و با احتیاط برخود کنید. یعنی اگر اصل مسأله انتظار روی واژه رفته بود خب میتوانست از کلمه انتظار استفاده بکند اما اینجا از واژه صبوری و پایداری و ماندن در برنامهها دارد یاد میکند.)
ابن آشور همچنین این حکم را به معنای «رسالت» گرفته است. به عبارتی دیگر، او میگوید که حکم پروردگار به پیامبر این بوده که او باید رسول باشد و رسالت مستلزم صبر است. این حکم از آیات امر به دعوت مثل سوره «مدثر» استفاده میشود پس صبر بر رسالت است.
یک اشکالی که شما میتوانید بکنید این است که سوره «مدثر» هنوز نازل نشده است. البته ممکن است ابن آشور بگوید من نظرم این است که مدثر قبل از قلم نازل شده باشد. شاید اینگونه بفرماید اما از نظر ما که این ترتیب را پذیرفتیم (بعد از سوره علق به سوره قلم رسیدیم) قاعدتاً بر مبنای ما نباید این را از آنجا بگیریم. این باز مجازگویی است و حکم را تبدیل به امر کرد. حکم دستور الهی است ممکن است به معنای خاص امر نباشد. لازمه هر حکمی ممکن است امر نباشد.
اگر «فا» تفریع باشد عمدتاً در مطالب گذشته این مطلب مطرح شد که خداوند بناست اینها را براساس یک نظام خاص خودش تنبیه بکند و پیغمبر دخالتی در کار نکند. « فاصبر لحکم ربک» یعنی حکم پروردگارت مبنی بر این است که تو دخالت نکن کار را به ما بسپار خودمان کار خودمان را بلدیم. یکی این است که اینها از طریق سنت استهمال و استدراج نابود بکنیم. شاید این معنا را بشود از مجموع این آیات استفاده کرد.
بحث در مورد کلمه «صحابی»
« وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ»؛ صاحب حوت یعنی کسی که مصاحب بر یک مدت قابل توجه با یک چیز دیگر است. مثلاً صحابی به معنای نیست که یک لحظه پیغمبر را دیده باشد. ( برخی مثل ابن حجر میگوید: صحابی رسول خدا کسی است که یک لحظه پیغمبر را دیده باشد و بر اسلام مرده باشد.) پس همهی مسلمانان زمان پیغمبر صاحبی پیغمبر میشوند. این تعریف به نظر نمیرسد صحیح باشد، چرا که «صحابی»به کسی گفته میشود که مدتزمان قابل توجهی با پیامبر زندگی کرده باشد. در واقع، این فرد باید رابطهای نزدیک و طولانی با پیامبر داشته باشد، نه صرفاً کسی که یک لحظه او را دیده است.
این موضوع در روایات اهل سنت نیز مطرح شده است، جایی که «ابن حجر» گفته که: «أصحابى کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم»؛ یعنی صحابی مثل ستارگانند و هر کسی که به یکی از آنها اقتدا کند، هدایت پیدا میکند. اما این روایت با توجه به معنی دقیق «صحابی»مغایرت دارد.
در نهایت، باید دقت کنیم که در تفسیر قرآن، به ویژه در مورد واژهها و عبارات خاص، نباید به راحتی از تفاسیر مجازی استفاده کنیم. باید سعی کنیم که معنا را تا حد امکان مطابق با ظاهر آیه حفظ کنیم. به همین دلیل، برداشتهای متفاوت از واژهها باید با دقت و احتیاط صورت گیرد تا تغییرات در الفاظ قرآن را به حداقل برسانیم.
کصاحب الحُود و ملازمت با ماهی
« كَصَاحِبِ الْحُوتِ»؛ یعنی کسی که کاملاً با ماهی ملازم شده است. این ملازمت با ماهی به دلیل اصطلاحی است که در داستان حضرت یونس آمده است؛ زمانی که او بهطور کامل در شکم ماهی قرار گرفت. این نشاندهنده بیشترین ملازمت و اتصال است، یعنی بهطور کامل در شکم ماهی بود. در اینجا، «حوت» به ماهی بزرگ اشاره دارد، که همان نهنگ است.
در قرآن آمده است که «وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوت». این عبارت به پیامبر میگوید که مثل حضرت یونس نباش. یونس 33 سال در میان مردم زحمت کشید، اما هیچگاه ایمان نیاوردند. در نهایت، به خشم آمد و مردم خود را نفرین کرد و از آنها فاصله گرفت. این بخش از داستان یونس درس صبر و شکیبایی را به پیغمبر میدهد و میفرماید که نباید زحمات را هدر داد.
شکیبایی و صبر در برابر مردم
در اینجا، خداوند به پیامبر میفرماید که شکیبا باشد و از عمل یونس عبرت بگیرد. این نکته اهمیت دارد که پیامبر نباید مانند یونس، که بهخاطر نافرمانی مردم خشمگین شد و آنها را نفرین کرد، عمل کند. حضرت یونس پس از 33 سال تلاش، وقتی دید که مردم ایمان نمیآورند، خشمگین شد و خدا را خطاب قرار داد که اینها هدایت نمیشوند. سپس از آنها فاصله گرفت.
اینجا خداوند به پیامبر میگوید که مانند یونس نباش و منتظر پاداش از سوی خداوند باش. خداوند میفرماید که باید صبور باشی و از اشتباهاتی که یونس کرد، پرهیز کنی.
ندای یونس و شرایط سخت
« إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ »؛ «اذ» اشاره به آن حالت یا زمان خاص است. « إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ »؛ یعنی یک چیزی را میپوشاند. «کظم» به معنای چیزی که به گلوگاه برسد و ابرازش نکنید. گاهی میگویند کظم غیظ و گاهی میگویند کظم غم و اختلافی بین مفسرین درست شده است. برخی از مفسرین گفتهاند که «مکظوم» ؛ حالت غمی است که در شکم ماهی داشت. به معنای پوشاندن غم است. ظاهرا این نباید درست باشد. چون شرایط پیغمبر هنوز شبیه حضرت یونس نیست. این مرحله پیغمبر که دایم به او میگویند مجنون مربوط به مرحله اول حضرت یونس است که سی و سه سال زحکمت میشد و مردم به او بد میگویند.
« إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ»؛ اشاره به ندای حضرت یونس است زمانی که مردمش را نفرین کرد. یک خشم شخصی پیدا کرد. مثلا شما نهی از منکری میکنید و توهین میشنوید و ناگهان خشمگین میشوید. در مقام مناجات به خدا عرض میکنید که این آدم سر به راه نمیشود. خودت تنبیهاش کن.
هنگامی که حضرت یونس در شکم ماهی بود، از شدت غم و خشم، غم خود را پوشاند و از خدا خواست که این قوم هدایت نمیشوند. اما این ندا بیشتر به معنای ابراز خشم نیست؛ بلکه به معنای شرایط دشوار و سختی است که حضرت یونس در آن قرار داشت. لذا نفرین کرد که خدایا آنها را نابود کن. یونس نفرین کرد و رها کرد رفت و منتظر اجازهی پروردگارش نماند. اما یونس به دلیل محیطی که بر خود تنگ میدید، به خشم آمد و مردم را نفرین کرد. بعد از نفرین، خداوند او را به شکم ماهی انداخت که این به عنوان یک نوع تنبیه بود.
در روایات آمده است که یاران یونس به او گفتند که صبر کن، شاید مردم هدایت شوند. اما نماند و رفت. اتفاقاً آن دو نفر ماندند و گفتند یونس شما را نفرین کرد و همین باعث شد که آنها مؤمن شدند. و خداوند هم او را تنبیه کرد و این که دارد میگوید از حضرت یونس عبرت بگیر این است.
تفسیر تدارک نعمت
« لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ... »، تدارک به معنای پشتیبانی است. این هم باز به دلیل اینکه در «مکظوم» و شکم ماهی و اینها ذهن مفسرین را بهم ریخته است باز هم اختلاف تفسیر است. اینها گفتهاند: « لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ» یعنی خداوند توبه او را پذیرفت. نعمتی که معنا شده است این است که اگر خداوند توبهاش را نمیپذیرفت و پشت سر این تسبیحی که کرد این تدارک نعمت است.
در آیه قرآن آمده است: «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» این آیه اشاره به توبه حضرت یونس دارد که خداوند به او نعمت توبه را عطا کرد و او را از شکم ماهی بیرون آورد. اگر این نعمت توبه نبود، حضرت یونس در شکم ماهی میماند و به هلاکت میرسید.
«لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ»، بعد از اینکه از شکم ماهی انداخته میشد،« لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ»؛ به یک بیابان بیآب و علف انداخته میشود و در طول تاریخ هم مذموم میشد.
میگویند اگر تسبیح توبه نکرده بود، در شکم ماهی میماند. این دو حالت است و این را نباید همان بگیریم. متاسفانه بخش قابل توجهی از مفسرین اینها را یکی گرفتهاند. چون آن ندا را به قرینهی لفظ ندا، ندای غم گرفتهاند. چون ندای غم گرفتهاند در شکم ماهی گرفتهاند و سپس خواستند این قصه را همان قصه بدانند در حالیکه اینها دو سه چیز است.
1. اگر ایشان توبه نمیکرد و اهل تسبیح نبود، در شکم ماهی میماند.
2. اگر بعد از توبه نعمت بعدی نمیآمد، از شکم ماهی که بیرون انداختیم بیابانگرد میشد.
این تدارک نعمت دومی را از او گرفت. « فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»؛ این اجتباه نتیجهی تدارک نعمت است و این نعمت رسالت است. خداوند دوباره رسالت را به او برگرداند.
این مثل قضیهی حر است که اگر امام صرفاً او را میبخشید و او میرفت. همیشه میگفتیم این مردک همان بود که راه آب را بر فرزند پیامبر بست و زمینهی کربلا را درست کرد. اگر بعد از توبهاش نعمت بعدی (پذیرش بین سربازان حضرت امام حسین علیه السلام و شهادتش) نمیبود، همیشه در طول تاریخ مذموم بود. این نعمت دوم است نه پذیرش توبه. این نعمت دوم بود که حر را حر کرد، « أنتَ الحُرُّ کما سَمَّتک اُمُّک».
در اینجا، «تدارك نعمت» به معنای پذیرش توبه و پشتیبانی از او توسط خداوند است. این نکتهای است که باید در نظر داشته باشیم؛ زیرا در صورتی که حضرت یونس توبه نمیکرد، در بیابانها رها میشد.
پس این به عنوان تدارک نعمت بود وگرنه همیشه در طول تاریخ به عنوان یک پیامبر بیصبر و بیابانگرد معرفی میشود. دارد این درس را به پیغمبر میدهد که نباید زود خشمگین شود و نباید مردم را بهسرعت متهم به بیدینی و فساد کرد. باید صبر پیشه کرد و در طول زمان به اصلاح مردم پرداخت. شرایط زمانی و مکانیشان را باید درک کرد و بر اساس آنها عمل کرد.